اسارت فرهنگی در تنگنای تعصب
 
تاریخ انتشار:   ۱۴:۴۶    ۱۳۹۳/۶/۱۰ کد خبر: 78684 منبع: پرینت

در این اواخر یک تعداد از وطنداران در اثر کنجکاوی و یا بطور کنایه و حتی مغرضانه توسط تیلفون ایمیل و فیس بوک می نویسند که در صورتی که من به قوم پشتون ارتباطی ندارم چرا تخلص " اشرف زی " را استفاده می کنم قبل از اینکه در مورد تخلص"اشرف زی " توضیحات ارایه نمایم بایست خاطر نشان سازم که زبان من فارسی است ولی هیچ زبان دیگر را رد نمی کنم و زبان های دیگر را بی مقدار نمی شمارم من افغانستانی هستم وکشور ما که از اقوام گروه و تبارهای مختلف و به زبان های مختلف صحبت می کنند به همه ایشان حرمت قایلم وهیچگاه نزد من مانند برخی از شهروندان در تنگنای تحجر گرایی و تعصب قومی و قبیلوی محصور نمانده ام.

در هفته نامه امید شماره 813 مقاله داکتر صاحب حمید هادی و نوشته ژورنالیست شهیر وبا تجربه وطن ما آقای سیدفقیر علوی تحت عنوان بورس های تحصیلی و ضبط احوالات نقش دولت در انحطاط معارف نشر شد و نویسنده های محترم واقعات و پیش آمد های تا ثر کننده دور اختناق وبی عدالتی های رژیم برسر اقتدار آن وقت را یاد آورشده واز بی عدالتی های که بر این دو نویسنده گذشته بود یاد آور شدند و من هم به ارتباط همین موضوع مقاله ای را تحت عنوان "اسارت فرهنگی "به نشر رسانیدم و به تایید از نوشته های محترم داکتر صاحب حمید هادی ودانشمند محترم آقای علوی من هم خاطره تلخی از رژیم بر سر اقتدار آن وقت داشتم که با خوانندگان هفته نامه امید آن را در میان گذاشتم که دراین نوشته قسمت همان مقاله را به نشر می رسانم تا توانسته باشم حس تجسس و کنجکاوی یک عده از وطنداران را به ارتباط تخلص "اشرف زی" فرو بنشانم.

بعضا کردار و یا پنداری در جریان زندگی انسان اتفاق می افتد و بخصوص اگر واقعه و یا یک پیشامد ناراحت کننده باشد که احساس یک شخص را جریحه دار بسازد و باوجود گذشت سالهای متمادی خاطره تلخ با تمام جزییات آن در حافظه انسان چنان نقش می بندد که فکر می شود این خاطره به تازگی ها به وقوع پیوسته است.

عموی بزرگ این جانب سید ابراهیم سید کاغذ دراثریک دسیسه حکومت وقت به اسارت گرفته شد ( درمورد این توطیه و اسارت گرفتن سید ابراهیم سید کاغذ چندین مقاله توسط این جانب رسانه های چاپی به نشر رسید است) و مزید برآن اسامی سایر اعضای فامیل درنزد ریاست ضبط احوالات در یک لیست سیاه درج و همه تحت نظارت حکومت آن وقت بودیم و اعضای فامیل که در خارج از کشور بودند از ترس آنکه مبادا در بند کشیده شوند بداخل مملکت آمده نمی توانستند و در داخل افغانستان هم اعضای فامیل ممنوع الخروج بودند.

من که هنوز به مکتب نجات متعلمی بودم سعی داشتم که جهت تحصیل به کشورآ لمان که قبلاخواهر وبرادرم در آلمان اقامت داشتند زمینه تحصیل را برای من نیزدرآن کشور آماده نموده بودند و برای اخذ پاسپورت از ولایت کابل مراجعه ولی قبلاٌ بایستی فرم ها را به اصطلاح خانه پوری و آن را به چهارده ناحیه کابل وشعبات تحصیلی وجنایی جهت بررسی رسانیدم وبعداز تکمیل آن بالاخره فرم ها را به مدیریت پاسپورت تسلیم نمودم و بعد ازمدت تقریبا سه ماه مکمل انتظار بالاخره روزی مدیر پاسپورت بمن گفت که درخواست پاسپورت شما از جانب ریاست ضبط احوالات رد شد و قرارمعلوماتی که ریاست ضبط احوالات به اختیار ما گذاشته اند اعضای فامیل شما از افغانستان ممنوع الخروج گردیده اند.

