نامه سرگشاده به رییس جمهور
 
تاریخ انتشار:   ۱۳:۲۹    ۱۳۹۱/۶/۳۱ کد خبر: 41699 منبع: پرینت

با غبا نا زخزان بی خبرت می بینم
(نامه سرگشاده به مقام ریاست جمهوری افغانستان)

اقای حامد کرزی رئیس جمهور، جمهوری اسلامی افغانستان!
صاحب اين قلم چند بار با شما و حکومت شما با عتاب و درشتی سخن گفته و مذمّت‌ها و ملامت‌ها بر شما باريده و قلم را بر سياهی‌ها و تباهی‌ها گريانده است اما اينک بر آن است تا خشم خود را فرو خورد و قلم را به جانب ديگر بگرداند و از در ارشاد و نصيحت و انذار و موعظت در آيد. و اگر چه به عين اليقين پايان دولت سحر مدت شما را نزديک می‌بيند ، راه نکونامی و نيک‌ سر انجامی را به شما نشان دهد ، مگر به جاروب انصاف خانه قدرت را از خاشاک ستم بپيراييد و از خدا و خلق آمرزش و پوزش بطلبيد و بند از پای عدالت و آزادی برداريد و زندانيا‌ن استبداد را آزاد و استبداد را (که اعظم منکرات عالم است) زندانی کنيد و آب حکمت را به جوی حکومت بازگردانيد و بازی سياست را به قاعده کنيد و جامه رياست را به اندازه ببريد و بقيه دوران زعامت را به توبه و تدارک سپری کنيد تا سپيد روی به ديدار خدا رويد.

زين کاروان سرای بسی‌ کاروان گذشت ناچار کاروان شما نيز بگذرد
بادی که در زمانه بسی‌ شمع‌ها بکشت هم بر چراغدان شما نيز بگذرد

ميدانم که آزموده رامی‌‌ آزمايم و ‌ای بسا که جز ملامت و خذلان نصيب نبرم ، اما با خود می‌‌گويم " نور او نوشد که باشد شعله خوار " . در گفتن فايده‌ها هست که در نگفتن نيست : گزاردن تکليف ، آگاهانيدن خلايق ، عذر تقصير به پيشگاه خا لق ، جنبانيدن وجدان مخاطب ، گشودن راه آزدگی و شکستن قفل غمناکی و غلامی وافسانه نيک‌ شدن در تاريخ. پس " بيم خسران و خسروانم نيست".

گر چو فرهادم به تلخی‌ جان بر آيد باک نيست بس حکايت‌های شيرين باز می ماند ز من

آقای کرزی:
اين تجربه نخستين من در گفتگوی نرم با شما نيست. سال‌ پيش وقتی‌ در نوشته ای از وزارت تحصیلات عالی و دانشگاه ها و استادان دانشگاهها انتقاد کردم که چرا استادان استبداد فرهنگی را در دانشگاه ها پیش گرفته است.، با سکوت شما و دیگر نهادهای حکومت شما روبرو شدم که هیچ یکی از نهاد های مسئول حکومت شما به آن مشکلات که فعلا نیز موجود است، توجه نکرد و چون پاسخ آن سکوت مسخره گرفتن را با کمال ادب و فروتنی در نوشته ی دیگری دادم و از فتح باب ديالوگ با وزارت تحصیلات عالی ابراز شادمانی کردم و سکوت تلخ و اهانت امیز شما و دولت شما را با قند تحمل فرو خوردم که " جور از حبيب خوشتر کز مدعی رعايت "
رفتار‌های هراس آور بعضی از نهاد های دولت شما از آن پس شروع شد و آنان به بهانه اينکه " تو بی حرمتی و نمک نشناسی میکنی " بر من تنگ تر گرفتند و اشتلم‌ها کردند و دشنام‌ها دادند و محروميت‌ها پيش آورد‌ند و " زور عريان " را که از آستين بعضی ها بيرون می‌‌آمد ، حوالت من کردند و صريحاً گفتند که از همین قلم، هم محرومت خواهی کردیم که تا امروز هم آن گستاخی‌ها ادامه دارد. از آن پس زبان در کام بردم و رسم مخاطبه پر مخاطره را فرو نهادم . اين‌ها همه در زمستان استخوان سوز انسداد بود.

