فضای سیاسی افغانستان، سالها است در چنبرهی تقدیس قدرت و منعِ پرسشگری گرفتار است؛ فضایی که از نقد می گریزد، به تقدیرگرایی و اطاعت کور دامن میزند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۴:۲۹ ۱۴۰۴/۵/۱۰ | کد خبر: 177727 | منبع: |
پرینت
![]() |
انسانی که به آزادی اندیشه و کرامت خود باور دارد، سر بر آستان هیچ فردی، چه قدرتمند و چه بیقدرت، فرود نمیآورد. اما در واقعیتِ جوامع، چنین انسانهایی کمیاباند.
فضای سیاسی افغانستان، سالها است در چنبرهی تقدیس قدرت و منعِ پرسشگری گرفتار است؛ فضایی که از نقد می گریزد، به تقدیرگرایی و اطاعت کور دامن میزند و نگاهها را از عمق بحرانها به سوی نمادهای سطحی منحرف میکند و هر حرکت روشنگرانه و رهایی بخش را بیرحمانه منکوب میکند.
ریشهی این وضعیت در ساختارهای کهنه و فرسوده ای نهفته است که پدیده ای به اسم مسوولیت و پاسخگویی را اصلا به رسمیت نمی شناسند، ساختارهایی که مشروعیتشان را نه از خواست و ارادهٔ مردم، که از روایتها وکودهای بدوی-قبیلوی با چاشنی قداست دینی (افغانیت-اسلامیت) میگیرند. وقتی قدرت سنتی با خاستگاهی الهی تلفیق می یابد، با توجه به بستر مذهبی جامعه، هرگونه نقد به این روایت نه فقط عملی پرهزینه، بلکه گناهی نابخشودنی شمرده میشود؛ گویی مخالفت با رهبر، طغیان بر خدا و پیامبر است. در چنین بستری، حتی پرسشگری دربارهی فساد، ناکارآمدی یا مسوولیتناپذیری رهبران، به مثابهی انحراف از ایمان و آزمونگری در برابر امر مقدس تلقی میشود و توده مذهبی ناآگاه را در برابر آن میشوراند.
در این منطق معیوب، پذیرش بیچونوچرای روایت رسمی به وظیفهی اخلاقی بدل میگردد، دروغگویی و چاپلوسی برای حفظ نظام مشروعیت مییابد و گفتن حقیقت، اگر ثبات ظاهری را خدشهدار کند، به خیانت، جاسوسی و مزدوری تعبیر میشود.
تا زمانی که تاریخ گذشتهی این سرزمین، با تمام پیچیدگیها و تاریکیها و روشنیهایش، صادقانه و بدون ملاحظه بازخوانی نشود، جامعه در دور باطل تکرار اشتباهات و گسست ها و فروپاشی های تاریخی باقی خواهد ماند.
رهایی از این چرخهی بسته، نیازمند خلق روایت جدید و شهامتی است که بتواند با مثلث ساختار قدرت( دروغ، قداست و خشونت) و بتهای فکری و تاریخی اش مقابله کند. این تنها راهیاست که میتواند افقی روشنتر و آیندهای انسانیتر را نوید دهد و ممکن سازد.
نخستین گام در این مسیر، به رسمیت شناختن و پذیرش و نهادینه ساختن یک اصل بنیادین است: هیچ فرد، نهاد یا ایدیولوژیای نباید در برابر پرسش، نقد و شفافسازی مصونیت داشته باشد. رهبران سیاسی، مسوولان حکومتی، متفکران، نخبگان قومی و دینی و… هیچکس نباید از دایرهی نقد خارج باشد. مادامی که نقد از کارکرد زمامداران، رهبران، شخصیتها، نیروهای سیاسی و ساختارهای قدرت ممنوع یا پرهزینه باقی بماند، از هیچ تحول مثبتی نمیتوان سخن گفت.
پرسش از گذشته و بازخوانی آن پیششرط مسوولیتپذیری امروز است؛ تا زمانی که نسلها حق پرسیدن را نداشته باشند، نه عدالت برقرار میشود و نه امیدی به فردای روشن میتوان داشت.
