افغانستان پس از 11 سپتامبر 2001 (28)
در نیمه دوم قرن نوزدهم، قدرت های بزرگ صنعتی و استعماری اروپا برای تقسیم مجدد بازار اقتصادی اروپا و مناطق پیرامونی و رسیدن به ثروت های بزرگ با همدیگر شاخ به شاخ شده بودند 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۴۸    ۱۳۹۹/۵/۷ کد خبر: 164335 منبع: پرینت

جنگ جهانی اول؛
نگاهی اجمالی به کشمکش های درونی اردوگاه سرمایه داری اروپا؛
در نیمه دوم قرن نوزدهم، قدرت هایی بزرگ صنعتی و استعماری اروپا عبارت بودند از انگلستان، فرانسه، اتریش، پروس=آلمان و روسیه تزاری. این قدرت ها برای تقسیم مجدد بازار اقتصادی اروپا و مناطق پیرامونی و رسیدن به ثروت های بزرگ و آقای بر جهان، باهمدیگر شاخ به شاخ شده بودند.

از سوی دیگر، جاپان، در شرق دور آسیا به یک قدرت صنعتی و نظامی تازه به میدان نبردها آمده با نیروهای روسیه تزاری درگیر کشمکش ها بود. جاپانی ها به کوریا حمله کردند. سئول پایتخت آن کشور را تصرف نمودند و به غرض براندازی سلسله منچوی در حال احتضار بسوی چین در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم یورش بردند. در جنگ جهانی اول جاپانی ها به طرفداری متفقین در کنار اسپ سواران انگلیس برضد متحدین {آلمان، امپرتوری عثمانی و بلغارستان} اسپ می تاختند که در پایان جنگ با رقم خوردن کنفرانس پاریس 1918، انگلیس ها در ترکیه میراث متصرفات امپراتوری عثمانی چنان چوب سیاسی بر پیشانی امپراتور و حکومت جاپان زدند که از میراث عثمانی هیچ ارث و سهم و غنیمت جنگی بر جاپان نرسید.

در هرصورت، در یک نگاهی اجمالی به رویدادهای سیاسی نیمه دوم قرن نوزدهم، در اروپا با قدرت های روبرو هستیم که در مرکز آن انگلستان و آلمان=پروس قرار دارند. مردم آلمان در طول سده ها در قسمی نظام حکومت های محلی در مابین خانواده های پر قدرت پراگنده از هم در اروپای آن زمان بسر می بردند. بعدها با قدرتمندتر شدن اتریش خانواده فاپسبورگت آلمانی برای سال های چند بر آن کشور فرمان می راند که پس از قدرتمند شدن پروس رقابت شدید میان این دو بر سر رهبری آلمان در گرفت که به وسیله ناپلئون بناپارت از صحنه بیرون شدند. سلطه ی فرانسه بر آلمان و بخش بزرگ از اروپا و شمال افریقا مصر در دهه اول قرن نوزدهم، نه تنها فرانسه و انگلستان بر سر رهبری اروپا و جهان باهم درگیر رقابت های چندجانبه شدند که سرانجام قوای مشترک انگلستان و اتریش در جنگ دریایی واترلو 1815، نیروهای فرانسوی را درهم شکستند و ناپلئون اسیر و به زندان سنت هلن محبوس گردید، بلکه روح ناسونالیستی مردم آلمان بیدار بسوی وحدت و قدرتمندتر شدن گردید که در نیمه دوم قرن نوزدهم با تبدیل شدن پروس-آلمان به یک قدرت اروپایی و به قدرت رسیدن اوتوفن بسمارک به حیث صدارعظم پروس در سال 1862، فصل جدیدی کشمکش های سیاسی و نظامی میان آلمان و انگلستان و فرانسه و اتریش و روسیه و ایتالیا گشوده شد که اوتوفن بسمارک، پس از به قدرت رسیدن اعلام کرد که: «مسایل بزرگ زمان با حرف و یا آرای اکثریت ها حل نمی شود بلکه با آهن حل خواهد شد».

رقابت میان صنایع تولیدی آلمان و انگلستان که کالا های ساخت آلمان کالاهای تولید شده انگلستان را در بازار اقتصادی اروپا در بهتر بودن کیفیت و ظرفیت و شکل و زیبایی به چالش کشیده بود و همچنان تدارکات جنگی بسمارک به هدف تبدیل شدن پروس به یک قدرت بزرگ در پوشش آلمان، پس از آنکه وی در سال 1870، لشکر ناپلئون سوم که قصد سلطه بر آلمان را داشت و با شعار «بسوی برلین» ماش کرده بود، را درهم شکست و اتحاد سیاسی با اتریش و ایتالیا بوجود آورد به هدف شکست دادن فرانسه و انگلستان و تسخیر بازار اروپا و مناطق پیرامونی متصرفات آسیایی و افریقایی انگلیس و فرانسه، سه قدرت صنعتی بزرگ آنزمان را در برابر همدیگر قرار داد که در عقب آنها بانکداران بین المللی در حرکت بودند تا با به روی هم زدن این قدرت ها در جنگ جهانی اول، نه تنها دولت های اروپایی داخل کشمکش ها را برای ادامه جنگ که تجارت پرسود است، به وام های کلان مقروض بسازند و سرنوشت مالی و سیاسی و نظامی جنگ را بدست بگیرند، بلکه فاتحه امپراطوری عثمانی و نیکولای دوم تزار روسیه را نیز در دور جدید بازی ها بخواند. به ثروت های نفتی و گازی خاورمیانه دست پیدا کنند و پس از جنگ نبض اقتصاد سیاسی اروپا را بدست گرفته و نخستین حکومت صهونیستی نژادپرستان قوم یهود را در فلسطین جایگزین و رونمایی نمایند و با سرکوب حسین شریف و پسرانش فیصل و عبدالله که با ناسونالیست های سوریه و عراق برای آزادی دنیای اعراب و تشکیل پادشاهی مستقل عرب فعالیت بوسیله عبدالعزیزبن عبدالرحمان آل سعود، حفره ای در جهان عرب میان مسلمانان خلق و سپس در دَم تیغ پلان جنگ جهانی دوم، از طریق لشکر بانک ها و شرکت ها شرایین اقتصادی اروپا را به دست بگیرند.