ايام گذشت و خود را برای نقد و نصيحت شما آماده می‌کردم که قصّۀ " بهسود" پيش آمد وتهمت تکفيرو غوغای عنيفی که بر سر آن بر آورد‌ند و خون های پاک و جان های بی گناه و سرهای معصوم را بریدند . دست نگاه داشتم و نخواستم شهد کلام را به زهر سياست بر آميزم و پا از کفش نصیحت بر نياورده در فحاشت کنم. انتقادات عالمانه را پاسخ گفتم و به قدر مقدور شوخ های شبهه را از رخسار ملیت مظلوم زدودم و حقيقت غایله را باز نمودم . غبار آن غوغاها که فرو نشست، برق انتخابات از افق سياست دميد و چشم‌ها را خيره و دل‌ها را فريفته کرد . اميد ها زنده و جانها تازه شد. همه جوشيدند و گفتند نوبت آزمودن بخت است و نشاندن عدالت بر تخت. کسی‌ نميدانست که درون پرده چه فتنه‌ها ميرود و شاخ گستاخ استبداد چشم عدالت را چه زود کورخواهد کرد. نتايج که ازپرده برون افتا د ، آشکار شد که دست خيانت در صندوق امانت مردم برده اند و ديوی را دوباره بر تخت سليمان نشانده اند و دامادی دروغين را به حجله حکومت فرستاده اند و غنيمتی را به غارت ربوده اند و پای اهانت بر شرافت مردم نهاده ند. خوشبختانه غيرت ملت بر غارت شوريد و شيرينی‌ سرقت را در کام راهزنان تلخ کرد.
حديث تلخ حوادث ايام بعد را چگونه می‌توان نوشت که قلم را نسوزاند؟ اعظم مصائب آن بود که مزرع هزاره ها را به خون سرخ جوانان آلوديد. جمعی از بهترين فرزندان اين آب و خاک اکنون در سياه چال و زندان اند و رنجه و شکنجه می‌‌شوند و تاوان نيک‌خواهی‌‌ها و حق طلبی‌های خود را می‌‌دهند و نجاست و خباثت سفلگان و سفّاکان را به جان ميکشند تا ردای رياست و هاله قداست شما آسيب نبيند.

بس کنم گر اين سخن افزون شود خود جگر چبود؟ که خارا خون شود

همين قدر بگويم کاری کرده ايد که اينک کوچکترين اصلاح به يک انقلاب می‌‌ماند، آيا هنروحسن تدبير اين نبود که هاضمه مديريت را ، چنانکه هنر همه دموکراسی هاست، چندان فراخ و نيرومند کنيد که حرکات انقلابی بدل به اصلاح شود ؟

بر تو ميلرزد دلم زانديشه ای با چنين خرسی مرو در بيشه ای

اقای کرزی
با خود می انديشيدم که تفاوت من با شما در کجاست. هر دو افغانی و مسلمانيم و در دعوی متابعت از پيامبر عزيز اسلام همداستانيم و خيانت به وطن و هلاک حرث ونسل را اعظم گناهان ميدانيم.
آخر امروز اين آب وخاک به مخمصه يی و مهلکه يی افتاده و بيگانگان دست طمع درآن دراز نموده شماازپارلمان ذليل ، از دانشگاهيان مظلوم، از نويسندگان شکسته دل وشکسته قلم، از عالمان بسته دهان، از احزاب اخته و مرعوب ، از سياست پيشگان بله قربان گو، از مديران ناکارآمد، از روحانيان خونين دل، از کارگران فقير، از نوکيسه گان فاسد انتظار چه معجزه ای دارید؟

باور کنيد که استبداد ذاتا قبيح است وبا دينداری غير قابل جمع ست و شرّش ازهر شرّديگری فزون تر است . اين رذيلت رابا فضيلت دفع کنيد نه با رذيلت ديگر." ادفع بالّتی هی احسن السيئة".
به نقد تن دهيد. " بر چشم دشمنان تير از اين کمان توان زد". استبداد را بکشيد و خلقی را زنده کنيد. نقد دولت مقدمه آشتی ملی و نشانه نيرومندی و فرو تنی است. آغاز ورود به عرصه مدنیّت و مدرنیّت ، و تمرين دليری و حریّت و نفی غلام پروری و عبودیّت است. چيزی را که چندين برکت در آن است چرا از رعیّت دريغ ميداريد؟

زيرکان اطلاع واطمينان دارند که همه زجرها و زنجيرها وتجاوزها و تطاول ها به علم و رضا و اذن و اشراف شما ولذا گناهش بگردن شماست وبقول سعدی :
که گفت ار نه سلطان اشارت کند که را زهره باشدکه غارت کند؟

