شاه امانالله خان در اخیر پادشاهیاش و به خصوص پس از سفر اروپا با عملکرد شتابزده و غیرعقلایی، عالمان دینی را در برابر خود برانگیخت | ||||
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۵ ۱۴۰۴/۵/۲۹ | کد خبر: 177842 | منبع: |
پرینت
![]() |
شاه امانالله خان پس از سفر اروپایی اش و پس از لویهجرگۀ پغمان در مجلس ششصد نفری دیپلوماتان خارجی ومقامات ملکی و نظامی حکومتش (6 اکتوبر 1928) گفت:
«من پادشاه انقلابی هستم و آرزو دارم تا انقلاب را در هر جهت زندگی کشور خود به وجود آورم.»
من به جای تغییر دیدگاه و سیاست شاه امانالله خان از اصلاحگری به انقلاب، واژۀ انحراف را به کار برم، چونکه سیاست عملی شاه پس از سفر خارجی در مورد ادامۀ نوآوری و اصلاحات، یک انحراف مهلک بود.
پرسش اصلی این است که شاه چرا دچار این انحراف شد که در نتیجۀ آن سلطنتش فروپاشید و برنامههای نوگرایی و انقلابیاش درهم شکست؟
در پاسخ به این پرسش نکات زیر به عنوان عوامل انحراف و خبط شاه در سیاستهای عملیاش قابلتوجه است:
1- بیاطلاعی از وضعیت عمومی جامعۀ افغانستان که مخالفت در جامعه بر ضد شاه و سیاستهایش حتا قبل از سفر خارجی شاه شکل گرفته بود و در جریان سفر و غیبت هفتماهۀ شاه، این مخالفت گسترده و عمیق شد. اما شاه اطلاع درست و دقیقی از عمق و گستردگی مخالفتها در برابر خودش نداشت.
نادرخان و برادرانش در فرانسه، فضلعمر مجددی کلان خانوادۀ حضرات شوربازار در هند و در داخل دو برادرش فضلالرحیم و گلآغا مجددی با شماری از عالمان دینی، برخی سران قبایل و ملاکان و خوانین از منتقدان و مخالفان شاه بودند که مخالفتها را تشویق میکردند. تحریک و تشویق مردم در جنوبی و مشرقی علیه شاه امانالله خان قبل از سفرش آغاز یافته بود و تا بازگشت شاه از سفر، بخش زیادی از افکار عمومی در میان علمای دینی، سران قبایل، ملاکان و خوانین علیه شاه بسیج شده بود.
در کابل محمدولی خان دروازی کفیل شاه بود و بر نهادهای دولتی و وزیران مدیریت و تسلط لازم نداشت. یک دیپلومات آلمانی از وضعیت آن روز دولت تحت کفالت و نیابت محمدولی خان میگوید:
«از ماهها بدینسو هر وزیر خودسرانه هرچه دلش میخواهد، میکند. وزیر امور مالیه به مشکلاتی مواجه است که چگونه برای تقاضای امانالله پول تدارک نماید. تعداد کثیر مأمورین عالیرتبه چنان میپندارند که موقف آنها در بازگشت امانالله تغییر خواهد کرد، بناءً از فرصت دستداشته به حد ممکن استفادهجویی میکنند.»
2- بیاعتنایی شاه به مخالفت و اعتراضها که علیرغم عدم تأیید لویهجرگۀ پغمان به برخی از پیشنهادات انقلابی او، در صدد آن شد تا دیدگاههای تأییدناشده را در نشست دولتی که پس از لویهجرگۀ پغمان دایر کرد، مورد تأیید قرار دهد. در حالیکه بسیاری اعضای لویهجرگۀ پغمان که هرچند پیشنهادات شاه را تأیید کرده بودند، وقتی به ولایات و محلات خود برگشتند، بر ضد شاه سخن میگفتند و مردم را علیه او تحریک میکردند.
3- تحلیل و برداشت ناقص و نادرست امانالله خان از مؤلفهها، عوامل، زمینه و نیازمندیهای مادی و معنوی نوگرایی و تحول انقلابی که او در صدد انجام آن بود. وقتی او میخواست جامعۀ سنتی و عقبماندۀ قبیلهای افغانستان را با تغییر لباس مردان، برداشتن چادری زنان، تبدیل روز رخصتی از جمعه به پنجشنبه، متحول کند، به همین برداشت غلط او از مؤلفههای تغییر و تحول برمیگشت.
4- خودخواهی و خودکامگی، که شاه امانالله خان پس از سفر خارجی بیشتر در تکبر و خودخواهی فرو رفت. او احساس میکرد تنها و یگانه شخصیتی است که افغانستان را متحول میکند و در قطار کشورهای پیشرفته و توسعهیافته قرار میدهد.
شاه در خود برزگبینی و تملقپروری فرو رفته بود که دیگر حتا به همفکران و یاران خود در دولت پشت کرد و آنها را از مسوولیت و مقامات دولتی کنار زد. او فقط از اطرافیان خود و مسوولین بلندپایۀ حکومتش چیزی غیر از بلیگویی و سر شور دادن به نظریات و دستوراتش نمیخواست بشنود.
5- ناآگاهی شاه امانالله خان از روند شکلگیری پدیدۀ رنسانس و جریان روشنگری و نوگرایی در اروپا و بیاطلاعی او از تاریخ کشور ترکیه که بر خاکستر امپراتوری عثمانی بزرگترین امپراتوری اسلامی تشکیل شد.
شاه از تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در اروپا فهم و درک درست و همهجانبه نداشت که این تحولات از دل زمان طولانی چند سده و از پیشرفت و تغییر در علوم اجتماعی و طبیعی بیرون شد و جوامع اروپایی را در عرصههای مختلف حیات متحول ساخت. در حالیکه امانالله خان میخواست افغانستان را در نبود چنین پیشرفت و تغییر و در یک جامعۀ عقبماندۀ قبیلهای و بیسواد به سوی تحولی مشابه اروپا ببرد. همچنان شاه امانالله از تاریخ اسلام نیز درک درست و همهجانبه نداشت تا نقش اسلام و باورهای اسلامی مردم را در جامعۀ افغانستان بر سر نوگرایی و اصلاحات انقلابی خود مدنظر قرار دهد.