چاره دیگر نبود به جزاینکه ازاین تصمیم خود صرف نظر نموده وبدرس خود در مکتب نجات ادامه بدهم.

بعد از فراعت تحصیل از مکتب نجات روی یک تصادف در تقسیمات جبری محصلان به فاکولته ها ی مختلف بدون درنظرداشت استعداد و علاقه محصل که توسط وزارت معارف صورت می گرفت به فاکولته حقوق وعلم سیاسی معرفی شدم. سال اول رادر فاکولته حقوق تکمیل ودر ابتدای سال دوم بایست شقوق تعیین می گردید و فاکولته حقوق در آنوقت سه شعبه داشت, شعبه اداری, شعبه دیپلوماسی و شعبه اقتصادی و در شروع سال دوم تدریسی فرم ها جهت تعیین شقوق توذیع و اینجانب در فرم خویش شق دیپلوماسی را انتخاب نمودم و بعد از گذشت دوماه روزی یکی از کارکنان فاکولته به صنف داخل و نام مرا بطور بلند صدا زد و گفت که معاون فاکولته می خواهد باشما صحبت کند.

معاون فاکولته حقوق وعلوم سیاسی آقای حمید اله خان پسر علی محمد خان معاون صدرات وقت بود, گرچه فاکولته حقوق رییس داشت ولی حمید اله خان با قدرت تر از رییس و تصامیم نهائی درفاکولته توسط وی گرفته می شد. (حمید اله خان چندی قبل در ویرجینیا درگذشته, روح روان وی شاد باشد.)

اندکی بعد در دفتر معاون فاکولته حقوق حاضر شده و خود را معرفی نمودم, حمید اله خان عقب میز کار خویش نشسته و سر را بالا نمود و اظهار داشت که آقای محترم شما در نوشتن فرم خویش مرتکب یک اشتباه شده اید که باید تصحیح شود, فرم را که روی میز وی قرار داشت در یک سطر آن با نوک قلم خویش اشاره کرد که دراین سطر شما شق خودرا دیپلوماسی تعیین نموده اید ومن در جواب گفتم که معاون صاحب محترم اشتباه نیست ومن علاقه به شق دیپلوماسی دارم و می خواهم که دراین رشته تحصیل کنم , لبخند کنایه آمیز بر لبان اش نقش بست ودر جواب گفت که شق دیپلوماسی برای کسانی است که مورد اعتماد دولت باشند ! من که این کلمات را شنیدم با تاثر عمیق در جواب گفتم که معاون صاحب محترم من ویا فامیل من کدام حرکت ویا جنایتی رامرتکب نشده ایم که اعتماد دولت را ازدست داده باشیم من هم افغانستانی هستم و افغانستان زادگاه من است و می خواهم که به کشور خود از این طریق خدمت کنم ولی او حرف مرا قطع نموده و با لحن آمرانه بمن گفت که دراین مورد من نمی خواهم با شما بحث کنم و اگر کدام شکایتی دارید لطفا به وزیر معارف و یا رییس دانشگاه مراجعه کنید و بعد خودش به قلم خویش کلمه دیپلوماسی را خط کشید و در بالای آن اداری نوشت.

از دفتر معاون خارج شدم و این پیشامد چنان برروح من تاثیر ناگوارکرد که فکرکردم که به اصطلاح از آسمان ها دارم برزمین افتادم.

