معمای امنیت در افغانستان پسا امریکا
ممکن است تهران نگاه بسیار محتاطانه نسبت به وضعیت و منافع امنیتی روس ها در افغانستان داشته باشد، اما روس ها هرنوع عملکرد تهران را در میدان افغانستان، امنیتی می پندارند 
تاریخ انتشار:   ۱۳:۰۵    ۱۴۰۲/۸/۲ کد خبر: 174253 منبع: پرینت

چرا منطقه و فرامنطقه در یک بدبینی ذهنی، در تلاش بازی امنیتی در میدان افغانستان اند؟
این سوال را فقط نظریه معمای امنیتی، می تواند پاسخ دهد. یعنی در اصل چون منطق حاکم بر رویکرد منطقه و فرامنطقه در مرحله پسا امریکایی در افغانستان، نو واقع گرایی است، بنا واقع گرایی نو تهاجمی و تدافعی در یک مسیر با هم تقاطع قرار می گیرند. این وضعیت را معمای امنیت می گویند که بازیگر (الف) برای حفظ امنیت خودش، دست به ازدیاد اقدامات امنیتی می زند، ولی بازیگر (ب)، آن را اقدامی در جهت امنیت زدایی خود می بیند. وضعیت حاکم ابتدا از ذهنیت بازیگران امنیتی نسبت به همدیگر شروع می شود که به آن سازه انگاری نیز، گفته می شود، اما زمانیکه ذهنیت ها منعکس در عمل می شوند، وضعیت امنیتی شده و معمای امنیتی حاکم می شود.

به بیان ساده تر، بنیان نو واقع‌گرایی تدافعی برگرفته از نظریه سیاست بین‌الملل کنت والتز است که ادعا دارد ساختار آشوب‌زده یا آنارشی نظام بین‌الملل دولت‌ها را تشویق می‌کند تا برای افزایش امنیت خود به اتخاذ سیاستی میانه‌رو و مدارایی روی آورند. در مقابل، نوواقع‌گرایی تهاجمی ادعا دارد که دولت‌ها قدرت خود را افزایش می‌دهند تا با رسیدن به سلطه و هژمونی به امنیت دست یابند. به نظر واقع‌گرایان تدافعی توسعه طلبی واقع‌گرایان تهاجمی باعث واکنش دولت‌هایی که خواستار حفظ موازنه قدرت هستند می‌شود پس امنیت آنها را کاهش می‌دهد. واقع‌گرایی تدافعی واقعیت اختلاف میان دولت‌ها یا انگیزه دولت‌ها برای توسعه‌طلبی را نفی نمی‌کند بلکه معتقد است که اینگونه دولت‌ها استثنا هستند.

بحران افغانستان، معلول یک معمای امنیتی است که به منظور حفظ و گسترش منافع میان قدرت های منطقه و فرامنطقه بوجود آمده است. حتی خروج امریکا از افغانستان، به میزان حضورش، سوال برانگیز و مایه تعجب برای قدرت های منطقه بود. این حالت هنوز هم بر ذهنیت های بازیگران مطرح منطقه ای، حاکم است که چطور امریکا حاضر شد، افغانستان را بعداز حضور بیست ساله و هزینه سازی هنگفت مالی و اقتصادی، رها کند.

این تحلیل می تواند در دو مورد مداقه گیرد:
اول اکثریت بازیگران تاثیر گذار بر امنیت وسیاست افغانستان، جایگاۀ منطقه ای دارند. لذا ذهنیت شان در افغانستان، تاثیر متقابل بر وضعیت افغانستان دارد.
دوم: فرامنطقه، مجبور است برای تعقیب سیاست های امنیتی اش، دست به دامن منطقه شود. در عین حال که وابستگی فرا منطقه برای تعقیب سیاست هایش، به شدت به منطقه در حال افزایش است؛ منطقه نیز دچار نوعی از بدبینی ویا قسما خوش بینی نسبت به سیاست های فرامنطقه است. من این موضوع را در مقاله " نبردگاۀ جدید ژیوپولیتیک هندوکش ها و موضوعات امنیتی" به تفصیل نگاشته ام، اما منظور از معمای امنیتی که در مقاله مذکور به اجمال از آن سخن رفته است، چه است؟ اساسا منطق معمای امنیت، حالت بدبینی بازیگران در یک میدان و برای حفظ و گسترش امنیت شان است، خواه این تلاش تهاجمی باشد و یا تدافعی. اما اگر بازیگران امنیتی، حتی حضور در میدان امنیتی نداشته باشند و هیچ تهدیدی هم متوجه امنیت شان نباشد، ذهنیت بد نسبت به دیگر بازیگران، وضعیت معمای امنیت را حاکم می سازد. این اساسا چیزی است که در رابطه و تعامل متفقین منطقه ای، حاکم است. یعنی آنچه را که روس ها در میدان افغانستان، بازی می کنند، ممکن برای حفظ امنیت و جلوگیری از تهدید های امنیتی ای باشد که مسکو آن را جدی تشخیص داده است؛ در حالیکه ایرانی ها و چینایی ها، با حس بدبینی، در تلاش رصد آن اند. همین قضیه می تواند در مورد سایر بازیگران امنیتی حاکم باشد.

