برگ های از تاریخ (7 ثور و 8 ثور)
چرا دولت حزب دموکراتیک خلق فروپاشید؟ چرا تنظیم های جهادی و مجاهدین نتواستند ثبات سیاسی بیاورند و دولت با ثبات بسازند؟ 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۵۶    ۱۴۰۴/۲/۸ کد خبر: 177172 منبع: پرینت

چرا دولت حزب دموکراتیک خلق فروپاشید؟
چرا تنظیم های جهادی و مجاهدین نتواستند ثبات سیاسی بیاورند و دولت با ثبات بسازند؟
این نوشته در پاسخ به دو پرسش مذکور تنها به عوامل داخلی هر دو جریان تمرکز دارد که البته وقایع و حوادث سیاسی و اجتماعی تک عاملی نیستند و به عوامل مختلف و متعدد مربوط می شوند.

جنگ نافرجام مجاهدین برای تصرف جلال آباد پس از خروج قوای شوروی؛
استخبارات نظامی ارتش پاکستان (آی اِس آی) در مشورت و همکاری با سی آی ای، هزاران نیروی مجاهدین یا تنظیم های جهادی و اسلامی افغانستان را برای تصرف جلال آباد در آخرین روزهای حوت 1367 خورشیدی (فبروری 1989)، تجهیز، تمویل و بسیج کرد. صد ها نفر از جنگجویان یا مجاهدان عرب نیز در حمله به جلال آباد مشارکت داشتند.

مولف امریکایی کتاب جنگ اشباح: «ایالات متحده امریکا یعنی سی آی آی و استخبارات نظامی ارتش پاکستان(آی اِس آی) پنج تا هفت هزارتن را در اطراف جلال‌آباد آماده کرده و خواهان راه‌‌اندازی حملات وسیع برای تصرف آن شهر بودند. آن‌ها برای یک جنگ رودررو آمادگی گرفته بودند که با جنگ‌های سابق مجاهدین که غالباً در آن‌ها از تکتیک بزن و بگریز استفاده می‌شد، به‌کلی متفاوت بود. حمیدگل (رئیس آی.اس.آی) به بی‌نظیربوتو (نخست وزیر پاکستان) وعده داد که جلال‌آباد در ظرف یک هفته سقوط خواهد کرد. بوتو می‌گوید که حمیدگل چنان پرشور و با اعتماد صحبت می‌کرد که او فکر می‌کرد که ممکن جلال‌آباد در ظرف24ساعت سقوط کند.»

تنظیم های مجاهدین هفتگانۀ سنی مستقر در پشاور و حکومت موقتی که متشکل از این تنظیم ها بریاست حضرت صبغت الله مجددی تشکیل یافته بود، در جنگ جلال آباد شکست خوردند. این شکست براي حکومت موقت مجاهدين و به‌خصوص براي آي اِس آي يک شرمندگي آشکار محسوب مي‌شد. رئيس دفترافغانستان در آي اس آي، جنگ جلال‌آباد را فاجعه خواند و برکناري جنرال حميدگل از رياست آي اِس آي را به ناکامي اين جنگ ارتباط داد. اما اين پيروزي براي دولت حزب دموکراتیک خلق یا حکومت داکتر نجیب‌الله، پيروزي پايدار و سرنوشت‌ساز نبود.

آغاز نقطۀ ضعف و زوال در حکومت حزب دموکراتیک خلق؛
دفاع از جلال‌آباد روحيۀ ارتش حکومت نجيب الله را تقويت کرد و موجب اعتماد به نفس برای رهبری دولت و دولتمداران گردید، اما به همان حد انگيزۀ حفظ وحدت ميان شاخه‌ها و فراکسيون‌هاي حزب حاکم را که در آغاز جنگ ايجاد شده بود، تضعيف کرد. آتش تفرقه و خصومت در درون جناح‌های حزب دموکراتیک خلق پس ازاین جنگ زبانه کشید.
کودتای جنرال شهنواز تنی وزیردفاع حکومت دکترنجیب الله در شانزدهم حوت 1368 (هفتم مارچ 1990)پس از پیروزی مهم این حکومت در جنگ جلال آباد، نخستین ضربۀ مرگبار درونی بود. هرچند داکترنجیب الله و طرفداران او در هر دو جناح خلق و پرچم حزب، این کودتا را ناکام ساختند، اما حزب مذکور پس از آن در مسیر اختلاف و تفرقۀ کُشنده و بدون برگشت قرار گرفت.

چرا شهنواز تنی کودتا کرد و کودتا مورد حمایت حکمتیار رهبر حزب اسلامی قرار گرفت؟
شهنواز تنی وزیر دفاع حکومت نجیب‌الله از جناح خلق حزب دموکراتیک خلق از انگیزهء خود در مورد کودتا می‌گوید: «رژیم نجیب و حکومت نجیب به خود متکی نبود و به بیگانه متکی بود. به همین دلیل بود که برای حزب دموکراتیک خلق افغانستان و مردم افغانستان قابل قبول نبود. راه سیاسی را که در پیش گرفته بود، مورد پسند حزب، ارتش و مردم افغانستان نبود. همچنان ساختار اردوی(ارتش) افغانستان را از بین برد و آن را به ساختار خادیستی، قومی و ملیشیایی وهم چنان گارد شخصی تبدیل کرد وهمه امتیازات مادی و معنوی ارتش را به این ساختارها و تشکیلات شخصی، قومی و ملیشیایی داد. در نتیجه ما مجبور شدیم در مقابل نجیب قیام کنیم.»

گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی که از کودتا حمایت کرد، تصویر و تحلیل مشابه با جنرال شهنوازتنی در مورد عوامل کودتا ارائه می‌کند: «این حقیقت به همه روشن بود که قدرت جنگی اصلی رژیم در دست خلقی‌ها بود، اعضای حزب خلق اکثر از خانواده‌های بی‌بضاعت و غریب پشتون واعضای حزب پرچم غالباً از خانواده‌های ثروتمند تاجیک ترکیب یافته بود. در میدان جنگ، بیشتر خلقی‌ها حضور داشتند، مگر سهم آنها در قدرت به اندازۀ مشارکت شان در نبرد نبود. جنرال آصف شور(رئیس دفتر وزارت دفاع) توانست از این نزاکت به‌حداعظمی بهره‌برداری کند..»

نکتهء قابل توجه این است که رهبران و افسران جناح خلق در وزارت دفاع حتی قبل از خروج قوای شوروی در براه انداختن کودتا با حزب اسلامی به رهبری حکمتیار وارد گفتگو و برنامه‌ریزی شده بودند. سیدمحمد گلاب‌زوی وزیر داخله که در واقع رهبری جناح خلق به خصوص در بخش نظامیان این جناح را به عهده داشت، بر سر کودتای مشترک باحزب اسلامی توافق کرد. او پس از آن‌که به سفارت در مسکو گماشته شد، گفتگو با حزب اسلامی را در مورد کودتا به شهنواز تنی محول کرد. یکی از مذاکره‌کنندگان حزب اسلامی با گلاب‌زوی در مورد کودتا می‌گوید: «مطابق توصيۀ گلاب‌زوي، من با شهنواز تني ارتباط گرفتم. او پيهم پيام و نظريات حکمتيار رهبر حزب اسلامي افغانستان را دريافت می‌کرد. کار بسيار طولاني شد. برنامهء قيام نظامي براي برانداختن حکومت نجيب الله را جنرال تني بروي خريطه ترسيم کرد و به حکمتيار فرستاد. پلان اين بود که حکمتيار در لوگر بيايد وقوت‌هاي حزب اسلامي را در کمربند کابل در استقامت جنوب و جنوب شرق قرار بدهد و آن‌گاه با يک قيام هم‌آهنگ از داخل و خارج ، کابل را تصرف کنند. اما پلان کودتا افشاء شد و جنرال تني به‌صورت ناگهاني و با عجله قيام را آغاز کرد. ولیکن در اثر کشته شدن سه تن از جنرالان عضوحزب اسلامي در مقر فرماندهي در دارالامان، قيام به ناکامي انجاميد.»