تقلید شاه از ترکیۀ اتاترک که آن را مشاهده کرد، تصویر اشتباه بود. اتاترک وارث امپراتوری عظیم عثمانیهای ترک بود که سالهای طولانی در بخشی از قارۀ اروپا سیادت داشتند و بر بخش عظیم قلمرو اسلامی در خاور میانه و شمال افریقا حکومت میکردند. جامعۀ ترکیۀ عثمانی و به خصوص جامعۀ سیاسی آن به اروپا و تمدنی که در آنجا شکل گرفت، نزدیک بودند و از آن میآموختند و متأثر میشدند. اما امانالله خان در افغانستان، کشورِ منزوی از تمدن غربی و فرو رفته در عقبماندگیهای اجتماعی و فرهنگی قرار داشت و وارث تخت و تاج پدر و جدش امیرحبیبالله و امیرعبدالرّحمن خان بود که با کمک و مستمری انگلیس به سلطنت ادامه دادند.
6- ناآگاهی و یا نادیده گرفتن شاه از فشارهای مالیاتی بر مردم و فساد فزاینده و عمیق حکومت او که این فشار را بر جامعه مضاعف میکرد. شاه امانالله خان قطعاً به این توجه نکرد که افزایش مالیات بر مردم و مأمورین دولتی در حالیکه فقر کاهش نیافته بود و سطح زندگی تغییر نخورده بود و دسترخوان مردم پر از نان نشده بود، از تحمل بیرون است و موجب نارضایتی و شورش میشود.
سایر عوامل شکست و سقوط سلطنت؛
پرفیسور گریگورییان، امانالله خان را "قهرمان بدشانس مدرنیزاسیون" میخواند. اما تنها شانس خوب یا بد، سرنوشت قهرمانهای جوامع و کشورها را معین نمیسازد و نقش اصلی را در پیروزی و یا شکست آنها ایفا نمیکند. در واقع این قهرمانها هستند که شانس و فرصت عمل را تشخیص میدهند و از آن در تواناییها و پیروزیهای خود بهره میگیرند. شکست امانالله خان به عوامل مختلفی برمیگشت که ممکن است شانس، در دستهبندی این عوامل شامل نشود.
پروفیسور امین صیقل مؤلف کتاب افغانستان معاصر چهار دلیل را برای شکست اصلاحات امانالله خان و سقوط سلطنت او تعیینکننده میداند:
«1 - امانالله خان در قبال موفقیتهای اولیهاش با یک نوع بحران شخصیت مواجه شد و خودگرایی و غرور رو به افزایشی بر شخصیت وی چیره شد.
2 - گروههای مخالفی که در جستجوی قدرت بودند و نمیخواستند طرزالعمل واحدی را در ارتباط با اهداف تجددگرایی اتخاذ کنند و اختلافاتشان را کنار بگذارند، امانالله خان را احاط کرده بودند.
3 - امانالله خان از هم صحبتی و نزدیکی با یکعده از اشخاص فرصتطلب که در اطراف وی ظهور کرده بودند، متأثر بود. این اشخاص با استفاده از موقف امانالله خان و دیگر گروههایی که خواهان قدرت بودند، یک سلسله موضوعات نفسی و شخصی را روی کار کردند و احساس فداکاری و از خودگذری را که در تطبیق اصلاحات امانالله خان ضروری بود، تحت تأثیر این موضوعات قرار دادند.
4 - تأثیر متقابل این عوامل بر یکدیگر و نداشتن هدفی که سیاست خارجی امانالله خان را با تطبیق تدریجی مراحل اصلاحات در داخل افغانستان تقویت کند.»
نارضایتی مردم؛
میزان نارضایتی مردم از شاه امانالله خان و حکومت او متدرجاً بالا میرفت. این نارضایتی تنها به تغییرات مورد نظر شاه در عرصۀ فرهنگ و سنتهای جامعه خلاصه نمیشد. در حالیکه اصلاحات مالی و برنامههای اقتصادی و عمرانی شاه تغییری در زندگی مردم و بر سر دسترخوان مردم ایجاد نکرد، افزایش مالیات تمام جامعه را در سطوح مختلف ناراض ساخت و تحت فشار قرار داد. دولت، هم بر دهقانان و زارعین مالیه وضع کرد، هم بر ساکنان کابل مالیات سرانه وضع شد و هم افزایش مالیات بر صادرات و واردات و افزایش عواید گمرکی تاجران را ناراض و شاکی ساخت. جمعآوری مالیات به صورت نقدی فشار را بر مالیهدهندگان مضاعف میکرد. از یکسو مالیات نقدی فساد مأمورین دولت را افزایش میداد و از سوی دیگر تهیۀ پول نقدِ پرداخت مالیات برای مردم بسیار دشوار بود. سفر هفتماهۀ شاه بر فشار مالیاتی مردم افزود، زیرا هزینۀ این سفر باید با افزایش مالیات تأمین میشد.
فساد مالی و اداری بخش جداییناپذیر و دایمی در حکومت شاه امانالله خان بود که نارضایتی مردم را مضاعف میکرد. یک نویسندۀ غربی رشوهستانی را در حکومت امانالله خان به حدی عمیق میخواند که: «راپورهای انگلیسها و نوشتههای علیاحمد جان واضح میسازد که ریشههای سوءاستفاده و ارتشا به پیمانۀ عمیق بود که تجاوز امانالله خان (مبارزه با پدیدۀ رشوه و رشوهستانی) در عوض آنکه از رشوهستانی بکاهد به پیمانۀ آن افزود. زیرا سوءاستفادهکنندگان از خوف آنکه دروازۀ ارتشا به رویشان بسته خواهد شد، به غارت و چپاول آغاز کردند.»