آنچه باید به پایان برسد، صرفن اسطورهسازی از افراد نیست، بل نظامیاست که نقد را گناه میداند و سکوت را فضیلت میشمارد.
تا نظر دوستان چه باشد؟
رزاق رحیمی
>>> ابوالفضل چمروشیان نژاد :
عرض من کمی طولانی است ولی امیدوارم بدان گوش فرادهید چون حاصل تفکر و تدبر است .
باید دانست نقد و نقادی مهمترین عامل محرک و موتور پیش برنده تمدن غرب مدرن است . در واقع مدرنیته با نقادی و نقد کردن خود و دیگری است که تازه به تازه و نو به نو میشود و به پیش میتازد. افسوس که ارزش نقد و نقادی در تمدن اسلامی ما مغفول مانده است و چه بسا همین عدم عنایت به ارزش و اهمیت نقد و نقادی، چه از خود و چه از دیگری، از موجبات فتور و فروپاشی تمدن اسلامی در قرون پیشین بوده باشد.
باید توجه داشت که در نگاه اسلام و قرآن، جز ذات خداوند منان، باقی امور، جملگی و بی استثناء، خطا پذیر و عیب دار هستند؛ این را بر اساس این آیه شریفه می گوییم: «لَا یسْأَلُ عَمَّا یفْعَلُ وَهُمْ یسْأَلُونَ. آیه ۲۳ سوره انبیاء. ترجمه مکارم شیرازی: هیچ کس نمیتواند بر کار او خرده بگیرد؛ ولی در کارهای آنها، جای سؤال و ایراد است». به صراحت این آیه در کار همگان جز خداوند جای ایراد و خطا هست و بنا بر اینکه همه افراد جز خدا خطا پذیرند بنابراین از ایشان میتواند عیب و ایراد گرفت و ایشان را نقد کرد. در حدیث هست که رسول الله فرمودند: «انی مسوول و انکم مسوولون».
باید توجه داشت که علاوه بر قرآن کریم و رسول الله، ائمه اطهار نیز بر ضرورت نقد کردن دیگری و نیز نقد کردن خود اذعان نمودهاند. در احادیث ما صریحاً آمده است که: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا: به حساب خودتان برسید پیش از آنکه به حسابتان برسند» و طبیعی است که این به حساب رسیدن یعنی خود انتقادی و ایراد خویش یابی و عیب خویشتن گرفتن؛ البته این «خود» میتواند خود بزرگتر یعنی «جامعه و تمدن خودمان» هم باشد و لذا ضرورت دارد به قول اندیشمندی فرهنگ «نقد درون گفتمانی» در تمدن اسلامی ما نهادینه و فراگیر شود و منتقدان را با انگ و ننگهای گوناگون از جمله سیاه نمایی کردن به حاشیه نرانیم، چرا که ساکت کردن منتقدان در نهایت به ضرر همگان از حکومت گرفته تا جامعه و مردمان و فرهنگ و تاریخ و همه و همه کسان میشود. ما از نقد درون گفتمانی با تعبیر ” نقد در ساحت سایه اسم مسلط ” یاد میکنیم چرا که معتقدیم هر تمدن مظهر اسمی از اسمای خداست و سایه اسمی از اسمای خدا بر ساحت آن تمدن، تسلط دارد؛ تمدن غرب مظهر اسم جلالی و تمدن اسلام- ایران ما مظهر اسم جمالی خداست پس همانطور که غربیان به ” نقد در ساحت سایه اسم مسلط ” خود که همان اسم جلالی (یا اومانیسم) است، میپردازند ما نیز باید به ” نقد در ساحت سایه اسم مسلط ” خود که همان اسم جمالی (یا قرآن) است بپردازیم تا بتوانیم پیشرفت و تعالی یابیم.
