سرنوشت افغانستان زیر سایه مهار هارتلند
با افزایش تعامل واشنگتن با آسیای مرکزی، جریان افراط‌گرایی در افغانستان شتاب بیشتری می‌گیرد و نقش واسطه‌ای پاکستان به ترکیه و دیگر کشورهای ترک‌زبان منتقل می‌شود 
تاریخ انتشار:   ۲۰:۱۴    ۱۴۰۴/۸/۱۹ کد خبر: 178310 منبع: پرینت

چرخش استراتژیک واشنگتن در آسیای مرکزی و سرنوشت افغانستان زیر سایه مهار هارتلند؛

دیدار ترامپ با روسای جمهور کشورهای آسیای میانه می‌تواند تحولی پنهان اما عمیق در معادله قدرت منطقه‌ای و به‌ویژه در وضعیت افغانستان تحت سیطره طالبان ایجاد کند. افغانستان به میدان برخورد و رقابت سرویس‌های اطلاعاتی جهان بدل شده است؛ صحنه‌ای که در آن، شرق و غرب هر روز با شیوه‌های تازه‌تری در پی بهره‌گیری از محور افغانستان برای وارد ساختن فشار بر کشورهایی هستند که می‌توانند در رقابت جهانی نقش تسهیل‌کننده داشته باشند. یکی از مهم‌ترین این مناطق، آسیای مرکزی است؛ حیات خلوت سنتی روسیه و گذرگاه حیاتی در مسیر مسدودسازی پروژه «یک کمربند، یک جاده» چین. پیوند دادن کشورهای آسیای میانه به پرونده افغانستان و کوتاه ساختن دست محور شرق از میدان تحت سلطه طالبان، هدف اصلی واشنگتن است.

با وارد شدن تاجیکستان به پرونده افغانستان، حکومت طالبان که کمک‌های هفتگی واشنگتن را دریافت می‌کند و تمایل آشکاری به اطاعت از سیاست‌های آمریکا دارد، تحت فشار مستقیم قرار خواهد گرفت تا در ساختار قدرت خود تجدیدنظر کند. این فشارها در نهایت می‌تواند طالبان را مجبور به سهیم ساختن سایر اقوام، به‌ویژه تاجیک‌ها، در ساختار حکومت کند؛ اقدامی که از نگاه دوشنبه، تحقق یکی از اهداف دیرینه‌اش در حوزه نفوذ شمال افغانستان خواهد بود.

در همین حال، کوتاه شدن دست اسلام‌آباد از کنترل طالبان، با فشار هم‌زمان دهلی‌نو و کشورهای آسیای مرکزی همراه است. هند که در پی تحقق عمق استراتژیک خود و دسترسی به منابع انرژی آسیای مرکزی است، در تلاش است تا از مسیر افغانستان و آسیای مرکزی به بازارهای جدید دست یابد. در چنین فضایی، تاجیکستان و سایر جمهوری‌های آسیای مرکزی با پیوستن به محور آمریکایی در منطقه، قدرت مانور بیشتری در نقش‌آفرینی امنیتی و ژیوپلیتیکی پیدا خواهند کرد و از تهدیدهای ناشی از ناامنی در افغانستان آسوده‌تر خواهند بود. این روند موجب می‌شود ابزار تهدیدسازی مصنوعی مسکو برای حفظ نفوذ در آسیای مرکزی کم‌رنگ گردد و واشنگتن بتواند با دوپاره‌سازی حیات خلوت روسیه و محدود کردن میدان بازی چین، نقش دیوار حایل میان افغانستان و ایران را ایفا کند و فاز تازه‌ای از یارگیری‌ها را در مسیر کراسلند بگشاید.

