خداي واحد را به خداي خود و خداي ديگران تقسيم كردند و جفا بر دين و باور ها ايجاد كردند، درز ها را به قدري بزرگ كردند كه نزديك شدنش مهرباني خدا را كار دارد | ||||
تاریخ انتشار: ۰۷:۵۸ ۱۴۰۰/۵/۱۸ | کد خبر: 167928 | منبع: |
پرینت
![]() |
از گذشته هاي دور تا اين نزديكي ها نه تنها مردم افغانستان بل مردم منطقه با اين باور كامل رسيده بودند كه پادشاه سايه خدا است و براي سايه خدا هر كاري انجام دهي حتی اگر جان دهي راهي بهشت مي شوي،
از اينرو سربازان و سپاهيان شاه براي دفاع از سايه خدا شمشير مي زدند و مال و زن و فرزند نثار قدم هاي شاه مي كردند؛ اين مساله آنقدر نهادينه شده بود كه شاه خود نيز به باور رسيده بود كه او سايه خدا است و اطاعت از او معني اطاعت از خدا را مي دهد. او خود را ما خطاب مي كرد: ما حكم مي دهيم كه چنين شود.
اكثريت از اين "سايه هاي خدا" قران كريم را نمي دانستند ولي در فرمان از قران محيد حرف مي راندند كه در كتاب مقدس ما از آن چيزي گفته نشده بود، همه چيز هاي كه به نفع شاه بود، ربط داده مي شد به قرآن مجيد و چند تا قرآن خوان درباري مهر تاييد به گفته غلط شاه مي گذاشت.
سبب اينكه منفور ترين شاهان را شهيد خطاب مي كنند و يا خونين ترين شاهان را غازي و قهرمان مي دانند، ناشي از اين برداشت غلط جامعه از شاه است.
تاريخ قصه هايی از كسانی دارد كه غرق در گناه و هزاران كاستي هاي اخلاقي بوده اند، در برابر سايه خدا ايستاده اند، سايه را برداشته اند و خود سايه شده اند، سايه قبلي را بدار زده و قدسيت او را روي خاك افگنده است آنگاه خود مقدس شده است و تعداد زياد مردم به خاطر رهايي از دوزخ بديدار او سروپا مي شكنند ، گذشته هاي او را ستنگي و كاكگي و سرشاري خداداد تعبير مي كنند و چشمان سرخ او را، نشاني هيبت عدالت خداوندي.
يادم مي آيد زماني شاه از ناحيه مي گذشت، دكانداري خود را پنهان كرد گفتم چرا گفت سايه خدا شاه ميگذرد و من وضو ندارم براي من گناه مي شود اگر روي مبارك را بدون وضو ببينم؛ برايم جالب بود گفتم: راستي!
گفت: بلي در كتاب همينطور آمده؟
با اين باور ها، ما خواستيم جامعه بسازيم و رشد و توسعه اقتصادي را سازمان دهيم، آيا مي توانستيم چنين امر را انجام دهيم؟
مي خواستم عدالت ايجاد كنيم، آيا مي توانستيم؟
بعد ها به جمهوريت رسيدم ولي باز هم سابه خدا را بر پشتش بستيم، نيمه مقدس اش خطاب كرديم.
بعد ها زور مردم را زور خدا و خود را رهبر مردم دانستند و باز هم همان سايه تكرار شد ولي به شكل ديگر اينبار سايه خدا را در پشت مردم بستند و خود را روي مردم.
سايه بودن نه خدايي بل به شكل آدم در وجود آدمي شكل داده شد، هيكل تراشان قدرت، حتی مقدس ترين ها را تراشيدن وسيله قدرت ساختند، سايه خدا بودن وسيله قدرت يكبار ديگر شد.
