عوامل ناکامی ۱۰ مذاکره صلح افغانستان
 
تاریخ انتشار:   ۱۰:۴۵    ۱۴۰۴/۷/۵ کد خبر: 178047 منبع: پرینت

سازمان اطلاعات خارجی آلمان (بی‌اِن‌دی) در نوامبر ۲۰۱۰، مردی را که می‌گفتند فرستاده ویژه ملا عمر است، با هواپیمای ای‌اِکس ۹۰۰ از خلیج به میدان هوایی مونیخ آورد. هوا سرد و زمستانی بود. او را در یک هتل مجلل جای دادند. این آغاز گفتگوهای پنهانی میان طالبان و امریکا بود.
گفتگوهایی که بعدا به نام «روند دوحه» شناخته شد. نتیجه مذاکره‌های طیب آغا و هیأت امریکایی این شد که طالبان در قطر دفتر سیاسی باز کردند و در برابر آزادی یک سرباز امریکایی به نام بُو بِرگدال، شماری از مقام‌های بلندپایه خود را از زندان گوانتانامو بیرون آوردند.

استخبارات آلمان نخست در ۲۰۰۵ دو نماینده طالبان را در هتلی در زوریخ برای گفتگو مهمان کرد، این نشست نتیجه مهمی نداشت؛ چون ملا محمد عمر حاضر نبود از القاعده جدا شود. اما در سال ۲۰۰۹ یک افغان مقیم آلمان به نهادهای آن کشور گفت: اگر برلین واقعا خواهان مذاکره است، می‌تواند فرد اصلی طالبان را پیدا کند. آن فرد طیب آغا بود؛ کسی که پس از مرگ ملا عمر، طالبان او را از این روند کنار گذاشتند.

روند دوحه دوازدهمین تلاش برای تامین صلح افغانستان بود؛ تلاشی که از ژنو تا مکه، اسلام‌آباد، مالدیو و تاشکند ادامه داشت. اما پس از امضای توافق‌نامه، طالبان مانند گذشته به تعهداتی که در قطر، مسکو و دیگر شهرها با افغان‌ها و جامعه جهانی بسته بودند، پایبند نماندند.
از ژنو تا دوحه (۱۹۸۸ تا ۲۰۲۰)، افغانستان شاهد حدود ۱۲ روند کوچک و بزرگ صلح بود، اما هیچ‌یک نتوانست به جنگ پایان دهد. هر بار میانجی‌گری‌های جهانی، وعده‌های آتش‌بس و طرح‌های تقسیم قدرت روی میز گفتگو آمد، اما در عمل صدای جنگ غالب ماند.

در طول ۳۷ سال جنگ در تاریخ افغانستان، تلاش‌های پی‌درپی برای صلح تنها یک نکته را نشان می‌دهد: جنگ افغان‌ها تحت تاثیر فشارهای خارجی، قدرت‌طلبی رهبران و بی‌اعتمادی عمیق ادامه یافته است. به همین دلیل، توافق‌های صلح تنها روی کاغذ باقی مانده و هیچ تاثیری بر زندگی مردم یا روند تثبیت صلح دایمی نداشته‌اند.
در تاریخ بشر، تلاش‌های ناکام برای رسیدن به صلح در نزدیک به چهار دهه بی‌سابقه است، اما مذاکرات صلح افغانستان عوامل شکست تمام این روندها را در خود دارد.

ژنو؛ خروج نیروهای شوروی؛
در پی حمله شوروی به افغانستان در ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹، ببرک کارمل به قدرت رسید. در پی این رویداد، مقاومت شدید و مداوم نیروهای «مجاهدین» آغاز شد که توسط امریکا، پاکستان، عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی به‌طور گسترده حمایت می‌شد. جنگ برای شوروی گران تمام شد و به‌دلیل ضعف اقتصادی، فشارهای بین‌المللی و شدت مقاومت گروه‌های مجاهدین، گورباچف تصمیم به خروج گرفت.

