یکصد سالگی سقوط بخارا
آسیای مركزي نخست در سال 1924 عیسوی به چهار جمهوری سوسیالیستی شوروی ازبکستان، قزاقستان، ترکمنستان، قرغیزستان و جمهوری خود مختار تاجيكستان در چهارچوب جمهوری ازبکستان تقسیم شد 
تاریخ انتشار:   ۱۴:۲۸    ۱۳۹۹/۶/۱۳ کد خبر: 164674 منبع: پرینت

(2 سپتمابر 1920 – 2 سپتامبر 2020)
در سال 1917 که انقلاب بلشویکی روسیه به حیات دولت تزاری پایان داد، امیرسید عالم خان شاه بخارا با جنبش روشنفکری و تجدد طلب "جدیدی ها" دست و گریبان بود. امارت بخارا و حکومت های محلی آسیای مركزي به جای اصلاح نظام و تغییر در اداره و مدیریت خود که با استبداد و فساد توأم بود، به سرکوبی حرکت های اصلاحی وتحول طلب پرداختند. حتا نیروهای دولت تزاری روسیه بدفاع از حاکمان محلی در سرکوب جنبش های سیاسی و اجتماعی سهم می گرفتند.

در چنین اوضاع اجتماعی و سیاسی که بلشویک ها یا مارکسیست های روسیه به رهبری ولادیمیر ایلیچ لنین با شعار تحول، عدالت و مبارزه علیه استبداد، دولت انقلابی خود را جانشین دولت تزاری روسیه کردند، جریان تحول طلب و تجددخواه در درون جوامع مسلمانان آسیای میانه به ویژه بخش مارکسیستی آن در کنار دولت بلشویکی قرار گرفتند. آنها حزب کمونیست را در جوامع مسلمان آسیای میانه بوجود آوردند و به اقتدار دولتی رسیدند. هرچند علاوه بر گروه های مارکسیست باور برخی عناصر و جریانهای ملی گرای تحول طلب در گروه جدیدی ها با دولت بلشویک روسیه در سرنگونی امارت بخارا و حاکمان محلی سهم گرفتند، اما در پایان جنگ توسط بلشویک ها رانده شدند. جنگ دولت بلشویک روسیه در آسیای میانه یک دهه بدرازا کشید. این جنگ را دولت مذکور در جهت تحقیر نیروهای مقاومت، شورش "باسمچی ها" یا رهزنان و "اشرار" نامیدند.

شکست مقاومت یاشورش باسمچی ها؛
شورش باسمچی یا مقاومت مسلمانان آسیای میانه، ترکیبی از یک مقاومت دینی و ملی جامعه سنتی متفرق، متنفذین زمین دار و ثروتمندان محلی و حاکمان بومی در برابر روس ها و دولت انقلابی بلشویک بود. در این ترکیب دسته های مختلف جنگجو از ملی گرایان ضد روسی متأثر و ملهم از جنبش ملی گرای ترکان جوان عثمانی تا طبقۀ حاکم و زمیندار و از علمای دینی و جنگجویان مجاهد تا دسته های رهزن شامل می شد.

جنبش باسمچی از لحاظ سیاسی، برنامه و استراتیژی روشن نداشت و در برابر اهداف سیاسی و اجتماعی دولت شوروی و کمونیستان بومی متحد آنها در آسیای مركزي، که بصورت فزاینده به اقتدارسیاسی دست می یافتند، تنها از احساسات دینی و ملی گرایی استفاده میکردند. این روش تنها در کوتاه مدت به مقاومت عمر می بخشید. معضل دیگر جنبش مقاومت در آسیای مركزي به پشت جبهۀ آنها بر میگشت. جنبش باسمچی از حمایت کشور یا کشورهای همسایه و پشتیبانی بین المللی محروم بودند. حمایت امان الله خان پادشاه افغانستان در یک مقطع کوتاه از این جنبش ناکافی و غیر مؤثر بود. جمهوری نو تشکیل ترکیه بر خاکستر امپراتوری عثمانی به رهبری مصطفی کمال برغم اندیشه ملی گرایی اش توان حمایت از باسمچی ها را نداشت. بریتانیا و دنیای غرب هر چند علاقمند به زوال دولت تازه ظهور کمونیستی در روسیه بودند اما در چانه زنی های سیاسی و رقابت های منطقه ای به سیاست پذیرش استیلای روس ها بر آسیای میانه تن در دادند. بنا بر این، شورش باسمچی یا مقاومت دینی و ملی آسیای میانه در برابردولت بلشویک روسیه شکست خورد.

