اقتدار فارسی زبانها و تاجیکان در معرض نابودی
پارسی‌بانان نه تنها سوژگی سیاسی خود را از دست داده اند، بلکه سوژگی تمدنی و اقتدار فرهنگی آنها نیز در زیر تهدید جدی قرار دارد 
تاریخ انتشار:   ۱۱:۵۴    ۱۴۰۴/۹/۱ کد خبر: 178375 منبع: پرینت

تاجیکان پس از چهار دهه جنگ و ستیز برای کسب و تثبیت اقتدار، سرانجام "سوژگی" خود را به عنوان بخش اصلی تصمیم‌گیران قدرت و عاملان اراده‌ی سیاسی از دست دادند. هفت عامل عمده در این واگرایی نقش داشت:

۱. نبود اجماع درونی، ایدیولوژی‌زدگی‌تندروانه و فقدان یک راهبرد قومی رهنما و غایت‌مند؛ ناتوانی در شناخت و تفسیر دشمن و پراکندگی نیروها در جبهات به شدت متخاصم و آشتی‌ناپذیر به خصوص چپ و راست رادیکال.

۲. محرومیت از دوستان بین‌المللی و پشتیبانان استراتژیک که ضمان اقتدار و مشروعیت آنها در مستوای جهانی باشند.

۳. به رسمیت نشناسی اقتدار تاجیکانه توسط گروه‌های سیاسی اقوام دیگر؛
در ناپذیری اقتدار سیاسی تاجیکان، نقش گروه‌های نظامی‌سیاسی هزاره و ازبیک اگر از نقش گروه‌های سیاسی پشتون بیشتر نباشد کمتر نیست.
- هرچند شکست کودتای ۱۱ جدی به عنوان بزرگترین اجماع نظامی میان‌قومی تاریخ معاصر توسط دولت اسلامی که بخش اصلی ارتش آن از تاجیکان بود، یک پیروزی مهم تاریخی به شمار می‌رود، اما فقدان منابع پایدار انسانی، خودخواهی شخصی و نبود حمایت بین‌المللی از یک سو و ابزارانگاری‌های نابخردانه‌ی دولت که دشمنش را با منابع و حمایت خود تا پشت دروازه‌های اقتدار خود رسانید، باعث شکست و عقب‌نشینی از کابل و جابجایی مرکز سیاسی دولت شد. دولت استاد ربانی تصور می‌کرد، طالبان به عنوان یک ابزار خودی موثر، تمام نیروهای نظم‌ستیز و دشمنان دولت را از صحنه بر می‌دارد و سپس یا بخشی از دولت می‌شود یا می‌جنگند. تصور برخی از فرماندهان این بود که با حذف تنظیم‌های ریشه‌دار، مهار طالبان و جنگ با آنها دشوار نیست. این تحلیل اوج سفاهت سیاسی بود. حمایت از مارش نظامی طالبان برای حذف دیگران و تصرف اراضی افغانستان، آنان را به نیرویی یکه‌تاز و شکست‌ناپذیر مبدل کرد. این عمل نشانگر ناآشنایی از ابعاد روان‌شناسی جنگ بود؛ چیزی که سرانجام روحیه‌ی نیروهای دولت را پیشاپیش شکست و به عقب‌نشینی‌های بزرگ انجامید.

۴. استقرار یک دولت که در راس آن یک فارسی‌بان قرار داشته باشد، نه تنها مورد قبول بخش مهمی از گروه‌های داخلی نبود، بلکه اغلب کشورهای منطقه، حتا همزبانان اصلی برون‌مرزی آن را نمی‌پذیرفتند و به همین دلیل، با تمام توان در راستای سقوط آن تلاش کردند.

۵. پیروزی دولت اسلامی نماد شکست اتحاد شوروی و نشان غرور تاریخی مردم این سرزمین بود. قدرت‌های بزرگ جهان نمی‌خواستند این نماد به یک نهاد پایدار قدرت و سیاست در افغانستان مبدل شود.

۶. خبط استراتژیک پاکستان در راستای سرمایه‌گذاری برای حذف اقتدار تاجیکان و سرنگونی دولتی که به رغم استقلال‌طلبی، هیچ خطری را متوجه پاکستان نمی‌کرد.

۷. در حذف اقتدار تاجیکان، اشتباهات راهبردی رهبران این قوم باید به عنوان یک عامل کلیدی و مهم درنظر گرفته شود. چرا که سپاهیان قوم تاجیک و متحدان آن با خون خود آسیاب قدرت‌طلبی شخصی و اشتباهات سیاست‌پیشگان خود را چرخانده اند. این سپاهیان شکست نخوردند، و بیشتر با خبط سیاسی، خودخواهی و معامله‌گری به اصطلاح بزرگان خود شکستانده شدند.

