مجاهدین؛ گروه های متشتت و ناهمسو
هیچکدام از کشورها و دولت های حامی و همکار مجاهدین به تربیۀ یک نیروی متخصص و فنی از میان مجاهدین و احزاب جهادی مبادرت نورزیدند 
تاریخ انتشار:   ۱۷:۴۰    ۱۴۰۳/۱/۵ کد خبر: 175074 منبع: پرینت

چرا تنظیم های اسلامی و جهادی افغانستان و مجاهدین که با شوروی جنگیدند و حکومت مورد حمایت آنرا در افغانستان سرنگون کردند، نتوانستند دولت و نظام اسلامی مورد ادعا و مورد نظر خود را بسازند؟
مجاهدین؛ گروه های متشتت و ناهمسو؛
برداشت از مجاهدین، به عنوان احزاب و گروه های دارای افکار و اهداف همسان و همآهنگ، غیر دقیق و متناقض با واقعیت های درون مقوله و پدیده ای بنام مجاهدین است.

مجاهدین از زمان شکل گیری شان که با حاکمیت حزب دمکراتیک خلق به این نام پا به عرصۀ فعالیت نظامی و سیاسی گذاشتند و سپس نام مجاهدین در دوران تجاوز نظامی شوروی به شهرت داخلی و بین المللی رسیدند و تا دوران حاکمیت و سقوط وتا اکنون نیز یک گروه فکری و سیاسی یکپارچه، و همآهنگ نیستند. نه تنها یکسانی و همآهنگی فکری و عملی در مراحل مختلف این دوره ها میان مجاهدین وجود نداشت، بلکه تضاد و تناقض گوناگون و پر شماری در برداشت ها، دیدگاه ها و عملکرد های مجاهدین قابل مشاهده است.

صرف نظر از دوران ظهور مجاهدین در میدان سیاسی و نظامی افغانستان پس از کودتای حزب دمکراتیک خلق و لشکر کشی شوروی، حتی جریان ونهضت اسلامی افغانستان در سالهای ماقبل از کودتای مذکور بمثابۀ سرچشمه و خاستگاه مجاهدین، باز تاب دهندۀ یک جریان و جنبش واحد و متشکل اسلامی نبود. در آن دوران آنچی که بنام نهضت و جریان اسلامی گفته می شود نه به عنوان یک حزب سیاسی متشکل و سازمان یافته تبارز کرد و نه یک تصٌور شفاف و روشنی از نظام و دولت اسلامی برای رهبری و مدیریت جامعه و کشور ارایه داشت. تا اکنون نیز گروه ها و احزاب مجاهدین در افغانستان مؤفق به ارایۀ چنین تصویر و برنامه ای نشده اند. حتی گروه های مختلفی که در تضاد و تناقض هم به سر میبرند، در داخل مجموعه و محدودۀ گروه خود نیز از نظام و دولت اسلامی تصویر واحد و یکپارچه ندارند.

دیدگاه های متفاوت و نا پیوستۀ احزاب و گروه های مجاهدین ریشه درعوامل گوناگون دارد. عواملی که ریشه هایش را از یکسو در تفاوت و نا همسانی های مذهبی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی(تفاوت های زبانی، نژادی، قومی و قبیلوی) جامعۀ افغانستان میتوان سراغ کرد از سوی دیگر نقش و نفوذ بیرونی را در این تفرق و اختلاف نیز نمیتوان نادیده گرفت.