ایالات متحده این مسیر کراسلندی را که عمدتاً از افغانستان می‌گذرد و نقطه تلاقی میان کمربند هارتلند و ریملند به شمار می‌رود، به کریدور زنگزور متصل می‌کند؛ طرحی که محاصره ایران و روسیه را هدف گرفته و با پیوند دادن کشورهای عربی از طریق پیمان ابراهیم، زنجیره‌ای از موانع مهارکننده را در برابر هژمونی روسیه، چین و تا حدی ایران در سه قلمرو یادشده پدید می‌آورد. در این میان، افغانستان تحت کنترل طالبان، با ایفای نقشی دوگانه در محور مهار کراسلند، هم‌زمان به میدان فعالیت گروه‌های تروریستی و گلوگاه اتصال چین به خاورمیانه از طریق ایران تبدیل می‌شود؛ نقشی که عملاً حلقه محاصره چین، روسیه و ایران را تکمیل می‌کند.

با وجود درک کشورهای آسیای مرکزی از اهداف درازمدت آمریکا، که در صورت موفقیت می‌تواند منطقه را دچار آشوب مدیریت‌شده و گذار از نظام‌های فعلی به مدار سیاسی واشنگتن سازد، هنوز این کشورها به‌ویژه تاجیکستان از قید وابستگی فکری به روسیه آزاد نشده‌اند. شاید تلاش آمریکا برای نزدیک شدن به این کشورها، در واقع کوبیدن آخرین میخ بر تابوت تفکر ارتدوکسی روسی باشد؛ حرکتی حساب‌شده در میانه راهبرد اورآسیایی مسکو، بلندپروازی چینی‌ها و تلا‌ش ایران برای ماندن در محور شرق.

اما موضع کشورهای آسیای مرکزی در برابر پیشنهادات واشنگتن برای ورود به یک پارادایم امنیتی تازه، بستگی مستقیم به واکنش روسیه دارد. تاجیکستان که هنوز از دکترین امنیتی مسکو پیروی می‌کند، بیش از دیگران باید محتاط باشد. زیرا اگر دوشنبه حتی برای یک‌بار مسیر خود را از کرملین جدا کرده و به مدار امنیتی واشنگتن وارد شود، در میانه دو خط ضخیم از فارسی‌زدایی و تاجیک‌زدایی، ناگزیر از خداحافظی با ایده دولت هویتی تاجیکانه خواهد شد. درست است که مشارکت فعال در عرصه بین‌المللی و همکاری‌های اقتصادی، لازمه پویایی دولت‌هاست، اما خطر بزرگ در این است که موجودیت و ماهیت سیاسی آنها در سایه منافع قدرت‌های بزرگ قربانی گردد.

در واقع، واشنگتن با نزدیکی به دوشنبه بیش از آنکه خواهان حضور فیزیکی در منطقه باشد، به‌دنبال خلق چالش برای رقبای آسیایی خود است. ایجاد خطوط انشقاق و دیوارهای ژیوپولیتیکی از طریق تعامل با دولت‌های آسیای مرکزی، در واقع سیاستی زیرساختی برای دور زدن روسیه و افزایش وابستگی اروپا به مسیرهایی است که تحت کنترل آمریکا قرار دارد. هم‌زمان، واشنگتن با تأمین ارتباط مستقیم با دولت‌های آسیای میانه، یک گام دیگر به قلب رقابت شرق و غرب در حوزه جنگ و دیپلماسی دیجیتالی نزدیک می‌شود. این منطقه که میان اردوگاه‌های شرق و غرب قرار دارد، نه‌تنها دارای منابع خام و عناصر خاکی کمیاب حیاتی برای فناوری‌های نوین است، بلکه در خط مقدم رقابت الگوریتمی و داده‌ای میان قدرت‌ها نیز جای گرفته است. این رقابت، سلطه چین بر زنجیره‌های فناوری و منابع را در هم می‌شکند و توازن منطقه‌ای را به نفع واشنگتن تغییر می‌دهد. بدین‌ترتیب، آسیای مرکزی بار دیگر ارزش ژیوپولیتیکی، ژیواکونومیکی و ژیوکالچرال خود را بازمی‌یابد.