تشدید تضادها؛
در اواخر قرن نوزدهم، که قدرت های اروپایی در یک تنش رقابتی بسوی مشتعل شدن جنگ جهانی خانمانسوز اول کشیده می شدند، سرمایه داری امریکا، در اواخر قرن نوزدهم، وارد بازار اروپا شده بود. کالا های ساخت امریکا که ارزان تر به بازار با کیفیت بهتر عرضه می شد، با کالا های المانی و انگلیسی و فرانسوی درگیر رقابت با قدرت های اروپایی گردید. امریکا در سال 1898، به سلطه 300 ساله استعمار اسپانیا در مجمع الجزایر فلیپین خاتمه داد. ارتش امریکا بر جزایر پرثروت فلیپین در جنوب شرق آسیا خیمه نظامی زد.

اروپا در مخاصمات دیرینه بسوی جنگ کشیده می شدند. در سال 1888، با وارد شدن ناگهانی ویلهام دوم قیصر بالقب امپراتور آلمان، صحنه سیاسی قسمی تغییر کرد که وی در یک چرخش سیاسی برای قبضه کردن تمام قدرت و کنترول بر همه ارگان های دولتی، اوتوفن بسمارک را در اوضاع و احوال و شرایط از قدرت معزول کرد و با دادن لقب «پرنس» به وی دل خوش ساخت، قوی ترین شخصیت ضد انگلیسی و فرانسوی که روح مردم آلمان را دوباره در اروپا زنده و وحدت داده و به حرکت آورده بود و برضد احزاب سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی که در عقب آنها انگلستان و فرانسه و امریکا چینل مالی انداخته بودند، برخاسته و اساس آلمان جدید را از نو بنیاد نهاده بود، از صحنه سیاست و جنگ به حاشیه کشید.

قیصر رهبر آلمان در جلوه امپراتور تاج طلایان {از خانواده هوهنتزولرن} اشرافیت اروپا یکقدم فراتر از بسمارک رفت که گفته بود: «مسایل زمان با حرف و اکثریت آرا حل نمی شود، به آهن و خون حل می شود»، پیشتر رفت و با گفتن این که: «آلمان رهبری جهان را در دست خود خواهد گرفت و خواستار مکانی در زیر آفتاب، می باشد و آینده اش با نیروی دریایی بستگی دارد و ماموریت تاریخی او آن است که فرهنگ را در سراسر پراکنده سازد»، رودر روی تاج و تخت امپراتوری بریتانیا که آفتاب در مستعمرات اش غروب نمی کرد، شمشیر فتح جهان کشیده بود.

تاج و تخت بریتانیا که در قلمرو ثروت طبیعی در موقعیت جغرافیای اروپایی، به جز ذغال و سنگ و اندک نفت، هیچ ثروت معدنی نداشت و لردهایی اشرافیت زمین داران بزرگ صاحبان مستغلات و دریاچه ها و جزایر خوش آب و هوا و چراگاه های آن چنانی خانواده داشتن، نه تنها توانستند با عقل و علم و فن و چال و سیاست و نیرپردازی های آن چنانی که گفته آمد، در خم و پیچ بازی های سیاسی که با کلیسا و دیانت عیسوی با تفسیرهای متفاوت از حمله تفسیر «انجمن سری پیروان عیسی» {روچیلد ها ولرد آلفرد میلرها و یعقوب شیف ها، مورگان ها و راکفلرها» و تفسر پروتستانت لوتری و تفسیر و کاتولیکی و ارتودکسی عجین شده بود، انقلاب صنعتی انگلستان 1768، را رقم بزنند. ارتش پرقدرت دریایی بی رقیب در دریاها را با فن دریا سالاری آنجنانی رونمایی در اقیانوس اطلس و هند و در اقیانوس پاسیفیک {اقیانوس آرام} نمایند که در جنگ واترلو، نیروی دریایی ناپلئون بناپارت را میده کرد و شکست و سپس در جنگ تریاک و حمله به قلب امپراتوری منچوی دریاها را فتح نمود، بلکه تاج و تخت بریتانیا و لردهای زمین داران و بانکداران و جنگل داران بزرگ حانواده های سفیدپوست نژاد انگلوساکسیون، در قلمرو اقنصاد و سیاست در یک رشته تدابیر سیاسی آنچنانی از شاهی مطلقه دوره های جمیس اول، هانری ها و جورج سوم به سوی شاهی مشروطه نظام دموکراسی صدارتی پارلمانی گذر کردند و در داحل حکومت و پارلمان به نیروی پول و سیاست نیرنگ پردازی عوامل ثنا گوی تاج و تخت را وارد کارزار های سیاسی با طبقه ای بورژوازی نوظهور بریتانیا کردند و اجازه ندادند که طبقه بورژوازی شهری انقلاب ضد فیودالی شاهی تاج تخت کنند قسمی که در انقلاب فرانسه {1793}، طلقه بورژواژی با شعار زمین از آن کشت کار به جنگ علیه فیودالیسم اشرافیت لویی ها خروج کردند و کمون پاریس رقم خورد و ژاکوبن هایی انقلابی با شعار جمهوریت و و آزادی و برابری تیغ گوانتین را میدانی کردند که سرلوئی شاه فرانسه را بریدند و سپس ناپلئون بناپارت از خاکستر انقلاب فرانسه سر بیرون کرد و ژاگوبن ها {ناپلئون در اوایل خودش را در صف ژاکوبن ها جا زده بود} را کشتارهایی خونین کرد و پارلمان فرانسه را به توپ بست و پرچم امپراطوری تاج دار فرانسه را همراه با تحریک کردن روح ناسونالیستی دهقانان و جوانان فرانسوی برافراشت.