این مقاومت که یک دهه ادامه یافت درواقع سه مرحله را پشت سرگذاشت:
1 - مرحله اول
این مرحله از فبروری 1918 تا دوم سپتمر 1920 دوام کرد که به تصرف خوقند، خیوه (خوازم) و بخارا توسط ارتش سرخ بلشویک ها و سقوط حکومت های بومی انجامید. در خیوه یا خوارزم، جمهوری خلق خوارزم تا اپریل 1920 توسط کمونیستان طرفدار مسکو بوجود آمد. بخارا بدست نیروهای بلشویکی به فرماندهی "ژنرال میخائیل واسیلیویچ فرونزه" فرمانده جبهه ترکستان تا سپتمبر 1920 تصرف شد. حزب کمونیست بخارا به رهبری فیض‌الله خواجه یف جمهوری بخارا را تشکیل داد. سیدعالم امیر بخارا نخست به بخارای شرقی (تاجيكستان) و سپس در مارچ 1921 به افغانستان فرار کرد؛ هر چند امیر بخارا طی دو سال مرحله نخستِ مقاومت به جنگ علیه ارتش سرخ ادامه داد و در این مقاومت از حمایت ضعیف امان الله خان پادشاه افغانستان و حتی هند بریتانوی و دولت ایران برخوردار بود.

2 - مرحله دوم
مرحله دوم جنبش باسمچی از 1920تا 1924 ادامه یافت. رفتار خشونت بار و تحقیر آمیز ارتش سرخ و برخورد توهین آمیز کمونیستان حاکم بومی با سنن و عقاید دینی مردم موجب شورش های مجدد شد. حتا قطعات بومی و مسلمان در ارتش سرخ از بلشویک ها بریدند و جانب مخالفان را گرفتند. نیروهای مخالف و مقاومت بر بسیاری از قرا و قصبات دره فرغانه تسلط یافتند. انور پاشا و ابراهیم بیگ لقي در این دوره از رهبران و فرماندهان معروف مقاومت بودند. بلشویک ها در این مرحله با اِعمال حالت قحطی بر آسیای مركزي راه را به سرکوبی بیشتر مقاومت و شورش ها هموار کردند.
انور پاشا(1922-1881)از ژنرالان دولت عثمانی و عضو انجمن ترکان جوان یاجمعیت اتحاد و ترقی درسال1914عیسوی به وزارت جنگ دولت عثمانی رسید و در پی استعفای کابینه طلعت پاشا(1918)از کشور عثمانی فرار کرد و در کنار جنبش مقاومت آسیای میانه علیه دولت بلشویک روسیه قرارگرفت.
انور پاشا فرماندهی نیروهای مقاومت را بدست گرفت و با تنظیم مجدد نیروهای پراگنده ی آنها در اوایل سال 1922بخش وسیع بخارا به خصوص بخارای شرقی (تاجيكستان)را تصرف کرد. سرانجام او در آگست 1922در يك نبرد خونين باروس ها به قتل رسيد.
روس ها تا اوایل 1923عیسوی جنبش مقاومت را در دره فرغانه و خیوه شکست دادند. ابراهیم بیگ که در بخارای شرقی فرماندهی را بدوش گرفت، علی رغم جنگ مداوم نتوانست نیروی ضعیف و شکست خوردۀ مقاومت را که به شدت در گیر نفاق شده بود، منظم و متحد کند. دولت شوروی با اتخاذ سیاست نرمش و مذاکره با گروپ های مختلف شورشی یا باسمچیها، زمینه نابودی و زوال این جنبش را فراهم کرد. تاسال 1925عیسوی بخارای شرقی به تصرف ارتش سرخ درآمد و فرماندهان جنبش از جمله ابراهیم بیک به افغانستان فرار کردند.

