| خلیلزاد همان کسی بود که کنفرانس بن را در مسیر اهداف امریکا هدایت کرد، حامد کرزی و سپس اشرف غنی را به قدرت رساند | ||||
| تاریخ انتشار: ۱۱:۱۸ ۱۴۰۴/۸/۳ | کد خبر: 178223 | منبع: |
پرینت
|
|
بازگشت خاموش واشنگتن: مأموریت تازه خلیلزاد در سایه طالبان؛
خلیلزاد به کابل سفر کرد؛ مردی که بسیاری او را معمار سرنوشت سیاسی افغانستان میدانند. او چشم امریکا در منطقه و مجری بیواسطه اهداف ژیوپولیتیکی واشنگتن در امتداد گسلهای استراتژیک آسیای جنوبی و مرکزی است. اگرچه وانمود شده که این سفر جنبهای شخصی دارد، اما تجربه تاریخی مردم افغانستان و شناخت دقیق آنان از خلیلزاد و برنامههای بیستسالهاش نشان میدهد که او با مأموریتی رسمی و از جانب امریکا راهی کابل شده است.
خلیلزاد همان کسی بود که کنفرانس بن را در مسیر اهداف امریکا هدایت کرد، حامد کرزی و سپس اشرف غنی را به قدرت رساند، بقایای مجاهدین را که هنوز توان بازگشت به صحنه قدرت داشتند از میدان بیرون راند و آنان را درگیر پروندههای شخصی و فسادهای سیاسی ساخت. او جمهوریت را به طالبان تسلیم کرد و این گروه را به حاکم مطلق میدان بدل نمود. اکنون، مأموریت تازهاش جلوگیری از سقوط دوباره طالبان، چه در ذهنیت امریکا و چه در معادلات منطقه، است. او میکوشد به طالبان مشوره دهد، اصلاحات نمایشی بیاورد، با رهبرانشان مستقیم گفتوگو کند و آنان را قانع سازد که در مسیر مطلوب واشنگتن حرکت کنند.
بهنظر میرسد مأموریت امریکا در افغانستان و منطقه دو بازوی اجرایی دارد: یکی رسمی، شامل تیم خلیلزاد و همکارانش؛ و دیگری، پاکستان که در تطبیق این برنامه نقش مکمل و اساسی ایفا میکند. هرچند اهداف هر دو یکی است، اما در برخی مقاطع، این دو مسیر به رقابت پنهان و گاه حسادت و پیشدستی متقابل میانجامد.
واقعیت این است که سفر خلیلزاد به کابل صرفاً یک مأموریت دیپلماتیک نبود؛ بلکه بازگشت آرام و حسابشده واشنگتن به قلب بازی قدرت افغانستان است، با لبخندی دیپلماتیک اما نقشهای ژرف و چندلایه. در پس این سفر، مجموعهای از طرحهای امنیتی و ژیوپولیتیکی پنهان است که هدف اصلی آن تثبیت طالبان در قدرت با چهرهای مشروع، اما کاملاً قابل کنترل است. خلیلزاد میکوشد طالبان را از انزوای بینالمللی و بازیهای تاکتیکی تعامل بیرون بکشد و آنان را در محور مشروعیت و بازیگری فعال سیاسی، امنیتی و اقتصادی قرار دهد. چنین اقدامی برای طالبان حیاتی است، زیرا از فروپاشی احتمالی این گروه در صورت تغییر سیاستهای امریکا یا دگرگونی معادلات منطقه جلوگیری میکند. این مأموریت نیازمند بهکارگیری روشهایی به ظاهر نرم و دیپلماتیک است، اما در باطن، اهدافی کاملاً راهبردی را دنبال میکند.
نکته مهم اینجا است که امریکا در شرایط کنونی، خلیلزاد را عنصری بیبدیل برای پیشبرد مأموریتهایش یافته است. موفقیتهای تخریبکارانه و حسابشده او در دو دهه گذشته، وی را از یک دیپلمات آرام و بردبار به یک عامل استخباراتی چندمنظوره بدل کرده است؛ پیکی که حامل پیامهای سرنوشتساز واشنگتن است.
خلیلزاد با بازسازی پوشش سیاسی طالبان از مسیر نمادسازی قومی، در پی خرید مشروعیت است تا این گروه را از سیاهچالهی بیمشروعیتی نجات دهد. او میداند امریکا هنوز هم درون ساختار طالبان ابزارهایی دارد که در لحظات حساس میتواند آنها را برای احیای گزینه «مدیریت از راه دور» فعال سازد. در این چارچوب، حفظ شبکه حقانی بهعنوان بازوی اطلاعاتی پاکستان و ستون اجرای استراتژی ضدایران و ضدروسی واشنگتن، اولویت جدی اوست. خلیلزاد آمده تا اطمینان دهد که هیچ تغییر ظاهری در کابینه نباید به تضعیف حقانیها بینجامد؛ بلکه باید این شبکه در سایهی چهرههای شمالی تازهوارد، به حیات خود ادامه دهد.
