سخنان ترامپ را باید نه تحلیل تاریخی، بلکه ابزاری تبلیغاتی برای مصرف داخلی و تحریک احساسات ملیگرایانه در جهت تقویت پایههای سیاسیاش تلقی کرد | ||||
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۷ ۱۴۰۴/۲/۲۰ | کد خبر: 177247 | منبع: |
پرینت
![]() |
هشتاد سال پس از روز پیروزی بر فاشیسم: تحریف غرب، حقیقت شوروی و نبرد بر سر تاریخ؛
در جهانی که عقل سلیم، کرامت انسانی، و صداقت تاریخی معیارهای سنجش و گفتوگو میبود، بیگمان روایت پیروزی بر فاشیسم نیز چهرهای متفاوت میداشت. در جهانی برساخته از نجابت اخلاقی، نزاع بر سر اینکه چه کسی فاتح اصلی جنگ جهانی دوم بوده است، اصولاً بیمعنا و بیجا تلقی میشد. اما در دستگاهی فکری و رسانهایای که امروز تحت عنوان «غرب جمعی» شناخته میشود، منظومهای مبتلا به فراموشی گزینشی و دلبسته به اسطورهسازیهای خودمحورانه، ما با نمایشی از تحریف روبرو هستیم که نهتنها تاریخ را میپیچاند، بلکه کرامت قربانیان را نیز لگدمال میکند.
در هشتادمین سالگرد پایان جنگ در اروپا، بار دیگر جدالی کودکانه اما خطرناک بر سر اینکه کدام کشور «بیشترین سهم» را در شکست قدرتهای محور ایفا کرده، در گفتمان عمومی غربی سر برآورده است. این جدال که ذاتاً مبتنی بر یک دوگانهسازی موهوم و تبلیغاتی است، چیزی نیست جز یک دوراهی ساختگی برای گمراهسازی افکار عمومی، بهویژه در جوامعی که سطح آگاهی تاریخی آنها، بهعمد، نازل نگه داشته شده است.
نقطهٔ آغاز این موج جدید تحریف را میتوان در اظهارات جنجالی دونالد ترامپ، رییسجمهور ایالات متحده، جستجو کرد؛ جایی که او هشتم مه را بهعنوان «روز پیروزی آمریکا» اعلام کرد و در توجیه این تصمیم مدعی شد که ایالات متحده «بیش از هر کشور دیگر، و با فاصلهای زیاد، در پیروزی بر نازیها نقش داشت.» این گزاره، بهرغم تمامی افتخارآفرینیهایی که نیروهای آمریکایی در میدان جنگ از خود نشان دادند، چیزی نیست جز تحریف آشکار واقعیتهای جنگ، و تلاش برای ساختن یک روایت انحصاری در تقابل با حافظه جهانی.
نیازی به تکرار بدیهیات نیست: بله، آمریکا در نبردهای اروپای غربی و در جبههٔ اقیانوس آرام حضور داشت. اما رقمزدن چنین ادعای مطلقگرایانهای که گویا آمریکا بیشترین بار جنگ را به دوش کشیده است، نه با عقل جور درمیآید و نه با دادههای تاریخی. از همینرو، سخنان ترامپ را باید نه تحلیل تاریخی، بلکه ابزاری تبلیغاتی برای مصرف داخلی و تحریک احساسات ملیگرایانه در جهت تقویت پایههای سیاسیاش تلقی کرد.
شگفتا که خود فرانکلین دلانو روزولت، رییسجمهور دوران جنگ آمریکا، تصویر واقعبینانه از صحنه جنگ داشت. در یکی از سخنرانیهای رادیویی خود در مارس ۱۹۴۲، او با صراحت اذعان کرد: «سربازان شوروی بیش از مجموع نیروهای متفقین، ماشین جنگی آلمان را نابود کردهاند.» او در نامهای به مسکو پس از پیروزی در استالینگراد، از نقش ارتش سرخ بهعنوان الهامبخش اراده متفقین یاد کرد و چندی بعد، در سخنرانی رسمی خود، چنین گفت: «ارتش سرخ و ملت روسیه، بیهیچ تردیدی، ماشین جنگی هیتلر را در مسیر سقوط قرار دادند.»