تضعیف جناح خلق و تقویت جناح پرچم با دسته بندی های جدید پرچمی ها؛
صرف نظراز هرانگیزه و عاملی که موجب کودتای تنی شد، این کودتا نه تنها شکست خورد، بلکه بسیاری از رهبران وافسران جناح خلق را در معرض تصفیه و سرکوبی داکترنجیب‌الله و جناح پرچم قرارداد. هرچند نجیب‌الله با توظیف اسلم وطنجار به عوض شهنوازتنی در کرسی وزارت دفاع و رازمحمد پکتین وزیرآب و برق به حیث وزیر داخله از اعضای جناح خلق تلاش کرد تا از گستردگی مخالفت و خصومت تمام اعضای این جناح با خود بکاهد، اما او در مسند رهبری حزب و حاکمیت به موقعیت پیشین برنگشت. به شمار مخالفان داکتر نجیب‌الله در داخل حزب و دولت افزوده شد.
کودتای شهنواز تنی، ارتش دولت حزب دموکراتیک خلق و جناح خلق را در ارتش که نيرومندتر از جناح پرچم بود، تضعيف کرد. صدها نفر از افسران خلقی قطعات مختلف ارتش که اکثرشان افراد مسلکی بودند دستگیر و زندانی شدند. قدرت و صلاحيت پرچمي‌ها پس از شکست کودتا در ارتش و دولت افزایش یافت. بسیاری ازاعضای جناح پرچم به جای افسران جناح خلق به کرسی‌های فرماندهی در قطعات ارتش توظیف گردیدند.
اما نکتۀ شگفت آور و شاید طنز تلخ در روابط داخلی حزب حاکم دموکراتیک خلق این بود، همانگونه که پیروزی در جنگ جلال آباد به اتحاد پایدار در داخل این حزب و میان دو جناح اصلی خلق و پرچم نینجامید، پیروزی در واقع جناح پرچم در کودتای شهنواز تنی به اتحاد پایدار و محکم درونی این جناح نیز نینجامید.
پس از شکست کودتای تنی، جناح پرچم دچار تفرقه و دسته‌بندی جدید شد و پایه‌های اقتدار واعتماد داکتر نجیب‌الله در درون جناح مذکور سست وضعیف گردید.

چرا چنین شد؟
جنرال محمدنبی عظیمی معاون وزارت دفاع و قوماندان گارنیزیون کابل ازجناح پرچم، به پرسش مذکور اینگونه پاسخ ارائه می‌کند: «کودتا(کودتای شهنوازتنی) خبر از انزوا و تجرید دوکتور نجیب‌الله می‌داد که از یک‌طرف گلاب‌زوی، تنی ونصف اعضای بیروی سیاسی آن‌را به‌راه انداخته بودند و به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم درآن سهم داشتند وازطرف دیگر طرفداران ببرک کارمل با آن‌که نقش قاطعی در سرکوب کودتا داشتند، نمی‌توانستند عقده‌های شک و نفرت خویش را نسبت به وی از دل بزدایند.»
درحالی‌که ظاهراً منازعهء اصلی در درون جناح پرچم میان داکترنجیب‌الله و ببرک کارمل وهواداران آن‌ها بود، اما پرچمی‌ها به‌دسته‌ها و گروه‌های مختلفی تقسیم شده بودند. بسیاری از پرچمی‌های پشتون، خلقی‌های حفیظ‌الله امین و بخشی از خلقی‌هایی که پس از کودتای تنی در درون حکومت نجیب‌الله باقی مانده بودند از هواداران داکترنجیب‌الله شمرده می‌شدند. جانبداران ببرک کارمل، اطرافیان و همراهان نجم الدین کاویانی و فرید احمدمزدک، پرچمی‌های هوادار سلطان علی کشتمند، شمار معدودی از اطرافیان ظهور رزمجو و دسته‌های خُرد و کوچک دیگر فراکسیون‌های مختلف جناح پرچم را می‌ساختند که هرکدام در بازی‌های سیاسی، دارای علایق و سلایق جداگانه بودند.

میرصاحب کاروال عضو بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق و از رهبران جناح خلق که پس از کودتا با گلاب‌زوی به مسکو پناهنده شد می‌نویسد: «در سرکوب کودتای جناح "خلق" همه گروپ‌های مربوط به پرچم متحدانه و یک‌پارچه به شمول طرفداران ببرک کارمل به‌خاطرحفظ مکتب پرچم سهم جدی گرفتند. ولی هر یک آن‌ها روی مصلحت‌ها و اهداف معین سهم گرفته بودند و بعد از پیروزی، نجیب‌الله را زیر فشار قرار دادند که باید طبق خواست آن‌ها رفتار نماید. نجیب‌الله در مرحله اول محمود بریالی، پیگیر و غوربندی را به عضویت بیروی سیاسی حزب ارتقا داده و محمود بریالی را به حیث معاون اول کابینه خالقیار تعیین نمود و بعداً نجیب‌الله را بریالی مجبور ساخت تا ببرک کارمل را به افغانستان دعوت نماید و او را به عضویت کمیتهء مرکزی حزب بپذیرد. ولی بعد از یک مدت اختلافات و کشمکش درمیان رهبری پرچمی‌ها آغاز شد...
گروپ دیگری تحت رهبری نجم‌الدین کاویانی، مزدک، پیگیر و... در ارتباط نزدیک به سازمان "سازا"، برخی از کادرهای گروه کار به‌خاطر دفاع از احیای حقوق ملیت‌های غیر پشتون تأمین نموده و رابطه استواری را با احمدشاه مسعود برقرار کردند...
گروپ‌های کوچک دیگری تحت رهبری عبدالوکیل وزیرخارجه و جنرال رفیع نیز از نجیب‌الله به علل مختلف ناراضی بودند و وکیل عملاً به گروپ ببرک کارمل پیوست.»
سوال این است وقتی که شکست کودتای شهنوازتنی به اقتدار بیشتر جناح پرچم درداخل نیرو‌های مسلح دولت انجامید اما چرا جناح مذکور از درون به‌سوی فروپاشی رفت؟

جنرال نورالحق علومی عضو ارشد جناح پرچم و ازهوادران ببرک کارمل: «سیاست کادری نادرست در تشکیلات حزبی که از معاونین شروع می‌شد و تا رده‌های پایین‌تر ادامه می یافت. کارخود را بردیگران رجحان‌دادن و عدم اعتماد بر دیگران و دامن‌زدن مسایل حزبی، سازمانی، قومی، لسانی، محلی و غیره ازطرف داکترنجیب الله و اکثر هیأت رهبری و عدم رسیدگی و توجه به آن.»

الکساندر لیخافسکی از جنرالان مشاور شوروی در افغانستان، عامل فروپاشی را اینگونه توضیح می کند: «علت اصلی این مناقشه، هژمونیسم(عظمت طلبی) پشتونی بود که سراپای حزب رافرا گرفته بود. هرگاه در دورهء نورمحمد تره‌کی و به ویژه دردوره امین مشی پشتونیزاسیون را فراکسیون "خلق" پیش گرفته بود، حالا دیگر با به قدرت رسیدن نجیب‌الله گرایش به‌سوی پشتونیزاسیون رهبری دولت و ارتش، فراکسیون پرچم را فراگرفته بود. این کار پرخاش و واکنش نمایندگان اقلیت‌های تباری را بر انگیخت که "اکثریت" را در رده‌های پایینی و میانی نیروهای مسلح تشکیل می‌دادند. نبرد بر سررهبری و میان گروه‌های قومی در حزب همگام با مبارزه فراکسیونی تشدید می یافت. این مبارزه کار را به فروپاشی تمام عیار حزب و نیروهای مسلح می‌کشانید.»