در همین راستا، در ۱۴ اپریل ۱۹۸۸، با میانجیگری سازمان ملل، توافق‌نامه ژنو بین افغانستان، پاکستان، امریکا و اتحاد جماهیر شوروی امضا شد که تمرکز آن بر خروج نیروهای شوروی، عدم دخالت پاکستان در امور افغانستان و بازگشت پناهندگان بود. بر اساس این توافق‌نامه نیروهای شوروی باید تا ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ از افغانستان خارج می‌شد، امریکا و پاکستان متعهد شدند که حمایت از مجاهدین را متوقف کنند (هرچند در عمل این اتفاق نیفتاد)، افغانستان و پاکستان باید در امور داخلی یکدیگر دخالت نکنند و تسهیلات لازم برای بازگشت پناهندگان فراهم شود.

بر اساس توافق‌نامه، نیروهای شوروی خارج شدند، اما حکومت نجیب‌الله تا بهار ۱۹۹۲ باقی ماند، زیرا شوروی به او کمک‌های گسترده اقتصادی و نظامی می‌کرد.
نجیب‌الله در چهارم می ۱۹۸۶، پس از استعفای ببرک کارمل، به‌عنوان رییس‌جمهور افغانستان و رهبر حزب به قدرت رسید. اتحاد جماهیر شوروی از نجیب‌الله حمایت می‌کرد زیرا او رئیس خاد (سازمان اطلاعات) بود و نفوذ گسترده‌ای داشت. او شخصیتی نسبتا جوان، قاطع و قابل مذاکره بود. به‌عنوان چهره‌ای نو برای صلح و مصالحه معرفی می‌شد.
داکتر نجیب در ۱۵ جنوری ۱۹۸۷ با برگزاری یک لویه‌جرگه برنامه مصالحه ملی را اعلام کرد. نکات اصلی این برنامه شامل پیشنهاد آتش‌بس، اعلام عفو عمومی، اجازه دادن به فعالیت احزاب سیاسی و ایجاد یک روند سیاسی مشترک بود.

این روند مصالحه ملی مزایایی داشت، زیرا نخستین اعلام آشکار گفتگو و آشتی از سوی یک رهبر دولتی برای صلح بود. دروازه جدیدی برای تنوع در سیاست و جذب مخالفان گشوده شد. در شرایطی که مردم از جنگ خسته شده بودند و درگیری‌ها طولانی شده بود، امید به یک گزینه جایگزین داده شد و نجیب‌الله توانست از طریق مذاکرات صلح چند سال پس از خروج نیروهای شوروی، در قدرت باقی بماند.
اما اختلافات عمیق درون حزب خلق و پرچم مانع اجرای عملی این روند شد.

مجاهدین، به‌ویژه گروه‌هایی که تحت تاثیر پاکستان بودند، این برنامه را رد کردند و آن را «دام کمونیست‌ها» دانستند. بسیاری از افغان‌ها و فرماندهان مجاهدین به افغانستان بازگشتند، اما مکانیزم عملی برای صلح وجود نداشت و این برنامه تنها در سطح شعار باقی ماند.
فقدان اعتماد یکی از دلایل اصلی ناکامی پروسه صلح بود، زیرا نه مجاهدین و نه مردم به‌طور کامل به آن اعتماد نکردند. اتحاد جماهیر شوروی جنگ خود را باخته بود، بنابراین برنامه نجیب‌الله در سطح بین‌المللی نیز حمایت کامل پیدا نکرد. در داخل ارتش نیز بی‌اعتمادی وجود داشت؛ شورش‌های برخی جنرال‌ها زمینه را برای تضعیف نظام فراهم کرد.

با وجود توافقات ژنو، ایالات متحده پس از خروج نیروهای شوروی نیز حمایت خود از مجاهدین را ادامه داد و شدت جنگ افزایش یافت. در نتیجه آن حکومت داکتر نجیب‌الله روزبه‌روز تضعیف شد؛ منابع مالی آن کاهش یافت و حکومت در آستانه ورشکستگی قرار گرفت.
شدت جنگ، حمایت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای از مجاهدین، اختلافات داخلی حزب داکتر نجیب، بی‌اعتمادی به مصالحه ملی و شتاب جهانیان باعث شد که حکومت داکتر نجیب به سقوط نزدیک شود و او مجبور شود از سمت خود استعفا دهد و همین امر سبب شد که برنامه مصالحه ملی نیز ناقص باقی بماند.