در هرصورت، کشمکش های قدرت های اروپایی قسمی پیچ و تاب پیدا کرد که آلمان و اتریش و ایتالیا در یک صف قرار گرفتند و قیصر آلمان در قسمی چینل با امپراطوری عثمانی به پادشاهی عبدالحمید، آسپ را آماده برای جنگ ساختند. در صف مقابل انگلستان و فرانسه و روسیه شمشیر جنگ با رقیبان تیز می کردند.

جرقه ای آتش جنگ جهانی اول؛
شبح جنگ اروپا و اروپای مرکزی-بالکان را دور می زد. سلطان عبدالحمید آخرین پادشاه سلسله امپراتوری ششصد و پنجاه و چندساله کهن عمر در حال احتضار با نهضت های جدید فکری از جمله حزب «ترکیه جوان» که افسران ارتش در دفاع از ترکیه در حال تباهی به وجود آورده بودند روبرو شد و به اثر فشارها در سال1909، از قدرت کنار رفت. در حالیکه ترس از آغاز جنگ میان دولت های اروپایی در میان مردم بدبخت آنزمان خانه کرده بود و بانکداران بین المللی با پوشش دادن مالی به جنگ برپاکنندگان اروپایی در هردوطرف جبهه، سعی داشتند که دولت های مقروض سازند و نخستین جرقه جنگ را برطبق پلان سیاست توطئه در تاریخ رقم بزنند، نیکولای دوم تزار روسیه که از منظر اقتصادی و مالی کم بغل و دست تنگ بود بطوری که سرزمین الاسکا را به هفت میلیون و دوصد هزار دالر به امریکا فروخته بود، سعی کرد که برای جلوگیری از جنگ {الیته، به هدف حفظ تاج و تخت خود} طرفین متخاصم را در دو کنفرانس صلح پاریس سال های 1899 و 1907، دورهم جمع کند.

علیرغم دایر شدن آن کنفرانس ها در پاریس، بانکداران بین المللی که در آن بانکداران انگلیسی رفیقان راچیلد از جمله لردآلفردمیلر انگلیسی {بنیاد گذار انجمن مخفی پیروان عیسی در همدستی با روچیلد 1891} نقش رهبری کننده در جرقه زدن به آتش جنگ جهانی اول بازی می کردند در تبانی با بانکداران امریکایی و سرهنگ «هاس» از عوامل انگلیس که در حکومت پرزیدنت نلسون مدیریت اوضاع سیاسی امریکا و کانادا را به عهده داشت تا نلسون را به چرخه سیاست های انگلیسی بسته کند که تزار روسیه را که در عین بغل دوستی در جنگ با آلمان باخود داشت، در خم و پیچ جنگ زمینه را برای برگشت رهبران بلشویک فراهم سازند تا نیکولای دوم را در دَم تیغ سرخ بلشویک های لنین و تروتسکی و استالین برابر سازند.

گلم سلسله تزارهای سفید پوست نژاد اسلاو را پس از سیصدسال کشمکش اروپایی و آسیایی از روسیه جمع نمایند و فاتحه سیاسی نیکولای دوم را بخوانند که تاریخ به اسناد نشان می دهد که بانکداران بین المللی چنین معامله را در گرماگرم جنگ چهانی اول در حالیکه سپاه تزاری برضد نیروهای آلمان در جبهه شرق می رزمیدند، هفت ماه قبل از انقلاب بلشویکی اکتوبر1917، در مارچ همان سال با ایجاد اغتشاش در سیستم ترانسپورتی روسیه در شهرهای سن پترزبورگ کالینگراد و مسکو، که منجر به کمبود مواد ارتزاقی و مورد ضرورت نیاز روزانه مردم و نارضایتی اجتماعی گردید و قیام ها را آورد که تحت فشارهای چندجانبه نیکولای دوم استعفا داد و به عوض او شاهزاده لوف را آوردند و پس از چندماه بساط سلطنت شاهزادلوف که فکر امریکایی کردن روسیه و دموکراسی را داشت، برچیده شد و حزب سوسیال دموکراسی تفسیر منشویکی مارکسیستی را به رهبری کرنسکی آورد که عفو عمومی را اعلام کرد که 250000 بلشویک ضد منشویک و رهبران بلشویک ها از جمله لنین در سوییس و تروتسکی در نیویارک وارد روسیه شدند. که در خم و پیچ رویدادها حکومت سوسیال دموکراسی کرنسکی و مچلس دوما، در دَم تیغ تفسیر ایدیولوژیک فراکسون وفادار به لنین، قرار گرفت. به جای مجلس دوما-پارلمان روسیه، دیکتاتوری حزب بلشویک روشنفکران و تیوریسن های مارکسیست-لنینیست که هیچ یک از آنها تجربه حیات زندگانی کارگری و دهقانی نداشتند، زیر نام تمام قدرت بدست شورا های کارگری و دهقانی، چهره تاب داد که از آن به عنوان دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان عالی ترین شکل دموکراسی توده ای از پایین به بالا یاد نمودند. {به این مساله بعداً خواهیم پرداخت}

در هرصورت، «در 28 جون سال 1914، جرقه ای روشن شد که شعله جنگ جهانی اول را برافروخت: شاهزاده فرانتس فردیناند، ولیعهد انریش که وارث تاج و تخت آن کشور بود به شهر «سرایوو» پایتخت ایالت «بوسنی» در بالکان سفر کرد تا از آنجا دیدن کند. این ایالت در جریان کشمکش های سلطان عثمانی با حزب ترکیه جوان، بوسیله قوای اتریش رسماً به قلمرو اتریش تبدیل شده بود. هنگام این مسافرت در روز 28 جون 1914 در موقعی که ولیعهد و همسرش در یک کالسکه روبا در خیابان های شهر «سرایوو» عبور می کردند هدف گلوله قرار گرفتند و هردو کشته شدند. حکومت و مردم اتریش از این واقعه سخت خشمگین گشتند و حکومت صربستان را تهدید کننده و مسوول این جنایت شمردند، {صریستان همسایه ایالت بوسنی بود} بدیهی است که حکومت صربستان این اتهام را تکذیب می کرد... حکومت اتریش در 23 ماه جولای 1914 یک اولتیماتوم به دولت صربستان فرستاد و در 28 جولای همان سال یعنی درست یکماه پس از قتل ولعیهد اتریش به صربستان اعلام جنگ داد.»