هرگروه و حزب جهادی و اسلامی برغم ادعا های ظاهری، بار وابستگی ها و تمایلات مذهبی، اجتماعی و فرهنگی جامعۀ کوچک و محیط زندگی خود را درعملکرد سیاسی و اجتماعی خویش حمل میکرد. و حتی به بسیارسهولت سنت ها و رواج های قبیلوی را به عنوان افکار و مصالح دینی و مذهبی در عملکرد سیاسی خود منعکس میساخت. اگر بخشی از دلایل و عوامل این تفرق و چند گانگی را به تعابیر مختلف از تعالیم و احکام اسلام و یا قرائت متفاوت از اسلام بگذاریم ، بدون تردید بخش عمده و اصلی این نا همگونی و تفرق زاییدۀ ساختار بدوی و قبیلوی جامعه و کشور ما و عقب ماندگی های گستردۀ ناشی ازاین ساختار در تمام عرصه های حیات از جمله عرصۀ دین و مذهب است. حتی تأثیرات این ساختار و ذهنیت های ناشی از آن را در میان روشنفکران چپ کشور به وضاحت میتوان مشاهده کرد، به خصوص در میان اعضای حزب دمکراتیک خلق که یک ونیم دهه حاکمیت کشور را بدست داشتند. این واقعیت نشان میدهد که عقب ماندگی و ساختار قبیلوی جامعۀ افغانستان تأثیرات منفی خود را بروی افکار و عملکرد تمام گروه ها و احزاب سیاسی اعم از چپ و راست، با مذهب و لا مذهب گذاشته است.

با توجه به این تشتت و پراگندگی مجاهدین، حتی در برداشت ها و تفسیر های شان از تعالیم واحکام اسلام است که رهبران و تنظیم های مختلف مجاهدین از دولت اسلامی و ویژگیهای این دولت تصویر متفاوت ومتعارض ارائه میکردند. یک رهبر و یک تنظیم اسلامی و جهادی مشخصات دولت اسلامی را یک چیز و رهبر و تنظیم دیگر چیز دیگر معرفی میکرد.

وابستگی مجاهدین به کشورها وحلقه های خارجی؛
یکی ازعوامل مهمی که به نا توانی و ناکامی مجاهدین در روند دولت سازی انجامید ریشه در وابستگی و روابط مجاهدین با کشور ها و حلقه های مختلف خارجی داشت. یکی از نقطه های ضعف جهاد و مجاهدین افغانستان در دوران جنگ ومقاومت شان علیه حکومت حزب دمکراتیک خلق و تجاوز نظامی شوروی، وابستگی و روابط غیرمتعادل و نامتوازن آنها با کشورهای همکار و حامی شان بود.
شاید این تحلیل و برداشت که مجاهدین بدون همکاری جهان خارج و به خصوص بدون حمایت پاکستان نمی توانستند به جنگ و مقاومت خود ادامه دهند، بخشی از واقعیت را منعکس سازد و این همکاری نمی توانست در شرایط عدم وابستگی گروه ها و احزاب مجاهدین و در یک استقلالیت کامل از حامیان میزبان و غیر میزبان شان صورت پذیرد. اما در این واقعیتِ استمرار جنگ و جهاد مجاهدین علیه قوای شوروی و دولت حزب دمکراتیک خلق، واقعیت ناتوانی و شکست مجاهدین در شکل دهی و ایجاد یک دولت اسلامی نیز مضمر است.

اگر وابستگی مجاهدین در جهاد و مقاومت شان به بیرون، مانع زوال و اضمحلال آنها در آغاز جنگ و جهاد شد، این وابستگی در فرجام زمینه ساز زوال و سقوط مجاهدین گردید. این وابستگی ها، مجاهدین را از دسترسی به تشکیل دولت معقول و مقتدر در پایان جنگ علیه قوای شوروی بازداشت. اینکه کدام یک برای مجاهدین و احزاب اسلامی جهادی بهتر بود بوقوع بپیوندد، مسلماً با برادشتهای مختلف مورد تحلیل قرار می گیرد. وقتی به این پدیده منحیث یک رویداد تاریخی نگاه می شود که بخشی از اوراق تاریخ کشور ما را چه خوب و چه زشت میسازد، این گفتۀ یک دانشمند امریکایی در علم تاریخ قابل توجه به نظرمی آید، که می نویسد:« تاریخ به دقت یک قطعه نقشه نیست، علایم جاده های آنرا ملل مختلف به انحای مختلف می خوانند و مسافرهر گز قدرت بازگشت ندارد.»

