وجود اختلافات شدید ایدیولوژیک و مذهبی، تضاد منافع امنیتی و ژیوپولیتیک و نگرانی از آینده افغانستان، اجماع بر سر یک راهحل مشترک را دشوار ساخته است | ||||
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۳ ۱۴۰۴/۵/۷ | کد خبر: 177703 | منبع: |
پرینت
![]() |
نظر اکثریت تحلیلگران و صاحبنظران افغانستان این است که برای خروج از بحران فعلی، نخست باید اجماع منطقهای و سپس اجماع بینالمللی شکل گیرد تا معضل افغانستان حل شود. این راهحل در اصل قابل طرح است، اما با توجه به منافع قدرتهای بزرگ و بازیگران درگیر در جغرافیای افغانستان، آیا واقعاً زمینهای برای شکلگیری چنین اجماعی وجود دارد؟
نگارنده معتقد است که این نگاه برای حل معضل افغانستان، بیش از حد خوشبینانه، آرمانگرایانه و به دور از واقعیتهای امروز سیاست جهانی است. قدرتهایی که سالها در جغرافیای افغانستان، از دوران "بازی بزرگ" کلاسیک تا جنگ سرد، حضور آمریکا و متحدانش و اکنون در مرحله پس از خروج آمریکا، همواره در رقابت برای تامین منافع امنیتی و ژیوپولیتیک خود بودهاند، امروز نیز افغانستان را صرفاً از منظر منافع خود میبینند. بهویژه در شرایط فعلی که طالبان و سایر گروههای تروریستی بر افغانستان مسلطاند و نگاه منطقه و جهان به این کشور، امنیتی و فرصتطلبانه است، تحلیل بر مبنای امکان اجماع، غیرواقعبینانه به نظر میرسد.
تضاد منافع میان دو قدرت آسیایی (روسیه و چین) در افغانستان، مانع شکلگیری اجماع شده است. همچنین، تضاد آشکار منافع میان چین و آمریکا و نقش دوگانه روسیه، نه تنها اجماعی را به وجود نیاورده، بلکه تضاد منافع امنیتی و ژیوپولیتیک را تشدید کرده است. در سطح منطقه، پاکستان و هند هر دو افغانستان را عمق استراتژیک خود میدانند و حاضر به مصالحه نیستند. ایران نیز به دلیل نگرانیهای امنیتی و مذهبی، سیاستی مستقل و گاه متضاد با دیگر بازیگران را دنبال میکند؛ گاهی با چین و روسیه همسو میشود و گاهی به تعامل با طالبان روی میآورد. رفتار متناقض پاکستان، ایران، روسیه، چین و کشورهای آسیای مرکزی که هم با طالبان و هم با گروههای ضد طالبان در تماساند، نشان میدهد که اجماع منطقهای بر سر افغانستان عملاً ناممکن است.
برخی همسایگان مانند چین، بیشتر به ثبات و پروژههای اقتصادی (مانند کمربند و جاده) میاندیشند تا حل ریشهای بحران افغانستان و به همین دلیل تعامل با طالبان را ترجیح میدهند. روسیه افغانستان را عرصه رقابت با ناتو، آمریکا و حتی چین میبیند و از بیثباتی کنترلشده سود میبرد. آمریکا پس از خروج نظامی، تمایل چندانی به سرمایهگذاری مجدد سیاسی و امنیتی ندارد و حتی تداوم بیثباتی را برای ایجاد نگرانی در رقبای آسیایی خود مفید میداند. کشورهای آسیای مرکزی، به استثنای تاجیکستان، عمدتاً تحت دکترین امنیتی مسکو، با احتیاط و بدون اراده جدی برای مداخله، با مساله افغانستان برخورد میکنند.
وجود اختلافات شدید ایدیولوژیک و مذهبی، تضاد منافع امنیتی و ژیوپولیتیک و نگرانی از آینده افغانستان، اجماع بر سر یک راهحل مشترک را دشوار ساخته است. هر کشور بر اساس منافع خود، مسیر جداگانهای را در قبال افغانستان دنبال میکند و تعامل با طالبان عمدتاً تاکتیکی است. طالبان نیز به عنوان بازیگر اصلی، ابزار فشار و معاملهگری قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای شده است. در مجموع، رقابتهای امنیتی و ژیوپولیتیک قدرتها در افغانستان، بیشتر به حفظ وضعیت بیثباتی منجر میشود تا شکلگیری اجماع برای حل بحران.