برنامه مصالحه ملی داکتر نجیب‌الله یک ابتکار تاریخی برای صلح بود، زیرا برای نخستین بار در این کشور چنین برنامه‌ای آغاز شد. اما به دلیل اختلافات داخلی، نبود اعتماد جهانی، مواضع سخت‌گیرانه مخالفان، مداخلات مستقیم پاکستان و حمایت بین‌المللی از جنگ ناکام ماند.
با این حال، این برنامه به‌عنوان یک مرحله مهم در تاریخ صلح افغانستان شناخته می‌شود و تا امروز از آن به‌عنوان یک «فرصت از دست‌رفته» یاد می‌شود.

اختلاف مجاهدین بر سر قدرت پس از نجیب‌الله؛
در ۱۶ اپریل ۱۹۹۲ میلادی، پس از استعفای داکتر نجیب‌الله، در کابل یک خلای بزرگ سیاسی به وجود آمد و ساختار دولت پیشین فرو پاشید. پس از استعفای او، تلاش سازمان ملل این بود که از طریق یک حکومت انتقالی روند صلح را پیش ببرد، اما رهبران مجاهدین هر کدام خود را صاحب اصلی قدرت می‌دانستند.

نیروهای جنرال عبدالرشید دوستم از سمت شمال بر کابل فشار آوردند. در شرق، حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار نیروهایش را به سوی کابل حرکت داد. جمعیت اسلامی به رهبری برهان‌الدین ربانی و تحت فرماندهی احمدشاه مسعود از دره پنجشیر وارد صحنه شد. همچنین، حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری نیز خواهان سهم در قدرت کابل شد.

در اواخر اپوریل ۱۹۹۲، مجاهدین وارد کابل شدند و تشکیل دولت انتقالی مجاهدین اعلام شد که در آن برهان‌الدین ربانی به‌عنوان رییس‌جمهور تعیین شد. اما کمک‌های امریکا قطع شد و در کابل یک هرج‌ومرج کامل به‌وجود آمد.
حکمتیار حاکمیت ربانی را نپذیرفت؛ بر همین اساس جنگ در کابل آغاز شد. نیروهای حزب وحدت نیز در غرب کابل وارد نبردهای سنگین با نیروهای جمعیت اسلامی شدند. دوستم که در ابتدا با ربانی متحد بود، بعدها مخالفت کرد و جبهه جنگ بیش‌ازپیش پیچیده شد.

پروسه صلح اسلام‌آباد؛

جنگ در کابل بر سر قدرت جریان داشت، اما در کنار آن، مذاکرات صلح برای شراکت در قدرت نیز ادامه یافت. در مارچ ۱۹۹۳ مذاکرات مستقیم صلح آغاز شد و نخستین نشست آن به ریاست غلام اسحاق خان، رییس‌جمهور پاکستان، در اسلام‌آباد برگزار شد.
گفتگوهای صلح میان رهبران مجاهدین افغانستان به میزبانی پاکستان، تحت فشار خارجی برگزار شد. در نتیجه این مذاکرات، توافق‌نامه اسلام‌آباد امضا شد که بر اساس آن، بر سر تقسیم قدرت توافق شد. طبق این توافق، برهان‌الدین ربانی به‌عنوان رییس دولت و گلبدین حکمتیار به‌عنوان نخست‌وزیر تعیین شدند. همچنین تعهد شد که برای تشکیل دولت مشترک و تدوین قانون اساسی، جرگه‌ای فراخوانده شود.
در جریان این گفتگوها، تنها شدت جنگ کاهش یافت، اما درگیری‌ها به‌طور کامل متوقف نشد.
با این حال، این توافق خیلی زود شکست خورد. اختلافات عمیق میان مجاهدین و بی‌اعتمادی باعث شد که جنگ دوباره آغاز شود. در نتیجه، کابل بار دیگر هدف راکت‌باران و بمباران قرار گرفت و امید به صلح خاموش شد.