تقریبا سه ماه بعد از این واقعه رشته اقتصادی از فاکولته حقوق جدا و بشکل یک فاکولته مستقل تاسیس شد و روزی در محوطه فاکولته حقوق با آقای داکتر سرابی برخوردم وی که تازه از اطریش برگشته وبه حیث رییس نو تاسیس فاکولته اقتصاد تعیین گردیده بود به من گفت که چون ما با دو یونیورستی بن وکلن آلمان قرار داد توامیت را امضا کردیم و یک تعداد از استادان آلمانی برای تدریس عنقریب به فاکولته اقتصاد می آیند و داکتر سرابی به من پشنهاد نمود که چون خودت فارغ التحصیل مکتب نجات و به لسان آلمانی بلد هستی می توانی که شق خود را تبدیل کرده به فاکولته اقتصاد راجستر شوی و اگر نتیجه نمرات تحصیلی شما خوب بود شانس آن موجود است که در کدر فاکولته اقتصاد نیز انتخاب شده و بعد از یک تا دو سال دیگر برای تحصیلات عالی به آلمان بروی.

پشنهاد داکتر صاحب سرابی خوشم آمد و روز دیگر نزد معاون فاکولته حقوق مراجعه نموده و درخواست تبدیلی خویش را از فاکولته حقوق به اقتصاد تقدیم نمودم که وی بلادرنگ و بخوشی در پای درخواست من امر تبدیلی مرا نوشت. در همان سال دوم تعلیمی چانس دیگری برایم میسر شد که باز هم تقاضای اخذ پاسپورت من از جانب ریاست ضبط احوالات رد شد.

ماجرای رد شدن اخذ پاسپورت را از جانب ریاست ضبط احوالات برای یکی از دوستان نزدیک من, شادروان آقای سید حبیب اله بهجت که شخص مطبوعاتی کشورنیزبود ودر فاکولته اقتصاد در یک صنف مصروف تحصیل بودیم تعریف نمودم و اومرد ظریف ومعقولی بودو در جواب گفت که اگر می خواهی که اجازه پاسپورت از جانب ضبط احوالات برایت صادر شود بهتراست که درانتخاب اسم فامیلی ات تجدید نظر کنی ودرآن وقت اسم فامیلی من سیدکاغذ بود و من به شوخی گفتم که کدام تخلص بخصوص که مطابق به ذوق ریاست ضبط احوالات باشد برایم داری؟ درجواب گفت که نام بخصوص ندارم ولی یک پشنهاد دارم ، گفتم بفرما! او با لبخند گفت که همه می دانند که نام پدر کلان تو سید کاغذ است ولی نام پدرجد تو چه است؟ گفتم سید اشرف! در جواب گفت عنوان " سید را بیانداز ودر اخیر نام اشرف کلمه زی را اضافه کن که اشرف زی شود و او به شوخی اضافه نمود که بااین نام جدید ضبط احوالات حتمی گول خواهد خورد و دیگر درخواست پاسپورت تو رد نخواهد شد پشنهاد وی خوشم آمد واسم فامیلی ام را طوری که آقای بهجت گفته بود تغیر دادم و تغییر اسم فامیلی به اصطلاح کمک نمود و سال دیگر که از فاکولته اقتصاد بدرجه عالی فارغ التحصیل شدم و به کادر تدریسی فاکولته اقتصاد انتخاب گردیدم تغیر اسم فامیلی به اشرف زی بعد ها در گرفتن شانس تحصیل به آلمان و گرفتن پاسپورت برایم کمک نمود.

با تاسف عمیق که تعصبات قومی, زبانی, مذهبی در افغانستان نه تنها در بخش فرهنگی بل در بخش اجتماعی و سیاسی با شدت هرچه تمام تر از جانب اولیای امور تطبیق می شد و این بی عدالتی ها و نارسایی های رهبران قدرت طلب بود که عقده های تبعیضی و حس بدبینی را در بین ملت ما تزریق نمودو نتیجه این پالیسسی های ضد مردمی و ضد انسانی گروه بر سر اقتدار بود که کشورما به سوی بدبختی و بیچارگی سوق داده شد.



داکتر سخی اشرف زی سید کاغذ


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   گذشته دولتها مملو از نژاد و قوم پرستی بوده و ما باید کوشش کنیم این نژادپرستی را دامن نزنیم و افراد متخلف و بدنام را به قوم و حتی فامیل نشناسیم .
نواندیشان بلخ .شیوا


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است