هرچند میر غلاممحمد غبار مؤرّخ و سیاستمدار عصر سلطنت امانالله خان و حامی اصلاحات و نوگرایی او، بخش اصلی مخالفت را در عنوان "عکسالعمل ارتجاع" مورد بحث و بررسی قرار میدهد و در واقع این تصویر را ارایه میکند که تحریک ملاها و عالمان دینی جامعه را به سوی نارضایتی و شورش علیه امانالله خان برد و موجب سقوط سلطنت و ناکامی اصلاحات او شد، اما واقعیت این است که فشار مالی و اقتصادی از عوامل بسیار مهم در این نارضایتی و شورش بود. حتا دولت بلشویک شوروی که در مخالفت با دین و مذهب قرار داشت و آن را ارتجاع ضد انقلاب برای تحول تلقی میکرد در مورد شورش و نارضایتی علیه سلطنت امانالله خان و سقوط سلطنت او به عامل مالیات انگشت میگذارد. در یک گزارش اطلاعاتی حوزۀ نظامی آسیای میانه در مورد شورشهای ضد امانالله خان مینویسد:
«در اثر افزایش مالیات و برهم خوردن شیوۀ زندگانی سنتی مردم، افغانستان وارد نوار خیزشها و شورشهای ضد دولتی گردید که در روند آن امانالله ناگزیر گردید از کشور بگریزد... امانالله رفتنی شده بود. مگر، شوروی در 1924 هر آنچه را ممکن بود، برای نجات او انجام داد.»
اختلاف و تفرقه در درون دولت؛
نارضایتی از امانالله خان تنها به مردم محدود نمیشد. درون دولت و شریکان سفرۀ قدرت شاه از او ناراض بودند و هر سال بر دامن این نارضایتی و جبهۀ منتقدان و مخالفان شاه در داخل دولت افزوده میشد.
وقتی امانالله خان به پادشاهی رسید علاوه از عناصر و حلقههای روشنفکر تحولطلب و مشروطهخواه در بیرون دولت و در میان جامعه، تمام افراد و عناصری از شرکای حکومت او بودند، در برابر شاه انقیاد داشتند و صادقانه با او همکار بودند. سه مرکز قدرت در واقع در کنار امانالله خان در درون دولت وجود داشت:
1- خانوادۀ نادرخان که به مصاحبان مشهور بودند و نادرخان به عنوان وزیر جنگ یا وزیر دفاع تعیین شد.
2- خانوادۀ چرخی
3- محمود طرزی و همراهان و همفکران او که تمام اینها از شاه حمایت و اطاعت داشتند.
اما رفتهرفته این وضعیت تغییر خورد و نارضایتی میان همراهان شاه و مسوولین حکومتی از شاه به وجود آمد. اختلاف در داخل دولت از یکطرف با شاه و از طرف دیگر این عناصر و دستهها میان خود وارد اختلاف و تفرقه شدند که به ضعف دولت و شاه انجامید.
نادرخان و برادرانش امانالله خان را ترک گفتند و به فرانسه رفتند و از آنجا در واقع مرکز مخالفت علیه شاه را در درون دولت رهبری میکردند. از عوامل مهم نارضایتی و اختلاف نادرخان با شاه، نزدیکی و وابستگی شاه با محمود طرزی و افراد ترکی بود که در وزرات دفاع مأموریت داشتند. نارضایتی نادرخان از همان آغاز مذاکرات صلح با انگلیس شروع شد که او میخواست ریاست هیأت را در مذاکرات انگلیسها به دوش داشته باشد، اما شاه امانالله خان، محمود طرزی را فرستاد. ظفرحسن آیبک از مبارزان هندی که با سردار محمدنادر خان در جبهۀ پکتیا بود وقتی مذاکرات صلح با انگلیسها آغاز شد مینویسد:
«از کابل خبر آمد که رییس هیأت افغانی برای مذاکرات صلح محمود بیگ طرزی انتخاب گردیدهاست. از همینرو سپهسالار مرحوم بسیار مأیوس شد. نظر او این بود که این هیأت در برابر انگریزها با جرأت و همت نمیتواند گفتوشنود نماید و شاید در بسا موارد تنازل نماید. چنانچه همینطور شد و هیأت در کنفرانس صلح منصوری جز تصدیق استقلال افغانستان دیگر کدام دستآورد خاصی نداشت.»
سردار محمدنادر خان بعداً از وزارت حربیه بر سر اختلاف در مورد سرکوبی شورش قبایل منگل کنار رفت. او پس از کنار رفتن یا برکناریاش از وزارت دفاع نزد همفریز وزیر مختار بریتانیا در کابل از امانالله و سیاستهای او و از محمود طرزی خسر شاه شکایت کرد و خود را دوست بریتانیا خواند. سالهای بعد سایر همکاران شاه در درون دولت از او فاصله گرفتند. حتا محمود طرزی به اقدامات شاه معترض بود و از شاه ابراز نارضایتی میکرد. عبدالهادی داوی، عبدالرّحمن لودی و بعداً محمدولی خان نیز از کابینه بیرون گذاشته شد. در حالیکه شماری از افراد شاخص سالهای نخستِ سلطنت از او دُور شدند و اختلاف پیدا کردند، حتا وزیران حکومت و یاران نزدیکِ دَور و بر سفرۀ قدرتش علیرغم ظاهر انقیاد و اطاعت از شاه در دل ناراض بودند و نسبت به شاه صداقت نداشتند:
«وقتی شاه امانالله در سفر هفتماههاش وارد ایران شد، رضاشاه به افتخار او مهمانی در كاخ گلستان ترتيب داده بود، مباحثه جالبي ميان پادشاه افغانستان و سفير مصر رخ داد. سفير مصر همراه با بسياري ديگر از سفراي كشورهاي اسلامي به اين مراسم دعوت شده بود. امانالله خان كه سفرش به ايران متعاقب سفر به مصر صورت گرفته بود در يكي از راهروها دكتر حسن نشأت پاشا سفير مصر را ديد و از او پرسيد:
«چرا شما مصريها برخلاف نصيحتي كه كردم، هنوز فينه بر سر ميگذاريد؟
سفیر: ملت مصر قوميت خود را با حفظ آداب و رسوم پدران خود نگاهباني ميكند.
شاه امانالله خان: ولي هيچگاه فينه شعار مسلمين نبوده و پيامبر اسلام هم فينه بر سر نميگذارده است.
سفیر: هيچيك از مصريها نميگويند فينه نشانه اسلام است. فينه بر سر گذاردن مانند نوع لباس، بخشي از عادات و رسوم ماست.
شاه: تمدن فعلي اقتضا ميكند كه شما فينه را دور بيندازيد.
سفیر: اكنون كه اسمي از اسلام برديد اميدوارم كه لطف فرموده به عرايضم گوش كنيد. خداوند عز و جل مؤمنين را به اين نكته متوجه فرموده است كه ترقي به تغيير لباس نيست، بايد طرز فكر و اخلاق را عوض كرد و فرموده: «انالله لايغٌيرما بقوم حتي يغٌيروا ما بانفسهم.»
