یک روز با ما در ملی بس...
 
تاریخ انتشار:   ۰۸:۵۱    ۱۳۹۴/۲/۲ کد خبر: 93420 منبع: پرینت

او وختا مردم اوقه تکسی سوار نمی شدن.
تکسی لینی هام کم بود و اکثرا باید دربست می گرفتی....که ولله اگه می گرفتی. یکی از ملی بس های او سالها ، بس های بلغاریا بود... دراز و بد فوکس،...ده هر ایستگاه، دروازه هایش از تعجب طرف بیرون واز می شد.

یادش بخیر او زمان ها، هم مردم، هم ریاست ملی بس، بر تکت خریدن و تکت پاره کدن، احترام قایل بودند.
ترافیک پتکه داشت.
ایستگاه، لوحه داشت.
تکت فروش هام، غرفه داشت.
اما حالی چی؟!

از منطقه ما شار رَو زیاد بود.
...کلگی بی حوصله ده ایستگاه، ماتل ملی بس می ماندند. یگان تا چند دقه ایستاد می شدند... باز از بی حوصلگی ،ای طرف و او طرف، راه می رفتند. یگان تا ره می دیدی که اُف گفته ،ده زمین میشیشت، و چشم های خوده طرفی می گرفت که باید سر و کله ملی بس پیدا می شد.
اگر...
اگر سر چاشت می بود، بخاطر سات رخصتی مکتب ها، جمع و جوشک زیادتر می شد. بچه ها و دخترای مکتبی هام، یگان دفعه کت مذاق های بی وخت شان، قار و خنده مردمه حق و ناق می کشیدند. مثلا، وارخطا نیم خیزک می کدن که مثلا ملی بس آمد!!! ده حالیکه هیچ گپ نبود. اونه یک خیز خیزک می شد که یا خدا!

همی بود که تا چن دقه دگه، غر غر چند کاکا و ینگه و خاله و... ره می شنیدی که " الهی! ده قار و غضب خدا شوین، کت ای مذاق ها و سبکی هایتان". مگم بالاخره ملی بس که چاره ای غیر از آمدن نداشت، ناله کده ناله کده از دور مالوم می شد. پیشانی ها و از می شد و هر کس ده فکر ای بود که خوده اول ده پایدان برسانه.

نکته مهم و اساسی ای بود که حساب کنی، ببینی دریور، ده کجا بِرِک می کنه و ایستاد می شه که بتانی اول از دگا سوار شوی و نمانی که اگه می ماندی از جگرخونی اش تا شو پشانی ات ترش می ماند.

یک گپ هام ای که اگه سرویس، دک پر از سواری والا باشه دریور ملی بس مجبور است، که پس تر یا پیش تر ایستاد کنه، که ده جنجال نفته. اگر چانس می کد و ، کس مس، پایین شدنی نبود. ملی بس، دان خوده طرف مردم کج می کد و بژ کده تیر می شد. حالی فرض به ای که، دریور ملی بس، کدام قصد پلید هام نداره و ده ایستگاه ایستاد کده. یک بزن بزنی می شد که زنگ رخصتی مکتب، یاد آدم می رفت.

یک نفره می دیدی که جثه خورد تر داره و شله ،که ده قات قات پای ها، بر خود جای پیدا کنه! پرسان هام که می کدی، می گفت: بیادر صبر کو. خدا مهربان اس یگان جای پیدا می شه. اول برتان گفتم که موتر های بلغاریا نو آمده بود و دروازه های برقی اش از بیرون جمع می شد. مه خو هیچ وخت ندیدم که دروازه های بلغاریای بیچاره، مکمل بسته شود.
زور می زد که بسته شوه، مگم ده دنبه ممبه مسافر ها بند می ماند و بسته نمی شد.

یگان دفعه هام که نگران، چالاک تر بود و تکت هاره وخت جمع کده بود، صدا می کد که "نزن استاذ!". "نزن استاذ" که می گفت دریور ،دروازه ره واز می ماند و نگران یا کلینر، دست های خود از دو طرف می گرفتند که کس پایان نفته. او زمان ها هم حقوق خانم ها خوب رعایت می شد. چوکی های پیش روی از سیاسرها بود. مگم، بعضی وقت ها، نگران ها و کلینرها حرام زادگی می کدن و سر دروازه پیش روی جنگ می کدن.

زیادتر این گپ سر چاشت می شد که دخترهای مکتبی، رخصت می شدند.

عجب منظره ای! " شِفت و مُفت ، ده بغل کلینر، دو تا سه تا دختر مکتبی". مردم از خوشحالی ِ سوار شدن ده ملی بس، حوصله نفرین و غرغر هام نداشتند. قصه بازار گرم کیسه بر های محترم خو، اقه دراز اس که یگان وخت دگه، یگان کله کشک خاد کدیم.

خو از ای گپا که تیر شویم: حالی که فکر می کنم " از همو سابقا ، سر " چوکی" و سر " جای" جنگ و زدنک بود.


نصیر مجاب


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   یک شهر شش میلیونی مثل شهر کابل، بدون مترو امکان پذیر نیست. آن زمان ها که شهر کابل پنجصد هزار نفوس داشت و صد ها سرویس ملی بس، بازهم بی روبارک سر سرویس ها زیاد بود. حالا اگر هزار سرویس ملی بس را هم بیاورید کفایت نمی کند و جاده ها نیز هنوز پر اذهام تر خواهد شد و مشکل مردم حل نخواهد شد. دولت باید هرچه عاجل در قسمت ساختن مترو در شهر کابل دست به عمل شود، در غیر آنصورت دیر خواه شد.

>>>   برادر باید به ادامه گفته های شما یاد اور شوم که دریوران گاهی موتر را در بعضی قسمت ها برای راکبین که پیاده مشدند توقف میداد که بنام ایستگاه تشکر یاد میشد یاد دهه شصت بخیر
قلندر از دریوران سابق لین قلعه زمان خان


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است