تاریخ انتشار: ۱۶:۳۰ ۱۳۹۹/۳/۸ | کد خبر: 163564 | منبع: | پرینت |
در افغانستان متاسفانه بی سوادی بی بیداد می کند، و نا آگاهی از علم جدید و قدیم یک حقیقت انکار نشدنی است. تنها علوم جدید غربی برای ما ناشناخته نیست، بلکه حکمت قدیم و خیلی از شاخه های معرفت قرون وسطایی نیز از چنگ شناخت ما بیرون مانده است. ما اینک وضعیت فرهنگی گذشته و معرفت و معرفت شناسی اسلاف چند سده قبل مارا هم نمی شناسیم، و نتوانسته ایم تصاحب کنیم. مثلا چه قدر ابن سینا، فارابی، ابن رشد، خواجه نصیر، میرداماد، ملا صدرا یا شیخ طوسی، شیخ مرتضی، شیخ مفید، شیخ انصاری، خویی، نائینی، سنگلچی و امثال این بزرگان فرهنگ و تاریخ مان را می شناسیم و آثار تحقیقی در باره زندگی و اندیشه این ها تالیف کرده ایم؟
آیا یک مقاله قابل تامل فلسفی درباره ابن سینا، در میان چیزفهمان امروزی ما نوشته شده است و یک شرح مختصر برای فهم دقیق دیدگاه یک فقیه نام دار چند سده و حتی چند دهه قبل از سر کلک هنرمند نسل امروز ما چکیده است؟
اما غوغا و هیاهو و پف و پتاق ما ما از آسمان هفتم فراتر رفته است، و کوس ادعای دانایی ما گوش عالمیان و برزخیان را یکجا کر کرده است. نسل امروز ما یک کتاب علمی و تحقیقی نه تنها تالیف نتوانسته است، که ترجمه هم نتوانسته است. مدرسین حوزه های دینی افغانستان دست شان از ترجمه یک اثر تحقیقی از عربی به فارسی خالی است؛ یعنی از زبانی که به همین زبان تعلیم و آموزش می بینند.
دانشگاهیان مانیز یک کتاب مهم و مورد ضرورت علمی را، از زبان های خارجی به زبان مادری شان برگردان نتوانسته اند و یک اثر جدی که در محافل علمی منطقه قابل عرضه باشد تولید و ارائه نتوانسته اند. سقف تفکر ما اکنونی ها آن قدر پایین است، که درس های ابتدایی ما را بعنوان معلم در مکاتب بر سر بازار رسانه و با دهل و نقاره و ساز و برگ خیره کننده عرضه می کنیم و افتخار داریم که چند روزی در یکی از دانشگاه های آمریکایی یا اروپایی کورس سواد آموزی خوانده ایم و یا مدرک لیسانس و ما فوق لیسانس گرفته ایم.
حقارت ما از این بیشتر نمی شود، اما خود بینی و خود خواهی و غرور کاذب ما در هردو عالم نمی گنجد. و فخر فروشی مان به همدیگر، در محافل به اصطلاح علمی و فرهنگی و حتی در سر کوچه و بازار چنان نیرومند است که وقتی باهم می رسیم بلا معطل باد نخوت و تکبر به همدیگر تحویل می دهیم. فروتنی و اعتماد به نفسی واقعی را من در وجود تحصیل کردگان امروز افغانستان جز یگان استثنا ندیدم، و هرچه دیدم تکبر و تبختر و خود ستایی های ابلهانه و صغارت مندانه بود.
دستان ما از هر چیز خالی است، ولی دماغ ما متاسفانه از باد هوا پر است و جهالت ما از وجود ما لبریز کرده است. این وضعیت خیلی تاسف بار است اما اکثرا هنوز نه درک کرده ایم و نه به رخ مانمی آوریم.
درس خوانده ها و با سوادان افغانستان، جاهل تر از بی سوادان و درس نخوانده هایش هستند. بی سوادها دست کم گرفتار جهل مرکب نیستند و فهم شان از زندگی واقعی و عینی است.