امان الله خان به سفیر گفت، فردا احمدشير خان ریيس مجلس ملي را به ملاقات شما ميفرستم كه مذاكرات را در اين زمينه دنبال كند.
سفير مصر در تهران در خاطرات خود، ادامه ماجرا را چنين تعريف ميكند:
روز بعد بنا به ميل امانالله خان، وزير خارجه و رئيس ملي افغانستان را براي صرف نهار به سفارتخانه دعوت كردم – اين دونفر تحصيلات خود را در خارجه به پايان رساندهاند و در افغانستان به فهم و درايت معروفاند.
سر ميز موقعي كه خواستم راجع به «فينه» سخن كنم ریيس مجلس ملي گفت: "امانالله خان جوان است و مظاهر تمدن خارجي او را فريفته است و دست به اقداماتي زده است كه تاج و تخت او را در معرض خطر قرار داده" و گفت: به همين مناسبت بود كه اعليحضرت ملك فؤاد موقعي كه در مصر بود او را به تنهايي به قصر عابدين دعوت فرمود و برادرانه نصيحتش كرد و به او سفارش نمود از اينگونه به مظاهر گول نخورد و آنها را وسيلۀ ترقي و تعالي و تمدن نداند، و هميشه سعي كند كه ملت افغانستان علم و اخلاق متين خارجيها را فراگيرد تا بتواند در راه ترقي پيش رود". و با كمال صراحت از اينكه شاه جوان افغانستان به اين نصيحت گوش نداده و خود و تاج و تخت خود را در معرض خطر قرار داده است اظهار تأسف كرد.»
ضعف و ناتوانی شاه در دولتداری و مدیریت؛
شاه امانالله خان ضعف و ناتوانی بسیاری در دولتداری و مدیریت کشور نشان داد. شاه برنامه و استراتژی برای تقویت ارتش دولت نداشت. او هیچگاه نتوانست برنامههای اصلاحی و انقلابی خود برای تغییر و تحول در جامعه را با مدیریت درست و تقویت ارتش و نیروی نظامی هماهنگ سازد. مدیریت شاه در حکومت بسیار ضعیف بود. فساد مالی و اداری که در سلطنت وی به یک پدیدۀ گسترده و غیرقابلمهار تبدیل شد به مدیریت ناتوان و ضعیف او برمیگشت.
امانالله خان بسیار آدم متظاهر بود و همیشه و بر همه احساس برتری میکرد و خود را عالمتر از همه میپنداشت.
سیدمهدی فرخ که در اواخر سلطنت امانالله خان وزیرمختار ایران در کابل بود، مینویسد:
«امانالله خان، شخصی بود خودخواه و خودستا و متظاهر و جلف. از معلومات و اطلاعات مملکتداری نیز دور بود. اساس حکومت خود را بر روی تبلیغات و تظاهرات گذارده بود و در سیاست داخلی و خارجی معلم و هادی او محمود طرزی پدر زنش (خسرش) بود و بدون اینکه وضعیات و روحیات محلی را سنجیده باشد پیروی عادات و اخلاق و تمدن اروپایی را سرمشق قرار داده و با لجاجت همهچیز افغانستان را میخواست تغییر بدهد و متوجه نبود که تغییر عادات و اخلاق یک ملت با چند روز و چند ساعت ممکن نیست. به علاوه با فقدان قدرت و نبودن قوای منظم در مملکت عشیرهای مثل افغانستان و جامعۀ دور از تمدن چگونه میشود این منویات و نظریات را به موقع اجرا گذارد.»
امانالله خان در ایجاد ارتش نیرومند که بتواند بر شورشها غلبه حاصل کند و برنامههای خود را محقق سازد، ناتوان باقی ماند. در حالیکه اتاترک در ترکیه ارتش قدرتمندی را به وجود آورد که جنرالان ارتش پس از مرگ او نوگرایی اتاترک را در جامعۀ ترکیه هرچند با سرکوب و خشونت ادامه دادند. ناکامی امانالله خان در شکلدهی یک ارتش نیرومند به ضعف و ناتوانی او در مدیریت و رهبری دولت برمیگشت، در حالیکه زمامداران همعصر او در ایران و ترکیه در این امر موفق بودند.
پروفیسور صیقل به نقل محمدعلی در کتاب "افغانستان مترقی" که در سال 1933 چاپ و منتشر شد از وضعیت ارتش زمان امانالله خان تصویر رقتانگیزی ارائه میکند:
«سربازان افغانستان در وضع بدی قرار داشتند. آنها غذای درستی برای خوردن و محل مناسبی برای بودوباش نداشتند. به سربازان فقط چهار روپیۀ افغانی در ماه معاش پرداخت میشد و آنها مجبور بودند با این پول نه تنها از خود بلکه از فامیلهایشان نیز مواظبت کنند. بعضی از این بدبختها مجبور بودند از صاحبمنصبانشان رخصت بگیرند و به خاطر یک معاش ناچیز به کارهای شخصی دیگری مشغول شوند. عدهای ترک وظیفه میکردند. معاش سربازان مدتها اجرا نمیشد و اغلباً به جیب افسران و صاحبمنصبان میرفت؛ و کسی هم توجه نداشت متخلفین را بازخواست کند. به این نحوه زمانی که موقع خدمت فرا میرسید، حکومت قادر نبود حتا یک دهم از کسانی را که قبلاً ثبتنام کرده بودند، جمعآوری کند...»
یک نویسنده و پژوهشگر شرقشناس امریکایی شاه امان الله خان را در حالی که صاحب ابتکار و ابداع می خواند، اما او را فاقد مهارت و شعور سیاسی لازم معرفی می کند مینویسد:
«امانالله خان به پیمانۀ زیادی صاحب ابتکار و ابداع بود، ولی شعور سیاسی و مهارت اداری لازمه را نداشت. ضعف مهارت اداری وی ناشی از تحول مزاج تصامیم و حرکات غیرمترقبۀ وی از یکطرف و ناسازگاریهای سیاسی بین پلان انکشافی و ماحمل آن پلان از طرف دیگر بود.