«.... آلمان با وجود آن که خود را کاملاً آماده و مجهز ساخته بود هنوز جنگ نمی خواست و حتی کایزر{قیصر} ویلهام دوم برخلاف میل قلبیش کوشید که از شروه آن جنگ جلوگیری کند. شخص تزار رویهمرفته مخالف جنگ بود اما مشاوران و اطرافیانش او را از عواقب تاخیر در تدارک جنگی ترساندند و به صدور فرمان بسیج عمومی ارتش راضی اش ساختند... آلمان از بسیج عمومی ارتش تزار به وحشت افتاد و از روسیه درخواست کرد که اقدام خود را متوقف سازد. اما اکنون دیگر نمی شد ماشین عظیم جنگ را که به حرکت آمده بود متوقف ساخت. دو روز بعد آلمان نیز مجهز شد و به روسیه و فرانسه اعلان جنگ داد و تقریباً بلافاصله ارتش بزرگ آلمان هجوم به بلژیک را آغاز کرد تا از آنجا به فرانسه برود... در انگلستان و جاهای دیگر هیجان و هیاهوی سیاسی برخاست... انگلسنان قیافه یک مدافع بزرگ حق و حقیقت و قهرمان دفاع از ملل کوچک را به خود گرفت بعد از حمله ارتش آلمان به بلژیک، با آلمان اعلان جنگ کرد. یک روز پیش از اعلان جنک انگلیس ها مخفیانه ارتش خود را از کانال مانش عبور داده بود. در حالی که دنیا فکر می کرد که ورود انگلستان به جنگ هنوز قطعی و مسلم نیست، نیروهای انگلستان در قاره اروپا پیاده شده بودند» {جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه، محمود تفضلی، چاپ انتشارات امیر کبیر ص 1186{....}1189}

فاجعه جنگ خانمانسوز؛
بدین ترتیب، با به قتل رسیدن ولیعهد اتریش و همرش در 28 جون 1914، جرقه آتش روشن شد که هیچ یک از دولت های متخاصم هنوز جنگ نمی خواستند. ارتش آلمان در شرق با نیروهای روسیه تزاری درگیر در ناحیه دریاچه ها و باتلاق ها شدند و ستون فقرات ارتش روسیه را خمیده ساختند و تلفات شدید به آنها وارد نمودند. در جبهه غرب ارتش آلمان پس از تسخیر بلژیک در اوایل سپتامبر 1914 به سوی پاریس یورش نظامی را آغازیدن گرفت.

جنگ شدید و سرنوشت سازمیان دو دشمن تاریخی که پس از شکست ناپلئون سوم در 1870، بوسیله بسمارک، کینه جویی شان به خصومت انتقامجویانه تبدیل شده بود، در منطقه «مارن» درگرفت. اما قوای مشترک انگلستان و فرانسه پس از نبردهای شدید قوای آلمانی را یکصد کیلومتر از خط دفاعی مارن عقب راند. اما ارتش آلمان چندین بار دیگر به قصد شکستن سد دفاعی مارن حملات بزرگ را انجام دادند تا پاریس را فتح کنند، موفق نشدند.

در جبهه شرق ارتش روسیه تزاری پیوسته در حال شکسته شدن قرار داشتند. ترک ها برای تسخیر کانال سویز و متوقف کردن انگلستان به آنجا حمله کردند. اما انگلیس ها که بر مصر سلطه قایم کرده بودند ترک ها را عقب زدند. قوای نظامی انگلستان در فبروری 1915، بسوی ترکیه در حال احتضار یورش بردند. آنها سعی داشتند که از راه تنگه داردانل و با عبور از آن تنگه به قسطنطنیه پایتخت ترکیه عثمانی برسند.

ارتش ترکیه به رهبری مصطفی کمال پاشا {اتاترک پدر ترکیه جدید} در تنگه داردانل با دلاوری و سرسختی بی مثال جنگیدند. انگلیس ها قادر نشدند به قسطنطنیه دست یابند آنها سعی کردند که منطقه استراتژیک «گالیپولی» را تسخیر کنند. قوای مشترک انگلستان، استرالیا و هندوهای حکومت کمپنی هند شرقی فرستاده بود تا بروند و سینه ها را سپر تاج و تخت کنند، از زمین و هوا بوسیله پیاده نظام و چتربازان حمله کردند. قوت های مستقر ترکیه عثمانی در منطقه که قبلاً در اراضی مخفی و مترصد شکار بودند چنان ضربات سنگین به چتر بازان و نیروی پیاده نظام قشون مشترک واردکردند که وقت و فرصت و زمان آنرا پیدا نکردند که جسد سربازان و افسران شان را از میدان سرخ گالیپولی باخود ببرند.

شعله های جنگ تنها به اروپا و ترکیه عثمانی و روسیه نرسید بلکه دامن اروپای مرکزی بالکان صربستان، رومانی را نیز گرفت. نبردها سهمگین وحشت های فاجعه انسانی مشتعل شده بود که میلیون ها نفر در آتش جنگ در خون می سوختند و گرسنگی و قحطی حیات جمعت های میلیونی را بسوی مرگ تدریجی تهدید می کرد، در همان حال بانکداران بین المللی کیف می کردند در شیک ترین هوتل ها و قصرها و کنار دریاچه های شب ماه چهارده با زیبارویان سپید پوست چشم سبز گیسوان طلایی در لبخند عشوه گری های پری رخساران عاشق شهوت رانی کیف حال می کردند.