صفرمحمد مظفری
>>> اگر حقیقت اندیشه ابن سینا ذکریای رازی وامثال این را بیان داری گردنت را میزنند،
ر
>>> ترجمه آثار خارجی به زبان فارسی در زمان های سابق مروج بود.
اما حالا ما در عصر دیجیتال و انترنت و هوش مصنوعی و غیره قرار داریم و خود پروگرام های مختلف ترجمه زبان ها بشمول گوگل ترانسلیتر به زبان های مختلف وجود دارد.
هر موضوعی را که نمی دانید،عنوان آن را به فارسی بنویسید و به یک زبان خارجی ترجمه کنید و این موضوع را به یکی از زبان های خارجی در انترنت پیدا کنید و بعداً آن را کاپی کنید و توسط گوگل ترانسلیتر به زبان فارسی ترجمه کنید.
هرچند گرامر زبان های مختلف به اشکال مختلف است و شاید صد فیصد مطابق میل ما ترجمه صورت نگیرد،اما به هرصورت از هیچ کرده خوب است و شما میتوانید مفهوم مطلبی را که میخواهید،بدست بیاورید.
اما خوبتر آن است که به یک و یا چند زبان خارجی دسترسی داشته باشید،تا مطالب را مطابق میل تان در انترنت پیدا کنید.
>>> حرف حساب جواب ندارد دقیق فرمودید
>>> مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
از دولت و دولتیان باید دست شست که خاک بر سر همه شان.
اما دانشگاهیان ما یا دانشگاه ها و پوهنتون های ما چه کاری کردند؟
همه کار ها پروژه یی شده.
دانشگاه منتظر است تا کدام موسسه چند ده هزار دالر بودجه بدهد تا دانشگاه کابل یک سمینار یا کنفرانس راه بیندازد و باز اگر پول باقیماند مجموعه مقالات را چاپ کند.
حال آنکه هیچ پولی نیاز نیست.
مثلا" در مورد فارابی
یک مکتوب در کامپیوتر می نویسی و بعد به آدرس تمام دانشگاه ها و افراد چیز فهم می فرستی و میگویی که قرار است شش ماه بعد در فلان روز و ساعت و تاریخ در منزل دوم کتابخانه دانشگاه کابل سمینار فارابی راه اندازی شود.
مقالات تانرا تا چهار ماه دیگر به آدرس ما بفرستید و بعد یک تیم استادان و دانشمندان مقالات را بررسی میکنند و گزینش انجام میشود و بعد مراحل بعدی و روز سمینار هم چند ترموز چای و چند قطی بیسکویت تهیه میشود و سمینار راس ساعت ۸ آغاز و ساعت ۱۲ ختم و نظر به تعداد مقالات شاید برای ۳ روز دوام کند.
و در ختم سمینار مقالات خوانده شده در معرض دید عام قرار میگیرد و برای معیاری ترین ها رتبه های ۱ و ۲ و ۳ داده شده و در مجله علمی دانشگاه درج میشوند.
کل مصارف شاید در حدود ۵۰۰۰ افغانی شود که آنهم پول بیسکویت و چای خشک است.
اما تشویق و ترغیب اهل سخن به کار بیشتر و بهتر.
و از این جا است که کار های اساسی پدید می آید.
>>> اگر زبان رسمی ایرانی ها به غیر از فارسی چیز دیگر می بود حالا ما کتب درسی مکاتب هم نداشتیم چون اکثرا کتب ترجمه شده گی توسط ایرانی ها از منافع غربی هاست وافغانستان برای مکاتبش صرف ازایرانی ها کاپی کرده است
>>> سزاوار کسى است که عادل وصادق وخدمتگازار وبى سواد باشد - و نه با سواد و بدون اخلاق و بى ادب و ظالم ومردم آزار ٬دروغ گو وجعلکار!
بی سوادی توهین نیست. بی سوادی یک وضعیت است و لزوماً یک احساس ناخوشایند از ۱۴۰۰ سال پیش . مثلاً ۱۴۰۰ سال پيش جمعیت جغرافيه آنزمان که از سال ۱۸۵۶ "افغانستان" از ايران جدا شد امکان دارد که ۹۹ ، ۹۵ ، ۸۵ در صد و حتی امروز ۸۰ ٪ از جمعیت افغانستان نمی توانند از سه تخنيک و فن فرهنگى استفاده کنند: تخنيک سه گانه فرهنگى عبارت اند از خواندن ، نوشتن و حساب کردن مى باشند.