توافق‌نامه صلح مکه؛
پس از شکست توافق‌نامه اسلام‌آباد، در اواخر سال ۱۹۹۳ مذاکرات مکه به‌عنوان ادامه همان توافق آغاز شد. این مذاکرات به میزبانی عربستان سعودی برگزار شد. هدف آن پایان‌دادن به جنگ‌های داخلی کابل، تقسیم قدرت و تشکیل دولت مشترک بود. در این نشست، برهان‌الدین ربانی رییس‌جمهور وقت افغانستان، گلبدین حکمتیار، عبدالعلی مزاری و دیگر رهبران سیاسی حضور داشتند.
در نتیجه این گفتگوها، برخی توافق‌های موقت به دست آمد که با تعهدات اسلام‌آباد مرتبط بود. همه رهبران در مکه بر قرآن سوگند یاد کردند که توافق‌ها را عملی سازند و دست از جنگ بردارند. اما به دلیل بی‌اعتمادی میان رهبران جهادی و تمایل آنان به انحصار قدرت، اجرای این توافق عملی نشد.

تلاش‌های صلح در جلال‌آباد؛
پس از شکست مذاکرات اسلام‌آباد و مکه، در ماه می ۱۹۹۳ به درخواست پاکستان، یک روند جدید مذاکرات صلح در جلال‌آباد به رهبری حاجی قدیر آغاز شد.
این مذاکرات ابتدا با حضور نمایندگان رهبران جهادی و سپس خود رهبران ادامه یافت. هدف این تلاش‌ها پایان جنگ‌های داخلی کابل، توافق بر سر تقسیم قدرت و تشکیل دولت مشترک بود.
سه جلسه میان رهبران مجاهدین برگزار شد که در آن برهان‌الدین ربانی، گلبدین حکمتیار، عبدالعلی مزاری و نمایندگان دیگر مجاهدین شرکت کردند. سپس برهان‌الدین ربانی، گلبدین حکمتیار، عبدالعلی مزاری، عبدالرب رسول سیاف و دیگر طرف‌های درگیر، مذاکرات را در قصر سلطنتی جلال‌آباد آغاز کردند.

همزمان، دانشجویان دانشگاه ننگرهار به درخواست حاجی قدیر به‌عنوان یک کمربند انسانی اطراف کاخ شاهی تجمع کردند و از تمام رهبران خواستند جنگ را متوقف کنند. با این حال، پس از چند روز گفتگوها بی‌نتیجه ماند و عبد رب‌الرسول سیاف به این «بهانه» که احمدشاه مسعود یکی از طرف‌های اصلی جنگ است و باید به مذاکرات آورده شود، به کابل بازگشت. محمد اشرف غنی، رییس‌جمهور پیشین افغانستان، در سال ۲۰۲۱ در یک گردهمایی بزرگ در کاخ شاهی جلال‌آباد با اشاره به این موضوع تاریخی گفت که استاد سیاف با یک «بهانه» از کاخ شاهی خارج شد.