هدف دیگر واشنگتن، تنگ‌تر ساختن حلقه محاصره جمهوری اسلامی ایران است. این سیاست، از طرح خاورمیانه بزرگ تا پیمان ابراهیم و اکنون گسترش نفوذ در قفقاز جنوبی و اتصال آن به زنگزور امتداد دارد. با جدا کردن قفقاز از مدار مسکو و دامن زدن به افراط‌گرایی در قفقاز شمالی، ایالات متحده در پی شعله‌ور ساختن دو کانون درگیری مذهبی و قومی است تا همزمان ایران، روسیه و چین را درگیر آشوب‌های سازمان‌یافته جدید کند.

در این میان، افغانستان تحت کنترل طالبان می‌تواند به‌عنوان بازوی مکمل این استراتژی، به فشار بیشتر بر جبهه شرقی ایران کمک کند. تزریق نیروهای رادیکال از خاک افغانستان به مرزهای ایران، پیوند با افراط‌گرایان قفقاز و ایجاد شبکه‌ای از نیروهای جنگ‌طلب مذهبی، نقش تسهیل‌کننده‌ای در شعله‌ور ساختن این بحران‌ها خواهد داشت. از سوی دیگر، با افزایش تعامل واشنگتن با آسیای مرکزی، جریان افراط‌گرایی در افغانستان شتاب بیشتری می‌گیرد و نقش واسطه‌ای پاکستان به ترکیه و دیگر کشورهای ترک‌زبان منتقل می‌شود؛ روندی که در ظاهر به تحکیم موقعیت طالبان و فاصله‌گیری تدریجی آن از هدایت مستقیم سازمان‌های اطلاعاتی پاکستان کمک می‌کند، اما در باطن افغانستان را به عرصه نفوذ چندجانبه بدل می‌سازد.

به این ترتیب، ایالات متحده یک گام دیگر به تسلط غیرمستقیم بر افغانستان نزدیک شده است. همکاری واشنگتن با تاجیکستان و ازبکستان، افغانستان را وارد مدار رصد اطلاعاتی آمریکا کرده و زمینه بازگشت غیرمستقیم آن از مسیر دوشنبه و دور زدن مسکو را فراهم آورده است. انتقال مسیرهای ترانزیتی از کابل–اسلام‌آباد به محور خزر–پامیر، تقویت نقش تاجیکستان در امنیت شمال افغانستان، افزایش فشار دیپلماتیک بر طالبان، انزوای سیاسی کابل و کاهش موقعیت ژیواقتصادی افغانستان در طرح‌های منطقه‌ای، پیامدهای مستقیم این روند خواهند بود.

در نتیجه، راهبرد ترامپ در قبال آسیای مرکزی و افغانستان، آینده این سرزمین را به‌صورت هم‌زمان در دو مسیر متضاد قرار داده است: از یک‌سو حذف تدریجی افغانستان از معادلات بزرگ اوراسیایی و از سوی دیگر، تبدیل آن به میدان نفوذ چندلایه در رقابت شرق و غرب. تنها زمانی که بازیگران بومی منطقه بتوانند راهبردی تازه و مستقل برای بازگشت فعال به نظم نوین طراحی کنند و آسیای مرکزی را از مدار سیاست‌های آشوب‌زای مسکو بیرون آورند، می‌توان امید داشت که این کودتای خاموش ژیوپولیتیکی، آینده منطقه را به‌طور کامل به کام واشنگتن نبلعد.

عبدالناصر نورزاد


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
آسیای مرکزی
واشنگتن طالبان
نظرات بینندگان:

ایمیل:
لطفا فارسی تایپ کنید. نوشتن آدرس ایمیل الزامی نیست
میتوانید نام و محل سکونت را همراه نظرتان برای چاپ ارسال نمایید
از نشر نظرات نفاق افکنی و توهین آمیز معذوریم
مطالب خود را برای نشر به ایمیل afghanpaper@gmail.com ارسال فرمایید.
پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است