تاثیر شکست کودتای شهنواز تنی بروی مجاهدین و تنظیم های جهادی؛
از میان تنظیم های جهادی و اسلامی، دو تنظیم حزب اسلامی و جمعیت اسلامی با توجه به نیرو و نفوذ شان در افغانستان، مدعی کسب قدرت بودند و رقیب همدیگر در این ادعا محسوب می شدند. چهرۀ اصلی و قدرتمند در جمعیت اسلامی و علمدار این ادعا و رقابت با گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی و این حزب، احمدشاه مسعود بود که سازمان نظامی – سیاسی شورای نظار را در داخل کشور و در جبهات جمعیت ایجاد کرد.
واقعیت نیز این بود که بخش بزرگ جبهات و مجاهدین که علیه دولت حزب دموکراتیک خلق و قوای شوروی می جنگیدند در سال های دهۀ هشتاد به این دو تنظیم جهادی و اسلامی تعلق داشتند. دولت پاکستان به خصوص ارتش و استخبارات نظامی آن که توزیع گر کمک های نظامی و مالی دنیای مخالف شوروی به تنظیم های جهادی بودند، بخش زیادی از این کمک ها را در اختیار این دو تنظیم قرار می دادند. حزب اسلامی برهبری حکمتیار دریافت کنندۀ اول این کمک ها بود و جمعیت اسلامی پس از آن در ردۀ دوم دریافت کنندگان کمک های نظامی و مالی قرار داشت.

شکست کودتای شهنواز تنی اثر بسيار ناگواري به موقعيت گلبدين حکمتيار، امیر یا رهبر حزب اسلامی گذاشت. حکمتيار درحالي‌که از طرف سایر تنظیم های مجاهدين متهم به خيانت در برابر جهاد وخون شهدا گرديد، شانس مجدد او در رسيدن به کرسي قدرت از طريق کودتاي جناح خلق به حد اقل تنزيل يافت. اما برعکس، موقعيت احمدشاه مسعود که بخشي ازافراد مربوط به جناح پرچم با او ارتباط داشتند در داخل ارتش حکومت نجيب‌الله تقويت شد.
احمدشاه مسعود که به کاراطلاعاتی و استخباراتی در تمام سال های جنگ با قوای شوروی و دولت مورد حمایت آن اهمیت زیاد می داد، از اختلافات و جناح بندی های درون حزب دمکراتیک خلق با توجه به کار اطلاعاتی خود سود می برد. او برای گسترش روابطه با افراد و جناح های مختلف حزب دموکراتیک خلق و حکومت آن، داکتر عبدالرحمن مسئول کمیتۀ سیاسی شورای نظار را مسئول این روابط ساخت. باری داکتر عبدالرحمن گفت که در یک سال قبل از سقوط حکومت داکتر نجیب الله، تماس و تمایل افسران ارتش آن حکومت به ایجاد رابطه با ما به حدی گسترده بود که من گفتم کسانی که ارتباط می گیرند رتبه های نظامی شان پایین تر از دگروال نباشد.
البته گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی نیز علی رغم تضعیف موقعیتش در نفوذ به ارتش حکومت حزب دموکراتیک خلق پس از شکست کودتای جنرال شهنواز تنی، همچنان به ایجاد و گسترش رابطه و نفوذ خود ادامه می داد. در واقع پس از کودتای نافرجام شهنواز تنی، گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود برای ایجاد رابطه و نفوذ بر قوای مسلح و ارتش دولت حزب دموکراتیک خلق وارد رقابت شدند.

نکتۀ دیگری که باید به آن اشاره کرد، تلاش پاکستان برای هماهنگی میان آنها(حکمتیار و مسعود) در جهت تصرف کابل و سقوط حکومت داکتر نجیب الله بود. حزب اسلامی و جمعیت اسلامی در تمام سال های جنگ با دولت حزب دموکراتیک خلق و قوای شوروی در دهۀ هشتاد سدۀ بیستم، میان هم در برخی از ولایات به خصوص، پروان، کاپیسا، بغلان و تخار با هم تقابل و درگیری های خونینی داشتند. ارتش پاکستان و سازمان استخبارات نظامی آن(آی اِس آی) که مجری سیاست های کشورشان در افغانستان بودند در قوس سال 1369 خورشیدی(آخر سال 1990میلادی) از احمدشاه مسعود که در جلسۀ سرتاسری قوماندانان جهادی به توپخانه، منطقۀ مرزی افغانستان و پاکستان آمده بود دعوت کردند تا به اسلام آباد بیاید. جنرال اسلم بیک رئیس ارتش پاکستان و هم چنان رئیس آی اِس آی، گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود را در اسلام آباد در یک نشست مشترک میزبانی کردند تا بر سر عملیات مشترک و هماهنگ برای تصرف کابل به توافق برسند. حکمتیار که در زمستان آن سال از حمله برکابل سخن می گفت و احمدشاه مسعود مخالف آن حمله در زمستان بود، در این نشست به تعویق حمله در بهار یا تابستان سال بعدی 1370 توافق کرد. توافقات دیگری میان دو طرف از جمله برگزاری انتخابات در مناطق تحت کنترل دو تنظیم جمعیت اسلامی و حزب اسلامی برای اعتماد سازی، توسط رهبران هر دو تنظیم صورت گرفت که هیچگاه عملی نشد. یک بحث دیگر، ایجاد هماهنگی و تبادل اطلاعات میان طرفین(حکمتیار و احمدشاه مسعود) در مورد رابطه و نفوذ در ارتش و نهادهای نظامی و امنیتی حکومت داکترنجیب الله بود، که همچنان بی نتیجه و غیرعملی باقی ماند.

دو عامل اصلی سقوط دولت حزب دموکراتیک خلق؛
سرانجام دو عامل مهم به فروپاشی دولت حزب دموکراتیک خلق و حکومت داکترنجیب الله آخرین رهبر این حزب در حاکمیت، انجامید:
1 - شکست کودتای آگست 1991 در مسکو
شکست کودتای کمونیست های تند رو علیه گورباچف در 19 آگست 1991 به قدرت گیری بوریس یلتسین و فروپاشی شوروی انجامید. درحالی‌که داکترنجیب‌الله از حمایت نظامی و مالی بی‌دریغ وگستردۀ دولت شوروی به ریاست گورباچف برخوردار بود؛ سقوط حاکمیت گورباچف وفروپاشی دولت شوروی او را از این حمایت محروم ساخت. یلتسین که پس از شکست کودتا به اقتدار فزاینده در مسکو دست یافت، حملۀ نظامی شوروی بر افغانستان را تقبیح کرد. پارلمان روسیه نیز این حمله را محکوم کرد و برخی از طرفداران یلتسین، داکتر نجیب‌الله را"بریای" (رئیس کی.جی.بی در حکومت استالین) افغانستان خواندند.
هر چند طرفداران داکترنجیب الله در داخل حزب ادعا کرده اند که کودتاچیان در مسکو، ببرک کارمل را از تبعید در شوروی به کابل فرستادند تا پس از پیروزی کودتا رهبری حزب و دولت را از نجیب الله به او بسپارند، اما شکست کودتا برای هر دو(نجیب‌الله و کارمل) پیامد مشابه داشت. شکست کودتا در مسکو، هم ببرک کارمل را از بازگشت به مسند رهبری در حزب و حاکمیت حزبی محروم ساخت و هم داکترنجیب‌الله را از استحکام ریشه‌ها و پایه‌های زعامت و اقتدار باز داشت. یک ماه پس از کودتا در سپتمبر1991 بوریس پانکوف وزیرخارجه شوروی و جیمزبیکر همتای امریکایی‌اش در پای توافق‌نامهء قطع ارسال اسلحه به حکومت نجیب‌الله و مجاهدین امضاء کردند.
دولت روسیه به رهبری یلتسین به ارسال کمک‌های نظامی وغیرنظامی به حکومت داکتر نجیب‌الله پایان داد. چونکه حاکم جدید روسیه دیگر نه از توانایی تداوم این کمک‌ها برخوردار بود و نه انگیزه‌ای برای دوام این کمک‌ها داشت. اتحادشوروی در درون بحران عمیق اقتصادی فروپاشیده بود. روسیه در گرداب بی‌ثباتی اقتصادی و اجتماعی دست و پا می‌زد. امپراتوری شوروی وجود نداشت تا برای حفظ امنیت مرزهای جنوبی‌اش از نفوذ امریکا و امپریالیزم غرب دولتِ مورد حمایت خود را در کابل با کمک نظامی بر سرقدرت نگه دارد. انگیزۀ آیدئولوژیکی مرده بود که حمایت از دولت حزب دموکراتیک خلق به‌عنوان وظیفهء انترناسیونالیستی حزب حاکم کمونیست شوروی توجیه شود. یلتسین با شعار دشمنی با این آیدئولوژی وارد میدان شده بود. او حتی در ششم نومبر1991قبل از فروپاشی اتحادشوروی فعالیت حزب کمونیست را در خاک فدراتیف روسیه ممنوع ساخت و فرمان انحلال حزب مذکور را صادر کرد. حاکمان جدید روسیه که در واقع همان کمونیستان پیشین بودند خود را به دامن امپریالیزم انداخته بودند. آن‌ها درمانده و گرسنه بودند. حتی سه سال پیش که قوای خود را از افغانستان خارج کردند، جنرال بوریس گروموف قوماندان‌عمومی این قوا وقتی ذخیره‌های حیرتان را دید، تأسف و تعجب خود را پنهان نکرد که شوروی خودش در نیازمندی و درماندگی چگونه این همه امکانات را به دولت افغانستان داده است؟

