تاریخ انتشار: ۱۱:۵۳ ۱۳۹۱/۴/۲۲ | کد خبر: 38481 | منبع: |
پرینت
![]() |
گرچه روی این سخنان فقط به استادان دانشگای دانشگاه خودم نیست اما ناچارم از اینها شروع کنم چون اینهاست که به قول جوانها چندی است " به من گیر میدهد" و حمله بر من درویش یک قبامی آورد و پا در کفش من میکند وخاک در چشم من میزند و تیغ بر چهرهٔ من میکشد. شیوهٔ رفتاراستادان کجیها و نارواییهایی دارد که اگر همه گیر شود آفتها و آسیبهایی مهیب ببار خواهد آورد. لذا هم از سر شفقت براستادان(و دیگران) و هم به انگیزهٔ توضیح و دفاع از خویش و هم به منزلهٔ طبابتی فرهنگی این قطعه کوتاه را مینویسم.
من اگر میخواستم به شیوهٔ استادان دانشگا، به اینها "گیر بدهم" و کار این استادان را نقد کنم آسانترین و ارزانترین شیوه همین بود که جایی در "مناسبات با بی سوادی " به اینها بدهم و چالشها و تناقضهای وضع موجود را به یاری بطلبم. و با تکیه بر اصل " همه بی سواد است" برای اینها پاپوشی بدوزم و همه اینها را به همسویی با بی سوادان وخبط دما غان گرایان ودریوزگی ازآنان متهم کنم یا به کاستی های روانی و رفتاری وترس وطمع های سیاسی همه ای اینها اشاره کنم و"حواله سر دشمن به سنگ خاره کنم".
اما این شیوه درست همان چیزی است که من به نفی و طردش بر خاستهام و لذا نمیتوانم با آن آرام بنشینم. پس بهتر است مستقیم و صریح به سراغ مراد خود روم . دریافت من این است که استادان دانشگاهها، به "افکاروفعالیت شاگرد" چندان اهمیت نمیدهد که به حواشی آنها. آشکارتر بگویم اینها جرات رویارویی با فکر ، قدرت قلمی و معرفتی شاگردان خویش را ندارد و این بی قدرتی و بی جراتی را در لفافی از انگیزه خوانیها، سیاست مالی ها و ماستمالی ها، تخفیف و تمسخرها، طعن و کنایه ها، شماتتها و ملامت ها، حرمت شکنیها و فرا فکنیها فرو میپو شاند، و در این میدان چنان گرد و خاکی به پا میکنند که چشمهای همگی خود را هم نا بینا میکند. آنگاه در این تاریکی و نا بینایی، طنابی را که برای خفه کردن منی درویش آماده کرده، نا خواسته بر گردن خویش میپیچد.
در طول مدت که محصل هستم سکوت پر لطافت تفکردروجودهیچ استادی حس نمیشود اما تا بخواهی غوغای بی نزاکت تمسخر به گوش میرسد. لذت از ویران کردن و نفرت از برهان آوردن، غیبت دردناک عینک تحلیل و حضور بی رحم تیشه تخریب چهار خصلت اصلی گفتاراستادان درصنف است.
صاف و پوست کنده (و پوست کَننده) ، به ما میگوید که به صفت استاد وبه جامه استادی هرکاری که را که برای فرونشاندن شما لازم باشد می کنیم وهیچ هراس ترس هم ازهیچ منبعی نداریم پس خیالت را راحت کنید.
من البته از مقابله بمثل حیا میکنم و پاسخی برای این طعنه ها و کنایه ها ندارم بلکه بنا را بر صحت همه آنها میگذارم. اما پرسش من این است که چه حاجتی به این همه بی حرمتی و شخصیت شکنی است؟ این حرفها چه ربطی به اصل موضوع دارد؟ کار از اینها ساده تر است. من ادعا یی کردهام ( و آن این است که در دانشگاه ها سهم محصل خوب ادا نمیشود) استادان هم حرفی بزند و دلیلی بیآورد و بگوید بر عکس، سهم محصل خیلی خوب ادا میشود. کمر ادعای مرا بشکند چرا سر مرا میشکند؟ این کارها درست هم که باشد نامربوط است، یعنی به صدق و کذب ادعای من ربطی نداردوبرای فرونشاندن دیگران درد را مداوانمی کند.