سه هفته پس از آن نشست، زمانی‌که در خانه‌اش درباره مذاکرات جلال‌آباد از سیاف پرسیده شد، او گفت: «در جلال‌آباد برای رهبران جهادی یک توطئه طرح شده بود و ما برای خنثی‌سازی آن، مذاکرات را ترک کردیم.»
حاجی برکت‌الله احمدزی، مسوول تنظیم امور ولسوالی‌ها در اداره ولایتی حاجی قدیر، به افغانستان اینترنشنال گفت رهبران جهادی از کمربند دانشجویان ترس داشتند و گمان می‌کردند حاجی قدیر قصد کشتن یا بازداشت آن‌ها را دارد.
او افزود که پس از سیاف، برهان‌الدین ربانی نیز با بهانه بیماری گوش محل را ترک کرد، در حالی‌که حاجی قدیر تأکید داشت داکتر اسحاق خاورین در جلال‌آباد او را درمان می‌کند، اما ربانی نیز شهر را ترک کرد و کمربند انسانی دانشجویان فروپاشید.
به گفته احمدزی، پس از خروج سیاف و ربانی مذاکرات صلح شکست خورد، هرچند در نتیجه هفت روز گفتگو برخی توافق‌های موقت صورت گرفته بود. اما خروج طرف‌های جنگ نشان داد که این تلاش‌های صلح شاید تنها در سطح تبلیغات رسانه‌ای باقی بماند.
پس از این مذاکرات، اسامه بن لادن از سودان به افغانستان آمد و به همراه خانواده و یارانش در منطقه لونا لیوا در جلال‌آباد مستقر شد.

مذاکرات اول ماهیپر؛
پس از شکست مذاکرات جلال‌آباد، در سال ۱۹۹۳ بار دیگر مذاکرات میان برهان‌الدین ربانی، احمدشاه مسعود، گلبدین حکمتیار و عبدالرشید دوستم آغاز شد.
نتیجه نسبی این مذاکرات این بود که به گروه گلبدین حکمتیار علاوه بر مقام نخست‌وزیری، چند وزارت دیگر نیز واگذار شود، اما انتظار می‌رفت که حکمتیار به کابل برود و به‌عنوان نخست‌وزیر، کار خود را آغاز کند.
تصمیم گرفته شده بود که اگر حزب اسلامی وارد کابل شود، باید خلع سلاح شود، اما گلبدین حکمتیار در چهار آسیاب باقی ماند و نماینده خود عبدالصبور فرید را به‌عنوان نخست‌وزیر معرفی کرد. فرید مراسم تحلیف خود را برگزار کرد و کار خود را آغاز کرد.
نخستین توافق ماهیپر نیز پس از ۲۱ روز شکست خورد و مدت کوتاهی بعد، عبدالصبور فرید به جلال‌آباد سفر رسمی کرد و سپس به پاکستان رفت، اما اجازه بازگشت به افغانستان به او داده نشد.
نخستین توافق ماهیپر نیز به‌دلیل تقسیم نامتوازن قدرت، فشارهای خارجی و بی‌اعتمادی شکست خورد و در سال ۱۹۹۴ برای نخستین بار، طالبان در قندهار حضور خود را اعلام کردند.

مذاکرات میدان وردگ؛
در سال ۱۹۹۵، پس از سقوط غزنی، طالبان به راحتی وارد میدان وردگ شدند، اما بیشتر حملات طالبان متوجه نیروهای حزب اسلامی بود. به همین دلیل، احمدشاه مسعود، وزیر دفاع حکومت برهان‌الدین ربانی، برای تشکیل یک جبهه مشترک با طالبان، مذاکراتی را در میدان وردگ آغاز کرد.
تمامی تمرکز مذاکرات بر تقسیم قدرت و نوع حکومت بود، اما طالبان خواستار واگذاری کامل همه امور به خود بودند و به همین دلیل، مذاکرات به نتیجه نرسید. در همان زمان، عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت اسلامی، نیز برای مذاکره با طالبان به جنوب کابل رفت و نزدیک غزنی به قتل رسید.
پس از این رویداد مشخص شد که طالبان طرفدار هیچ نوع مذاکره‌ای نیستند و مسیر برای برگزاری دور دیگری از مذاکرات بین جمعیت اسلامی و حزب اسلامی باز شد.