2 - ادامۀ اختلاف درون حزبی در کابل؛
تداوم اختلاف و تفرقۀ درون حزبی که داکترنجیب الله به عنوان رهبر حزب و حاکمیت نتوانست به آن نقطۀ پایان بگذارد، حاکمیت حزب مذکور را بسوی فروپاشی برد. علی‌رغم هرگونه تحلیل موافق و مخالف در مورد سیاست نجیب‌الله، او نتوانست حزب و حاکمیت را به‌دور از جهت‌گیری ‌های فراکسیونی بر مبنای تمایلات قومی و غیره، رهبری و مدیریت کند. وی نه تنها که خود درگیر بازی‌های فراکسیونی و قومی در رهبری حزب گردید، بلکه با سیاست‌های نوسانی در مقاطع مختلف و قهر و آشتی‌های موسمی در درون جناح‌های حزبی، بحران اختلاف واعتماد راعمیق و گسترده ساخت. او با این سیاست به مخالفان درونی خویش در هردو جناح خلق و پرچم حزب مجال بیشتر داد و موجب اشتعال آتش انتقام به جای تقویت احساس اعتماد در مناسبات خود با آن‌ها گردید.
داکترنجیب‌الله رهبر حزب وحاکمیت حزبی و سایر رهبران و فراکسیون‌های مختلف حزب که از مدت‌ها قبل به‌خصوص پس از کودتای ناکام شهنواز تنی از مواضع حزبی و آیدئولوژیک به‌سوی تمایلات قومی و زبانی لغزیده بودند، پس از کودتای نافرجام مسکو ازسیاست حزبی و آیدئولوژیک خود بریدند و به شدت وارد بازی با کارت قومی و زبانی شدند. این وضعیت بی‌اعتمادی و خصومت را در درون جناح‌ها و شاخه‌های حزب بسیار عمیق و گسترده ساخت.
عمده‌ترین نیروی قومی و ملیشیای غیر پشتون در داخل دولت، جنرال عبدالرشید دوستم بود. افزون بر این، بسیاری ازافسران پرچمی‌های تاجیک‌تبار در فرماندهی قطعات نظامی و امنیتی قرار داشتند. اما برای داکتر نجیب‌الله که بقای حاکمیت او پس از خروج قوای شوروی و به‌ویژه پس از کودتای شهنواز تنی به این نیروها وابسته شده بود، راندن نیروهای مذکور از عرصه قدرت، آسان به نظر نمی رسید. اقدامات او در ولایات شمال و شمال‌شرق در جابه‌جایی افسران از منظر قومی چندان موفقیت آمیز نبود. اگر دیدگاه‌ها و فعالیت‌های مخالفان و رقیبان حزبی داکترنجیب‌الله در درون حزب و دولت در مخالفت با او، توطئه علیه رهبری حزب وحاکمیت پنداشته می‌شد، تصمیمات و اقدامات وی در برکناری وتعویض رقبا و مخالفان وی از پست‌های نظامی و غیرنظامی توطئه رهبرحزب و دولت در جهت ایجاد حاکمیت انحصاری و خودکامه تلقی می‌گردید. تلقیات طرف‌های مختلف رقیب از نیات و عمل‌کرد یکدیگر فضای سیاسی را مشتعل ساخت و هرگونه زمینهء تفاهم واعتماد را میان آن‌ها از بین برد.
نخستین جرقه‌های این اشتعال از حیرتان با سرپیچی جنرال مؤمن اندرابی قوماندان لوای (تیپ) هفتاد حیرتان از فرمان نجیب‌الله آغاز شد. جنرال مذکور در 25 جدي 1370(15 جنوری 1992) باسه تن از جنرالان دیگر(جنرال جمعه نظیمی قوماندان فرقه دهدادی، جنرال هلال قوماندان مفرزه هوایی و جنرال احمدیار قوماندان پولیس ولایت بلخ) فرمان برکناري و احضار خود را به کابل دريافت داشتند. جنرال مؤمن از رفتن به پايتخت خود داري کرد و بيرق مخالفت در برابرداکتر نجيب‌الله را برافراشت. اودراین مخالفت ازسوی رهبران مخالف داکترنجیب‌الله درداخل حزب دموکراتیک خلق به‌خصوص اکثریت جناح پرچم حزب مورد تشویق و حمایت قرار گرفت. سپس دامنهء شورش و مخالفت در اثر تحریک و دخالت عناصری از پرچمی‌های تاجیک و مخالف نجیب الله، میان نیروهای عبدالرشید دوستم و سیدمنصور نادری کشانده شد. سرانجام با حمایت احمدشاه مسعود و سایر فرماندهان تنظیم‌های مجاهدین از نیروهای شورشی دولت، زوال و فروپاشی حکومت نجیب‌الله و حزب دموکراتیک خلق از مزارشریف آغاز گردید.
نکتۀ قابل یاد آوری این است که پس از سقوط دولت حزب دموکراتیک خلق، هواداران ببرک کارمل در جناح پرچم برهبری برادرش محمود بریالی تلاش کردند و امید وار بودند تا حزب مذکور با اعادۀ رهبری ببرک کارمل نقش و حضور تعیین کننده در قدرت سیاسی کشور داشته باشد. محمود بریالی تا دو سال دیگر که کابل در جنگ گروه‌های مختلف مجاهدین و بقایای حزب دموکراتیک خلق فرو رفت، در توهم احیای حضور و اقتدار ازدست رفتهء حزب دموکراتیک خلق به رهبری ببرک کارمل در پناه نیروهای جنرال عبدالرشیددوستم و جنرالان حزبی درداخل دولت مجاهدین باقی ماند.

ناکامی مجاهدین در تشکیل دولت و شکل دهی ثبات سیاسی؛
در بالا اشاره شد که جمعیت اسلامی و حزب اسلامی، مدعیان و رقیبان اصلی قدرت میان تمام گروه ها و تنظیم های جهادی و اسلامی نتوانستند قبل از سقوط دولت حزب دموکراتیک خلق بر سر سقوط این دولت و تشکیل دولت اسلامی که همیشه از آن سخن می گفتند، به توافق برسند. رقابت میان گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود در نفوذ بدرون حکومت داکترنجیب الله و ارتش این حکومت پس از خروج قوای شوروی آغاز شده بود، با کودتای ناکام شهنواز تنی ادامه و گسترش یافت. تلاش پاکستان در ایجاد هماهنگی میان آنها که به آن نیز اشاره کردم، نتیجه نداشت. در حالی که حکمتیار از طریق کودتای شهنواز تنی و جناح خلق نتوانست حکومت داکترنجیب الله را سرنگون کند، سرنگونی یا در واقع دسترسی جمعیت اسلامی با نقش اصلی و محوری احمدشاه مسعود به قدرت سیاسی با همکاری جناح پرچم برای وی غافلگیر کننده و غیره قابل قبول بود. این امر برای پاکستانی ها یعنی ارتش و استخبارات نظامی آن که مجری سیاست و پالیسی کشور و دولت شان در امور افغانستان بودند، نیز قابل پذیرش نبود؛ به خصوص که پاکستانی ها با دعوت از احمدشاه مسعود در خزان 1369 به اسلام آباد، میان او و رهبر حزب اسلامی نشست مشترک برگزار کردند تا تلاش های شان را برای سرنگونی حکومت در کابل هماهنگ سازند. آنها در این سفر به گرمی از احمدشاه مسعود استقبال کردند. تلویزیون ملی و دولتی پاکستان با وی مصاحبۀ اختصاصی را توسط خبرنگار معروفش داکتر مشاهد حسین انجام داد.
در چنین وضعیتِ اختلاف، رقابت و تقابل میان حزب اسلامی و جمعیت اسلامی که هر کدام بخش های از حزب دموکراتیک خلق و حکومت داکتر نجیب الله را در کنار خود داشتند، کابل به میدان جنگ تبدیل شد. مذاکرات و تلاش های که در پشاور حتی با دخالت نواز شریف صدراعظم وقت پاکستان و ارتش پاکستان برای تشکیل دولت مجاهدین صورت گرفت تا جانشین حکومت نجیب الله شود، گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی را قانع نساخت. او هرچند نمایندگان خود را موظف به شرکت در این مذاکرات کرد و حتی نمایندگان او در پای موافقت نامۀ گورنرهاوس پشاور برای تشکیل حکومت مجاهدین، امضا کردند، به جنوب کابل آمد و فرماندهی ورود نیروهای خود و متحدین داخلی حکومت نجیب الله را بدوش گرفت. گفتگو برای اجتناب از درگیری که روزهای قبل میان وی و احمدشاه مسعود از طریق مخابره با میانجگیری قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی پاکستان صورت گرفت، نیز نتیجه نداد.
احمدشاه مسعود که فرودگاه بگرام و شهر چاریکار را گرفته بود و و بسیاری از جنرالان و افسران جناح پرچم و نیروهای جنرال عبدالرشید دوستم از او حمایت می کردند، به اعزام نیرو به کابل پرداخت و همچون حکمتیار فرماندهی اعزام نیرو و جنگ را بدوش گرفت. جنگ میان حزب اسلامی و جمعیت اسلامی با حمایت متحدان شان در داخل ارتش و نیروهای امنیتی و نظامی حکومت داکتر نجیب الله روز پنجم ثور 1371 آغاز شد.