3 - مرحله سوم
مرحله سوم مقاومت باسمچی در سالهای رهبری استالین از 1928 تا 1933 عیسوی در دوران اشتراکی کردن اراضی زراعتی بوقوع پیوست. شورش در این مرحله در اوایل 1929به فرماندهی فضیل مخدوم و سپس به فرماندهی ابراهیم بیگ دو باره آغاز شد. باز گشت مجدد ابراهیم بیگ از افغانستان تحت فشار شدید حکومت محمدنادرشاه صورت گرفت که وی در صدد خلع سلاح و دستگیری موصوف بر آمد. ابراهیم بیگ در 23 جون 1931 زمانی اسیر نیروهای ارتش سرخ شوروی شد که در رود آمو مورد حمله نیروهای ارتش سرخ و دولت افغانستان قرار گرفت؛ هر چند پس از اسارت و اعدام ابراهیم بیگ، مقاومت باسمچی تا سال 1933 بصورت پراگنده دوام یافت. پس از شکست کامل مقاومت و بعد از تشکیل جمهوری های سوسیالیستی شوروی در آسیای مركزي، و قفقاز، روسی سازی بر مبنای آیدئولوژی حاکم دولتی(آیدئولوژی مارکسیزم- لنینیزم) در تمام عرصه های حیات اجتماعی آغاز یافت. الفبای عربی نخست به لاتین وسپس به سریلیک(روسی) تبدیل شد، مسلمانان و هویت فرهنگی آنها در هر دو حوزه تحت فشارقرارگرفت.

نخستین دولت سوسیالیستی جهان در مخمصه مخاصمت با اسلام و مسلمانان؛
نخسین دولت سوسیالیستی جهان که باشعار مبارزه و مخالفت با تجاوز و تحقق عدالت اجتماعی بوجود آمد، در تعارض و خصومت با مسلمانان قرار گرفت. نه تنها دولت سوسیالیستی بلشویک ها، سیاست تجاوز و استیلای دولت تزارها را در مناطق مسلمان نشین آسیای مركزي و قفقاز ادامه دادند، بلکه دامنه این تجاوز را به هویت فرهنگی مسلمانها و سنن دینی آنها نيز گسترانیدند. مسجدها را بستند و تخریب کردند، جلو تعلیم و آموزش دینی را گرفتند، به نابودی آثار تاریخی و نسخ خطی در تحت مبارزه با دین پرداختند.
در حالی که مارکس تمام پدیده های روبنایی به شمول دین را محصول زیربنای جامعه(اقتصاد و نظام اقتصادی)می خواند، چرا مارکسیست های روسیه در مسند قدرت نگذاشتند تا با تغییر زیر بنا زمینه را بدون تجاوز به آزادی و هویت فرهنگی مسلمانان برای تغییرات روبنا آماده کنند؟

مشکل در کجا بود؟
صرف نظر از هر گونه پاسخ و تحلیلی که در این مورد ارائه شود، ریشه های این مشکل به عدم دموکراتیک بودن نخستین دولت سوسیالیستی جهان و عملکرد سرکوبگرانۀ آن دولت در برابر هرگونه تفکرات سیاسی و اجتماعی متعارض با اندیشه و سیاست آنها بر میگشت. آنها یک رژیم آیدئولوژیک مستبد و غیر دموکراتیک ایجاد کردند که همه چیز را با دو رنگ سیاه و سفید نگاه میکردند. برای آنها در این جهان پهناور دو اردوگاه وجود داشت:
اردوگاه سوسیالیزم، یعنی خودشان و افکار شان.
واردوگاه غیرسوسیالیزم و بیرون از آن که همه دشمن تلقی می شد.
تشکیل جماهير سوسیالیستی شوروی ومرزبندی های.