دومین توافق ماهیپر؛
پس از تصرف قندهار توسط طالبان، برهان‌الدین ربانی در مصاحبه‌ای با عطا محمد قسمت، خبرنگار رادیو و تلویزیون ملی ننگرهار، گفت که طالبان «کبوتران سفید صلح» هستند و علیه جنگ‌سالاران برخاسته‌اند و با آنان نیز به تفاهم خواهند رسید.
در ابتدا، حملات طالبان بر جنگجویان حزب اسلامی متمرکز بود، اما پس از سه هفته که طالبان به هرات رسیدند، حملاتی را بر اسماعیل خان، فرمانده حزب جمعیت اسلامی به رهبری برهان‌الدین ربانی، آغاز کردند. در نتیجه، هم جمعیت اسلامی و هم حزب اسلامی به گروه‌های مخالف طالبان تبدیل شدند.
حملات طالبان بر حزب اسلامی و جمعیت اسلامی باعث شد که در ۱۹۹۶ هر دو گروه بار دیگر پشت میز مذاکرات بنشینند و دومین دوره مذاکرات ماهیپر آغاز شد.
در این مذاکرات بار دیگر توافق شد که گلبدین حکمتیار به عنوان نخست‌وزیر حکومت، عبدالهادی ارغندیوال به عنوان وزیر مالیه، وحیدالله سباوون به عنوان وزیر دفاع و انجینر قطب‌الدین هلال به عنوان وزیر امور داخله کار خود را آغاز کنند.
دو روز پس از دومین توافق ماهیپر، حکمتیار همراه با همکارانش در کابل مراسم تحلیف را برگزار کرد، اما مدت کوتاهی بعد طالبان کابل را تصرف کردند و دومین توافق ماهیپر نیز ناتمام ماند.
یکی از دلایل ناتمام ماندن این توافق، تاخیر بود. اگر اولین توافق ماهیپر به موقع اجرا شده بود، شاید دو طرف هرگز با بحران نهایی مواجه نمی‌شدند.

برگشت دوباره به اسلام‌آباد؛
از ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۸ هیچ نوع مذاکراتی درباره صلح در افغانستان انجام نشد، اما در سال ۱۹۹۸، بیل ریچاردسن، نماینده امریکا در سازمان ملل، تلاش‌هایی برای میانجی‌گری در روند صلح افغانستان انجام داد و طالبان را ترغیب کرد تا در مذاکرات صلح شرکت کنند.
ریچاردسن در اپریل ۱۹۹۸ به کابل و اسلام‌آباد سفر کرد. او با طالبان، گروه‌های مخالف آنان و مقامات منطقه‌ای به‌صورت جداگانه دیدار کرد. محور اصلی مذاکرات، پایان جنگ داخلی افغانستان، توافق بر سر آتش‌بس و آغاز فرآیند سیاسی صلح بود.
ریچاردسن تأکید می‌کرد که اگر طالبان می‌خواهند اعتبار بین‌المللی، حمایت خارجی و دسترسی به کمک‌ها را داشته باشند، باید در مذاکرات شرکت کنند. رهبران طالبان برای نخستین بار تحت فشار ریچاردسن قانع شدند که پشت میز مذاکره بنشینند. رهبری هیات طالبان بر عهده وکیل احمد متوکل و رهبری هیات جبهه متحد بر عهده یونس قانونی بود و مذاکرات در اسلام‌آباد آغاز شد.
پاکستان نیز در تسهیل این سفر نقش مهمی ایفا کرد و در متقاعد کردن طالبان کمک کرد. با وجود وعده‌های آغاز مذاکرات، به دلیل بی‌اعتمادی و عدم اجرای تعهدات، جنگ ادامه یافت.
این مذاکرات، اگرچه در رسانه‌ها خبرساز بود، اما تا سال ۲۰۰۰ تنها در حد شعار باقی ماند.

مذاکرات عشق‌آباد؛
پس از مذاکرات اسلام‌آباد، در سال ۲۰۰۰، در عشق‌آباد، پایتخت اوزبیکستان، مذاکراتی میان نصیرالله بابر، رییس پیشین سازمان اطلاعات پاکستان، و گروه احمدشاه مسعود برگزار شد. بابر به نمایندگی از طالبان وعده داد که دوره دوم مذاکرات در عشق‌آباد برگزار شود و بر اساس همین وعده‌ها، در دسامبر همان سال گفتگوهایی میان دو طرف انجام شد.
نتیجه این مذاکرات تنها یک بیانیه مطبوعاتی بود، اما جنگ متوقف نشد و تا زمانی ادامه یافت که جامعه بین‌المللی به رهبری امریکا به افغانستان حمله کرد. این مذاکرات صلح که تحت فشار امریکا و پاکستان برگزار شده بودند، ناکام و بدون نتیجه پایان یافتند.