حوادث و تحولاتی که پس از آغاز جنگ در پنجم ثور 1371 واقع شد، از انتقال قدرت به حکومت مجاهدین در هشتم ثور تا مذاکرات و توافقات میان احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار با میانجگری اعجازالحق پسر جنرال ضیاءالحق و شهزاده نایف از شهزادگان خانوادۀ سلطنتی عربستان سعودی در جوزای 1371، تا میانجگیری های متعدد هیئات مختلف داخلی و خارجی و تا موافقت نامۀ جلال آباد در حمل 1372، هیچکدام به توافق، اعتماد و صلح پایدار میان شان منتهی نشد.
آنچه را که گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی در مورد دلایل و عوامل این جنگ از موضوع موافقتنامۀ جبل السراج میان احمدشاه مسعود، جنرال دوستم و حزب وحدت و جنرالان کمونیست تا عدم پابندی و التزام احمدشاه مسعود و جمعیت اسلامی به توافقات مختلف، عنوان می کرد، بیان انگیزه و عامل اصلی جنگ نبود. چونکه او قبلاً این راه را رفته بود و برای سرنگونی حکومت نجیب الله در دسترسی به قدرت از کودتای شهنواز تنی حمایت کرد و سپس با جنرال عبدالرشید دوستم و عبدالعلی مزاری، ائتلاف شورای هماهنگی انقلاب اسلامی را ساخت.
واقعیت این بود که انگیزه و عامل اصلی جنگ به ادعا و رقابت دوطرف و دو تنظیم بر سر کسب قدرت و مشارکت در قدرت بر می گشت که آنها نتوانستند به توافق برسند. حکمتیار نمیخواست چیزی به نام دولت اسلامی به رهبری و محوریت جمعیت اسلامی توسط استاد ربانی و احمدشاه مسعود در کابل مستحکم و پایدار شود. رهبری جمعیت اسلامی و احمدشاه مسعود در صدد آن بودند تا با مشارکت تنظیم های دیگر جهادی، دولت پایدار اسلامی را شکل دهند و با این مشارکت، رهبر حزب اسلامی را از رسیدن به خواسته اش در دسترسی به قدرت و جلوگیری از استحکام دولت و ثبات پایدار سیاسی باز دارند. اما چنین نشد؛ جنگ و بی ثباتی سیاسی ادامه یافت.

جمعیت اسلامی و احمدشاه مسعود نتواستند با مشارکت تنظیم ها و گروه های دیگر یک ائتلاف و اتحاد مستحکم را در مقابله با حزب اسلامی و رهبری آن حکمتیار شکل دهند. بخشی از این ناتوانی به مطالبات و زیاده خواهی تنظیم ها و گروه ها متحد شان بر می گشت و بخش دیگر به اشتباهات عملکرد و مدیریتی شان در سیاست. بر خلاف، این حکمتیار بود که موفق شد تا جنرال دوستم و عبدالعلی مزاری را به عنوان موئتلفین و متحدین پیشین جمعیت اسلامی و احمدشاه مسعود در همسویی و ائتلاف با خود بکشاند و با نیروهای دوستم در کابل و شمال علیه آنها دست به جنگ گسترده و خونین بزند.
ناتوانی دیگر جمعیت اسلامی و به خصوص احمدشاه مسعود در ایجاد رابطه با پاکستان بود. آنها نتوانستند مخالفت پاکستان را که بسوی خصومت رفت، مهار و برطرف کنند. احمدشاه مسعود که در اسد 1371 (جولای 1992) به عنوان وزیر دفاع دولت اسلامی از سوی وزارت دفاع و ارتش پاکستان دعوت شد تا به آن کشور سفر کند، به جای خود جنرال عبدالرحیم وردک رئیس ستاد مشترک ارتش یا لوی درستیز را به پاکستان فرستاد.

نتیجۀ جنگ و رقابت خونین در منازعۀ قدرت میان دو تنظیم جمعیت اسلامی و حزب اسلامی در آستانۀ فروپاشی دولت حزب دموکراتیک خلق و پس از آن در سال های تشکیل دولت اسلامی مجاهدین، تداوم بی ثباتی و پایدارنشدن این دولت بود. گروه ها و تنظیم های دیگر به خصوص حزب وحدت اسلامی برهبری عبدالعلی مزاری، اتحاد اسلامی و حرکت اسلامی، بسوی برخورد و خصومت رفتند و زمینه را برای تحقق خواست ها ومطالبات خود از میل تفنگ و از راه جنگ مساعد پنداشتند. جنرال عبدالرشید دوستم بیشتر از همه در بازی های خود از این وضعیت سود برد و و با تصاحب دیپوهای عظیم مواد ارتزاقی، لوجستیکی و نظامی حیرتان و تصرف تسلیحات مختلف ارتش متلاشی شدۀ حکومت داکترنجیب الله در پایگاه های نظامی ولایات شمال به عنوان یک بازیگر نو ظهور در منازعۀ قدرت ظاهر شد و نقش متضادی را در بازی های خود انجام داد. ظهور و شکل گیری تحریک اسلامی طالبان و پیروزی های سریع آنها از منظر عوامل داخلی، پیامد این جنگ و بی ثباتی بود.

محمد اکرام اندیشمند


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
هفتم ثور
هشتم ثور
نظرات بینندگان:

>>>   قلمت رسا باد، با چنین نوشتار از حقایق 7 و 8 ثور

>>>   در یک کشوری که اختلافات ملیتی و قومی و مذهبی و حزبی و تنظیمی وجود داشته باشد. علاوه بر آن همسایه های آن نیز هرکدام در جستجوی منافع خود درین کشور باشند و در امور این کشور مداخله کنند و قدرت های بین المللی نیز در پی منافع خود به این کشور مداخله کنند و طرف های درگیر را تجهیز و تمویل مالی کنند .
جغرافیای این کشور نیز با داشتن کوه های بلند و دره های پرپیچ،مثل سنگر برای جنگ.زمبنه را برای جنگ های دوامدار مهبا سازد.
همچنان نود فیصد مردم اش بی سواد و دارای عقاید و باور های دینی خویش و کلتور و عنعنات و رسم و رواج های خودشان باشند و در مقابل کلتور بیگانه و اشغال کشور توسط کشور های بیگانه ایستاد شوند.
خود بخود زمینه را برای شکست کشور های خارجی فراهم میکند و کشور های خارجی ازین کشور بیرون میشوند.اما اختلافات قومی و مذهبی و ملیتی باقی میماند و بخاطر جلوگیری از بی امنیتی،حکومت دیکتاتوری بمیان می آید و با وجودی که رهبری حکومت جدید از حکومت فراگیر و اتحاد و اتفاق ملیت ها و مذهب ها سخن میگوید،اما در حقیقت قومی که در راس قدرت است،امتیازات بیشتر بدست می آورد و نمایندگان ملیت ها و مذاهب و اقوام دیگر خود را در اقلیت میبینند و ناراضی اند و چیزی گفته نمیتوانند ،زیرا توسط حکومت دیکتاتوری سرکوب میگردند.
هرچند یک تعداد محدود از نمایندگان دیگر اقوام و ملیت ها و مذاهب در رده های پایین ،یگان چوکی و مقام خورد برایشان داده میشود تا به نفع این دولت تبلیغات کنند. اما این افراد در نظر ملیت هایشان و مذاهب شان منحیث خاینین شمرده میشوند و بنام کاسه لیس ها یاد میشوند.اما برای این افراد مهم نیست،بلکه مهم برایشان این است که یک موقف کوچک را درین دولت بدست آوردند و یک لقمه نان بخور و نمیر بدست می آورند و به همان راضی هستند و پشت این نمی گردند که مردم شان و یا ملیت و مذهب شان در مورد آنها چه قضاوت میکنند.

>>>   اندیشمندصاحب عالیقدر.
درین موردنظرات ودیدگاه هاکاملا متفاوت است.
ازنظراحمدنجیب مجسمه ازدانش واحساس پاک وطندوستی،ازنظرمحمودکمونیست وکافر.
همچنان حکمتیارازنظریکی رهرودایم مسیروخیابان اسلامی وازنظردیگرقاتل حرفوی.
واقیعت همین گونه است.
عاقل

>>>   یاد۷ ثور گرامی وپر رهروباد
۷ثورنوید آزادی ورفاه برای ملت افغانستان داشت

>>>   جناب اکرام اندیشمند - احسنت بر شما!
گرچه حقایق همیشه در دل تاریخ پنهان است ، اما واقعیت ها را همیشه باید گفت و نوشت. هنوز هم تعدادی خلقی و‌ پرچمی و اخوانی در سر تا سر دنیا زنده اند. این نوشته ها را شاید همه جسته و گریخته بخوانند، اولاد ها و خویشاوندان شان شاید سر در گریبان فروبرند و از خود بپرسند که چرا پدران و‌مادران و قوم و خویش شان جز احزاب و جریان‌های سیاسی شدند که عملکرد شان در زدو بند با بیگانه ها ، کم فهمی و نافهمی از ساختار اجتماعی افغانستان و ناتوانی در تحلیل و کم فهمی سیاسی شان در ارزیابی حرص و آز همسایگان و بازی های فریبنده غرب و شرق - منجر به پارچه شدن بافت نازک اجتماعی اقوام و آواره شدن میلیونها انسان در سرتاسر جهان و نابودی میلیونها هموطن بی دفاع شد.
You want to live better. We want to die better.
You feel that you must redeem the future. We are convinced that we must redeem the past.
جملات بالا از سخنرانی فیلسوف فقید مکسیکو کارلوس فوینتس در مراسم فراغت محصلین از پوهنتونِ در کلیفورنیا است که امریکا را با کشور خودش(مکسیکو)مقایسه می‌کند.
میگوید شما می‌خواهید بهتر زندگی کنید. ما مردم مکسیکو می‌خواهیم بهتر بمیریم. شما به آینده می‌نگرید، ما در تلاش به دست آوردن گذشته هستیم(مثل افغانها).
اما Maya Angelo میگوید:
The wisest thing you can do is be present in the present. Gratefully.
عاقلانه ترین چیزی که شما می‌توانید بکنید این است که در زمان حال حضور داشته باشید، با شکر گزاری و امتنان.
اما در پهلوی حضور در زمان حال–باید منت پذیر بود و آگاه که بگذارید تاریخ بارِ خود را با بردباری حمل کند، نه اینکه مثل «روشنفکران»افغانستان که تاریخ را با زور روی شانه های شان حمل کردند.
اما گذشته —با همه شیرینی و تلخی, همیشه وجود دارد و نمی توان آنرا حذف کرد. یک بخش آنرا برای نسل بعد انتقال می دهیم و بخش دیگر را –لذت برده یا نبرده– با خود به گور می بریم. حتی اگر گذشته را کلوله کرده ‌از کلکین پیشرو دور بیاندازید به زودی از در عقبی داخل خانه میشود.
بسیاری «روشنفکران» مهاجر افغانستان برخلاف عوام - در گذشته زندگی میکنند. در صفحات اجتماعی افغان‌های باسواد و نیمچه «روشنفکر»–تبدیل به زنبور های شده اند که با کمتر آگاهی- فقد باورهای توده ی عوام را نیش می زنند. هنر روشن ضمیر و متفکر در قرن 21 – توانایی انتقاد از ارزش های قرن 21 است، نه مصرف انرژی باقی مانده- در توهین به مقدسات و باور های مردم.
توانایی متفکر —در زمان حال زندگی آگاهانه کردن و آگاه ساختن ذهنیت عوام از سیر حوادث و واقعیت های تلخ و شیرین است, تا راه عبور از گذشته ی قابل نقد را با بازنگری، جهان بینی و آموختن از حوادث خونین و مضحک چهل و پنج سال اخیر —به آینده ی که باید امیدوارانه به آن نگریست، برای نسل های بعدی تجزیه و تحلیل منطقی کند.
داکتر نصرتی- کلیفورنیا
28 اپریل 2025

>>>   پاسداران امت
# هفتم ثور محکوم اما #هشتم ثور نیز پیروزی ملت مجاهد کشور نبود.
کودتای ننگین هفتم ثورسال ۱۳۵۷را که به اشاره کرملین از سوی حزب دیموکراتیک خلق و صاحب منصبان کمونیست برای سرنگونی رژیم داود خان طراحی شد، می توان سرآغاز فجایع و جنگ ها و کودتاهای بعدی در افغانستان شمرد و آن را تقبیح کرد.
اماهشتم ثورسال ۱۳۷۱ را نیز هرگز سال روز پیروزی مجاهدین در افغانستان نمی توان قلمداد کرد.
درهشتم ثور سال۱۳۷۱ به اساس توافق مشترک مسکو_واشنکتن و در هماهنگی کامل با رژیم کمونیستی به رهبری داکتر نجیب الله در کابل به اساس معاهده جبل سراج، اقتدار لرزان و نیم جان آخرین رژیم مستبد تحت الحمایه شوروی را به یک ائتلاف نامیمون مشتمل بر چهره های بنام مجاهد و کمونیست از جناح پرچم تسلیم نمودند.
دراین روز هیچگاه آرمان های مقدس مجاهدین به خون خفته در سنگرهای جهاد برآورده نشد، حکومت واقعا اسلامی به اساس اراده ملت مسلمان کشور تشکیل نگردید، از خائنین و دشمنان وطن اعلان بیزاری و از قاتلین مردم قصاص گرفته نشد.
هشت ثوردر حقیقت سناریوی جدیدی بود که نقشه آن از سوی( کی جی بی و سی آی ای) ریخته شد تا از دست یابی مردم مومن افغانستان به اقتدار سیاسی و تشکیل حکومت مرکزی واقعا اسلامی به دستان پرتوان مجاهدین واقعی و سپاهیان راستین جلو گیری کرده باشند.

>>>   Mohamad Qahir Wrdg
مختصر اینکه ، هر کس که به قدرت رسید یک ضربه محکم به تن افغانستان وارد کرد.
امید است این خائینین در اخرت هم شرمنده و مبتلا به عذاب دردناک الهی تماشا نمایم.

>>>   Oktay Ourtaq
کار کرد های مارشال دوستم افغانستان شمول بود
واگر نبود آن زمان می‌توانست افغانستان را تجربه تجزیه کند

>>>   Safiullah Aaria
این دو روز سیاه و کثیف وارد توالِت تشناب شده یاد آوری و تبصره ی چنین روز ها هیچ درد را دوا نمیکند.