برآیند این واقعیتها نشان میدهد که افغانستان نه تنها قربانی بحرانهای داخلی و ضعف ساختارهای حکومتی است، بلکه بیش از هر چیز، میدان رقابت و تقابل منافع قدرتهای بزرگ و منطقهای شده است. هر یک از این بازیگران، افغانستان را از زاویه منافع امنیتی، ژیوپلیتیک و اقتصادی خود مینگرند و حاضر نیستند برای حل بحران افغانستان، از منافع استراتژیک خود چشمپوشی کنند. این وضعیت باعث شده است که هرگونه تلاش برای ایجاد اجماع منطقهای یا بینالمللی، در عمل به مانع برخورد کند و به جای همگرایی، واگرایی و رقابت تشدید شود.
در چنین بستری، اصل شک نسبت به امکان شکلگیری اجماع واقعی برای حل بحران افغانستان، نه تنها یک فرضیه نظری، بلکه یک واقعیت عینی و استراتژیک است. تا زمانی که منافع متضاد و رقابتهای امنیتی میان قدرتهای بزرگ و منطقهای بر افغانستان سایه افکنده است، هرگونه راهحل مبتنی بر اجماع، بیشتر یک آرمان باقی میماند تا یک امکان عملی. در نتیجه، افغانستان همچنان در وضعیت بیثباتی مزمن و بازیچه رقابتهای قدرتها باقی خواهد ماند، مگر اینکه یک تحول بنیادین در معادلات منطقهای و بینالمللی رخ دهد.
راهحل ممکن این است که یک قدرت در تفاهم با قدرت دیگر که توانمندی تأمین و حفظ ثبات را در افغانستان داشته باشد، تلاش کند و این قدرتها صرفاً به دلیل منافع خاص خود، به این تلاش تن دهند. در غیر آن، اجماع در سطح منطقه و جهان، ناممکن و در تضاد با منافع متضاد امنیتی کشورها باقی خواهد ماند. شعار اجماع برای حل مساله افغانستان، عمل با شکست مواجه شده است. راه حل اساسی برای حل و فصل قضیه افغانستان، اراده داخلی و جمعی مردم برای بیرون رفت از بحران فعلی و تفاهم یکی از قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای برای ختم غایله موجود در این کشور است که بدون شک بدون تفاهم قبلی با سایر قدرت ها، امکان پذیر نیست.
عبدالناصر نورزاد
>>> قدرت های جهانی چه پروبلم دارند در افغانستان؟
هیچ چیز.
بن لادن کشته شد. قسنی که امریکا میگوید القاعده ضعیف شده است و دیگر توان جمله به امریکا را ندارد. داعش هم سر و کله اش درین روز ها گم است.
دلار های امریکا سرازیر میشود و کشور های آسیای میانه و روسیه و چین و هند و ایران و پاکستان اجناس خود را میغروشند و با طالبان تجارت دارند و خوش هستند.
یگانه کسانی که رنج میبرند عبارت از هزاره ها هستند که دیگر در قدرت نبستند و میگویند که ما بد کردیم دیگر نمی گوییم که اینجا خراسان است. اینجا افغانستان است. دیگر نمی گوییم دانشگاه،پوهنتون میگوییم. دیگر نمی گوییم که لین برق از بامیان تیر شود،از قندهار و کنر و لغمان تیرشود. اما طالبان باز هم برایشان قدرت نمی دهند.
و دیگر دختران و خانم های بیچاره هستند که ار مکتب و کار و بار ماندند و مثل دوران پیش از انقلاب صنعتی در اروپا که در آنجا هم مثل افغانستان خانم ها در خانه بودند،دوباره در خانه هستند و مشغول کار های خانه هستند و سالانه یک طفل به دنیا می آورند و به کشور های اروپایی و امریکا که با ترقی و پیشرفت و مساوات حقوق زن و مرد به پروبلم کمبود تولدات مواجه هستند و جوامع شان رو به پیری میروند ،صادر میکنند. حتی همین ایران خودش به کمبود تولدات مواجه است و همین افغانها این کمبود را پوره میکنند.
این آواره یی که ایران و پاکستان ظرف یک سال دومیلیون نفر را اخراج کردند،نیز دروغ است و این پروپاگند اداره مهاجرت ملل متحد است،بخاطری که بودجه بگیرند. ...
پس این پروبلم هزاره ها که از قدرت دور هستند و یا دختران و خانم ها از کار و مکتب ماندند،برای جامعه بین المللی دو پیسه اهمیت ندارد. خصوصاً بعد از آن که در دوره اول ریاست جمهوری دونالد ترامپ، دو خانم مسلمان مهجبه پارلمان امریکا،بالایش انتقاد کردند. دونالد ترامپ گفت: جواب اینها را طالبان میدهد.حاجت من نیست.
