تاریخ انتشار: ۱۳:۳۹ ۱۳۹۴/۲/۱۶ | کد خبر: 94358 | منبع: | پرینت |
این نامه را در لحظه ای برایت مینویسم که نزدیک بهیک ماه است که در مَقّر فرماندهی(قول اردو) نیستی! و در این روزها در برابر یک نبرد نابرابر، دراستانِ غزنی علیه گروههای تکفیری (داعش، القاعده وطالب) میجنگید و از انسانِ مظلومِ این کشور دفاع میکنی.
فرمانده!
تو بسان کوه نوری! که همواره در کَویر جهّل و ظلمت و تاریکیهای توهمنما، نور پاشیدی و با چراغ، بهجنگ سیاهی شتافته ای و ظلمت را تسخیر کرده ای. تو سینه خود را برای حمایت از زن، مرد، پیر و جوان، کودک، سپر حوادث سهمگین کرده ای،
فرمانده!
نبرد دلاورانه شما نشان داد که در برابر اراده پولادین نیروهای امنیتی گروههای جنایتکار حرفه ای و آدم کُشان قرن بیست و یک نمیتوانند مقاومت کنند. حالا همه تفنگهای عدالتخواهی بهسمت دشمنان خُون آشام نشانه رفته است و پیروزی از آن توست.
فرمانده!
همه مردم در ایستگاه زندگی انتظار جشنِ و زوال استبداد طالبانی را میکشند، پدران و مادران رنجدیده و ستم کشیده سوگوار همه میگریند، و وابستگانِ(31) مسافر ربوده شده، بادست دعا والتماس بهخدا، منتظر پیروزی تو استند. همه شهروندان از جفای روزگار و تراژدی، جاری در کشور خستهاند، و چشم امید بهشما دوختهاند.
فرمانده!
تو اسطوره ایمان و هدفِ، از تو چیزهای زیادی را آموختهام، من در گذشته اهل مدارا نبودهام، اما حالا از تو مدارا و مدیریت، ایثار و فدا کار، صداقت را فرا گرفتم.
آری! هنوز این جمله دلپسند در دهلیز ذهنم، صداقت تو را تداعی میکند، باری برایم گفتی؛ اطرافیون من، نباید برمردم آقایی کنند، ما همه، خادم و خدمتگار مردم هستیم و نیز این سخن سعدی را خود زمزمه کردی " رعیت پشت سر مااست، اگر مردم پشت سر ما را خالی کنند، آنگاه هیچچیز برای ما باقی نخواهد ماند" باید مردم حرمت شوند. من شاهد بودم که بارها منسوبان را بهرعایت ادب و اخلاق جنگ، برخورد انسانی بامردم و اسیرای جنگی توصیه اخلاقی نموده ای!
فرمانده! شاهد بودم که به سرجنازه سرباز پکتیاوال اشک صداقت برگونههایت جاری شد، و دست نوازشت را برسرجنازه آن سرباز کشیدی و آهسته گفتی، تو قلبم را پاره کردی و تو فرزندم هستی، راحت بخواب خدا دشمنانت را رسوا میکند.
فرمانده!
روزگارِ شاهد بودم که پیشنهاد ترفیع مصدق (فرزندت) را برایت آوردهاند، آن را رد کردی و گفتی فرزند من هیچ تفاوت و برتری نسبت با دیگر افسران جوان ندارد. او باید با بال خُودش پرواز کند و آدرسِ برای خودش باشد. اینها همه نشانه صداقت توست.
فرمانده!
اینجا "فرومایه ترین مزدوران تاریخ، واژه مقدس آزادی را بهدار میآویزند" اما همه بهدشمنان مشترک نفرین میفرستند. آری! "دگر در باغ دلها جز گیاه هرزه نفرین نمیرویید. تو دیگر از تبار رستم و آرشیی، همه در حمایت از تو سنگ نفرت در فلاخن دارند و منتظر هدایتاند که با یک صدا به سمت دشمنِ سفاک سنگ نفرت پرتاب کنند.
فرمانده!
تو هنوز نغمه آزادی، سرود صلح و امنیتِ سراسری را برلب داری اما از بلندگوهایی نامری استبداد مرگ بهآزادی سر میدهند، و از نخل آرزوی ملت، برای من وتو تابوت میسازند و همسایه بدسرشت، من وتو از آنسوی مرز، فرمان فاجعه را میدهد، بیش از این، نگذار سکوت پیرشود و ما هر روز سرخترین فاجعه را شاهد باشیم.
فرمانده!
همه پا بهپای تلویزیونها نشستهاند، که کدامین خبر فرخنده است، راستی، اینجا همه منتظرند که فتح نامه فردا را با آفتاب زمزمه خواهند کرد.
معین اسلام پور
>>> جنرال یفتلی نه غدار اکادمی نظامی کابل.
>>> خدا نگهبان و بارشان باد
>>> فرمانده یفتلی درود بر تو . هر روز خبر فتوحات تو به گوش میرسد درود خدا و پیامبرش بر دلیر مردانی چون تو . ملت مظلوم افغانستان تا آخرین قطره خون خود از تو دفاع میکنند . ای مرد دلیر افغان من به وجود شخصیت پر افتخاری چون تو مینازم و افتخار میکنم که در رکاب تو سرباز تو باشم .
>>> همانگونه که از نامتان معلوم است واقعا شریف هستین.
سرباز کندک مخابره
>>> جناب اسلام پورصاحب سلام .
نامه شمارامطالعه نمودم به راستی وبدون تظاهر مطالب شماسزاوار شخصیت جناب یفتلی صاحب میباشد امیداورام مانند دیگر برادرآن به چورچپاول بیت المال وخیانت به آرمان مجاهدین وشهدا افغانستان عزیز نشوید؟؟؟
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است