ناعادلانه قومی درآسیای مركزي:
در سال1922 قانون اساسی اتحاد شوروی تدوین یافت و چهار جمهوری سوسیالیستی فدراتیف سوویت (شوروی)روسیه، جمهوری سوسیالیستی سوویت اوکراین، جمهوری سوسیالیستی سوویت روسیه سفید و جمهوری سوسیالیستی سراسر قفقاز تشکیل شد. مناطق آسیای مركزي که ترکستان روسی نام گرفته بود به استثنای بخارا و خیوه بنام جمهوری خودمختار سوسیالیستی جزو جمهوری سوسیالیستی فدراتیف روسیه بود. سپس در مارچ 1924 طرح ادغام دو جمهوری خلق بخارا و خلق خوارزم به اتحاد شوروی سوسیالیستی عملی شد. بر مبنای این طرح مرزبندی های جدید سیاسی و جغرافیایی با شکل گیری جمهوریت های سوسیالیستی جداگانه در چهار چوب اتحاد شوروی سوسیالیستی با نام و هویت های ملی بوجود آمد. دولت شوروی این امر را در جهت حل عادلانه مسأله‌ی ملی اجتناب ناپذیر خواند که هرملت در یک قلمرو معین صاحب سر نوشت خود می شوند و به هویت ملی خودمیرسند. اما دولت شوروی و در واقع روس های بلشویک در این تقسیم بندی مرزها، با بی عدالتی رفتار کردند. قربانی اصلی این بی عدالتی در میان تمام اقوام و ملت های آسیای مركزي تاجيک ها بودند.

تاجيک ها نخست به عنوان یکی از ملت های ساکن در این حوزه، از داشتن نمایندگان رسمی و ممثل اراده و مطالبات خود در کمیسیون مؤظف بر سر تشکیلات و تقسیمات جدید ملی و اداری محروم شدند. و اگر عناصری از تاجيک ها در کمیسیون عضویت داشتند به جای دفاع از حقوق تاجيک ها در مباحث و تصمیمات کمیسیون، دیدگاه نمایندگان دولت شوروی را بیان میکردند و خود را بلشویک تر از بلشویک های روسی نشان میدادند. در قدم بعدی که جمهوری خودمختار تاجيكستان در چهارچوب جمهوری ازبکستان تشکیل شد، شهرهای بخارا، سمرقند، ترمذ، اندیجان، وادی های سرخان دریا، فرغانه و غیره به عنوان شهرها و مناطقی با اکثر جمعیت تاجيک نشین از جمهوری تاجيكستان بیرون ماندند. به خصوص شهر بخارا که اکثریت باشندگان آن تاجيک ها بودند و مرکز فرهنگی و سیاسی تاجيک ها شمرده می شد از قلمرو تاجيكستان منتزع گردید. تشکیل جمهوری تاجيكستان بدون شهر بخارا، زادگاه و گهوارۀ پرورش فرهنگ و زبان تاجيک ها (زبان فارسی دری) در واقع جداکردن سر تاجيک ها از بدنشان بود.

در تقسیم بندی جدید آسیای مركزي بخش شرقی بخارا به تشکیل کشور تاجيكستان اختصاص یافت و یک دهکدۀ کوچک به نام دوشنبه که کمتر از صد نفر جمعیت داشت پایتخت آن معرفی گردید. تاجيک ها در شهرهای اصلی شان در بخارا، سمرقند و ترمذ زیر فشار قرار گرفتند تا از هویت ملی و زبان خود صرف نظر کنند. در سالهای بعد تاجيک ها مجبور شدند تا در ازبکستان در تذکره تابعیت (شناسنامه)، خود را ازبیک بنویسند. تعلیم و آموزش به زبان فارسی یا زبان تاجيکی در میان جمعیت تاجيک های ازبکستان ممنوع شد. مکاتب (مدارس) و دانشگاه های تاجيکان مسدود گردید.

البته سایر اقوام وملت های آسیای مركزي در این "تبر تقسیم" هر چند نه چون تاجيک ها متحمل بی عدالتی شدند. صدهاهزار ازبیک در خجند تاجيكستان و نواحی جنوب قرغیزستان (اوش) از کشور ازبکستان بیرون ماندند و تاشکند به عنوان حوزۀ زندگی و زمین قزاقها و قرغیزها پایتخت ازبکستان تعین شد.
آسیای مركزي نخست در سال 1924 عیسوی به چهار جمهوری سوسیالیستی شوروی ازبکستان، قزاقستان، ترکمنستان، قرغیزستان و جمهوری خود مختار تاجيكستان در چهارچوب جمهوری ازبکستان تقسیم شد. سپس تاجيكستان در اکتوبر 1929 به جمهوری جداگانه سوسیالیستی شوروی ارتقا یافت.