>>> 💯🕳چون مردم افغانپشتون ناقلین فطرت کفرآمیزانه دارند که همین قوم متعصب و سرکش از سابق تا حال خودشانرا نوکر و مزدور جنگی و خونی هر ابرقدرت ساخته و میسازند و در نتیجه سرزمین ما را به میدان تروریستی و خونریزی ابرقدرت ها تبدیل کرده است و...
>>> به نظر دهنده دوم!
حالی در افغانستان جنگ در کجا است؟
امنیت در تمام افغانستان تأمین است . ار نیمروز گرفته تا بدخشان و از هزات گرفته تا کنر و نورستان.هرجابی که شب و یا روز میروی امنیت تأمین است. نه قتل و غارت است و نه دزدی و راه زنی.
>>> جولان کوچیها در سایه عدالت طالبانی
هیچ تفاوت و توفیر معناداری میان طالبان و کوچیها وجود ندارد؛ یعنی طالبان همان کوچیها هستند و کوچیها همان طالبانیاند که با استفاده از سلاح، مأمور اجرای نقشهها و سیاستهای فاشیستی حکمرانان پشتون در مناطق غیرپشتون شدهاند.
جولان کوچیها در سایه عدالت طالبانی
منابع محلی در بامیان گفتهاند که طالبان پس از یک فیصله حقوقی به نفع کوچیها، باشندگان روستای رشک ولسوالی پنجاب را به کوچ اجباری وادار کردهاند. به گفته منابع، طالبان همراه با کوچیها ۲۵ خانه در این روستا را قفل کرده و ساکنان آن را اخراج کردهاند.
همزمان با سفر معین امنیتی وزارت داخله طالبان به بامیان، منابع محلی تأیید کردند که روز دوشنبه، ششم اسد، هیئتی از طالبان شامل پولیس زن و مرد و کارمندان محاکم به روستای رشک رفته و از باشندگان خواستهاند خانههای خود را تخلیه کنند.
به گفته منابع، این هیئت همراه با کوچیها وارد روستا شده، وسایل و اموال مردم را بیرون انداخته و تمامی خانههای روستا را قفل کرده است.
گزارشها از بهسود نیز حاکی است که کوچیهای مسلح یک جوان هزاره را هنگام مراقبت از زمینهایش هدف گلوله قرار داده و کشتهاند.
این نشان میدهد که کوچیها مورد حمایت مستقیم رژیم طالبان قرار دارند و در شرایطی که هیچ یک از شهروندان افغانستان در سایه حکومت پلیسی طالبان حق حمل اسلحه را ندارد، کوچیها آزادانه از سلاح استفاده میکنند و در سایه سکوت عدالت طالبانی به غصب و غارت و قتل و کشتار در مناطق مرکزی میپردازند و ساکنان بومی را آماج حملات مرگبار قرار میدهند.
حتی در مواردی که طالبان و محاکم وابسته به این رژیم نیز مستقیماً به دعاوی درسال میان کوچی های مهاجم و بومیان ورود کرده اند - مانند آنچه در بامیان رقم خورده- احکام صادره کاملاً به نفع کوچیها بوده است. این تأیید میکند که طالبان در این زمینه کاملاً قومی و ایدئولوژیک عمل میکنند و حتی معیارها و شعارهای دروغین خود در حوزه اعمال شریعت را نیز آگاهانه و عمداً نادیده میگیرند.
در چنین وضعیتی، کوچیهای مهاجم و مسلح در سایه مصونیتی که از طالبان دریافت میکنند، عقدههای دیرینه خود علیه ساکنان بومی مناطق غصبشده را با بی رحمانه ترین و سبعانهترین شیوهها در قالب حملات خونین و غصب مستقیم املاک و اموال آنان فرومینشانند. بنابراین این حقیقت تلخ را باید مورد تأکید مکرر قرار داد که هیچ تفاوت و توفیر معناداری میان طالبان و کوچیها وجود ندارد؛ یعنی طالبان همان کوچیها هستند و کوچیها همان طالبانیاند که با استفاده از سلاح، مأمور اجرای نقشهها و سیاستهای فاشیستی حکمرانان پشتون در مناطق غیرپشتون شدهاند.
این رویکرد تازه نیست. در طول تاریخ قومی افغانستان، کوچیهای مهاجم همواره در حاشیه امنیت و مصونیت قرار داشته و از حمایت ضمنی یا مستقیم رژیمهای حاکم برخوردار بودهاند. از این منظر، کوچیگری یک معضل اجتماعی نیست، بلکه یک پروژه کاملاً قومی برای تأمین و تحقق اهداف تاریخی قومیت حاکم است.