در این ماجرا در ماه مه سال 1915، زیردریایی های آلمانی یک کشتی بزرگ قاره پیمای انگلیسی بنام «لوزیتانیا» را غرق کردند که در میان غرق شدگان عده زیادی امریکایی نیز بودند. این ماجرا بهانه ای شد برای وارد شدن قوای امریکا در آپریل 1917 در جنگ علیه آلمان که باور امریکا سرنوشت جنگ بسوی پیروزی متفقین و به ضرر متحدین تمام شد. مارشال «فوش» فرانسوی به حیث فرمانده کل نیروهای متفقین در جبهه غرب تعیین شد.

در اواسط سال 1918 ورق جنگ قسمی برگشت که آلمانی ها کنترول و توان ادامه جنگ را از دست دادند. روز 9 نوامبر 1918 ویلهام دوم کلاه تاج امپراتوریش از سراش افتاد و بدون سر و صدا به هلند فرار کرد. روز 11 نوامبر 1918جنگ در اروپا به پایان رسید.
پیمان چهارده ماده ای آتش بس که ازسوی تاج و تخت بریتانیا به وسیله سرهنگ «هاوس» {عامل انگلیس در امریکا} به پریزدنت ویلسون سپرده شده بود {ویلسون خود از جمله راهروان باند محارم بود} در دستور صلح قرار گرفت که چنان ظالمانه و حریصانه و شیطانی و بی رحمانه در ماهیت طبیعت ددمنشانه استعماری است که در عین تحمیل صلح آنچانی بالای مردم ترکیه و آلمان که تمام مخارج جنگ را باید بپردازند که فریاد اعتراض مصطفی کمال که ترکیه را از دم تیغ تیز انگلستان نجات داد بلند شد که آن را بسیار ظالمانه خواند.

انگلیس ها در همان حال که صلح تحمیلی چهارده ماده ای را به رسم ددمنشی های قدیم در دستور کار پریزندیت نلسون قرار داده بودند و از صلح سخن می گفتند، به محاصره دریایی آلمان در تمام بنادر آبی آن کشور ادامه دادند. نگذاشتند مواد غذایی و داروی و کالای و آب آشامیدنی به مردم دربدر شده آلمان برسد. چنان عذاب گرسنگی و تشنگی و درد و رنج را بر مردم آلمان تحمیل کردند که صدراعظم آلمان جنین نالید:
«بتمان هولوگ» صدراعظم سالخورده آلمان از درد این مصیب جانگداز چنان نالید و گفت که: «فرزندان ما و فرزندان ما، اثر این معاهده انگلستان را که بر ما تحمیل شده بود و اثر این بی رحمی کامل را که جز شیطانی هیچ صفتی نمی توان بر آن نهاد حفظ خواهند کرد». {جواهر لعل نهرو، مگاهی به تاریخ جهان، ص1225-1226}

فاجعه پایانی داستان جنگ؛
سربازان کشته و شناخته شده 10000000 نفر
سربازانی که قاعدتاً کشته شده اند و از آنها خبری نیست 3000000 نفر
کشته های غیرنظامی 13000000 نفر
آسیب دیدگان و مجروحان 20000000 نفر
زندانیان 3000000 نفر
یتیمان جنگ 9000000 نفر
بیوه زنان جنگ 5000000 نفر
پناهندگان و فراریان 10000000 نفر
مجروحان جنگ 46000000 نفر
هزینه جنگ از لحاظ مالی، رقمی است که هنوز مشغول محاسبه آن هستند یک امریکایی مجموع هزینه های جنگی متفقین را 40999600000 لیره انگلیس یعنی نزدیک به 41 ملیارد لیره تخمین زده است که مجموعاً بیش از 56 میلیارد لیره انگلیسی می شود {نهرو، نگاهی به تاریخ جهان؛ص1226-1227}

سرنوشت سیاسی روسیه تزاری؛
نگاهی اجمالی به اوضاع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی روسیه تزاری؛
تزارهای روسیه از زمان پترکبیر در نیمه دوم قرن هفدهم، در سرحدات اروپایی و آسیایی اضافه از سیصد سال با انگلستان و فرانسه و آلمان و ترکیه در کشمکش های سیاسی و نظامی پیچ درپیچ شده بود که به دردسر بزرگ برای انگلستان تبدیل شده بود.
تزارهای روسیه از اسلاو نژاد هستند. بصورت عموم روس ها اسلاو نژاد سفید پوست هستند. بلغارستان و صربستان نیز اسلاو نژاد هستند. آنها خودشان را حامی و پشیبان سفید پوستان اسلاونژاد کشورها در منطقه بالکان بلغارستان و صربستان معرفی می کردند. ولی انگیزه اکونومیک-ژیوپلیتیک استراتژیک-یعنی چشم به قسطنطنیه پایتخت عثمانی داشتند.

روسیه تزاری از سال 1730 دست به یک رشته عملیات هایی نظامی به هدف تسخیر قسطنطنیه زد. این حملات به وقفه ها بار دیگر از سال های 1768 و 1792 و 1807و 1828 و 1853 تا 1914 تکرار گردید و ادامه یافت. امپراتوری ترکیه عثمانی از قسطنطنیه دفع کردند. وقتی در قرن نوردهم آثار ضعف و فرسودگی در بدنه امپراتوری عثمانی نمایان شد، انگلستان و فرانسه به سلطان ترک کمک نظامی و مالی و استخباراتی می رساندند تا نگذارند تزار روسیه به قسطنطنیه دست پیدا کند وارد آب های دریای مدیترانه بسوی خلیج فارس در حرکت شوند.