بی سوادی فقدان دولت ، جامعه و مشکل فقط برای کسانی است که فکر می کنند بی سوادی برای او شخصاً یک مشکل است.
بی سوادی به معنای بى فرهنگى، بى معاشرتى ، بى ارتباطاتى و عدم اجتماعی بودن و عدم بدون آموزش و بدون پرورش ٬ بى عقلى و نادانى بى معرفتى و بى عرفانى نيست.
انبار کردن معلومات بدون تفکر اخلاقيات عدالت و صداقت و بدون اطاعت از يک چيزى بالاتر اخلاقيات (ميتواند خدا باشد - يا بالاتر از شخص من) يکى از بى ارزشترين چيزى پوچ است.
مثلا پدرى به فرزند (پسر و دختر ) امر مى کند که گفتار بد و کردار بد نکند (خدا و يا قانون و يا اجتماع يا اخلاق يا دين يا ادب همين فحش و دشنام را خوش ندارد. اصلا هيڇ دشنام و لت و کوب را خوش ندارد به جز کودک که عشق و توجه پدر يا مادر خود را نديده و کارى بدى انجام مى دهد تا توجه پدر يا مادرخود را بطرف خود جلب کنند). فرزند بلى مى گويد. همان دشنام زشت و رکيک که فرزند را سرزنش و يا نکويش نموده بود - پدر فرزند به زبان مى آورد. فرزند اين عمل را زشت و رکيک و زننده و بى تربيت و لعنت به پدر کرد. دراين جا دو راه براى پدر وجود دارد :
اول: پدر بايد پوزش بخواهد و هيچ راهى ديگرى جزءاز معذرت خوا ستنن ندارد. با پوزش خواستن از فرزند " گفتاربد" و "کردار بد" را غير قانونى - غير اجتماعى و غير اخلاقى ساخت. فرض مى کنيم پدر در يک صورت بى سواد ( تفکر و رفتار بى سواد ولى عمل عارفانه)
دوم: پدر باز فر زند را سرزنش مى کند و از مقام خود دفاع مى کنند و نه از مقام بالاتر از خود . فرض مى کنيم همين پدر باسواد باشد
در صورت اولى پدر از مقام بالاتر از خود اطاعت مى کند. در صورت دوم پدر فرزند را مجبور مى سازد که از خدا و يا قانون و يا اجتماع يا اخلاق يا دين يا ادب اطاعت نکند ٬ بلکه از مقام پدر اطاعت کند (تفکر و رفتار اين با سواد خلاف خدا و يا قانون و يا اجتماع يا اخلاق يا دين يا ادب مى باشد يعنى اين پدر از مقام خود اطاعت مى کند)
حکايت پند آميز منسوب به پيامبر اسلام
"روزی زنی به همراه فرزند آمد تا در مورد تربیت فرزند خود از پیامبر مشورت گيرد. این زن گفت که فرزندش فقط خرما می خورد و چیز دیگری غير از خرما نمى خورد.
پیامبر فرمود: لطفا فردا بیایید.
روز بعد ، پیامبر فرمود که او نیزخرما را بسيار دوست دارد ، و خوب می فهمد که چراتو آن را می خورى . خرما خوردن زياد حرام نیست؛ اما بدن کودک به اقسام گوناگون سيزيجات ٬ غله جات٬ حبوبات٬ لبنیات و غذاهای دیگر نياز دارد . کودک به پیامبر گفت: بله.بسيار خوب . درهنگام ترک اتاق روى خود را بطرف پيامبر کرد و گفت: رسول خدا دیروز می توانستی که همين حرف را بزنی.
پیامبر فرمود: دیروز من بسيار زیاد خرما خورد ه بودم! امروز از سبب فرزند تو بسيا ر کم خرما خوردم. چون من پيش از پند دادن به ديگران نخست از همان پند پيروى کنم.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است