البته نقد غربی ها از خودشان بیشتر حول محور تئوری شالوده شکنی می گردد و این باعث انفکاک از ریشه ها و گسست تاریخی و لجام گسیختگی تمدنی می شود . در حالیکه نقد ما مسلمین از خودمان باید حول محور تئوری ایجاد نمایی گردد .تئوری ایجاد نمایی ، یعنی ساختن و ایجاد نمودن نمایی جدید و بدیع از سنت قدیم .
با تئوری ایجاد نمایی ضمن عدم گسست تاریخی ، حرمت سنت نیز حفظ می شود و تنها نمایی نوین و متناسب با زمینه و زمانه جدید از سنت ارائه می شود .
در هر حال باز تاکید میکنیم در فرهنگ اسلامی به ضرورت و اهمیت نقد و نقادی کردن سفارش شده است چنانکه در حدیث داریم: «خذوا الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق و کونوا نقاد الکلام» معنای این حدیث و سفارش به نقاد بودن و نکته گیر بودن در همه امور، چه در سیاست و چه در جامعه و چه در علم و…، روشن است. باید دانست که منتقدگری و نقادی کردن اساساً صفت خداست و در واقع فرد نقاد و شخص منتقد به یک خُلق ربانی و صفت الهی مزین شده است؛ چرا که در حدیث قدسی است: «اخلص العمل فان الناقد بصیر بصیر» در واقع منتقد و نقاد اصلی خداست و ما نیز باید به خُلق خدا متخلق شویم که فرمود: «تخلقوا باخلاق الله». متاسفانه علی رغم سفارش و توصیه اولیای دین به ضرورت وجود تفکر نقادی و انتقاد گری، اندیشه ارزشمند نقادی در جامعه و تمدن ما مهجور و مظلوم است و همه ما خود را فراتر از نقد و عیب و ایراد گیری تلقی میکنیم و منتقدان خود را به بی انصافی متهم میکنیم و در عوض پاسخگویی و نیز بجای خود عذرخواهی کردن، طلبکار و مدعی میشویم و گستاخانه می گوییم که: نقد شما سازنده نبود و نقد باید سازنده باشد! متاسفانه در ذهن و زبان ما واضح نیست که این سازندگی نقد را چه کسی باید درک کند ، انتقاد گر یا انتقاد شونده !!!
به هر صورت شایسته است باز تاکید کنیم که نهادینه و فراگیر شدن فرهنگ نقدگری و عیب یابی و ایراد گیری و نقص بینی؛ و یا به تعبیر دیگر ایجاد نمایی در سنت وبرطرف کردن موانع آن و این مساله مهم که هیچ کس بی هیچ استثنائی، خویش را فراتر از نقد و عیب و ایراد و خبط و خطا نداند از ضروریات رشد و پیشرفت و ترقی بلاد اسلامی و حرکت به سوی تکامل و تعالی است. (البته نقد صرفاً سیاسی منظور ما نیست بلکه نقد علمی نیز باید نهادینه شود و از بزرگ کردن بیهوده اساتید و بزرگان احتراز کرد؛ به قول اندیشمندی اگر بزرگان، بزرگ به نظر میرسند بدان دلیل است که ما زانو زدهایم، پس بگذار برخیزیم. و اساساً یکی از دلایل متوقف شدن ما در گذشتگانی چون ابن سینا و صدرا و حافظ و سعدی و مولانا و… همین احترام و تقدس بیش از حدی است که برای ایشان قایلیم ما باید به بزرگان فکر و فرهنگ خود به چشم معبر نگاه کنیم نه معبد). جالب است بدانیم در فرهنگ اسلامی ما ضمن ارزش و بها دادن به فرهنگ نقد گری و عیب و نقص بینی و ایراد یابی، از ادبیات و فرهنگ تملق و چاپلوسی به زشتی یاد شده است. در قرآن کریم آمده است که: «لا تحسبن الذین یفرحون بما اتوا و یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا فلا تحسبنهم به مفازه من العذاب و لهم عذاب