تاریخ روسیه تزاری تاریخ جنگ با قدرت های اروپایی و آسیایی همسرحد جغرافیای دورخ و صورت غربی و شرقی امپراطوری است. انگلستان از دست تزارهای روسیه خواب آرام در اروپا و آسیا نداشتند. روسیه تزاری که نتوانست قسطنطنیه را از تصرف عثمانی خارج کند، در سال 1774، در یک رشته جنگ های شدید سرانجام شبه جزیره کریمه را از متصرفات امپراتوری عثمانی جدا کرد. با دستیابی به کریمه سلطه را بر دریای سیاه در خود بسته به دهنه گلو آبنای قسطنطنیه قایم کرد.
اما از دریای سیاه بسته در خود نمی توانست به آب های ممنوعه شده از سوی انگلستان در بحر هند و دریای مدیترانه و خیلج فارس کشتی رانی های فتح فتوحات دریایی کند و انگلستان را شکست بدهد و فرانسه و آلمان و جاپان و چین را همراه با هندوستان و جهان اعراب و ایران کشورهای خاورمیانه به شمول کشور افغانستان و مصر و لیبی در شمال افریقا را به صورت های متفاوت گوشمالی به مجازات باج دهی به امپراتوری کند.

اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی و اقتصادی روسیه پس از حمله ناپلئون بناپارت در سال1812، بر آن کشور،که لئون تولستوی شرح احوال آنرا در کتاب ناول جنگ و صلح خودش با خلق تعدادی از قهرمانان اشرافی مزاج و شرح حال و احوال و سلیقه و فکر قد و اندام و کله و شکم های گنده چاق فربه پیش برآمده جلوه اشرافیت و صفات و خصوصیات و اخلاقیات آن اشراف زادگان غم سودای جان خودشان، آورده است و ماکسیم گورگی در کتاب «در جستجوی نان» تراژدی انسانی انسان های گرسنه در روسیه تزاری نیمه دوم و اوایل قرن بیستم، را دردمندانه به تصویر کشیده است و خود نیز درد گرسنگی و فقر بی خانگی و کار سخت را کشیده و رنج هایی را متحمل گردیده است و همچنان سایر نویسندگان برجسته روسیه نیمه دوم و اوایل قرن بیستم، از جمله داستایوسفکی در کتاب برادران کارامازف و چخوف در آثارش آورده است، نشان دهنده وضعیت غم انگیز طبقاتی و بی عدالتی اجتماعی است که یک اکثریت فقیر گرسنه سقوط کرده در زیر خط فقر در بندستم اشرافیت تزارهای سفیدپوست نژاد اسلاو و یک اقلیت مفتخوار اشرافیت وارثان پترکبیر و ملکه کاترین زن بی رحم شیطان صفت که تزار شوهرش را در جلوه عشوه گری ها به کشت و فن کرد و خود ناجی طلا پوشیده دانه قیمتی نشان بر تخت سلطنت عروج کرد و آن همه داستان فسادها کرد.

افکار نویسندگان روسی و همچنان فلسفه های مکتب های سیاسی و به ویژه اندیشه مارکس آلمانی نویسنده کتاب کاپیتال-سرمایه که باشعار کارگران جهان متحد شوید و نوشتن مانیفیست کمونیسم و آفتابی ساختن آن در سال 1848 در فرانسه و با رقم زدن فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی و همچنان با نوشتن کتاب ایدیولوژی آلمانی و کتاب هیجدهم برومرلویی بناپارت و رساله نقد بر اقتصاد سیاسی بر افکار و اندیشه چپ نسل زمان اش و پس از آن در قرن بیستم، بر اندیشه چپ روسیه اثر عمیق از خود برجا گذاشت و فصل جدید مبارزات سیاسی ایدیولوژیک و جهان بینی داری چپ مارکسیستی در جامعه آن روز روسیه فیودالی زراعتی که در بعضی از شهرهای بزرگ از جمله سن پترزبورگ، کالینگراد و مسکو با آمدن فابریکه و تولیدات ماشینی روابط سرمایه داری رنگ آمیزی شده بود، گشوده شد که انقلاب ضد تزاری 1905 را آورد که در آن بلشویک ها از جمله لنین، پلخانف و استالین و ترتسکی و کامنوف و زینوف و دیگران نقش بازی کردند که بوسیله لشکریان تزاری انقلاب مردمی 1905 روسیه سرکوب و رهبران چپ بلشویک از جمله لنین مورد پیکرد قرار گرفتند و به اروپا رسیدند.

چنانکه قبلاً خاطرنشان ساخته بودیم که: کشمکش های قدرت های بزرگ اروپایی که در آن انگلستان و آلمان باهم بر سر رهبری اروپا و مناطق پیرامونی و آقای جهان شاخ به شاخ شده بودند که بانکداران بین المللی به آتش جنگ جهانی اول میان دولت های متخاصم هیزم می ریختند، نیکولای دوم تزار روسیه مفلس و تنگدست و کم بغل بود و حتی از دست مفلسی سرزمین الاسکا را به هفت میلیون و دوصدهزار دالر به امریکا فروخت، تلاش هایی کرد تا از جنگ جلوگیری کند و در همین بستر سلطنت خود را حفظ نماید.

واردشدن بلشویک ها در صحنه ساسی روسیه؛
سازمان دهندگان جنگ جهانی اول که مشکلات تزار و ترس و واهمه اواز جنگ را نیز فهمیده بودند در دور جدید بازی های گسترش ساحه امپراتوری بسوی سرزمین ثروتمند نفت و گاز روسیه دور و غربی و شرقی در حوزه باکو در جنوب روسیه، با تحلیل که از اوضاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و تضادهای درونی روسیه تزاری داشتند به هدف این که برای همیشه از درد سر تزاریان روسیه در اروپا و اسیا و افریقا و امریکای لاتین آرام و آسوده خاطر شوند در یک چرخش سیاسی در کمک رسانی و مساعد کردن زمینه برای برگشت رهبران دوآتشه چپ اندیش مارکسیستی و به ویژه لنین که در سوییس رندگی می کرد و با احزاب چپ سوسیال دموکرات ها تاردوانی های آنچنانی داشت و تفسیر از انقلاب سوسیالیستی در روسیه زراعتی در کله داشت و کینه دیرینه نسبت به نیکولای تزار روسیه در دلش موج می زد که برادرش در مبارزه علیه تزار بوسیله تزاریان کشته شده بود، دست به یک رشته فعالیت های زدند که شرح آنرا از زبان گاری آلن در زیر می آوریم.