یکی از مشخصات امانالله خان اظهارات مبالغهآمیزش بود. او بین آنچه نظراً ممکن و آنچه عملاً امکان داشت تفاوت کمتر میدید......»
جامعۀ سنتی و فرهنگ قبیلهای؛
امروز در افغانستان علیرغم آنکه نیم جمعیت کشور در شهرها زندگی میکنند و در عصر ارتباطات و انترنت و تلفن موبایل و شبکههای مجازی قرار دارند، تقابل و منازعه بر سر سنتهای قبیلهای و فرهنگ محافظهکارانۀ روستایی با پدیدههای مدرن، بسیار پیچیده و حل ناشده است. در حالیکه صدسال پیش در افغانستانِ دورۀ شاه امانالله خان طبقۀ قابلملاحظۀ شهرنشین وجود نداشت تا همه از اصلاحات و نوگرایی شاه حمایت کنند و خود در آن سهم بگیرند. حتا مأمورین عالیرتبۀ دولتی در سطح وزیر کابینۀ امانالله خان در خفا، شاه را تخریب میکردند و از سیاستهای اصلاحی او ناراض بودند.
یکی از مشکلات لاینحل برای پایداری توسعۀ انسانی و اجتماعی عصری و متعارف در افغانستان، گسست و توقف این تحولات در مقاطع مختلف است. حتا امانالله خان در دورۀ سلطنت خودش این گسست را پذیرفت و پس از شورشها، اصلاحاتش را متوقف ساخت، هرچند که این توقف و گسست مانع سقوط سلطنتش نگردید. اما در ایران و ترکیۀ اتاترک، این گسست واقع نشد. نوگرایی را که رضا خان در ایران شکل داد، تا نیمقرن دیگر توسط خودش و پسرش محمدرضا شاه پیوسته ادامه یافت. در ترکیه نیز جانشنیان مصطفی کمال اتاترک از این گسست هرچند با خشونت و حکومت نظامی جلوگیری کردند.
نقش علمای دینی؛
علمای دینی در تضعیف و سقوط سلطنت امانالله خان نقش مهم داشتند. عالمان دینی فتوای شورش علیه شاه را صادر میکردند و اصلاحات و نوگرایی او را به خصوص در عرصۀ معارف عصری و وضع قوانین، غیرشرعی و در مخالفت با اسلام میپنداشتند و مردم را در شورش بر ضد او تشویق و تحریک میکردند. این تبلیغ از زاویۀ دین و شریعت بر ضد امانالله خان هرچند قبل از سفر خارجی شاه آغاز گردیده بود، اما پس از بازگشت شاه تشدید و گسترش یافت و تا تکفیر شاه امانالله خان پیش رفت.
امانالله خان در سالهای نخست سلطنت، سیاست بسیار متوازن و عقلانی در رابطه با دین و عالمان دینی داشت. نقش و تأثیر دین و طبقۀ عالمان دینی را به خوبی میدانست. از اینرو به علمای دینی و افراد متنفذ این طبقه حرمت زیاد قایل بود. در آن سالها خودش گاهی در نمازها به امامت میپرداخت. خطبههای نماز عید و گاهی جمعهها را ایراد میکرد. اما رفتهرفته دیدگاه و برخورد شاه در برابر علمای دینی تغییر یافت.
مسلم است که شاه امانالله خان در اخیر پادشاهیاش و به خصوص پس از سفر اروپا با عملکرد شتابزده و غیرعقلایی، عالمان دینی را در برابر خود برانگیخت. او اگر از سیاست اصلاحیاش به سوی انقلابیگری افراطی آن هم به گونۀ سطحی و مضحک مانند تبدیل روز رخصتی از جمعه به پنجشنبه، به سر گذاشتن اجباری کلاه شپو، پوشیدن دریشی و ... انحراف نمیکرد، عالمان دینی از شمشیر دین بر ضد او نمیتوانستند استفاده کنند.
محمد اکرام اندیشمند
>>> سلطنت امان الله همچین نوشته میکنید که انگار پسر کاکایت است حکومت با کفر میماند با ظلم نمی ماند این امان الله بود که که پایهگذار ناقلین به قطغن بود یک از این هزار فساد هزار ظلم جای اینکه از مظالم این اجنبی بالای قوم و ملت ات بنویسی امان الله امان الله . مرض سندروم استوک هولم این مردم می شفا میشود خدا داند
>>> Wahed Nourestani
جهان سپاس از نوشتن معلومات تاریخی!!!
اصلاحات که عالمان دین ومردم متدین را به شورش کشانید
از بی حجابی وتغیر روز جمعه به پنجشنبه وغیره که خلاف فرهنگ اسلامی بود
را کاش لطف نموده می نوشتید محترم
>>> Zaboor Dashti
درود
خیلی سپاس از جناب اندیشمند بزرگوار
چیزی که برایم در این متن خیلی جالب بود نصیحت های عالمانه و دوراندیشانه سفیر مصر بود یعنی این آدم تا این حد کودن هم بوده بدون اینکه وضعیت افغانستان را بسنجد فوری به تغیرات ناممکن دست زده است
>>> Ahmad Zia Yaftali
درود جناب استاد ، عالی ، استفاده اعظمی بردم ،. روش شما در تاریخ نگاری مستند همیشه در خور ستایش است . با وجودیکه نقاط مثبت محمدولی خان دروازی را تماس نگرفتید .
>>> Ali Akbari
تمام کاسه کوزه را بر سر مردم شکستید که جامعه عقب مانده از پیشرفت جلوگیری کردند!
در واقع این دولت ها هستند که جلو رشد و آگاهی مردم را میگیرند. اینها هیچ کدام شان شاه واقعی نبوده اند.
شاه واقعی کسی هست که توسط مردم انتخاب می شوند و او هم خدمتکار مردم هست. نه دکتاتور و مستبد که از خون مردم برای خود و دارو دسته اش کاخ بسازند و زمینه عیاشی را برای خود شان فراهم کنند.
نخبگان اصلی کشور کلاً غایب، خانه نشین و یا ترور و شکنجه می شده اند. چند تا چاپلوس و قربان بله گو در امور دولت کار می کرده اند.