>>>   خان پتونی خان
اندیشمند صاحب فرهیخته و گرامی، اگر امکان دارد، نوشته‌های گرانبهای خود را در چند بخش تنظیم فرمایید؛ که این کار بی‌تردید خالی از خیر و برکت نخواهد بود. چرا که گاه درگیر کار و مشغله‌ایم و توان خواندن تمام مطالب را یکجا نداریم. افزون بر این، تقسیم مطالب به بخش‌های کوتاه‌تر، هم دریافت و درک عمیق‌تر را آسان‌تر می‌کند و هم فرصت بازاندیشی و تأمل بیشتر را برای خواننده فراهم می‌آورد.

>>>   Najib Yousefzai
خداوند تمام این ها را به جهنم روان کند وطن را ویران کردند اسلام را بد نام کردند توسط سلاح و پول بیگانه ها کشور خودرا ویران و میلیون ها افغان را بد بخت ساختند خداوند هر گز این ها را به وطن باز نگرداند

>>>   Kayhan Zaker Arian
تاجیک باید بدانند قبل از اینکه وارد میدان جنگ شوند سیاست را خوب بدانند یاری گیری منطقه‌یی و جهانی داشته باشند
و دیگر خودشان را در لباس معاونیت جا نزنند

>>>   Ahmad Hanayish
خیلی دقیق و عینی نوشته‌یی جناب اندیشمند صاحب گرامی !
خواننده در نگاه گذرا به حوادث تاریخی مهم همان دوره؛ به درستی پی می‌برد .

>>>   Ãbdullah Ãmiri
قلمت نویسا محترم مایانی که از نسل جنگ های داخلی هستیم حق داریم در باره حوادث کم بیش ۴۰ سال گذشته بدانیم و بدانيم بفهمیم که با سرنوشت چگونه بازی شد

>>>   Ahmad Ataie
تشکر اندیشمند صاحب از نوشته عالی تان.
یک سوال مطرح می شود که دلیل اینکه حکمتیار توانست جنرال دوستم و آقای مزاری را به دور خود بکشاند، چه بود؟ آیا حکمتیار آقای حکمتیار در تشکیل ائتلاف ها استعداد داشت و یا زیاده خواهی حزب جمعیت این ها را به ناچار در کنار هم قرار داد؟

>>>   NA Tabash
دزد سیاست بسیار به دور بود روز بدبختی وطن مردم ما از همینجا آغاز شد

>>>   Obaidullah Zaheer
ر وایت بسیار همه جانبه ودقیق اما عامل اصلی همه بدبختی ها خودخواهی حکمتیار وافتیدنش مطلق اش در کام پاکستان بود

>>>   Abdulrahman Hamidi
عامل تمام بدبختی این دور حکمتیار بود که به هیچ اصول وقانونی پایبندی نکرد

>>>   Shah Mahmood Mahmood
دو مسأله در اینجا قابل یادآوری است يکی اینکه شما تذکر داده اید که در دوران جهاد بیشترین کمک را حزب اسلامی و در درجه دوم جمعیت می‌گرفت؛ در حاليکه آی اس آی پاکستان ۶۰ فیصد مجموع کمک ها را به حزب اسلامی می‌داد
دوم اینکه شما تذکر داده اید که بخش بزرگ جبهات مجاهدین که علیه شوروی و حکومت وقت در نبرد بودند؛ مربوط حزب اسلامی و جمعیت اسلامی میشد؛ در حاليکه واقعیت های درون افغانستان‌ خلاف آنرا نشان داد؛ زیرا اگر نقش جبهات حزب اسلامی گلبدین حکمتیار در جنگ ها آنقدر برجسته بود؛ چرا بعد از فروپاشی حکومت داکتر نجیب و پیروزی مجاهدین؛ همه ولايات بغیر از ۳ ولایت لغمان، لوگر و میدان وردک؛ همه ولايات توسط تنظیم های دیگر مجاهدين سقوط داده شد و تصرف گردید؟

>>>   Elham Elham
بسیار زیبا..
جناب استاد ۷ و ۸ پروژه از,قبل ترسیم شده درزمان جنگ سرد بین دو قدرت جهانی نبود ؟
اینکه وزیر دفاع پاکستان کفتند بازی کثیف پاکستان شامل ان نمیشد ؟
بعد ۸ ثور تا اکنون چی بازی کثیف ...؟

>>>   سهیل سامانی
این تومار دراز از حوصله هر خواننده بیرون است جناب استاد.
از مجاهدین که روشن است گلبدین به حق خود قانع نشد خود را همه کاره جهاد می پنداشت وکابل را ویران ونامدتمام مجاهدین را بدنام ساخت.
نجیب در پایان حکومتش اهداف حزبی را قربانی نگرش های قومی ساخت حزب به دوشاخه قومی تفسیم شد دوچار تنش خلق ومرجم گردید که باعث سقوط شد.

>>>   Ahmad Shoaib Yousofi
افغانستان کشوری که مبنای شکل گیری آن ملاحظات استعماری و استخباراتی بوده ، میدان انقلاب ها ، حوادث غیرمترقبه استخباراتی و سیاسی نام مترادف این مرزبوم است.

>>>   Hejran Hejran
جنرال رفيع طرفدار داكتر نجيب بود نه ببرك كارمل
زيرا نجيب ، رفيع ، پكتين و وطنجار ميخواستند قدرت سياسي را به حزب اسلامي گلب الدين حكمتيار تسليم كنند
بر عكس برچمي هاي فارسيوان و طرفدار ببرك كارمل ، دوستم و فرقه هشتاد سيد كيهان ميخواستند اقتدار سياسي را به جمعيت و شوراي نظار تسليم كنند
پرچمي هاي فارسيوان موفق شدند
اقتدار را به احمد مسعود و جمعيت تسليم كردند
با تاسف مسعود ظرفيت دفاع از كابل و هم ظرفيت پذيرفتن دوستم پرچمي هاي فارسيوان را نداشت
به تنهايي نتوانست حكومت با ثبات جهادي را برقرار بسازد
بلكه كابل ويران و به ملوك الطوائفي هاي تقسيم شده بود
يعني براي اولين مرتبه در تاريخ معاصر كشور بود كه وزير دفاع و قوامي مسلح كشور نتوانست از شهر كابل دفاع كند
در غرب حزب وحدت ، در جنوب و شرق حزب اسلامي و دوستم و در خيرخانه تا ارگ جمعيت و شوراي نظار حكومت ميكردند
لاف جهادي ها كه شوروي را شكست داده بودند چه شد ؟
بالاخره از ترس طالبان از كابل فرار كردند

>>>   Pamir Sangshekan
این خود یک تا یه بی طرف است و باید منحیث یک سند نگاه داشته شود

>>>   Emal Rahmatzada
در کل تمام حکومت‌ های افغانستان وابسته‌ بوده نه مستقل‌، به دوغ مردم دلده کردن آخرش رسوايي و کرسنه گیست

>>>   Naser Ahmad Jamal
استاد اندیشمند عزیز، یک پیشنهاد؛ خواندن متن های به ای طول تقریبا بری همگی ناممکن است، میشه یک چینل یوتیوب جور کده و اینا ره به او طریق انتقال بدین. به ای رقم هم همگی میبینند و هم در درازمدت یک منبع عایدی میشه.
تشکر

>>>   Ahmad Naser Jahed
حکمتیار می گفت جنرالان کمونیست همه محاکمه و به دار زده شنود ،که مانع شد
حکمتیار می گفت لوی جرگه دایر گردد،که مانع شد
حکمتیار می گفت لوی جرگه یک دولت ۶ ماهه را که قابل قبول به همه باشد اجاد کند و این دولت انتخابات را رهبری کند و نتیجه انتخابات هر کی برنده شد دولت خود را تشکیل دهد،که مانع شد؟!

>>>   Arian Press Club
آری!
دل در این بادیه بسیار شتافت،
مو شگافت، اما؟ یک سر، مو نیافت.