او می نویسد که: «امروزه اکثر مردم معتقدند کمونیست ها به این دلیل در روسیه موفق شدند که توانستند با از استفاده احساسات همدری و استیصال مردم روسیه که از ظلم تزارها به جان آمده بودند آنها را به دنبال خود به صحنه پیکار بکشانند. این اعتقاد به معنی نادیده گرفتن تاریحچه حوادثی است که واقعاً اتفاق افتاد. به همه می گویند انقلاب بلشویکی در نوامبر 1917رخ داد. اما کمتر کسی می داند که تزار هفت ماه پیش از آن در ماه مارچ 1917 ازسلطنت کناره گیری کرده بود. پس از کناره گیری نیکلای دوم تزار روسیه، یک حکومت موقت به رهبری شاهزاده لوف زمام امور را بدست گرفت که می خواست حکومتی نظیرحکومت امریکا در روسیه برقرار سازد. وقتی، متاسفانه، دولت لوف جای خود را به رژیم کرنسکی داد. کرمسکی، که به اصطلاح یک سوسیالیست دموکرات بود، احتمالاً نقش اداره یک حکومت مجلل را برای کمونیست ها ایفا نمود. وی جنگ با آلمان و دیگر دول محور را ادامه داد و برای کمونیست ها و سایر انقلابیون که اکثرشان پس از انقلاب سرخ نافرجام در سال 1905 به خارج تعبید شده بودند، یک عفو عمومی صادر نمود. به این عفو عمومی 250000 انقلابی سرسپرده به مام وطن روسیه بازگشتند و عمر حکومت خود کرنسکی برای همیشه خاتمه یافت.

در اتحاد شوروی، مثل هرکشور کمونیستی دیگر {یا چنانکه خودشان می گویند: کشورهای سوسیالیستی}، قدرت بدین علت به چنگ کمونیست ها نیفتاده است که توده های محروم چنین اراده کرده اند، بلکه قدرت در تمام موارد از بالا به پایین اعمال گردیده است. اجازه بدهید توالی وقایع را تا زمان قبضه کردن قدرت از سوی کمونیست ها بازسازی کنیم.
اکنون سال1917 است. متفقین با دول محور در حال جنگ هستند. متفقین شامل روسیه، کشورهای مشترک المنافع بریتانیا، فرانسه و {از اپریل 1917} امریکا است. طراحان هدف جوی پشت صحنه در مارچ 1917 نیروهای خود را به حرکت آوردند تا نیکلای دوم تزار روسیه از سلطنت کناره گیری کند. وی تحت فشار متفقین و پس از یک رشته آشوب های خشونت بار در پتروگراد، پایتخت روسیه تزاری، آشوبهایی که به علت قطع شبکه حمل و نقل پایتخت را از ذخیره موادغذایی محروم ساخت و به تعطیل کارخانه ها انجامید، از مقام خود کناره گرفت.

اما، درحالی که این واقع در روسیه رخ می داد لنین و تروتسکی کجا بودند؟ لنین از سال 1905 که به علت تلاش برای سرنگون کردن تزار در انقلاب نافرجام همان سال تعبید شده بود در اروپا بسر می برد و هنگام شروع انقلاب در سوییس بود. تروتسکی هم به عنوان حبرنگار یک روزنامه کمونیستی در ناحیه ای واقع در شرق نیویارک در تعبید بسر می برد. در زمانی که تزار از سلطنت کناره گرفت، بلشویک ها یک نیروی سیاسی نحسوس نبودند و بدین دلیل هم به قدرت نرسیدند که توده های محرم در روسیه آنان را به وطن فرا خواندند، بلکه بدین خاطر که همان قدرتمندان مستقر در اروپا و آیالات متحده آنرا به داخل فرستادند.

لنین با آن «قطار سر به مُهر» معروف از طریق همان اروپای مستعل در جنگ جهانی به روسیه اعزام گردید. لنین در این سفر یک محموله طلا به ارزش 5 تا 6 میلیون دلار به همراه داشت. این سفر تماماً توسط فرماندهی عالی آلمان و ماکس واربرگ از طریق یک سوسیالیست پر سابقه و بسیار ثروتمند دیگر موسوم به الکساندر هلپهند با نام مستعار «پارووس»، ترتیب داده شد. هنگامی که تروتسکی با 175 تن انقلابی همراه خود در 27 مارچ 1917 شهر نیویارک را با کشتی اس،اس، کریستیا ترک نمود، نخستین محل توقف شان بندر هالیفا کس واقع در ایالت نوواسکونیا در کشور کانادا بود. دولت کانادا تروتسکی و همراهانش را دستگیر و بازداشت نمود و اموال شان راهم توقیف کرد. این اقدام از طرف دولت کانادا بسیار منطقی بنظر می رسید، چون تروتسکی و همراهانش بارها گفته بود اگر موفق شود در روسیه زمام قدرت را بدست گیرد بلافاصله به آن چیزی که وی آنرا یک «جنگ امپریالیستی» می نامید، پایان خواهد داد و در صدد برقراری یک صلح جداگانه با آلمان برخواهد آمد. این اقدام میلیون ها سرباز آلمانی را آزاد می ساخت تا از جبهه شرق به جبهه غرب منتقل شوند و کانادایی ها را در آنجا نابود سازند. بنابر این، تروتسکی چند روز-به مدت پنج روز-در زندان آب خنک خورد اما، ناگهان انگلیس ها {از طریق سرویلیام وایزمن، یکی از شرکای آینده بانک کوهن، لوب و شرکا} و ایالات متحده از طریق بهتر از «سرهنگ» هاوس معروف که همیشه در همه جا حضور داشت} دولت کانادا را شدیداً تحت فشار قرار داد و علیرغم این واقعیت که در این تاریخ ما به جنگ پیوسته بودیم، فقط سه کلمه به دولت کانادا گفتیم «بگذارید تروتسکی برود» بدین ترتیب بود که تروتسکی با یک پاسپورت امریکایی به روسیه بازگشت تابه لنین بپیوندد. آنها به یکدیگر ما حق شدند و تا ماه نوامبر1917 با رشوه، حیله، وحشی گری، فریبکاری توانستند {نه این که توده های مردم را بدنبال خود بسیج کنند، بلکه} به تعداد کافی آدمکشی اجیر کنند و بقدر کافی معاملات پشت پرده صورت بدهند تا به زور لوله تفنگ چیزی را که لنین «تمام اختیارات در دست شوراها» می نامید بر مردم تحمیل نمایند.