حالا طنز جالب و طناب پیچ قضیه اینجاست که از قضا همین سنگ پاره ها که بطرف من پرتاب میشود دیوار ادعای مرا بلند تر میکند. ومن که به گوشه ای ازغوغا ها عزلت می گزینم.کج روی ها ونابسامانی ها ی استادان مانند اب روان به مغزم جاری می شود ومنجربه "شکایت نامه ونامه سرگشاده "می شود . البته این دوبرادرهم راهی به دهی نبرد لذا بس همین که اتش به جان دیگران زد.
می گویند کسانی که دیگران را تحقیر میکنند خود عقده حقارت دارند. من این را نمیگویم. حرف من این است که تیر تحقیر میفکنید. تیر تحلیل بیفکنید. آن هم به سخن، نه به سخن گو. حواشی را بگذرید و محتوا را بر گیرید. شما که نمیخواهید از نردبان پوسیده شاگرد ستیزی بالا بروید و مثل آنها سالهای درپی صیقل تیغ شاگرد ستیزی باشیدومنتظر پست ها و پادشهای کلان بمانید؟ " با پادشه بگوی که روزی مقدر است".این گونه عمل کردن واین شیوه ها هر اسمی و صفتی داشته باشد منصفانه نیست . تخریب و تخفیف و اهانت و بی انصافی است و بد سرمشقی است برای جوانانی که بدین ویرانگریها نظر میکنند و اثر میپذیرند.
نمیدانم که استادان ما تا کی میخو اهند درشاگردومحصل ستیزی با هم مسابقه بگذارند و در گرداب این شیوه ای ناخرد گرفتار بمانند؟ آنانکه آغازگر این شیوه های هیستریک بود اینک همگی پشیمان و پریشان است و به روش خصمانه و نا عالمانه خود شرمسارانه اعتراف میکند و با معذرت وپوزش میکوشد آبروی بر خاک ریخته خود را به جوی خوش نامی باز گرداند ، چه جای مقلدان و معربدان؟
از قضا در فضای دانشگاه هیچ چیز راهزن تر از شاگردستیزی و ومقابله ای ظاهری بادانشجویان نیست. اگر استادان سرکی به شاگردپروری کشیده و نگاهکی به روش فرزانه گان دیگر که همان معلمان انداخته و سپس به این کشف فاخر مفتخر شده که تسلط درصنف تنها توسط تحدید وتهدید دانشجویان میسر است برود ومدال افتخارش را از بی دقتی ها و بی روشی های خود بگیرد وگرنه این گاف گزاف اینهمه در کرنا کردن ندارد.
سخن به درازا کشید، مرادم از این همه اشاره و تنبیه فقط استادان خودم نبود. وقت آنست که دامن سخن را در چینم و خداوند را به خاطر همه دوستان و دشمنانی که به من عطا کرده سپاس بگزارم.
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است
وقت عذر آوردن ست استغفرالله العظیم
مسلم اخلاقی
>>> نویسنده محترم بسیار مغلق نوشته کردید یا سواد ندارید یا کم سواد هستید بهترین نوشتار آن است که خواننده به آسانی مطلب را بگیرد و شما قسمی تحریر نموده اید که گویا در یک مسابقه نویسندگی شرکت دارید و تاحال هم ندانسته اید که بهترین نویسنده بسیار واضع تحریر میکند.
>>> مسلم اخلاقی! از دل ما حرف زدی، در امتحان گذشته درست درس نخوانده بودم انتظار داشتم بهترین نمره را استاد برایم بدهد ولی استاد مغرور شاگرد بیچاره را رنجور ساخت و یک نمره متوسط را که مستحق آن بودم برایم داد.
شاگرد تنبل
>>> درود. راست می گویید مگر چند نادرستی نوشتاری و دستوری در نبشته تان است. اگر بازسازی شود سپاسگزار خواهم بود.
>>> استادانی دانشگاهان محصلارا هیچ ارزش نمیدهند
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است