آنچه بازیگران امنیتی مطرح در میدان افغانستان، انجام میدهند؛ خواه اینکه این نقش امنیتی ساز باشد و یا غیر آن و یا اینکه بازیگر (الف) و (ب) در میدان در تعامل طالبان قرار داشته باشند، بازیگر (ج) حتما برای تعقیب وسواسه های امنیتی اش، منطق معمای امنیتی برذهنش حاکم می شود. حس شکاکیت و نگرانی امنیتی، باعث می شود تا میدان امنیتی سازی مسایل، پر ماجرا و آمیخته از ترفند های امنیتی شود و کنش و واکنش امنیتی، قطب های مختلف امنیتی را به وجود بیاورد.

حال قضیه افغانستان که بیشتر جنبه و پراسپکت امنیتی دارد، بازیگران امنیتی در آن نقش بازی می کنند و ذهنیت بازیگری هم در آن، بر مبنای منطق معمای امنیت "بدبینی محض امنیتی و یا برعکس آن" است، دچار نوسان امنیتی است. همانطوریکه در مقاله قبلی تذکر دادیم، علت اینکه صف مشخص بازیگران معلوم نیست و "منطق منفعت امنیتی" در آن غالب است، متاثر از معمای امنیتی است. مثلا اگر چین در کنار طالبان، حضور دارد تا منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی اش را تضمین کند، این عملکرد و روش به شکل خودکار، با روحیه تضاد و تقابل و حس بد بینی، به معمای امنیتی برای روسیه، ایران، پاکستان و هند مبدل می شود.

اگر روس ها در تلاش تعامل امنیتی با طالبان اند، صرفا مساله چینایی ها نیست، بل ایران و روسیه در اندک مواردی و آنهم در خصوص عدم حضور امریکا در منطقه، تبانی دارند؛ در حالیکه، منافع متضاد اقتصادی و فکری، عملا تهران را در وضعیت معما گونه برای روس ها قرار می دهد. یعنی ادراک امنیتی در چنین حالاتی، صرفا، سبقت امنیتی است و بس. در حالیکه ممکن است تهران نگاه بسیار محتاطانه نسبت به وضعیت و منافع امنیتی روس ها در افغانستان داشته باشد تا با آن در تقابل امنیتی قرار نگیرد، اما روس ها هرنوع عملکرد تهران را در میدان افغانستان، امنیتی می پندارند. این مشت نمونه خروار است.

در یک سطح بزرگ تر، منطقه در برابر فرا منطقه قرار می گیرد و عین منطق معمای امنیتی بر وضعیت حاکم می شود. در حالیکه در سطح کوچکتر، همسایه ها در برابر منطقه قرار می گیرند. اینجا است که مولفه های امنیت ساز، در تقابل با معمای امنیتی در میان بازیگران امنیتی، فاقد اثر می شوند و روند امنیتی سازی، به مثابه ذهنیت حاکم یکی از اصلی ترین قاعده هادر میدان بازی می شود. امریکا، انگلیس و اتحادیه اروپا، در یک تعامل بد بینانه در قسمت افغانستان پسا طالبان، اشتراک مساعی دارند، در حالیکه منطقه همانند ترکیه، امارات متحده عربی، عربستان، هند و روسیه، در عین بد گمانی امنیتی نسبت به نیات همدیگر، در تقابل با هم قرار دارند. همسایه ها همانند ایران، پاکستان، چین و آسیای مرکزی هر کدام، تلاش های امنیتی را انجام میدهند تا از گزند رویکردهای امنیتی منطقه و فرا منطقه، مصئون بمانند. تا این جای کار مساله را اندک با کمک معمای امنیتی، حل کردیم. در بحث دیگر، مساله کد و ژنوم ژیوپولیتیکی را مطمح نظر قرار داده و سعی خواهیم کرد تا به استفاده از نظریه های مجموعه امنیت منطقه ای، معمای امنیتی، امنیتی سازی و سازه انگاری، به موشگافی بیشتر معضل افغانستان از بعد امنیتی، بپردازیم.