کمونیستها با اشغال چند شهر عمده به قدرت رسیدند. در واقع باید گفت که تمام انقلاب بلشویکی عملاً فقط در یک شهر، یعنی پتروگراد پایتخت روسیه تزاری اتفاق افتاد. درست مثل این است که سرتاسر آیالات متحده به یک کشور کمونیستی تبدیل شود، چرا که پایتخت آن واشنگتن دی، سی، به اشغال جمعتی تحت رهبری کمونیست ها درآمده است. سال ها طول کشید تاشوراها توانستند قدرت خود را در سراسر خاک روسیه تحکیم بخشند. عوامل آلمانی علی الطاهر لذتی تامین مالی لنین و تروتسکی عذر موجهی داشتند ماکس واربرگ و یک روسی اخراجی بنام الکساندر هلیهند دوتن از عوامل آلمانی بودند که بیشترین مسوولیت تامین مالی لنین را به عهده داشتند. آنها می توانستند ادعا کنند که با کمک رسانی به لنین و تامین مالی وی دارند به آرمان کشور خود خدمت می کنند. اما ظاهراً این دوتن آلمانی «وطن دوست» فراموش کرده بودند نقشه خود را برای دامن زدن به یک انقلاب کمونیستی در روسیه را با پیشوای خود هیتلر در میان بگذارند. وقتی انسان می بیند آقای ماکس واربرگ برادر همان واربرگ معروف است که محرک اصلی در تاسیس نظام فدرال رزرو امریکا {بانک مرکزی توطئه گران بین المللی} امریکا بود و در مقام خود به عنوان رییس هیات مدیره فدرال رزو نقش بسیار برجسته ای در تامین مالی اقدامات جنگی در طول جنگ های اول ایفا نمود، آنگاه تصویر انقلاب بلشویکی در روسیه بعُد کاملاً تازه ای بخود می گیرد.

یکی از بهترین منابع اطلاعاتی در باب تامین مالی انقلاب بلشویکی کتابی است تحت عنوان تزاریسم و انقلاب تالیف یک جنرال برجسته روسیه سفید بنام آرسون دوگودویچ که بنیاد گذار «اتحادیه خلق مظلوم» در فرانسه بود در این کتاب که به فرانسه نوشته و سپس به انگلیسی ترجمه شده است، دوگودویچ می نویسد: تهیه کنندگان اصلی پول برای انقلاب بلشویکی... نه میلیونرهای دیوانه روسی بودند و نه راهزنان مسلح لنین. پول «واقعی» عمدتاً از پاره ای محافل انگلیسی و امریکایی می رسید که از دیر باز از آرمان انقلاب روسیه قویاً حمایت کرده بودند.

دوگودویچ در همین زمینه ادامه می دهد: سهم بزرگی که بانکدار ثروتمند امریکایی، یعقوب شیف، در وقایع روسیه بعهده داشت، اگرچه هنوز بطور کامل افشا نشده است، اما دیگر بر هیچکس پوشیده نیست. همچنین به نقل از کتابی به قلم جنرال الکساندر نخفودف در خصوص انقلاب بلشویکی، دوگودویچ می نوبسد: یعقوب شیف در اپریل 1917 علناً اعلام نمود در سایه حمایت های مالی وی بود که انقلاب روسیه به ثمر رسید. در بهار همان سال، یعقوب شیف کمک مالی خود به ترتسکی را آغاز نمود. تروتسکی {فرمانده ارتش سرخ در سال های 1918 الی 1923} بطور همزمان از سوی مارکس واربرگ، لاف اشبرگ ازنای بانکن وزیفونوفسکی... که دخترش بعداً با تروتسکی ازدواج نمود، کمک های مالی دریافت می کرد. یعقوب شیف میلیون ها دلار جهت سرنگونی تزار روسیه سرمایه گذاری کرد و میلیون ها دلار دیگرهم خرج کرد تا کرنسکی را سرنکون سازد. وی حتی تا مدت های مدید پس از آن که ماهیت واقعی بلشویسم برای مردم دنیا روشن شده بود به روسیه پول میفرستاد {گاری آلن هیچکس جرات ندارد آنرا... توطئه بنماد ترجمه دکتر عبدالخلیل حاجتی چاپ موسسه فرهنگی رسا چاپ نهم ص113 {...} 19}
بدین ترتیب، بلشویک ها قدرت را در دست گرفتند. ماشین ترور سرخ براه افتاد. در شب 6 جنوری 1919، بلشویک ها به فرمان لنین، وارد زیرزمینی قصر شدند و تزار همراه با همسرش و یک پسر و چهار دخترش بدون مجاکمه تیر باران شدند و تا امروزه کسی استخوان های تزار را پیدا نکرده است. دنیا جای خیلی خطرناک است.

محمد صدیقی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
قرن نوزدهم
قدرتهای بزرگ
نظرات بینندگان:


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است