حالا پارسی‌بانان نه تنها سوژگی سیاسی خود را از دست داده اند، بلکه سوژگی تمدنی و اقتدار فرهنگی آنها نیز در زیر تهدید جدی قرار دارد. زبان‌شان مهندسی می‌شود، نمادهای دانشی و فرهنگی‌شان حذف و جایگاه اداری و اجرائی‌ سنتی‌شان نادیده گرفته شده است. تقریبا در تمام امپراتوری‌ها و دولت‌های گذشته از عباسی تا سلجوقی و ایلخانی و مغولی و درانی دستگاه اجرایی و فرهنگی در دست پارسی‌بانان بود، ولی برای اولین بار در تاریخ این بخش را نیز از دست داده اند.

حالا زمان باز تولید مجدد سوژگی و ظهور سیاسی نه تنها برای پارسی‌بانان، بلکه برای کل اقوام افغانستان و تک‌تک افراد این سرزمین است. چون نه تنها فارسی‌بانان، بلکه همه‌ی اقوام افغانستان سوژگی و عاملیت خود را از دست داده و به تعبیر جورجو آگامبن در وضعیت حیات برهنه (Bare Life ) قرار گرفته اند. زندگی برهنه حالتی است که شما فقط به عنوان یک موجود زنده‌یِ صرف در نظر گرفته می‌شوید و از حیوان سیاسی به حیوان طبیعی فروکاسته می‌شوید؛ موجودی فاقد حقوق بنیادین که نه‌ تنها مرگش، بلکه زندگی‌اش هم موضوع سیاست است. مثل اردوگاه‌های مرگ نازی، کمپ‌های پناهندگان بی‌تابعیت و بازداشت‌گاه‌های نظیر گوانتانامو و امثال آن. در این وضع قانون شخصی بر شما حاکم است، اما شما هیچ حقی ندارید و مرگ و زندگی‌تان هیچ اهمیتی ندارد. مردم افغانستان حالا در کل و به تناسب‌هایی در حالت حیات برهنه قرار گرفته اند.

راه حل این فقدان و نبودگی، برگشت به سوژگی از مجرای آگاهی جمعی و عبور از قومیت به ملیت از هر طریق ممکن است.
" نادیده‌گرفته شده‌ها" به قول رانسیر به نام‌گذاری جدیدی نیاز دارند تا با مطرح‌سازی این نام و تلاش و قربانی‌ برای آن به رسمیت شناخته شوند و از بردگی به خودبنیادی برسند.

ما فقط با یک زبان و فرهنگ فراقومی تثبیت‌شده‌ و تمدن‌ساز می‌توانیم در این مسیر قرار بگیریم. قومیت باید فقط به عنوان یک مرحله‌ی عبوری به سوی ملیت مبتی بر دولت مشروع مبتنی بر رابطه‌ی سیاسی و شهروندی در نظر گرفته شود. چون برتری‌خواهی قومی از هرنوعی، سرانجام به شکست می‌انجامد. برقراری توازن قدرت قومی برای مشارکت و تقسیم قدرت نیز جز از طریق خون و توازن وحشت، ممکن نیست. سیاستِ بی‌رقیب و حذف تضاد و تفاوت که حالا روی آن تمرکز می‌شود، سیاست نیست، بلکه گوسفندسازی و برگشت به دوران پیشاسیاسی است. ذات سیاست بر مبنای نزاع شکل گرفته است. ازاین‌رو کسی نباید دنبال حذفِ تفاوت‌ها، چندگانگی‌ها و کشمکش‌ها باشد. طالبان به عنوان یک نیروی مهم قومی و ایدیولوژیک و یک رقیب بالفعل سایر نیروها در کنفرانس بن نادیده گرفته شدند، نتایج آن‌را حالا همه مشاهده می‌کنند. راه حل در هیچ حالتی حذف و یکسان سازی نیست؛ اعتراف به تنوع و تکثر و نزاع بنیادین در جامعه‌ی سیاسی است.

اگر افغانستان بتواند دشمنی خونین میان نیروها را به رقابت و نزاع مشروع و وحشت برتری‌جویانه را به عقلانیت مبتنی بر حضور نیروهای متضاد و متفاوت در درون سامانه‌ی ملی سازگار و جامع تبدیل کند، به بخشی از منظومه‌ی جهانی مشروعیت و اقتدار مبدل خواهد شد.

عزیزالله آریافر


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
فارسی زبانان
تاجیکان
نظرات بینندگان:

ایمیل:
لطفا فارسی تایپ کنید. نوشتن آدرس ایمیل الزامی نیست
میتوانید نام و محل سکونت را همراه نظرتان برای چاپ ارسال نمایید
از نشر نظرات نفاق افکنی و توهین آمیز معذوریم
مطالب خود را برای نشر به ایمیل afghanpaper@gmail.com ارسال فرمایید.
پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است