روابط نا متعادل مجاهدین با حامیان و میزبانانشان به خصوص با پاکستان و وابستگی های مجاهدین در عرصه های مختلف به مراکز قدرت در پاکستان و بویژه استخبارات نظامی آن کشور(آی اِس آی)، مانع تأسیس وشکل گیری دولت مجاهدین بصورت مستقل بود.
نقطۀ بسیار مهم دیگری که نقش و تأثیرحامیان بیرونی مجاهدین را در ضعف و شکست مجاهدین در روند دولت سازی بر جسته می کند، نبود سیاست و برنامۀ مشخص وروشن حامیان و همکاران در عرصۀ سیاسی برای رسیدن مجاهدین به قدرت سیاسی و تشکیل دولت بود.

ایالات متحدۀ امریکا که رهبری دنیای غرب را در حمایت از مجاهدین به عهده داشت و مقادر هنگفت پول را برای ادامۀ جنگ و مقاومت علیه قوای شوروی و حاکمیت حزب دمکراتیک خلق بصورت مستقیم یا غیر مستقیم سرازیر میکرد هیچگونه برنامۀ سیاسی درمورد افغانستان و آیندۀ سیاسی مجاهدین نداشت. از این رو رابطۀ امریکا با مجاهدین در چهار چوب رابطۀ سازمان استخبارات آن کشور شکل گرفت. یا به عبارت دیگر سیاست ایالات متحدۀ امریکا در رابطه با مجاهدین یک سیاست استخباراتی بود. امریکایی ها تا آخر بسوی مجاهدین به عنوان گروه های قبایل جنگجو و سلحشور دینی نگاه میکردند که برای جنگیدن با رقیب و دشمن جهانی شان شوروی، یک ابزار خوب و قابل استفاده هستند. برای امریکایی ها فقط کشتن شوروی ها و ضربه زدن به نظام کمونیستی شوروی اهمیت داشت تا انتقام شکست ویتنام را از آنها بگیرند و افغانستان را به باتلاق نیروهای شوروی تبدیل کنند.

پاکستان نیزبه عنوان بزرگترین و نزدیکترین حامی وهمکارمجاهدین تا ایام مقارن به خروج نیروهای شوروی برنامه ای از قبل تعیین شده در ایجاد و تشکیل دولت مجاهدین نداشت. در روزهای نزدیک به خروج قوای شوروی بود که سیاستگزاران افغانی این کشور طرح تشکیل دولت مجاهدین را مطابق اهداف و نیات خود رویدست گرفتند. جنرال حمید گل رئیس استخبارات نظامی پاکستان در نامه ای عنوانی جنرال ضیاءالحق رئیس دولت پاکستان در جولای 1988 برنامه و استراتیژی پاکستان را درمورد تشکیل دولت مجاهدین ورهبری این دولت توضیح کرد، دولتی که "طرفدار پاکستان" خوانده می شد و بصورت داو طلبانه به ایجاد یک کنفدراسیون پاکستان – افغانستان موافقه می کرد."

همچنان عربستان سعودی به عنوان بزرگترین حامی مالی مجاهدین و جهاد افغانستان طرحی برای تشکیل دولت مجاهدین نداشت. دولت آنکشور صرف نظراز تلاش های عناصر و حلقه های سلفی و افراطی و به ظاهر غیر دولتی در ایجاد و یا تقویت گروه های خاص مجاهدین، بیشتر تابع خواست ها و سیاست های ایالات متحدۀ امریکا و پاکستان بود.

جمهوری اسلامی ایران که به عنوان یک دولت اسلامی شیعه با سیاست ضد امریکایی و ضد غربی خود در بیرون از مثلث امریکا، پاکستان و عربستان سعودی بسرمیبرد، نه تنها برنامه ای برای دولت تشیع در افغانستان نداشت بلکه فاقد برنامه ای در همآهنگی و اتحاد جامعۀ شیعه و سازمانهای اسلامی و جهادی اهل تشیع افغانستان بود. حتی جمهوری اسلامی ایران با وابسته ساختن سازمانها و احزاب جهادی شیعۀ افغانستان ، آنها را درگیر نفاق و تفرقۀ ناشی ازانعکاس رقابت ها و مبارزات درونی عناصر وحلقه های خود کرد.