عبدالناصر نورزاد


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
معمای امنیتی
آمریکا روسها
ایران افغانستان
نظرات بینندگان:

>>>   زمانیکه انسجام و همگرایی و توافق بر اصول مشترک برای زیست با همی در کشور کثیرالملت مثل افغانستان وجود نداشته باشد ترس و واهمه درونی ایجاد میشود و همه به دنبال حامیان قدرتمند داخلی و خارجی میشوند و در نهایت کشور به جنگ و بحران داخلی دچار میشود و این وضعیت بازیگران منطقوی و فرامنطقوی را وا میدارد تا در محاسبات امنیتی و استراتیژیک خود باز نگری کنند و این چیزیست که فعلا" در افغانستان جریان دارد و از ۲۵۰ سال به اینسو جریان داشته.

>>>   جناب نور زاد گرامی،
تشکر از اینکه با تحلیل جامع و آموزنده تان ذهنیت عام جامعه را آگاهی میبخشید.

>>>   توب الان دست کمونستاچینی روسی افتاده جلوترازین دست آمریکایی بوده بیچاره کسانی کی داخل این توب استن این همه ازدست چندقومه چندزبانه است تامستغل نشودامگان نداردمستغل شدن هم به تخریب کردن فکرهایی چب گراست

>>>   پسا امریکا رو خوب اومدی جیگر! امریکای وحشی و مسلمون کش کارش تمومه.

>>>   .....مگر در دوران شاهی ها، جمهوریتها، طالبانی که حاکمیت نادرست و ناسالم در دست پشتون=افغان بوده، آیا امنیت جغرافیای، امنیت اقتصادی، امنیت فرهنگی، امنیت ترقی و پیشرفت، امنیت انسانی، و و و ب یادت می آید یا از تاریخ خودساخته قومی=پشتونی تروریستی حرف میزنید؟

>>>   👈🕳 معمای عمدی و حیله گرانه در نام هویتی (تکقومی افغانستان و تکنژادی افغان) هست.

>>>   در مقابل، نوواقع‌گرایی تهاجمی ادعا دارد که دولت‌ها قدرت خود را افزایش می‌دهند تا با رسیدن به سلطه و هژمونی به امنیت دست یابند.
چناب نورزاد گرامی بنظر شما غرب آیا تجربه کافی تاریخی دارد که بتواند در خصوص روابط بین الملل نظریاتی بدهد که صرفا بر اساس منفعت نباشد؟
درست است که غربیها همه کتابها را با نام های خود پر کرده اند و سهم دیگر ملتها را عمدا حذف کرده اند ولی ایا کل ساختار غرب کنونی که از طلوع آن پانصد سال میگذرد آنهم به استعمار فربه شدند شایستگی دارند تا یک نظریه بدهند؟ فراموش نکنیم خود غربیها خود را وحشی مینامند.

بجای غربیهای ....تصور کنید یک روز کفتارها بر زمین حاکم شوند. یک جانور وحشی با یک جانور وحشی دیگر جایگزین شود. آیا انسانها باید اندیشهای خود را رها کرده و از نگاه کفتارها به هستی بنگرند؟ از نگاه کفتارها همه چیز یعنی خون بیشتر و گوشت تازه تر (مانند بنیان گذاشتن منافع در غرب کنونی). پس مبنای اندیشه انسانها هم باید بشود خون بیشتر و گوشت تازه تر؟
اگرچه به تجربه شما رابطه خوبی با ایران ندارید ولی دست کم از دید غربیها به چند پرسش اساسی که در چارچوب اندیشمندان (بی اندیشگان) آنها پاسخی ندارد بنگرید. یکی از آنها پدیده انقلاب خمینی است. در چارچوب کدام نظریه قابل تبیین است؟