توافق‌نامه ژنو بار دیگر به شکل توافق‌نامه دوحه تکرار می‌شود.
توافق‌نامه دوحه در تاریخ ۲۹ فبروری ۲۰۲۰ میان طالبان و امریکا در دوحه، قطر امضا شد. این توافق نتیجه تلاش‌هایی بود که آلمان در سال ۲۰۰۹ از طریق سازمان اطلاعات خود در شهر مونیخ آغاز کرده بود. همزمان، نشست‌های پراکنده‌ای نیز میان دولت افغانستان و گروه‌های مسلح در مالدیو و عربستان سعودی برگزار شد، اما نتیجه قابل توجهی به همراه نداشت.

جنگ میان دولت جمهوری افغانستان و طالبان با حمایت نیروهای بین‌المللی به رهبری امریکا از سال ۲۰۰۱ ادامه داشت. امریکا با همکاری نیروهای ناتو و به بهانه نابودی القاعده، به افغانستان حمله کرد و رژیم طالبان را سرنگون کرد. سپس امریکا یک دولت جدید در افغانستان تشکیل داد، اما طالبان به مدت ۲۰ سال علیه دولت افغانستان و نیروهای بین‌المللی به جنگ ادامه دادند.
این بار، طالبان به‌طور غیرمستقیم از سوی پاکستان، ایران، روسیه و چین حمایت می‌شدند که این امر باعث شد جنگ در افغانستان همچنان شدید و ادامه‌دار باقی بماند.

موارد اصلی توافق‌نامه دوحه؛
امریکا متعهد شد که تا ۳۱ اگست ۲۰۲۱ تمامی نیروهای خود را از افغانستان خارج کند. طالبان متعهد شدند که با القاعده و سایر گروه‌های تروریستی ارتباط نداشته باشند. مذاکرات صلح میان دولت افغانستان و طالبان باید برگزار شود. همچنین توافق‌نامه مسایلی مثل آزادسازی زندانیان طالبان و حذف نام رهبران طالبان از فهرست سیاه را شامل می‌شد.
با اینکه این توافق برای صلح امضا شد، اما کاهش کمک‌های بین‌المللی، شدت گرفتن جنگ و خروج گروه‌های کمک‌کننده نظامی دولت افغانستان را ضعیف کرد و طالبان در ۱۵ اگست ۲۰۲۱ کابل را تصرف کردند، که منجر به سقوط حکومت داکتر محمد اشرف غنی شد.

یک نکته مهم دیگر نیز این بود که امریکا کمک‌های خود به دولت جمهوری را محدود کرد، پیمانکاران نظامی خارج شدند و نیروی هوایی سقوط کرد و در نتیجه، ارتش ملی افغانستان از هم پاشید.
در چهار دهه اخیر در افغانستان، ۱۲ دوره مذاکرات صلح کوچک و بزرگ برگزار شده است، اما همه آنها ناکام مانده‌اند و دلایل شکست آنها تقریبا روشن و محسوس است.
تمام توافق‌ها تحت فشار یا میانجی‌گری کشورهای خارجی (امریکا، پاکستان، ایران، روسیه، عربستان سعودی، سازمان ملل و دیگران) انجام شده‌اند، نه با اختیار و اراده خود افغان‌ها.
تمام مذاکرات تلاش‌هایی برای سازش بر سر قدرت بوده‌اند؛ محور اصلی آن‌ها صلح، نیازهای مردم، حقوق بشر و قربانیان جنگ نبوده است.
در هر توافق، آتش‌بس‌های موقت، تقسیم قدرت و تشکیل دولت مشترک مطرح شده است، اما هیچ توافقی به اجرا درنیامده است.
تمام طرف‌ها یکدیگر را رقیب می‌دیدند و هیچ پایه‌ای برای اعتماد وجود نداشت. همین بی‌اعتمادی، اساس فروپاشی هر توافق شد.
در میز مذاکرات، وعده‌ها زیاد بود، اما در میدان جنگ، جنگ همچنان ادامه داشت.