محمد اکرام اندیشمند


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
بخارا
شوروی
نظرات بینندگان:

>>>   اتا ترک نماینده خود انگلیس ها و فرانسوی ها بود،مثلی که عبدالرحمن خان در افغانستان نماینده انگلیس ها بود.
اتاترک امپراطوری ترکیه را که شامل سوریه و لبنان و عراق و فلسطین و مصر و غیره جاهای آسیا و شمال افریقا بود،به انگلیس و فرانسه بخشید.
تنها یک سرزمین کوچک را تحت نام جمهوریت ترکیه تشکیل کزد و ترک ها را نیز خوش ساخت که بعد از جنگ اول جهانی که ترکیه شکست خورد،اقلاً یک توته خاک از امپراطوری عثمانی برایشان باقی ماند.
روس که طی صد ها سال بخاطر توسعه خاک شان در جنوب روسیه در سرزمین های قفقاز و در شرق اروپا جنگ داشتند و بالاخره این سرزمین ها را از تصرف ترک ها بیرون کرد،دولت شوروی جدید بخاطری که ترک ها را خوش ساخته باشد ،یک قسمت اعظم خاک تاجکستان را شامل جمهوری جدید ازبکستان کردند،منجمله سمرقند و بخارا.

>>>   از مبارزات و مجاهدات شيخ شامل داغستانى اصلا يادى نكرده ايد. همان كسى كه كارل ماركس به او لقب ( قهرمان بزرگ ) داده بود.

>>>   باز یه تاجیک توهم زد! زبان پارسی چه پیوندی با تاجیک و تاجیکستان داره که مردمانش برای نخستین بار پس از اسلام با زبان پارسی اشنا شدن؟! زبان پارسی زبان تیره پارس هست که جز در ایران کنونی، جای دیگری نزیستند. دری یا درباری هم تنها یک پسوند هست برای شناسایی دوره سوم بروز رسانی زبان پارسی// دوره سوم به روز رسانی زبان پارسی هم که با پسوند پارسی دری یا درباری شناخته میشود در دربار ساسانیان، از روی نسخه دوره این زبان ( پارسی میانه) به روز رسانی شد و چون تا پیش از تاخت و تاز اعراب تنها و تنها در دربار ساسانیان به کار میرفته به پارسی دری یا درباری مشهور شد. مردم سرزمین هایی که امروزه تاجیکستان، ازبکستان و افغانستان نامیده می شوند تنها با دوره سوم زبان پارسی اشنا هستند و هیچ شناختی از دو دوره نخست زبان پارسی ندارند و همین را نیز مدیون تاخت و تاز سپاه عمرخطاب و کوچ یزدگرد سوم به بخش های خاوری امپراتوری ساسانیان هستند. پس از تاخت اعراب به ایران، یزدگرد به همراه صدها تن از همراهانش به بخش های خاوری ایران بزرگ کوچ کردند و در اونجا رفته رفته زبان پارسی مختص دربار رو به مردم اون نواحی که ایرانیان پارتی یعنی دومین قوم بزرگ ایرانی که در خراسان بزرگ ساکن بودند ، اموختند. اگر یک دونه کتاب به زبان پارسی از افغانستان یا تاجیکستان به من نشون دادی که تاریخ ان برگردد به پیش از تاخت و تاز اعراب و کوچ ساسانیان، یا بعد از حمله مغول که باعث نابودی کامل قوم پارت در خراسان بزرگ شد، یک دونه شاعر جهانی در اون نواحی نشون دادی، من این زبان پارسی را می بوسم میذارم کنار!

>>>   صد بار تصمیم گرفتم دیگر از مسأله اقوام نگویم اما متاسفانه دروغ نویسی و نفاق اندازی چند عدد پشتونیزم که بنام هزاره تاجیک فارسی‌وان یا کدام صفت دیگر بین پارسی زبانان اختلاف می اندازند مانع میشود خداوند شما را هدایت کند دوست دارید بین پشتونهایتان نفاق اندازی شود ما هم یکسره مهد و تمدن فارسی را یکی میدانیم تاجیکی و دری و هزاره و فارس همه مرتبط با ماست.