یا بیایید فتوای آقای سیستانی در جهاد علیه داعش را در چارچوب علوم غربی جستجو کنید. چه پاسخی دارد؟ مسلما که بنده جهاد در افغانستان را محصول امریکا و فرانسه میدانم و ضمن احترام به جانهای پاک عمدتا فریب خورده، ارزشی برای خود آن جهاد قائل نیستم. همانطور که امریکا در یک دهه گذشته نازیهای اکراین را سازماندهی کرد و هفت سال علیه روسیه سم پراکنی کرد و حتی رییس جمهور احمقی از میان نازیها بر راس امور گذاشت و تا روسیه به اگراین حمله کرده و باعث استهلاک روسیه شود. دقیقا مو به مو همین سیاست را امریکا در افغانستان نیز پیاده کرد تا شوروی به افغانستان حمله کند و مستهلک شود. پس جهاد در افغانستان یک جنبش اصیل نبود و از جهان بیرون بود و خروجی آن نیز مزدوران طالب است که چون میداند مزدور غرب است و مسلمان نیست بیش از هر قومی در دنیا تلاش میکند بوی اسلام بدهد. یا گونه جانوری دیگر طالب که داعش است. این هم میکوشید بوی اسلام بدهد ولی همه چیز از امریکا بود.



اکنون روسیه و چین و ایران در موارد بسیاری هماهنگ علیه غرب رفتار میکنند. هدفشان زدودن استعمار از آسیا و افریقاست. در چارچوب کدام اندیشمند (وحشی بی اندیشه) غرب این رفتار هم افزایانه پاسخ دارد؟

ابزار چین در همه دنیا اقتصاد است. اگر چین با دولت مستقر در کابل (هر ننه قمری که باشد) چند قرارداد سرمایه گذاری امضا کرد لزوما به معنای آن است که یک دورنمای امنیتی پنهان و فریبکارانه دارد؟

شاید پاسخ همین است که پیش چشم ماست. چین نیازمند جاده ابریشم است تا از تنگنای تجارت دریایی تحت سیطره امریکا و متحدانش رها شود. افغانستان هم کشور مهمی در این راه است.داشتن یک پیوند خوب با کابل بسیار باارزشتر از نداشتن آن است.

روسیه به افغانستان به دید زمین سوخته که توانایی دوباره و صدباره سوخته شدن دارد نگاه میکند. میداند که امریکا در طول تاریخ خود تقریبا به هیچ و تاکید میکنم هیچ قراردادی با کسی که دشمن خوانده پایبند نبوده است. ولی نه تنها کاملا متعهد به قرارداد دوحه است که هفتگی پول تقدیم میکند. روسیه میداند ذات طالب مزدوری است. و از جانب اسیای میانه حق دارد نگرانی امنیتی داشته باشد.مستقل از اینکه ایران و چین چه برداشت و دیدگاه و کنشی دارند باید در بحث امنیتی شمال اقداماتی پیشگیرانه کند. بنظر میرسد چه ایرانی بود چه نبود چه چین بود چه نبود باز هم روسیه بخش اعظمی از کاری که اکنون میکند را میکرد. یک نگرانی بجاست.

ایران هم از هر حیث از چهل سال جنگ افغانستان اسیب دیده است. چه آنجا که دو نسل دهه ۴۰ و فرزندانشان اعتیاد مخرب در سراسرکشور دچار شدند و پیامد های اجتماعی جبران نشدنی داشت. چه پدیده مهاجران و فشار اقتصادی به اقتصاد نحیف در بند ایران. چه ناامنی در افغانستان که زمینه ساز پایگاه امنیتی فرقه سازی تکفیری همه کشورهای بدخواه مثل عرعرستان و ترکیه و امریکا و ... شده و باز هم میشود. چه نبود دولت مرکزی مقتدر که هیچ طرح آبادانی درست حسابی طی این چهل سال نداشتیم و حتی غنی از ترس امریکا ۲۰۰ کیلومتر ریل راه اهن از کابل به یکی از استانهای مرزی نمیکشید.


ایران هزار زخم از افغانستان درگیر جنگ داخلی خورده است و از روز اول گفته تا حکومتی فراگیر نباشد جنگ داخلی دراین خاک بازهم جوانه میزند و مبنای دخالت بیگانگان میشود. شاید واقعا خواست و خط اصلی سیاست کلان ایران همین است که از آسیبی که از جنگ چهل ساله در افغانستان دیده خسته است. شاید پاسخ پرسش و معمای ذهنی شما همین است که دقیقا پیش چشم شماست و برای درک رفتار کشور نیاز نباشد به کورسوی نوری ناچیز در دل تاریک شب نگاه کنید تا نقوش امنیتی پنهان را تحلیل کنید.