عوامل شکست مذاکرات صلح؛
قدرت‌طلبی: رهبران همه گروه‌ها تنها خواهان انحصار قدرت بودند. این مذاکرات صرفا برای تقسیم و انحصار قدرت برگزار می‌شد و هیچ پایه‌ای برای صلح واقعی برای مردم وجود نداشت.
دستور کار خارجی: توافق‌ها تحت فشار کشورهای دیگر امضا می‌شد و ضمانت عملی نداشتند. به همین دلیل، حتی در دوره داکتر محمد اشرف غنی که سه روز آتش‌بس برقرار شد، هیچ‌گاه جنگ متوقف نشد.
نبود اعتماد: رهبران به یکدیگر احترام نمی‌گذاشتند؛ سوگند یاد می‌کردند، اما گفتگوها و تعهدات آنها بی‌ارزش می‌شد، زیرا هیچ توافقی جنبه عملی نداشت.
شرایط ناپایدار: جنگ، اقتصاد، شورش‌ها و توقف کمک‌ها همواره مانع اجرای توافق‌ها بود و ایجاد تضمین قوی را دشوار می‌کرد.
عدم مشارکت مردم: مذاکرات صلح همیشه میان رهبران برگزار می‌شد و در هیچ یک از مذاکرات، حق و اراده مردم در نظر گرفته نمی‌شد، در حالی که مردم اصلی‌ترین قربانی جنگ بودند و در گفتگوها هیچ سهمی نداشتند.

تمام توافق‌های صلح افغانستان (از ژنو تا دوحه) نشان‌دهنده یک مشکل مشترک بودند: نبود اعتماد میان افغان‌ها، فشار کشورهای خارجی و تلاش برای انحصار قدرت. به همین دلیل، همه توافق‌ها ناتمام باقی ماندند و جنگ طولانی شد.
توافق‌های ژنو و دوحه برای خروج نیروهای خارجی امضا شدند، اما برای صلح و ثبات طولانی‌مدت افغانستان راه‌حل نداشتند. هر دو توافق زمینه‌ساز سقوط حکومت‌ها شدند و افغانستان را با بحران جدیدی روبه‌رو کردند.

نتیجه اصلی ارزیابی هر دو توافق این است که خروج نیروهای خارجی باید با تضمین‌های بین‌المللی، پیشرفت صلح، ثبات سیاسی و توافق گسترده ملی همراه می‌بود. نبود این عناصر، پس از سال ۲۰۲۱ افغانستان را بار دیگر در اختیار گروهی قرار داد که صلح را تکامل نبخشیده‌اند و امنیت به ویژه حقوق بشر، امنیت روانی، زندگی مسالمت‌آمیز، آزادی فکر، فعالیت‌های سیاسی و آزادی بیان و گفتگوی میان‌جامعه‌ای تأمین نشده است. همه این‌ها عناصر صلح و امنیت هستند که بدون آن‌ها پیشرفت ممکن نیست و افغانستان هر لحظه می‌تواند بار دیگر به درگیری‌های تلخ گذشته بازگردد.

محبوب‌شاه محبوب
انترنشنال


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
مذاکرات صلح
افغانستان
نظرات بینندگان:

ایمیل:
لطفا فارسی تایپ کنید. نوشتن آدرس ایمیل الزامی نیست
میتوانید نام و محل سکونت را همراه نظرتان برای چاپ ارسال نمایید
از نشر نظرات نفاق افکنی و توهین آمیز معذوریم
مطالب خود را برای نشر به ایمیل afghanpaper@gmail.com ارسال فرمایید.
پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است