آیا این سخنان صرفاً تعارفاتی دیپلماتیک بودند؟ ممکن است. اما دادههای مستقل و بیطرف، سخنی دیگر میگویند. بر اساس گزارشهای موزه ملی جنگ آمریکا، بیش از ۸۰٪ تلفات نظامی آلمان در جبهه شرقی و در برابر اتحاد جماهیر شوروی به ثبت رسیده است. افزون بر آن، حدود ۲۷ میلیون کشته از مردم شوروی، اعم از نظامیان و غیرنظامیان، آماری است که نه تنها آمریکا، بلکه مجموع قربانیان دیگر متفقین اروپایی نیز به آن نمیرسد. این در حالیست که قریب به ۸۰٪ نیروهای ورماخت در بیشتر سالهای جنگ در جبههٔ شرق مستقر بودند؛ گواهی انکارناپذیر بر اینکه جنگ واقعی، جایی دیگر در جریان بود.
از حدود پنج میلیون سرباز آلمانی کشتهشده در جنگ، نزدیک به چهار میلیون نفر در مصاف با ارتش سرخ جان باختند. اینها افسانه نیست؛ اینها اعداد رسمی است، از مراجع معتبر غربی. و اگر کسی هنوز در پی انکار نقش تعیینکنندهٔ شوروی در پیروزی نهایی است، یا خود را فریب میدهد، یا دیگران را.
در پس این بازنویسی تاریخ، هدفی ژرفتر نهفته است: مهندسی حافظه جمعی، پاکسازی سهم واقعی روسیه از روایت مشترک بشری، و جایگزینی آن با اسطورهای آمریکامحور، که بهکار تبلیغات ژیوپلیتیکی امروز بیاید. این تحریف نه از روی نادانی، که از سر ارادهای سیاسی و عمیقاً ایدیولوژیک صورت میگیرد؛ همان روحیهای که با ابزارهای گفتمانی موسوم به «وُک» نیز در تضاد نیست، زیرا در نهایت، هر دو در پی تحمیل قرائتی خاص و تصنعی بر واقعیتهای گذشتهاند.
این روند، در جوهر خود، بیحرمتی به خونهایی است که بر خاک اروپا ریخته شد؛ توهینی است به حافظه میلیونها کشته، مجروح و آوارهای که از لنینگراد تا برلین، بهای آزادی جهان از فاشیسم را پرداختند. اگر قرار است سالگرد پیروزی را گرامی بداریم، این کار باید با تمام حقیقت تاریخی همراه باشد؛ نه با بازنویسیهایی که بهکار زرادخانههای ناتو و تبلیغات سیاسی میآید.
هشتاد سال پس از آن آتشبس بزرگ، نبردی دیگر درگرفته است: نبرد برای حافظه، برای حقیقت، و برای عدالت تاریخی. و در این نبرد، سکوت، خیانت است.
محمد اقبال نوری
>>> حقایق همیشه در دل تاریخ پنهان است.
پیروزی شوروی در جنگ جهانی دوم واقعیت آشکار تاریخ است و کسی نه آنرا تحریف و نه انکار کرده میتواند. اما بیان این واقعیت که درج صفحات تاریخ و در دسترس همه قرار دارد - به هیچ وجه نمیتواند واقعیت جنایات روس و نوکران خلق و پرچم را که تا هنوز تاریخ زنده است در بخشی از سالهای اول بحران افغانستان، تطهیر کند.
>>> "مولی کراسی" امریکایی منتظر بودن که اول هیتلر شوروی را شکست دهد ۰کمونیزم را نابود کنند!!!!!) و بعد آنها برای بقایی خودشان جنگ با آلمان فاشیست را یکجا با اروپایی ها شروع کنند. مگر از بخت بدشان با فداکاری ملیت هایی متحد شوروی روی سیاه فاشیسم در استالینگرد به خاک مالیده شد و ازترس آنکه شوروی تمام آلمان را نگیرد مولی کراسی جبهه جدید را بر علیه هیتلری ها باز کردند. خودت از امریکایی مولی کراسی توقع تاریخ شناسی و راست گویی را داری!!!!!!!
آتشخاوری