الیم. ۱۸۸ آل عمران: مپندار آنانکه از کردار خود سرخوشند و دوست دارند به خاطر کاری که نکردند ستایش شوند از عذاب خداوند برکنارند { بلکه } برای ایشان عذابی دردناک است». میبینیم که در این آیه از افرادی که از چاپلوسی کردن، چه برای کار کردهشان و چه برای کار نکردهشان، خرسند میشوند؛ به بدی یاد شده است و حتی به آنها وعده عذاب دردناک داده شده است. در روایات ما هست که فرمودند: «من مدحک فقد ذبحک: کسی که تو را مدح و ستایش میکند بی گمان تو را ذبح و قربانی کرده است». اما اندوهگنانه میبینیم که در فرهنگ و جامعه ما کاملاً بر خلاف این آیات و روایات افراد نقاد و منتقد بی ارج و قرباند ولی افراد چاپلوس و ستایشگر دارای مقام و منزلتاند. در روایتی دیگر داریم که فرمودند: «احثوا فی وجوه المداحین التراب: در صورت چاپلوسان و ستایشگران خاک بپاشید». حالی آنکه در جامعه ما در صورت منتقدان خاک میپاشند و صورت چاپلوسان را طلا میگیرند. به هر روی امیدواریم که فرهنگ نقدگری و نقادی و عیب گیری و ایراد یابی و سنجش گری و نقص بینی در جامعه و فرهنگ و حاکمیت ما جا بیفتد و فرهنگ ستایشگری و تعریف و تمجید از سکه بیفتد این جستار را که به آیات و روایات مزین بود با حدیثی دیگر به پایان میبریم: «حب الاطراء و المدح من اوثق فرص الشیطان: دوست داشتن چاپلوسی و ستایش از بهترین و محکمترین مجالهای شیطان { برای تسلط بر انسان } است». به امید روزی که هیچ احدی در جامعه و کشور ما خود را برتر و مافوق نقد نداند و همگان در خودمان هم فرهنگ نقد کردن و انتقادگری از خود و دیگری را نهادینه کنیم و هم فرهنگ نقد پذیری و استقبال از نقد شدن را و بدانیم لازمه به وجود آمدن فرهنگ گفتگو و گفت و شنفت که در میان ما ضعیف و نحیف است این نکته است که باید توان نقد کردن و تاب نقد شدن را که مقدمه گفتگوست در خود تقویت کنیم و از پیش آمدن اختلاف میان خود نهراسیم، چرا که به قول اندیشمندی هر اندیشهای بر اثر اختلاف به وجود میآید، مخصوصاً اختلاف با خود، چرا که اختلاف مولد اندیشههای والاست. همانطور که پیامبر اسلام فرمودند: اختلاف امتی رحمه؛ یعنی اختلاف و متفاوت بودن امت من مایه رحمت و برکت است.
در این مسیر مهم این است که در درجه اول این اختلافات در ساحت سایه اسم مسلط بر تمدن خودمان صورت گیرد (پیامبر میفرمایند اختلاف امت من، یعنی باید جزو امت من باشند و بعد در چارچوب این امت من بودن مختلف و متفاوت باشند) و در درجه دوم باید بتوان این اختلافات را مدیریت کرد که موجب هم افزایی و آبادانی و تعالی شوند نه هم فرسایی و ویرانگری و انحطاط. البته در جای خود باید ادب و شجاعت پوزش خواهی و عرضه عذرخواهی کردن به خاطر خبط و خطای خود و عدم فرافکنی و مسئولیت گریزی، نیز در خود درونی سازیم و بدین ترتیب زمینه را برای ترقی و تعالی جامعه و تمدنمان و ظهور تمدن مدرن اسلامی آماده کرد .
>>> خیلی تحلیل واقع بینانه وحقیقت است که نقدرا ګناه وسکوت را فضیلت جامعه افغانستان را بدبخت کرده است تاوقت که جامعه آګاه نشود وازحقوق برحق خود دفاع نکند ملت های محروم ازین وضعیت فلاکتبار رهایی نخواهد یافت.
ع.ناصری