هوش کو دخترکم، تنها جایی نروی...
 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۴۵    ۱۳۹۳/۶/۹ کد خبر: 78557 منبع: پرینت

زن به عقب خزید، نمی توانست جیغ بکشد. رنگ از صورتش پریده بود، صدای هن هن نفس هایش سکوت فضای هولناک را شکسته بود.

تیزی کارد و برق چشمان مردی خشن، زن را بیشتر ترساند. کارد نزدیکتر شد، صدای زن به گوش مرد خورد: مره نکش. چهره مرد هیولایی شد، دود از گوشهایش و آتش از چشمانش می جهید، از میان دود و آتش کودکی مادر را صدا می زد، دستان کوچک کودک مادر را چنگ زد، زن به خود آمد؛ دستان مرد را از رویش پس کشید: "بی غیرت...

هنوز جمله اش تمام نشد که ضربه ای بر خشکی پایش احساس کرد، به خود پیچید، نفس در سینه اش حبس شد و موهای سیاهش در میان آتش نفرت انگیز مرد رقصید؛ دهان مرد باز شد، دندان های زرد و پوسیده اش در تاریکی شب نمایان شد؛ صدای کودک هنوز در گوش زن می پیچید:"مادر کجایی؟" مرد خود را و تمام وجودش را بر بدن زن مماس کرد، کارد بالاتر رفت، تیزی اش میان ران های زن را زخمی ساخت، سوزش و سپس رگه ای از خون پایین خزید؛ مرد کمی فاصله گرفت، مرگ را می توانست در چشمان زن دید، کارد بالاتر از ران ها بر روی شکم خزید، زن یادش آمد که مادرش می گفت: "مادرکم... تنها جایی نروی...هوش کو که اوضاع خراب اس".

مرد در تاریکی شب...

زن باز عقبتر رفت، به دیوار چسپید، همه چیز را تمام شده می دانست، تیزی کارد بر روی گونه های زن خطی خونین ایجاد کرد، اشک و خون و نفرت عجین شدند، دیگر صدای التماس زن به گوش نمی آمد، ناگهان دست نیرومندی دهانش را بست و کارد بصورت وحشتناکی گلوی زن را درید، فوران خون صورت مرد را لکه دار ساخت، پاها سست شدند، تاریکی همه جا را فرا گرفته بود، صدای کودک، طنین انداز شد: "مادر کجایی؟" دود و آتش عصیانگرانه از میان دهان مرد زوزه می کشیدند و نگاه های نگران مادر، "هوش کو دخترکم که تنها جایی نروی..

همه چیز تمام شد...

مرد فاتحانه بر سر جنازه بی سر زن ایستاد و همچنان دیوانه وار می خندید.


مهدی ثاقب


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   بهتراست که نام این... درنده را مردنگذارید چون مرد هیچگاه این چنین یک عمل زشت را انجام نمیدهد

>>>   سلام : - این است عدالت حکومت کرزی مرگ بر حامیان جنایت کاران

>>>   اینگونه روایت قتل های جنایی روحیات عمومی خوانندگان رامتزلزل می کند.باید نویسندگان ازتفائل وموارد مثبت اجتماعی که درجامعه بسیاراست برای ترویج اخلاق ورفتارهای مثبت تبلیغ کرد.
نواندیشان بلخ شیوا.

>>>   حتمی قاتل از تروریست های وهابی_امریکایی داعش بوده.عقب جهاد نکاح !! بوده.

>>>   از نظر ادبی خوب بود هرچند که تخیلی بود...

>>>   چرا شاعران ما نویسنده گان ما ممثلین ما نظریه پردازان ما همیشه وقتی کاری می کنند خوبی کار شان فقط در درد دادن دیگران و تصاویر وحشت کشیدن است.....غیر ازین چیزی یاد دارید؟ غیر ازین چیزی در ذهن تان دارید؟ ایا فکر نمی کنید شما هم همین احساس را دارید (نه از آن رنج می برید)...

>>>   درد های نهان در سینه جامعه ماست که انعکاس یافته , حقایق شنیدن ودیدنش تلخ است جان برادر . ولی نمیتوان کتمان کرد. خواه رنج ببریم وخواه درد بکشیم همین قسمت ما از زندگی است . ریشه یابی کنید که مشکل عمده در کجاست .
همدرد

>>>   در جامعه که تجاوز به کودکان و زنان توسط افراد زورمند ظلم نیست و دزدیدن یک دانه نان توسط یک مرد پیر غریب جرم بزرگ است وجدانا باید نویسنده گان بزرگی به وجود بیاورند و ظلمات جامعه را به رخ بکشند تا یک کمی مردم از خواب غفلت بیدار شوند و خود دست بکار شوند.
قادر توانا عضو شورای مبارزان اسلام

>>>   اګر واقعت داشته باشد خیلی درد اور است
فضل


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است