هیچکدام از کشورها و دولت های حامی و همکار مجاهدین به تربیۀ یک نیروی متخصص و فنی از میان مجاهدین و احزاب جهادی مبادرت نورزیدند، نیروی که برای دولتداری و دولت سازی آینده یک امر ضروری و حیاتی محسوب می شد. به این موضوع مهم احزاب و تنظیم های مجاهدین نیز توجه درست و دقیقی نداشتند. بدین ترتیب وابستگی مجاهدین به بیرون و بی برنامگی حامیان بیرونی در مورد دولت سازی و دولتداری آیندۀ مجاهدین، به بخشی ازعوامل منفی و بازدارنده در پروسۀ دولت سازی احزاب جهادی و اسلامی مبدل گردید. و بد تر ازهمه ، این حامیان خارجی مجاهدین با دخالت و حتی تجاوزات مخفی و نیمه مخفی خود در پروسۀ دولت سازی و شکل گیری دولت مجاهدین، تمام زمینه های این پروسه را تخریب و متلاشی کردند.

محمد اکرام اندیشمند


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
مجاهدین
جهاد
نظرات بینندگان:

>>>   همه اینها زاده آمریکا و انگلیس و آی اس آی هستند وووو.... افغانستانرا نابود کردند و مردم افغانستان به خاک خون کشیدند .....
کارا

>>>   ریشه مشکل را باید جای دیگر جستجو کرد.
آدم های موجور در جغرافیای افغانستان از زمان های بسیار دور و حد اقل از زمان احمد خان ابدالی تا به حال فطرتا" خود خواه و یک دنده و خود رای و تمامیت خواه و مرکز گریز نظم ناپذیر بودهدو هستند.

>>>   تحلیل جامع و تاریخی و بیان واقعیت دیروز و امروز و فردا.

>>>   اگر بک نهال دروقت مناسب جغرافیای وبا آب وهوای مناسب غرس نشود. هرگزنشو ونما نمیکند .در آب وهوای کشور ما نه نهال شرقی ونه نهال غربی رشد کرد. هرچند باغبانان غربی وشرقی با هزینه های بی حد کوشش کردند .اما نشد که نشد.حالا بگذارند تانهال خودکشوررا که با آب وهوای کشور مطابقت دارد غرس کنند . اگر باغبانان بیرونی کمک نمی کنند .از مزاحمت گله هایشان جلوگیری نمایند . بگذارند تا نهال بارور شود نامیده آنرا باهم بخوریم.

>>>   مشکل عمده در کجا بود؟
مشکل عمده درین بود که پیروزی مجاهدین هم زمان با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و هم زمان با انتخابات ریاست جمهوری امریکا و به قدرت رسیدن دموکرات ها بعد از دوازده سال قدرت جمهوری خواهان در امریکا بود.
دموکرات ها نیز بخاطری به قدرت رسیدند که از دموکراسی خواهی مردم روسیه و در نتیجه فروپاشی دولت شوروی وقت،پشتیبانی کنند.
درین ایام پشتیبانی دولت دموکرات های امریکا از مجاهدین و تشکیل دولت اسلامی در افغانستان،برای مردم شوروی که جدیدا بسوی دموکراسی روی آورده بودند،یک ضربه محکم بود و فکر میکردند که دولت امریکا هنوز هم از بنیادگرا های اسلامی پشتیبانی میکنند و دموکراسی خواهی آنها در حقیقت بهانه یی برای منافع استراتیژیک خودش در عرصه جهانی است. چنانکه سیاست امریکا را ما میدانیم که نیز چنین است و در سطح جهانی برای منافع استراتیژی خویش با تمام گروپ ها میسازد و اکثر گروپ ها را نیز خودش میسازد تا جهانیان را در جنگ نگاه کند و منافع استراتیژیک و سیاسی و اقتصادی و نظامی خودش را میخواهد.
بنأ افغانستان ازیک طرف در جنگ داخلی غوطه ور شد و از طرف دیگر کمک های شوروی نیز که در دوران رژیم حزب دموکراتیک به افغانستان صورت میگرفت،قطع شد و در نتیجه دولت مجاهدین هم به پروبلم امنیتی و هم به پروبلم اقتصادی مواجه شد.
دولت ربانی برای بیرون رفت ازین بحران،روابط خود را با روسیه نزدیک کرد،اما درین هنگام روابط روسیه و امریکا خدشه دارشده بود و در نتیجه دولت امریکا در هم سویی با پاکستان.گروپ طالبان را علیه رژیم ربانی تشکیل کردند و با بمیان آمدن دوباره جمهوری خواهان به قدرت،حادثه یازدهم سپتامبر رخ داد و جمهوری خواهان لشکر کشی برشد طالبان کردند و دوباره مجاهدین را با سکولار های غربی به قدرت رساندند و با بمیان آمدن دوباره دموکرات ها بر سر قدرت،دوباره دفتر طالبان در قطر تشکیل شد و خواهان مذاکرات با طالبان شدند.
حالا طالبان دوباره به قدرت رسیدند و مذاکرات با آنها در زمان دونالد ترامپ بمیان آمد که نه جمهوری خواه است و نه هم دموکرات و صرف یک تاجر است و بر اساس معامله طالبان را به قدرت رساندند.
حالا در انتخابات جدید باز جو بایدن و دونالد ترامپ با هم در رقابت هستند و پیروزی هر کدام شان،کدام تغیری در رژیم افغانستان ببار نمی آورد.
و این پیش بینی من بود که دوسال پیش بعد از بمیان آمدن رژیم طالبان کرده بودم و به مخالفین طالبان گفتم که شما دیگر طعمه قدرت را در هشت سال آینده نکنید.
امکان این نیز میرود که دولت امریکا همانطوری که .....،بخاطر منافع اقتصادی خویش بمیان آوردند و منجر به جنگ بین عراق و ایران شد و در نتیجه اشغال عراق توسط امریکا شد،گروپ طالبان نیز سالها به سر قدرت باشند و کشور های منطقه را از صدور خطر تروریزم به کشور هایشان،در حذر نگاه دارد و در نتیجه منافع استراتیژیک خویش را در منطقه حفظ کند.