>>>   خالد محمدی
تاریخ افغانستان و گذر ایام درس های خوبی به ما گذاشته است، اما مردم ما هیچ نوع درسی از آن نگرفته اند واکنون نیز جز طبیعت ولاینفک زنده گی ما شده است، دراین میان اما در قشر علما و حکمرانان نیز این طبیعت کما کان بوده وحالا دارد صعود میکند؛ در عجبم چرا نمی خواهیم رشد و ترقی کنیم و آرامش واقعی را به وجود آوریم؟
چرا نمی خواهیم راه حل را پیمایش کنیم؟

>>>   Arian Press Club
تا وقت که ستون سوم است،
هیچ گروه ای کوچک و بزرگ، منسجم بوده و شده نه می تواند.
این مستند های بی شمار را در اوراق زرین تاریخ جهان باید مطالعه کرد.

>>>   Arian Press Club
از نویسنده معظم و خواننده گان محترم خواهشمندم که تضاد را تا ترور از همان سرآغاز کشتن هابل باالوسیله قابل، مستند تا حال و آینده نهادینه شدن و بودنش را مطلع بوده باشیم.
که با انگیزه ها و عوامل مختلف دایم و قایم است.
مثال:شاه زمان خان، فرمان داد که چشمان برادرش را در حضورش آوردند و باالوسیله جلادان دربارش، چشمان برادرش را برون کشند. که شنیدن و دیدن آن خبرعاجل، راست کننده موها در اندام هر بااحساس انسان هاست.
یار زنده و صحبت ماندگار...

>>>   Barak Fawad
کادر رهبری
که در راس تمام جریان‌های این دو انقلاب ها بودند در اینده چندین نسل بعد بشکل واقعی آن جنایتکاران تلقی می‌گردند؟
در حالیکه از اثر سعی و تلاش این محترم ها کشور به ۱۴۰۰ سال به عقب بر گشت

>>>   Jaweed Kohistani
استاد گرامی را درود. یکی و خلص از دید من که بیشتر از ۴۲ سالی ندارم آن زمان منافع همه کشور ها بخصوص همسایه ها در زدن و بستن بود حالا هم اگر بخواهند از او زمان بدتر کشت و خون را راه میندازند اما فعلن در موجودیت طالبان منافع شان برآورده میشود اینکه چیگونه یک بحث جداست. وضعیت ثبات شکننده فعلی کدام شهکاری حاکمان فعلی نبوده و نخواهد بود.
>>>   Zaboor Dashti
درود
ممنون از شما اندیشمند بزرگوار
به نظر تان عوامل اصلی بدبختی چه کسانی بودند ، داود خان ، حکومت کمونیستی یا مجاهدین ؟!

>>>   MohamadAmin Askary
تمام اتفاقاتی که در چند دهه روی داده است و هربار گروهی احساس پیروزی و افتخار می کنند را با گفته های چند روز پیش وزیر دفاع پاکستان تطبیق دهند و برای همیشه خفه شوند نه افتخاری بوده ونه پیروزی جز مزدوری

>>>   ALyagate Afzali
از سقوط حکومت داکتر نجیب الله و جمهوریت فاسد غنی ، هردو حکومت توسط قوم خود داکتر نجیب و اشرف غنی بیشتر بسوی سقط داده شد تا اقوام دیگر ..

>>>   Babur Ibrahimkhel
با وجود بعضی دیدگاه های متفاوت که جنرال صاحب رفیع با داکتر صاحب نجیب مرحوم داشت اما تا آخر در پهلوی داکتر صاحب شهید و خط مشی مصالعه ملی حزب استوار باقی ماند.
آقای اندیشمند شما نظر یک مشاور روسی را در باره داکتر نجیب الله نقل قول کردید که داکتر نجیب را به متهم به قوم گرائی کردند در حالیکه برعکس بود
این روسها بودند که کودتای نظامی تنی را با ISI کوردینه کردند تا حکومت داکتر نجیب را تضعیف کنند و پلان دوم روسها این بود که اتحاد جنرال های کارملی را با اجنت شان آقای احمد شاه مسعود و دوستم جهت سقوط دولت داکتر نجیب الله شهید در ۱۹۹۲ براه بیآندازند البته باز با تفاهم با پاکستان.

>>>   عبدالله علیزاده
هر چند طولانی بود ولی آموزنده بود
می توانیم برداشت کنیم که با یک مشک وطن فروش راه زن دزد و ناموس فروش سرکار داشتیم که حتی به خودشان هم اعتماد نداشتند از هر طریقی و از راهی وارد می شدند تا همدیگر را حذف کنند
یک روز در دامن آمریکا پاکستان روس و احزاب خلق و پرچم آنها دنبال پول و قدرت بودند و این باعث شد که افغانستان را به گند بکشند
من تعجب می کنم که ما ملت گوسفندی با همه جنایات و بی ناموسی و وطن وطن فروشی که اینها در حق افغانستان داشته اند را با القاب مختلف مفتخر گردانيدیم که تا هنوز اگر کسی بگوید پشت چشم این افراد ابرو بوده یا هست ما در حد انتحار از آنها دفاع می کنیم
خداوند خودش جزای مرده و زنده شان را بدهد

>>>   Malang Andarabi
با این همه هیاهو در داخل این وطن بعید است که دیگر ثبات سیاسی در این کشور شکل گیرد چون تهداب نفاق و تعصب از همانجا شروع شده است!.

>>>   Jawed Fayeez
جناب اندیشمند صاحب، از موضوع جنگ جلال آباد بسیار سطحی عبور کردید؛ پلان جنگ به گونه‌ی طرح شده بوده که درجریان جنگ جلال آباد نیروهای آمرصاحب شهید جنگ را علیه‌ی بخش های ازکابل و بگرام آغاز کند که دولت داکتر نجیب در نتیجه فشار های چند جانبه و دست پاچه‌گی نه‌تواند دفاع درست و به موقع را انحام دهد؛ اما آمرصاحب نه‌تنها که بالای منطاق تعین شده حمله نکرد، حتی طبق به بعضی رویات، به نجیب اطمنان دادند که هیچ مشکلی را آنها خلق نمی‌کنند و دلایل شان این بوده که جنگ جلال آباد بیشتر از اینکه جنگ مجاهدین باشد، جنگ پاکستانی است.
>>>   گرامی داشت از ۸ ثور؛ یک رسالت است:
این که چگونه بخت آمریکایی‌ها گل کرد و موفق شدند انتقام تحقیر و شکست خود در ویتنام را از روسیه در افغانستان بگیرند، بماند کنار، ما با او کاری نداریم؛ اما همین که این انتقام سبب آمدن جامعه تاجیک از حاشیه به متن بازی پس از یک‌هزار سال شد، اقدام و کاری بود، کارستان و قابل ستایش.
در این که عده ای از مجاهدان پس از پیروزی مرتکب اشتباه سیاسی و اجتماعی شدند و در برابر مردم ظلم و ستم کردند، هیچ جای شکی نیست و تاریخ قضاوت خواهد کرد؛ اما نفس پیروزی و به اقتدار رسیدن تاجیکان پس از سرنگونی حکومت سامانیان تاجیک تبار و درهم شکستن حاکمیت قبیله‌ای افغان پس از ۲۵۰ سال، خود دستاورد بزرگ و شکوه بی نظیری بود و است که هر تاجیک صاحب اندیشه و بصیرت به آن می بالد و افتخار می کند.
این که امروز افغان ها به بهانه ای ظلم و ستم صورت گرفته در ۸ ثور تبليغات گسترده و سیاه نمائی بی پایانی را علیه مجاهدان به راه انداخته اند و عده ای تاجیکان نسبت عواملی این کاروان قبیله را همراهی می کنند؛ ظاهر قضیه است؛ اما اصلی مسئله این است که ۸ ثور، پایانی بود بر اقتدار و ستم های تاریخی قبیله ای افغان بالای سایر اقوام؛ و این اقتدار سرکوب و خون، توسط این دو فرزند فرزانه ای تاجیک در دل خاک، خاک شد.
لذا، گرامی داشت از ۸ ثور برای من تاجیک؛ نه تنها یک رسالت است که به معنای بسیج و انسجام دوباره برای درهم شکستن حاکمیت دوباره ای آنان است که امروز یکبار دیگر در سرزمین ما دامن گسترانده اند.
۸ ثور گرامی باد!
جلالی

ایمیل:
لطفا فارسی تایپ کنید. نوشتن آدرس ایمیل الزامی نیست
میتوانید نام و محل سکونت خود را همراه نظرتان برای چاپ ارسال نمایید
پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است