پیشرفت اصلا برای این افراد مهم نبوده اند، تنها چیزی که برای شان بسیار مهم بوده اند، سلطه و تسلط بر اقوام غیر پشتون بوده اند، به خاطر همین نخبگان کشور را سرکوب و زندانی میکرده اند. در کل حکام آن کشور به مردم نگاه استعماری داشته اند. به مردمان بومی به عنوان برده نگاه میکرده اند. همین الآن هم همان نگاه فاشیستی وجود دارند که یک ذره هم تغییر نکرده اند.
در دوره حامد کرزی و اشرف غنی حتا جنبش های عدالت خواهی را ترور و با بمب گذاری از بین بردند.
آنوقت واقعا شما فکر میکنید که آنها دنبال پیشرفت و آبادانی آن کشور و مردم هستند !؟
شما تابحال دیده اید در آن کشور یک شاه و یا یک رئیس جمهور به خاطر خیانت و کم کاری هایش محاکمه و زندانی شده باشند ؟!
اما مردم تا دل تان بخواهند کشته، ترور، سولاخی، محاکمه.... و زندانی شده اند. همیکنه سیاستمدار پشتون در قدرت باشد، خود باعث عقب ماندگی و بد بختی آن کشور هستند. انگار آنها سوگند یاد کرده اند که آن کشور پیشرفت نکنند و مردمانش به صلح پایدار نرسند!
شما فکرش را بکنید در طول این صد سال اگر تاجیکان و یا هزاره ها امور مملکت را اداره میکردند، ما امروز در کجا و کدام رده علمی جهان قرار داشتیم؟
یعنی واقعا حال روز ما این بود که هست...؟
من فکر نکنم امان الله خان روشنفکر تر از کرزی و اشرف عنی بوده باشد. کرزی و غنی که کشور و مردم را تحویل طالب برادران ناراضی شان دادند.
مدارس و دانشگاه را هم به روی بانوان بسته اند.
الآن دیگه کشور رو به ترقی است، مگر نیست ؟!
تاریخ آن کشور سراسر جنایت، ترور، قتال، شکنجه.... و تجاوز است
>>> Noor Noori
ٱقای ، اندیشمند ، عزیز و گرامی را درود. دیدگاه و ارزیابی شما پیرامون موضوع بعید از حقیقت نیست. استواربمانیدرستگارباشید.
>>> Khalil Khalil
به جای سلام کلاه برداشتن از سر را تجویز کرده بود... خلص کپی غنی بوده
>>> Shahwale Mohammadi
سبب اصلی سقوط ضعف الایمانی شاه بود چون در یک کشور سنتی که دارای فرهنگ اصیل اسلامی او خواست دولت سکولار تاسیس نماید همینکه سفر هفت ماه اول هیچ منطق نمی پذیرد که نفر اول یک کشور به این اندازه در فکر ملت و کشور خود نباشد و غرق سفر و عیش عشرت باشد و از طرف دیگر تقلید بی مورد ایشان که از غرب داشت سبب شکست و فرار ایشان شد.
>>> Kamal Etemadi
پادشاه ترقّي خواه و در عين حال، يك سرو گردن از تمام شاهان بالا تر است. اشتباه هم داشت؛ ولي اي كاش استعمار انگليس، ميگذاشت؛ مملكتش پيشرفت كند و ريفورم هايش عملي شود.
>>> Nasim Sata
ملایان دینی در افغانستان مانع پیشرفت و ترقی شده از زمان امان الله خان شروع تا اکنون
>>> Shah Mahmood Mahmood
تاریخ افغانستان ثابت ساخته است که هرگونه تفکر و ایدئولوژی وارداتی در این کشور محکوم به شکست است.
غرب گرائی و تجدد طلبی به شیوه اروپائی ها؛ یک اندیشه وارداتی بود که امان الله خان قبل از سفر به اروپا؛ از خانم خود ملکه ثریا و محمود طرزی بعاریت گرفته بود که آنها این اندیشه را از کشور سوریه با خود آورده بودند؛ اما زمانیکه با خانم اش اروپا را دید و از آنجا برگشتند؛ در عالم رویاها و خيالات غرق گشته بودند و بدست خود بذر نفاق و دشمنی را بین حکومت خود و علما و روحانیون افغانستان کشت کردند و از جانب اکثريت علما و روحانیون تکفیر گردیدند.
سوال اساسی اينست که چرا حاکمان و زمامداران بعدی هيچکدام از تاریخ گذشته و از خطاها و اشتباهات امان الله خان هیچ پند و درس عبرت نگرفتند؟ مثال زنده ِآن کمونستان خلق و پرچم است که با تکیه به مکتب مارکسیزم لیننیزم میخواستند خواب های امان الله خان را پوره و تکمیل کنند و یا کرزی و اشرف غنی که خواب ها و رویاهای امان الله خان را در قالب دیموکراسی غربی میخواستند در افغانستان پوره و تکمیل کنند.
واقعیت تاریخی اینست که امان الله خان تاج و تخت را از همان ابتدا از راه حیله و غدر بدست آورده بود.
البته که حيله و غداری بخاطر بدست آوردن قدرت از گذشته ها در بین قبيله بارکزی و سدوزی به ميراث مانده بود.
چنانچه دو غدار یعنی امان الله خان و نادر خان؛ بخاطر بدست آوردن قدرت ؛ در یک برهه زمانی باهم یکدست شده بودند و امیر حبیب الله خان را که او نیز در مقابل پدر خود غدر کرده بود؛ بقتل رساندند؛ و امان الله خان بر ضد کاکای خود که نائب السلطنه رسمی بود در کابل اعلان پادشاهی کرد و کاکای خود را متهم به قتل پدر خود نمود.
بعد از مدتی؛ هردو شریکان توطئه قتل امیر حبیب الله خان یعنی امان الله خان و نادرخان بین خود بی اتفاق شدند؛ و نادر خان بطرف خارجه رفت؛ و بعد از سرنگونی حکومت امانی؛ نادر خان با حمایت انگلیس ها برگشت و برضد حکومت امير حبیب الله کلکانی جنگ را آغاز نمود و قبائل جنوب را به بهانه اعاده تاج و تخت امان الله خان علیه حکومت وقت بسيج نمود؛ اما بعد از سرنگونی حکومت امير حبیب الله کلکانی؛ موصوف نیز در برابر هردو پادشاه سابق افغانستان غدر نمود؛ هم در مقابل امان الله خان که نماينده اش غلام نبی خان چرخی را اعدام نمود و طرفدران شاه سابق را سرکوب کرد و هم در برابر امير حبیب الله کلکانی که با قسم و مهر در قرآن؛ او و همراهان اش را اعدام نمود و قبائل جنوبی را در انجام دادن کشتار و جنايات فجیع و هولناک در شمالی آزاد گذاشت.