>>>   اى بر دل سياه و پر چرك متعصب لعنت ! ! !
سلجوقيان ، خوارزمشاهيان ، غزنويان ، تيموريان ، صفويان ، قاجاريه ، افشاريه و ... همه سران و سرداران و پادشاهان شما ، تركتبار بودند و هستند و خواهند بود.

>>>   من اين زبان پارسى را مى بوسم ميذرام كنار !
واى داداش ترسيدم !!! لرزيدم !!!
اگر يك دونه شاعر جهانى در اون نواحى نشون دادى !
جون تو داداش كم آوردم !
كاش همين شاخ و شانه هايى را براى پسر عموهاى تاجيكت كشيدى ، براى عمر خطاب مى كشيدى !
كاش همين شاخ و شانه ها را براى سپاه مغول مى كشيدى !
حال كه تا اين حد دانشمند و فرهيخته تشريف داريد بياييد يك مناظره علمى و كارشناسانه در تلويزيون هاى ملى تاجيكستان و افغانستان اجراء كن اگر همين گفته هايت را با اسناد تاريخى و دلائل علمى و منطقى ثابت كردى كه والله بالله تالله من هم براى هميشه فارسى را مى بوسم و ميگذارم كنار !
راستى داداش ما در زبان فارسى يك اصطلاح داريم :
اگر مرد هستى بيا به ميدان !
نام و نشان خود باز گو تا هماورد خود را بشناسيم و بدانيم كى رجز خوانى ميكند.

>>>   پيش از اسلام : از زردشت و معبد نوبهار و خاندان برمكى ميگذرم.
پس از اسلام : اين كه شاهنامه ميگويد : اين طرف آمو دريا ايران و آن طرف آمو دريا توران است بماند به كنار.
اين كه در سال ١٣١٣ هجرى شمسى سياستمداران و سياست بازان تو نام پر آوازه ايران را كه نام اصلى سرزمين من بود بر سر كشور فعلى تو گذاشتند ، بماند به كنار.
رودكى كه پدر شعر و ادب پارسى هست و تاجيكستانى الاصل بماند به كنار.
مولانا و ناصر خسرو و سنايى و جامى و خواجه عبد الله انصارى و ... بماند به كنار.
و اما معاصران ما استاد خليل الله خليلى كه سعيد نفيسى در وصفش گفته است : تا نام ز ايران و ز افغان به جهان است** نام تو به تاريخ بماناد خليلى
استاد قارى عبدالله كه ملك الشعرا بهار در وصف ايشان سروده است:
كفش بردارى كنم در محضر قارى اگر** به كه در ايران فروغى جا دهد بر سر مرا
ما پارسى را بيشتر از تو پاس مى داريم : ما ميگوييم : دست نماز نه وضو. نماز پيشين نه نماز ظهر/ نماز ديگر نه نماز عصر/ نماز شام نه نماز مغرب / نماز خُفتن نه نماز عشا/ پيش نماز نه امام جماعت/ بند نه سد/ دندان كاو نه خلال / نان چاشت نه نهار / كاكا نه عمو / شرم نه خجالت / راستى !؟ نه واقعا !؟ / و ده ها كلمه اصيل پارسى در گفتگوى هاى ما وجود دارد كه به همين چند بسنده ميكنم زيرا مشت نمونه خروار است.
برادرم !
خدا مى داند و مستشرقين نيز كه ميراث مان مشترك است پس زياده خواهى و حرام خوارى نكن كه عِرض خود ميبرى و زحمت ما ميدارى.
با رعايت ادب و احترام :
خاله چادرى دار هستم

>>>   اکرام تو هم معلوم شدی اولاده سید عالم گریزی چای ناخورده هستی یا مربوط لقی هستی؟
ازبیکها و حتی چیچن(ملا شمال) تا ۱۹۳۹ جهاد کردند اما سیدعالخان به إنجشیر گریخت که مسعود هم نواسه او است<


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است