اين حالت بحران ديني را به گفته سيد جمال افغان ايجاد كرد كه تا زمانه ما ادامه دارد، منتها در زمان ما بحران ديني اوج گرفته است، (شريعتي)خداي واحد را به خداي خود و خداي ديگران تقسيم كردند و جفا بر دين و باور ها ايجاد كردند، درز ها را به قدري بزرگ كردند كه نزديك شدنش مهرباني خدا را كار دارد.(سيد قطب)
حالا افغانستان به بحران ديني گرفتار آمده است گروه هاي بزرگ با باور مشترك به جزيره هاي تقسيم شده اند، هردو به خدا رو مي آورند ولي خداي خود را راستين و خداي ديگران را نمي پذيرند با وجوديكه كلمه يكسان است و كتاب همان كتاب همه.(علامه بلخي، علامه فيضاني)
دكان هاي دين فروشي محلي، ملي، منطقوي، بين المللي عرصه دين سياسي دارند، تجارت ديني با تمامي گند آن خريدار دارند، قدرت هاي سياسي مشتريان تقاضا كنندگان اين بازار اند. روحانيون بازاري به قدرت فروخته مي شود تا تاييد بر ناكاره گي آنان فتوا دهند.
باور هاي مردم در اين ماركيت اعدام مي شود. كلاسيك پنداشته مي شود و قابل اصلاح، در غير آن آتش و سنگ و چوب و ريسمان حل معادله است.
با اين بحران مي توان باور ها را ترميم كرد؟
با اين بحران مي توان يكجا نماز گذارد؟
با اين باور ها مي توان خداي همه را براي همه دانست؟
خداي بزرگ يكتاي همه عالميان گواه است كه دستان بيرون شده از آتش پيكره باور ها را به قدرت تحفه برده است.
ما به باور هاي خودمان ارج خواهيم گذاشت و از اين بحران بيرون مي رويم.
همه انسان ها با هم برابر اند.
عشق آباد
سید مسعود
>>> بیشک که خداوند نه تنها خدای تمام انسانها است،بلکه خدای تمام موجودات زنده است.
شما ببینید،در یک بحر بی کران یک نهنگ گرسنه خدا را یاد میکند و میگوید:
ای خدا!گرسنه ام.چه کنم؟
خدا برایش جواب میدهد:در فلان منطقه بحر،ماهی فراوان است.برو و نوش جان کن.
نهنگ به آن منطقه میرود و ماهی ها پریشان،روی به خدا می آورند و میگویند:
خدا یا نهنگ بالای ما حمله میکند.چه کنیم؟
خدا برایشان میگوید که فرار کنید.جان نگاه کردن فرض است.
درین هنگام ماهی ها رو به فرار میگذارند،اما نهنگ یک تعداد آنها را گیر میکند و ماهی ها چیغ و فریاد میزنند که پاره پاره شدیم.خدایا ما را نجات بده!
خداوند در جواب شان میگوید:شما شهید میشوید و در روز قیامت به جنت میروید و در جنت انواع و اقسام ماهی های رنگه،مثل پری نصیب تان خواهد شد.
نهنگ در هنگام جویدن ماهی ها میگوید:خدا را شکر که روزی من را برایم رساندی.اما بعضی ازین ماهی ها خار داشتند و در گلو بند میمانند.
خداوند برایش میگوید:من جای اسفنج ها را نیز برایت نشان میدهم.اما اسفنج ها چندان مزه دارد.
نهنگ میگوید:شکر است.به همین روزی قناعت دارم.
ماهی هایی که فرار کردند،نفس زنان شکرانه خدا را بجا میکنند و میگویند که خدایا شکر که ما را رهنمایی نمودی که فرار کن. ورنه نهنگ ما را میخورد.
بنأ هم نهنگ شکرانه خدا را بجا میکند و هم ماهی هایی که فرار کردند و هم ماهی هایی که خورده شدند.
درین حالت شیطان صدا میکند:خدایا!در صورتی که تمام وظایف را خودت انجام میتی،خی من را برای چه خلق کردی؟
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است