>>> Kareem Ghaznawi
نکات برازنده یی را بیان کردید .
بلی جناب امان الله پس از سفر بی موقع اش وانهم برای هشت ماه چنان افراطی در برابر دین و یا عقیده ی غلط یا صحیح مردم عمل کردند که امروز هیبت الله به همان پایه در برابر مدرنیزم و ترقی عمل میکند . اما چون امروز هنوز دینداری جاهلانه در میان توده ها تا حدی رایج است ، هیبت الله چانس ماندن دارد .
مادر کلان ما قصه میکردند که چون انگور فروشان و ترکاری فروشان فقیر شمالی و لوگر باید پطلون و کلاه شپو میپوشیدند ، مجبور بودند برای پطلون دریشی گرایی دو تنگه مصرف کنند .
یکروز یکی از ترکاری فروشان کدو را خالی کرده و کلای شپو ساخته بود که اصطلاح «کله کدو» از همان تاریخ رایج گردید .
وقتی تراژیدی سیاسی عمیق شود به مسخره مبدل میگردد.
و اما در آخر هم امان الله نامردانه به شوق اروپا با خزانه ی دولت فرار کرد که غنی فاسد و معاونین و وزرای فاسد و ترسوی او نیز بعد از یک قرن کار امان الله را تکرار کرده و فرار نمودند. گرچه فرق بسیار بین این غنی این متعفن مزدور و امان الله زمین و آسمان است .
>>> فرشته اکبری
یکی از اساسات نیاز مندی یک انقلاب سالم رهبری غالب، توانمند و متحد است آنچه که پشتیبانی مردمی گسترده را در خودش حل کند. که این خود باید در چارچوب واقعیتهای جامعه شکل گرفته باشد. متاسفانه آنچه که امانالله خان از آن فرار میکرد.
>>> Mujtaba Nawid Bakhshi
خلص گپهمیناست که از جامعه خود آگاه نبود به همین شکل کمونستها هم چنان این راه انحرافی را پیش گرفتند و از جامعه خود درست آگاهی نداشتند و اگر هم داشتند اعتنا نداشتند
>>> عبدالمتین یعقوبی
آدم که منطق سفیر وقت مصر در برابر امان الله خان را میبینه به اوج حماقت شاه پی میبره از سوی دیگر آخو کدام شاه هفت ماه مسلسل سفر خارجی میکند این خیلی مضحک است
>>> Farokh Javed
جناب اندیشمند را سلام
نکات بس مهم و ارزشمند را بدون کم و کاست در باره شاهاحساساتی ما اشاره کردید
مدت هفت ماه از سلطنت و ملت دور بودن هم قابل انتقاد است
>>> Abdul Kohistani
این ادم اینقدر از دین فرهنگ وتاریخ کشورش بیخبر وضعیف بود باز چطور غازی شد؟
>>> Nazefullah Afzali
سقوط امان الله:
اصلاحات بدون درک عمیق از بافت سنتی جامعه، عامل اصلی سقوط حکومت امان الله بود.(از سفر های طولانی به خارج وخود خواهی.)
>>> Sam Mojaddadi
بعد از گذشت بیشتر از یک قرن هنوز اصلاحات مد نظر امان الله خان به اسانی در افغانستان قابل تطبیق نیست.
>>> نخبت الله حافظی
همیشه متن هایتان را میخوانم واقعا خیلی عوام فهم، دقیق و مختصر مینویسید، قلم تان رسا باد!
>>> رجاء عمری
هر چند عوامل خارجی در شکست او اولی تر بود با انهم عوامل داخلی زیر پای اورا خالی کرد فراموش نکنیم امپراطوری روس و انگلیس بر سر بقا و شکست شاه امان الله با هم دعوای دیپلوماتیک راه انداخته بودند و انگلیس از هیچگونه تحریکات در داخل دریغ نمی ورزید !
>>> Jawid Kohistani
در حفظ و امان خدا باشید تحلیل فشرده و منابع معتبر . متاسفانه تکرار این تراژیدی را تا اخر شاهد بودیم .
>>> Frotan Majidpoor
همه چیز در فضای موجود رنگی از جعلی بودن دارد. استقلال تنها زمانی معنا پیدا میکند که این کشور از ساختارهای وابسته بیرون شود و دیگر تحت نفوذ و کنترل استعمار باقی نماند.
>>> Tahery Arianfar
واقعیت این است که تقریباً هیچ جامعهای در تاریخ، در برابر تغییر و اصلاحات بدون مقاومت نبوده است.
چون شاه امانالله خان و برخی رهبران دیگر خواستند در یکی دو دهه همان مسیری را بروند که اروپا طی چند قرن با خون و رنج طی کرده بود. طبیعی بود جامعه سنتی و قبیلهای افغانستان نتواند بهسرعت آن را بپذیرد و در برابرش مقاومت کند.
>>> Babur Ibrahimkhel
با وجود این همه دیدگاههای منفی ،نظریات شخصی، و بستن اتهامات غیر واقع بینانه شاه امان الله خان کسی بود که استقلال افغانستان را به کمک مردم با شهامت آن گرفت. روح این ابر مرد زنده نام تاریخ افغانستان شاد و یادشان گرامی باد
>>> صهیب محمودی
در یک جمله امان ناغازی مانند اتاترک اندیشه کفری داشت و پایبند به دین نبود
>>> Shah Mahmood Mahmood
نقل از صفحه محمد ایوب عظیمی در مورد تعصب قبیلوی ذاتی امان الله خان:
(شاه امان الله " شاه مترقی و عدالت پسند" زمانیکه برای خود جانشین یا ولیعهد برمیگزید غریزه قبیلوی اش اجازه نداد تا پسری بزرگش یا بزرگترین فرزندش هدایت الله را ولیعهد خود تعین کند چراکه هدایت الله از مادر تاجیک شغنانی بدخشی ( گل پری بیگم) بدنیا آمده بود بجای نامبرده , رحمت الله پسر ثريا طرزی بارکزی را كه نه سال از هدایت الله كوچکتر بود بصفت ولیعهد انتخاب کرد ، گرچه این شیوه گزینش جاگزین ولیعهد در شاهان و امیران پیشین هم رواج داشت که ریشه در اصالت نسب از طرف مادر در بنی اسرائیل ( یهود ها) دارد.