خبر خباثت ها وقساوتهای قصابان شما به تواتر رسيده است. آيا تاوان اينهمه جنايت را می توانيد بپردازيد؟ اگر همه خوبيهای مملکت محصول دوران حکومت داهيانه وپيامبر گونه شماست چرا زشتيهايش نباشد؟ قدرت مطلقه مسووليت مطلقه می آورد.
مورٌخان آورده‌اند که چنگیزخان هم موسيقی می نواخت هم پای بندبه توحید بودندهم به دستان نامبارک خود سر می بريد وچشم در می آورد. چرا رفتار و کردار شما بايد ياد آور احوال وی باشد؟ ازامیرعبدالرحمن آموخته ايد که با " باغيان وياغيان»چنين قساوت مندانه عمل کنيد؟ بد نيست آن اموخته ای خویش را کمی هم به اخلاق بياميزيد و جان و مال و آبروی آدميان را حرمت بگذاريد. زندانهای شما خبر از خدايی خونخوار می دهند که از قتل وتجاوز باکی ندارد و پرده ناموس بندگان را می درد. از چنين خدايی به خدای عادل رحيم پناه بريد و بر اين بی رحمی ها و جنايات نقطه پايان بگذاريد.
کو دشمن شوخ چشم چالاک تا عيب مرا به من نمايد؟

من دشمن چالاک شما نيستم اما ناقد بی باک شما هستم و در کار شما عيوب بسيار می بينم که اگر بنويسم مثنوی هفتاد بل هفتصد من کاغذ می شود. من در اين مخاطبۀ پر مخاطره آبروی فقر و قناعت را می خرم و نام نيک و ثواب می طلبم. پروای حقيقت و مصلحت مرا به اين خطر می خواند که بجای شربت شيرين مدح ،داروی تلخ نقد را در کام شما بچشانم.

زان حديث تلخ می گويم ترا تا ز تلخی ها فروشويم ترا

اقای کرزی
حرف جدّی من با شما اين است که حرف خود را جدّی بگيريد. حالا که صحبت از اتحاد وبرابری وبرادری درمیان تمام ملیتها درافغانستان ميکنيد، نسيه اش نگذاريد، آنرا نقد کنيد "چونکه آنرا کاشتی آبش بده". تا رعیّت به صداقت شما شهاد ت دهند و از برکاتش فايدت برند. از چه می ترسيد؟ مبادا حشمت و جلالت شما بشکند؟ مگر دل است که شکستنش گناه باشد؟ تازه "از آن گناه که نفعی رسد به غير چه باک؟" درآن شکستن صد برکت هست: سلامت ميهن، سعادت رعیّت ، پالايش فرهنگ ، نام نيک ، شکستن طلسم غلامی و دميدن روح دليری ، تعديل انحرافات و تقويم اعوجاجات و تصحيح اشتباهات... از اين بيشتر چه می خواهيد؟

من و دل گرفدا شويم چه باک؟ غرض اندر ميان سلامت اوست
من از نوشتن اين نامۀ مشفقانه تنها فتح باب نقد را اميد می برم و بس وگرنه آنچه بايد بر سبيل نقد گفته شود چندان است "که گرصد نامه بنويسم حکايت همچنان آيد" .ديگران بايد از راه برسند و از شما بپرسند ديوار وطن چرا خم شده است و جويبار فرهنگ چرا آلوده است و آسمان آزادی چرا ابری ست وچهرۀ دين چرا عبوس است وکمر عدالت چرا شکسته است وچشم هنر چرا گريان است و دل دانش چرا پريشان است و جان و آبرو چرا اينهمه ارزان است و داعيان شعار نه شرقی و نه غربی چرا در هوس پی افکندن يک "شوروی" ديگرند و هوای سياست چرا مرگزاست و شکم اقتصاد چرا فربه از اختلاس وحرام است؟ کشتی هفت وهشت ثور چرا کژ مژ می رود ؟
و چرا

جاهلان سرور شدستند و ز بيم عاقلان سرها کشيده درگليم
بقدر طاقت خشم خود را فرو می خورم و با دلواپسی عميق از آينده کشور و بی کفايتی های ويرانگر وافغانستان سوز، صبورانه سرکشی های قلم را مهار ميکنم و درست گويی را به درشت گويی نمی آميزم و خطاب بی عتاب می کنم، وسخن بنرمی و آزرم می گويم تا دلی را به نصيحت گرم کنم وسلطانی را از سوء سياست برهانم.

پست می گويم باندازۀ عقول عيب نبود، اين بود کار رسول
نرم گو ليکن مگو غير صواب وسوسه مفروش در لين الخطاب

ریاست جمهوری حق شما باشد يا نباشد ،زندگی آرام بی شبهه حق تمام ملیت های که دراین سرزمین است می باشد وکوشیدن برای آنان تکليف شما. آنهم در علن نه در خفا.

اقای کرزی
من و شما افسانه می‌‌شويم ، اما اين نامه ها جاودان می‌‌ماند ، چون پنجره‌ای به روی آينده و چون آينهِ يی برای آينده گان که چهره رياست شما را می‌‌نمايد و قصه زعامت شما را می‌‌خواند.