>>>   مگر جناب عالی،
این نهال تازه غرس شده درخت زقوم است که هرچه ریشه بگیرد زهرش بیشتر میشود.

>>>   ایران همیشه متحدان خود را از قدرت دور نگه میدارد و به ائتلاف با گروه های دیگر تشویق می کند.
به عنوان مثال در لبنان حزب الله به راحتی میتواند ۴۰ درصد قدرت را در دموکراسی از آن خود کند ولی از بعضی احزاب مسیحی حمایت می کند که روزگاری علیه دولت سوریه میجنگیدند.
در عراق ایران از خانواده صدر و سپاه بدر حمایتی نکرد با وجودی که ممکن بود حتی ۶۰ درصد عراق طرفدار آن ها باشند در عوض به آن ها سفارش کرد قدرت را به افراد بی حاشیه و کم قدرت دهند و این موجب عکس العمل شدید و ناراحتی دوستان قدیمی ایران شد.
علت آن مشخص هست. ایران نمی خواهد آمریکا از دوقطبی های مذهبی و قومی استفاده کند و ریشه‌ی اقلیت های نزدیک به ایران را بکند بلکه ایران جوامع را به دو قطب غربگرا و مستقل از غرب تقسیم می کند تا برای متحدانش فضای تنفس و بقا ایجاد شود.
در افغانستان هم اوضاع به همین صورت است اگر صرفا جانب اقوام و مذاهب خاصی را می گرفت. غربی ها از این موضوع حداکثر بهره برداری را می کردند.

>>>   سران احزاب تربیت ناپذیرند چهار دهه در حماقت گذراندند:
چهل سال عمر عزیز ملت گذشت
مزاج اینها از حال طفی نگذشت
همه با هوی و هوس ساختند
دمی بام صالح نپرداختند
اصولا رهبران رسالت تربیت دارند نه اینکه منتظر تربیت خود شان باشند

>>>   یاخدا!!
شناسه گروهای اسلامی
هدف =سلطه گری
منهج=تکفیرمسلمین وباقی ادیان
آرمان=قدرت وشهوترانی
فرهنگ=بازگشت به بادیه نشینی
دین=بی دین
سیاست=عوام فریبی تلبیس ریاکاری
مقدسات=انتهاری ترورهای خاموش
زمان تاسیس=فقدان عقل
عمر=ازابتدای پیدایش جهل
شعار=ویرانی چپاول تک قومی


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است