با سقوط سلطنت و فرار شاه و شاهزادگان به ایتالیا , ولیعهد رحمت الله بزرگ شد و به ارتش استعماری شاه ایمانول سوم پیوست و همرکاب موسیلینی جنرال بدنام فاشیست بصفت افسر پایین رتبه مقرر گردید ،در جنگ دوم جهانی شرکت کرد پیش از جنگ دوم پیوند خویشی با مارشال خونخوار و بیرحم ایتالیا بنام مارشال Rodolfo Graziani بست يعني با خانم Adelia Graziani برادر زادهٔ مارشال ازدواج کرد * اين مارشال فرمانده نيروهاي اشغالگر ایتالوی در شمال افریقا بویزه لیبیا بود كه بعد درحبشه توظيف گردید قتل عام ها و جنایات بزرگی را انجام داد حتا در دستگیری و اعدام شیر صحرا عمر مختار دست داشت, زمان هم وزیر دفاع ایتالیا گردید بعد از ختم جنگ دوم جهانی بصفت جنایتکار جنگی شناخته شد.
شاه امان الله ان " محصل استقلال و ضد استعمار" در پناهی همچو اشخاص وبا بستن چنین پیوندها زندگی کرد.
* رجوع شود به شجره رسمی خاندان شاهی " Royal Arg" بخش" 13 Barakzai" بزبان انگلیسی.)
>>> Reza Roain
دست تان درد نکند اندیشمند صاحب، سود بردیم از متن زیبای تان، نکته جالبی را که شما اشاره کردید به آن همان قسمتی بود که ایراد فرمودید ترکیه اتا ترک قبل از اینکه تحولات و نوگرایی را بیاورد بستر سازی کرده بود و اروپا خیلی برای شان نزدیک بود و از پیشرفت های آنان تقلید میکردند، لیکن افغانستان یک جامعه قبیله یی و سنتی و منزوی که هیچگاهی آماده گی فوری به تغییرات نداشت، و در ضمن امان الله خان هیچگاهی نتوانست مدیریت بر ارتش و اداره دولت داشته باشد
>>> اندیشه وارداتی دیوبندی در افغانستان کار برد ندارد و در نهایت دوباره به دیوبند صادر خواهد شد.
>>> آقای اندیشمند !!!
...... شما پنجشیری استید از خود بپرسید که چرا احمد شاه مسعود نتوانست تمام پنجشیر را نه از راه خشونت و ترور بلکه از راه های بهتر انسانی با خود داشته باشد؟؟؟
من از این تحلیل ......در تمام تحلیل های دوستان ، که امان الله شرایط را نمیدانست ،ملا ها را علیه خود تحریک کرد و غیره واقعا خسته شده ام زیرا چنین موقف اصل موضوع را که چرا امان الله سقوط کرد کتمان میکند.
امان الله در یک جامعه ای فیودالی و نیمه فیودالی قرار داشت ،اصلا او که باید وظیفه ای بورژوازی نو پا را که زنجیر های فرتوت سیستم فیودالی را میشکست ،ایفا کند ،نتوانست ،زیرا ارتجاع داخل و خارج قوی تر از او بودند .
از شما امید نمیرفت که اتکا به تحلیل یک پژوهش گر امریکایی کنید.
زمان ثابت کرد که این فرنگی ها خوب های کشور های محکوم را بعد از یکی دو تعریف ،بی شعور و فاقد تجربه و اندیشه میدانند اینها فیدل کاستر را نیز احمق ریشو میگویند به ریش السلوادر النده نیز خندیدند و او را کشتند ، نلسن ماندیلا را بنام کمونیست پانزده سال زندانی کردند ، دکتور محمد مصدق را ،بنام پیر فرتوت محاکمه کردند ،یاسرعرفات و لیلا خالد را تروریست گفتند ، ببرک کارمل را که در فرق وحدت اقوام ساکن افغانستان بود تکفیر کردند الجیلانی رهبر جدید سوریه و تروریست معلوم الحال دیروز را ستایش کردند با قاتل ملیونها فلسطینی همدردی میکنند ....پس چگونه شما اندیشمند گرامی ناعاقبت اندیشانه از این امریکایی نقل قول کرده اید ....
امان الله خان ،آشکارا در اثر توطیه ای بین المللی و منطقه به کمک ارتجاع داخلی و روحانیون مرتجع داخل کشور از بین برده شد.صدها هزار کلدار و روپیه برای سقوط او مصرف شد ...هیچ توطیه و اغتشاش بدون مصرف پول نمیتواند یک نظام را سقوط دهد ، برای یک لحظه تصور کنید که چگونه یک فرد ناشناس دفعتا خواب پادشاهی می بیند و با صد نفر همراه خود موفق میشود؟ آیا فراموش کرده اید که اگر امریکا میلیارد ها دالر در جنگ سالهای 1980 در افغانستان مصرف نمیکرد ،حکومت اسلامی نا فرجام در افغانستان ساخته میشد؟؟؟!این طالب بی هویت و پای لچ میتوانست بر بیشتر از سی ملیون حکومت کند؟؟؟؟
چرا حالا مقاومت علیه طالب تا حال به نتیجه نرسیده ؟؟؟بخاطر آنکه جنبش مقاومت پشتوانه ای اقتصادی ندارد ؟؟؟؟
در این جای شک نیست که امانالله خان شتابزدگی نشان داد ولی فاکت عمده نقش انگلیس و ارتجاع منطقه بود و بس. خیانت روحانیون مرتجع سابقه ای دور ودراز تاریخی دارد.چیز تازه در زمان امان الله خان نبوده است...
تا به امروز کسی به شمول شما اندیشمند صاحب نتوانستید تحلیل طبقاتی از واقعیات تاریخی در قبال افغانستان ارایه بدارید بخصوص که شما شاهد جنگ اوکراین ،فلسطین ، و نقش این اژدها های بی سر را به چشم سر میبینید...
فخر اهنگر
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است