موضوع رهایی برخی زندانیان امریکایی نیز که به سوژهای امنیتی برای واشنگتن تبدیل شده، نشاندهنده توان فوقالعاده امریکا در مدیریت شکافهای درونی طالبان است. این شکافها، ابزار کنترلی واشنگتناند که هم مانع تسلط کامل منطقه بر طالبان میشوند و هم مدیریت آنان را برای امریکا سادهتر میسازند.
خلیلزاد با دیدار از قندهار تا کابل، همان روش قدیمی دوران جمهوریت را احیا کرده است؛ دیدار با سران قدرت، تعامل با چهرههای اپوزیسیون و مدیریت دوگانه میدان. او میداند که اگر چند چهرهی نمادین تاجیک در ساختار طالبان جا داده شوند، نه تغییر بنیادینی در ماهیت رژیم رخ میدهد و نه معادله قدرت واقعی دگرگون میشود. اما همین تغییر ظاهری، برای مشروعیتسازی کافی است. این چهرهها، نه بازیگر قدرتاند و نه تصمیمگیر؛ بلکه ابزار تزئینی برای نرم کردن چهره طالبان در برابر افکار عمومی منطقه و جهاناند.
هدف خلیلزاد این است که نشان دهد طالبان در مسیر «تعدیل رفتاری» قرار دارند و باید به آنان فرصت داده شود. او با ایجاد چنین تصوری، میخواهد منابع مالی طالبان را دوباره در مسیر دسترسی قرار دهد و رگ مالی این گروه را با امضای غرب باز کند. در ظاهر، این اقدامی انسانی و کمک به ثبات افغانستان تلقی میشود، اما در واقع، تأمین هزینه تداوم حکومت طالبان و تضمین منافع واشنگتن در قلب آسیا است.
ورود چند چهره نمادین به ساختار طالبان، عملاً بستر مقاومت شمال را در برابر پروژه امریکایی خنثی میکند. چنین ترکیبی، روایت طالبان از «نظام مشروع و مشارکتی» را تقویت میکند و هرگونه مخالفت سیاسی و نظامی را فاقد مشروعیت عمومی جلوه میدهد. در نتیجه، طالبان میتوانند مدعی شوند که امنیت، مشارکت قومی و ثبات اقتصادی برقرار شده و افغانستان آماده ایفای نقش در تجارت و ترانزیت منطقهای است؛ بیآنکه واقعیت میدانی تغییر کرده باشد.
از منظر واشنگتن، شکاف میان شاخههای طالبان نه تهدید، بلکه یک موهبت است. این شکافها ابزار کنترل و توازناند. حفظ حلقه قندهار در کنار حمایت از حقانیها، ضامن بقای ساختار سنتی و ایدیولوژیک طالبان است. امریکا دریافته است که اگر انسجام ایدیولوژیک طالبان از هم بپاشد، این گروه بهسرعت به سمت هرجومرج میرود و در آن صورت، کنترل از راه دور ناممکن میشود. پس قندهار و حقانیها باید بمانند، اما زیر چتر نظارت اطلاعاتی واشنگتن.
مأموریت فعلی امریکا بر سه اصل استوار است: بازگشت بگرام بهعنوان حلقه تکمیلکننده محاصره هارتلند شرقی و مرکز نظارت اطلاعاتی امریکا؛ تداوم نقش حقانیها در حفظ توازن داخلی و اجرای سیاستهای ضدشرق؛ و افزودن چند چهره شمالی به ساختار قدرت برای پوشش مشروعیت و نمایش وحدت ملی. این ترکیب، تصویری ساختگی از دولت فراگیر میسازد، اما در باطن، کنترل کامل افغانستان را در دستان واشنگتن حفظ میکند.
در واقع، این سفر خلیلزاد اعلان غیررسمی بازگشت واشنگتن به بازی افغانستان بود. حضور چهرههای غیرطالب، یعنی کاهش نفوذ تهران و مسکو در میان تاجیکها و ازبیکها؛ احیای بگرام، یعنی بازسازی دیدهبان امریکا بر مسیرهای چین در واخان و بدخشان؛ و تقویت حقانیها، یعنی استمرار مدیریت استخباراتی از راه دور.
آنچه از ظاهر قضیه برمیآید و تجربههای گذشته تأیید میکند، این است که خلیلزاد نه برای صلح، بلکه برای تداوم نقشه حضور و نفوذ امریکا آمده است؛ نقشهای بدون هزینه نظامی اما با کنترل کامل اطلاعاتی، روانی و ژیوپولیتیکی. طالبان در ظاهر حکومت میکنند، اما واشنگتن همچنان بازیگردان پشت پرده است. این بازی برای دوام، گاهی نیازمند نقابهای مصنوعی، نفوذ نرم در میان غیرپشتونها و استفاده از چهرههای دستچینشده است تا میدان افغانستان از کنترل واشنگتن بیرون نرود. امریکا هنوز ابزارهای فراوانی برای تنظیم میدان امنیتی افغانستان در اختیار دارد؛ ابزارهایی پنهان، فعال و غیرقابل وصف که همچنان سرنوشت این سرزمین را در چنگ خود نگه داشتهاند.
عبدالناصر نورزاد