بزرگترین و اصلی ترین رهبران هر یک از سه کشور مذکور بارها خط اصلی سیاست خود درباره افغانستان را گفته اند و روند سیاست کلی نیز حول همان شکل گرفته. این سند را رها کنیم و بپنداریم حتما بازی پنهانی در کار است و این اظهارات صرفا عوام فریبی است؟


مسلم است که دستگاههای استخباراتی همیشه کارخود را میکنند تا در برابر تهدیدات غافلگیر نشوند ولی این جز است و خط کلی همان سیاست های کلان از زبان رهبران کلان هر یک ازسه کشور است. این سیاست های کلان را برای هر کشور گفتم.

خلاصه این پیام. آنچه شما میفرمایید تاکید بر جز است که با عرض پوزش مقداری هم اغراق میکنید و وقتی میخواهید از عینک یک بی اندیشه وحشی غربی مساله را بازتعریف کنید یک فرضیه ساخته میشود که در جهان واقع اسناد و شواهد خجل از تایید آن است. آنچه در جریان است کل است.


از آن وحشی ها بپرسید اگر تعریف شما درست است الان برای ایران گسترش هژمونی در شمال چقدر هزینه دارد؟ اگر گفت کم هزینه است بگو پس دو سال است چرا هیچ غلطی نمیکنند؟ تا بگوید مدل ذهنی من نیازمند تصحیح است. به او بگو ایران از جانب افغانستان بسیار احساس خطر امنیتی میکند ولی دو سال است هیچ غلط دندان گیری درباره شمال نکرده است.
آن وحشی غربی میفهمد که شاید عوامل دیگری نیز وجود دارد که منافع نیست هژمون نیست ولی در روابط بین الملل جاری است. آنگاه خود میفهمد که خیلی ناچیزتر از آن است که بخواهد همه چیز را به زبان کفتارها و سگان وحشی غربی کاهش دهد. مانند آنکه بخواهیم همه ترانه های زمین را در جیک جیک گنجشگ ها خلاصه کنیم.

صحنه شطرنج امروز با پارسال چقدر متفاوت شده؟ بسیار ناچیز. در این یکسال سه بازیگر شطرنج نامبرده از دید شما مدام چشمان یکدیگر را پاییدند تا ذهن دیگری را بخوانند و در راستای منافع خود یک گام بردارند؟ پس چرا هیچ پیشرفتی طی این یکسال رخ نداده است؟ هیچ تحولی رخ نداده که بگوییم پس از این تحرکات روسیه وزنه او بیش از چین و ایران شد. چون رقابت نیست.چون منافع خودخواهانه نیست. چون هژمونی نیست. این چیزی نیست که وحشی های غربی بتوانند درک کنند.

کتابهای ما را با پدرسوختگی از اسم اندیشه سازان واقعی تاریخ تهی کردند (که بخش بزرگی از ایشان در خاک ما و شما زیستند) و پر کردند از اندیشه های بدبو و کوته بینانه و نامهای بی مسمی خودشان.

تحلیل وقایع این کشور توسط هر پیرزن و پیرمرد بی سواد در دورافتاده ترین روستاها به واقعیت بسیار نزدیکتر است تا بی اندیشگان وحشی غربی بخواهند در بلندگوی جهانی داد بزنند و اسهالات و مدفوع های ذهنی خود را بنام دانش به توده بفروشند.

تنها مردمی که توانایی تو دهنی زدن به ناتمدن غرب دارند همین ما و شما هستیم که اولا هنوز زبان و پیوند خود را با داشته های تاریخی حفظ کردیم دوما از دیرباز اندیشه ازسرزمین ما بود و مبنای دانشها نیز. گرچه در پانصد سال اخیر گندزدیم ولی نباید به غربیها جولان بدهیم. کسی که میگوید در جهان آنارشسیم و پرآشوب ملتها به نوعی تعادل میرسند (با کمی تغییر همان نظریه اول که شما گفنید) یک انسان خطرناک است که بی اندیشگان توده و سیاستمداران ابله را به سمت جهانی اشوبناک میبرند. و دود این اشوب در چشم که خواهد رفت؟ بیش از همه آنها که کمترین تقصیر در ایجاد شرایط اشوبناک داشتند. به آن افق بیندیش.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است