در این میان، ساکنان مناطق مرکزی افغانستان همواره قربانیان اصلی بودهاند؛ کسانی که هیچ حمایت قانونی از مراجع رسمی دریافت نمیکنند و در دادگاههای تحت سیطره حاکمیت از هیچ حقی در برابر مهاجمان بیگانه برخوردار نیستند.
بدیهی است که وضعیت ساکنان بومی در برابر هجمههای مستمر کوچیهای مسلح مورد حمایت حکومت طالبان، بسیار رقتانگیز و تأسفبار است و این بدون شک برای کشوری که در طول تاریخ خود از تنشها و درگیریهای قومی و مذهبی رنج برده بسیار دردناک و ناامیدکننده خواهد بود.
از جانب دیگر، همانگونه که در بالا نیز اشاره شد، این یک غده سرطانی در تاریخ مناسبات سیاسی و اجتماعی افغانستان است که طی سالهای طولانی همچنان استمرار داشته و پایه ثابت بیثباتیهای اجتماعی و ناامنیهای ناشی از تنشهای قومی باقی مانده است.
با این حال، این واقعیت همچنان زنده است که علیرغم فشار و بیعدالتی سیستماتیک با حمایت رژیمهای حاکم توسط کوچیهای مهاجم علیه ساکنان بومی مناطق مرکزی افغانستان، هیچ قدرتی تاکنون نتوانسته پیوند و تعلق بنیادین مردم با املاک و اموال مشروع و قانونیشان در این مناطق را از میان ببرد و تلاش و مبارزه و ایستادگی آنان در برابر غاصبان بیگانه را متوقف کند.
به همین دلیل، کوچیگری همچنان یک معضل اجتماعی، سیاسی و امنیتی در افغانستان باقی مانده است و علیرغم تلاش حکومتهای خودکامه و رژیمهای نامشروع قومی برای تحمیل کوچیها بر ساکنان بومی مناطق هدف، این پروژه ظالمانه همواره با شکست روبهرو شده است.
امروز نیز با وجود اینکه کوچیهای مهاجم و غاصب با حمایتهای پیدا و پنهان رژیم طالبان اقدام به غصب و غارت اموال و املاک ساکنان مناطق مرکزی میکنند، آنان را از خانه و سرزمین آبا و اجدادیشان میرانند و در صورت مقاومت، با گلولههای مرگبار هدف قرار میدهند، اما این تلاش مذبوحانه نیز در نهایت شکست خواهد خورد و مردم حق خود را از مهاجمان بیریشه و بیگانه بازپس خواهند گرفت
>>> به نظر دهنده چهارم!
آیا کدام وقت فکر کرده یی که گوشتی را که از قصابی میخری از کجا می آید؟
همین کوچی ها هستند که از طریق مالداری با عرضه دمواشی هایشان در بازار ،گوشت مورد نیاز مردم را تأمین میکنند.
گوشت خوردن را خوش داری،اما کوچی گری را نی!
قبل از حادثه یازدهم سپتامبر در امریکا و لشکر کشی امریکا به افغانستان،در افغانستان در ولایات مختلف چراکاه هایی برای مواشی وجود داشتند.
بعد از حمله امریکا طالبان و کوچی ها به پاکستان فرار کردند و هزاره ها از ایران برگشتند و تمام چراگاه های کوچی ها را گرفتند و به زمین های زراعتی تبدیل کردند.
حالا طالبان و کوچی ها دوباره آمدند و میخواهند چراکاه های خود را دوباره بگیرند.
یگانه منبعد عاید آنها همین چراگاه ها و مالداری آنها است و یگانه مرجع تولید گوشت در بازار و قصابی ها نیز همین کوچی ها هستند.
آنها در زمستان در اثر سرما با مال و مواشی خود به طرف جنوب که هوا گرم است میروند و در تابستان نیز بخاطر جلوگیری ار تلفات مواشی شان در اثر گرما،به سمت شمال میروند.
این پروسه از ده هزار سال پیش که انسانها از شکار حیوانات و جمع آوری نباتات ،بطرف کشت و زراعت روی آوردند و در اطراف دریاهای بزرگ مانند دریای نیل و دجله و فرات و دریای سند و دریای زرد در چین و غیره نقاط جهان،به کشت و زراعت و مالداری روی آوردند،جریان داشته است و هنوز هم جریان دارد.