باری چو فسانه ميشوی ای بخرد افسانه نيک‌ شو نه افسانه بد

به منزل نخستين قدم بگذاريد و به منزله‌ نخستين قدم ، بگذاريد اين نامه را همگان بخوانند ، آن هم به فراغت نه به تشويش ، در روز نامه‌ها نه در شب نامه ها، در علن نه در خفا. با رعيت فتح باب گفتگو کنيد و به آنان جواب علنی بدهيد و از“استبداد “دفاع کنيد. اين نامه را خود بر مردم بخوانيد وگر نه مردم بر شما خواهند خواند که:” من نام لم ينم عنه "از کثرت اين گونه نقد‌ها و نامه‌ها نترسيد.اگر رشته عدالت محکم شود ، عده اين نامه‌ها هم کم ميشود. اگر هم نشد ، آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ کمترين حرمت به حقوق رعيت آن است که سخنش شنيده و سنجيده شود. اين باب را گشاده نگاه داريد که صد گشايش در آن است.قدر اين قلم‌های بی‌ طمع را بدانيد و تا سيلی روزگار در نرسيده حلوای نقد رايگان را نوش جان کنيد.
در پايان ، باز هم وامدار گفتمان مهربان سعدی هستم که رعيت وار باب نصيحت را با سلطان می‌‌گشود :

شهی که پاس رعيت نگاه می‌‌دارد حلال باد خراجش که مزد چوپانی است
وگر، نه راعی خلق است زهر مارش باد که هر چه می‌‌خورد او جزيت مسلمانی ست

مسلم اخلاقی


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   آفرین بسیار عالی و غالی است.

>>>   آقای مسلم اخلاقی شماواقعا ازدل مردم سخن گفته اید
اما به کسی که نوشتید چشم ندارد که بخواند اگرکسی دیگربرایش بخواند متاسفانه گوشش هم کراست

>>>   از ربانی کدام خدمتی نسیب افغانستان شده ؟کدام استاد ؟کدام پروفسور؟ این شهید صلح که از او و مسعود بت ساخته اید چرا در دوران جنگهای داخلی وبین حزبی کلمه صلح به مغز نداشته شان خطور نکرد؟چرا فقط به چوکی فکر میکردند .اگر فکر کرده اید که پشتون ها .هرازه ها .ازبک هاجنایاتشان را فراموش کرده اند سخت در اشتباهید .براستی کدام یک از این رهبران حتی یکی از اقوام نزدیکشان در جنگها کشته شده اند؟ رامین

>>>   سعدی »
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی
زنهار بد مکن که نکردست عاقلی
این پنج روزه مهلت ایام آدمی
آزار مرمان نکند جز مغفلی
درویش و پادشه نشنیدم که کرده‌اند بیرون ازین دو لقمهٔ روزی تناولی
زان گنجهای نعمت و خروارهای مال
با خویشتن به گور نبردند خردلی
از مال و جاه و منصب و فرمان و تخت و بخت
بهتر ز نام نیک نکردند حاصلی
بعد از هزار سال که نوشیروان گذشت
گویند ازو هنوز که بودست عادلی

>>>   محترم آقای مسلم اخلاقی من نامه شما را بدقت خواندم خداوند (ج) شمارا خیربدهد اگر محترم آقای کرزی نصیحت ها ومشوره ها رابپذیرد محترم یکه تاز است.
امل

>>>   اخلاقی صاحب محترم شما تحلیل همه جانبه و نقد رهنمودی کردید اما کجاست گوش شنوا و ایمان به خدا .
دوراندیش

>>>   سوالهای که ازکرزی میشود اگر به نفع تیمش و خودش باشد میشنود و اگر نه نمیشنود . بد بختی از خود مردم است که به کرزی رای داد و این دفعه با یک کرزی دیگر رای بدهیم تا دفعه دیگر این کرزی را خدای بیا مرزی کنیم . نسرین

>>>   والله اگه مه فهیمده باشم که هدف نوشتن این نامه چی است.
برادر لطفا هدف نامه تانرا بنویسید که ما از ان بدرستی اگاه شویم
و من الله توفیق

>>>   سلام : خدمت خواننده گانی محترم !
خداکند رئیس صاحب جمهور نامه پر محتوای را مطالعه کند و داکتر اسپنتا خواننده این نامه باشید در غیر آن مشکل است که به همه موضوعاتی که نویسنده اشاره نموده است در ریاست جمهوری کسی پی ببرد .
نوت : تشکر از نویسنده محترم
عبدالمقصود حیدری

>>>   نامه زیبا وپرمحتوای بود امید است که رئیس جمهور خوانده و به آن عمل کند .
غم شریکک از گردیز

>>>   ای کاش صدای ورزشکاران ولایات هم به گوش رئیس صاحب جمهور میرسید و فکر به حال ورزشکاران ولایات میکرد تا حق شان پایمال نمی شد.
کرزای صاحب آیا کدام مشاوری در امور ورزش و جوانان نداردی که ده ولایات سفر کند و درد دل ورزشکاران و جوانان را بریا شما برساند
تشکر


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است