بخش بزرگی از هم‌تباران من، چنان در نفرت و کینه‌توزی فرورفته‌اند که یا پیوسته با خود در جنگند یا با تمام هستی. همین کینه‌پروری، غمگینانه، مجال آزاده زیستن و فراخ‌بینی را از ایشان گرفته است. این یک امر طبیعی است که دل انسان‌های باوجدان برای عدالت اجتماعی می‌تپد و باید بتپد. مگر گاهی خودمان آنسوی همان سکه‌یی می‌شویم که در برابرش به مبارزه برخاسته‌ایم.

عزت و آبروی تبار تاجیک را به بُرد و باخت هرگروهی گره زدن، ستم در حق تاجیک است. حالا نه اینکه تاجیک در طول تاریخش گلی به آب داده باشد که در خور ستایش و افتخار باشد، ولی خب، انسان‌ها حق دارند به تبارشان عشق بورزند.

از برای همین، چشم امید به عبدالله و غنی دوختن خود درد بزرگ‌تر از «تباهی احتمالی» تاجیک است. غنی و عبداللهٔ که در یک کشور «سی‌وچند» میلیونی نتوانستند یک میلیون رای بیارند، در یک جامعهٔ رویایی می‌بایست از فرط سرافکندگی و عدم مشروطیت خود با آبرومندی از «نمایندگی» مردم دست می‌کشیدند.

اینکه استاد ربانی در زمان حیاتش عبدالله را به عنوان نقطهٔ گذار از سلطه‌طلبی دولتمردان پشتون‌تبار وارد صحنهٔ سیاسی کرد، تا طلسم برتری‌جویی ایشان بشکند و راه مشارکت سیاسی بدین‌سان به روی دیگر تبار‌ها باز شود، به این معنا نیست که عبدالله راه نجات تاجیک و هزاره و اوزبیک باشد.

راست یا دروغ، باور مردمان بر این است که تاجیکان یا پارسیان در طول تاریخ‌شان پرچم‌دار آشتی و مدارا بوده‌اند. و اگر «نیک در هیچ حال بد نشود» حتا زمانی که تیغ در گلومان است، نباید این مدارا و آشتی‌دوستی را از یاد ببریم و بگذاریم نفرت ریشهٔ این درخت شیرین‌بر را بخشکاند. اگر عبدالرحمان و تَرَکی و امین و طالب نماندند، غنی و عبدلله هم نخواهند ماند. اگر عرب و مغل با تمام هیبت و خشم‌شان نتوانستند این زبان و فرهنگ (که زبان و فرهنگ مشترک مردمان این گسترهٔ فرهنگی است) را از میان ببرند، آقای و غنی و هم‌باورانش هم نمی‌توانند.

پیوند پشتون با تاجیک، برای من پیوند پشتو با پارسی‌ است. ریشه‌های مشترک، شاخه‌های مشترک! پشتونان تا ابد از بیدادی که هم‌تباران‌شان به دیگر تبار‌های افغانستان روا دیده‌اند، بی‌خبر نخواهند ماند. روزی، دل کودکی در قندهار برای حق تلف شده‌یی کودکی در بامیان و بدخشان خواهد تپید. زیستن با این باور بار درد‌ها را سبک می‌کند.

غفران بدخشانی

>>>   آفرين و صد آفرين اى پارسيان تاجدار شرق ايران زمين يا آريانا خورشيد برامد و به گفته هرودوت تاريخ نگار يونان کرونا ايرانى و تورانى تاجدار معرب صاحب قران
حکایت شمارهٔ ۱۰
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان
درویش و غنی بنده این خاک درند
و آنان که غنی ترند محتاج ترند
آن گه مرا گفت از آن جا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان خاطری همراه من کنید که از دشمنی صعب اندیشناکم. گفتمش بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.
به بازوان توانا و قوت سر دست
خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست
نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست
هر آن که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست
ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده
وگر تو می‌ندهی داد روز دادی هست
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
اگر حاکمان "درخانى و آدم خان" به گفته سعدى شيرازى کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
حاکمان درخانى و آدم خان
ظالم و غارتگر است
تير کش به فرق سر رعيت است
تروريسم انتقام عمل بزدلان است
حاکمان درخانى و آدم خان هستند فقط برادران تروريستان
سپر نيستند براى مردمان

توانا براى چپاول ملک غير پشتونان
و هر خدمت براى افغان- يا پشتون سازى
تجزيه افغانستان دارو درمان است براى شهروندان

>>>   آقای بدخشانی سلام
حکومتگران پشتو تنها در حق دیگر اقوام ظلم و ستم نکردند بیشتر از همه در حق مردم پشتون ستم و استبداد روا داشته اند .
همین اکنون اگر سرشماری شود که چه تعداد از نفوس افغانستان با سواد هستند بصورت یقین بیشترین با سوادان فارسی زبانان و تاجیک ها و هزاره ها هستند و در این مورد مردم پشتو زبان در حداقل نیز قرار نخواهند گرفت .
اگر عادله قضاوت شود از سیصد سال بدینطرف حکومت های افغانستان نابخشدنی ترین خیانت ها را در حق مردم پشتون و مناظق پشتو زبان روا داشته اند
تا کنون چند باب مکتب و پوهنحی و پوهنتون در مناطق پشتو زبان آباد و فعال است
تا کنون چند شفاخانه و کلینیک و مراجع درمان و تداوی در این مناطق ساخته شده بسیار بسیار اندک . مگر این خیانت نیست . آیا اینکه طفل پشتو بیسواد و زنان شان در زیر خیمه ها زندگی می کنند خیانت ملی این حکومتگران نیست ؟
نگویید که محمد زایی و درانی و غلزایی و اچکزایی و چه و چه در حق ملیت های تاجیک و هزاره و ازبک ظلم نموده ، باور کنید که ظلم این افراد در حق مردم پشتون به مراتب بیشتر بوده. به نظر شما آیا مردمی را در جهل و تاریکی نگهداشتن خیانت ملی نیست ؟ مردمی که از حودشان و از ملیت خود شان است که این همه بیسواد نگهداشته شدند . مردمی که نه داکتر دارند و نه شفاخانه و نه طبیب .
پس این حکومتگران مردمان خود فروخته و چپاولگری بیش نیستندکه نه تنها بر دیگران رحم نمی کنند بلکه در حق هم قبیله خود نیز بی مروت اند .

>>>   برادر گل خلص در یک کلام مردم فارسی زبانان چه در بامیان دایکندی وغیره جا ها گشور ما هستندبشمول ازبک ها و ترکمن ها نه جنگ طلب هستند و نه به جنگ علاقه دارند تا زمانی دست به تفنگ نمیبرند که به دین و هویت ناموس کشور و دست درازی نگردد اگر به انها بی احترمی صورت گرفت تا زمانی که یا دشمن را از پا نیندازد ویا خودش از بین نرود ارام نمی نشینند از خورد تا بزرگ قربانی درین راه را بخود فخر و افتخار میدانند بهترانست که این اقوام بومی اصیل کشور را مجبور به پا خیزی وتقابل نکنید خواست اینها عدالت اجتماعی و فرهنگی و تطبیق قانون حق را بحقدار سپردن احترام به ارای پاک مردم دوری از قومگرایی و تعصب و کینه به اقوام دیگر و مسایل دیگری هم است که از حوصله این شبکه خبری پر بیننده بدور است بعدا بصورت مفصل بیان خواهیم کرد.

>>>   حق انسان مهم است
مگر تاجیک ظالم که در بدخشان هزار ها را قتل عام کرد زیر نام خلقی مانند کرم علی شاه محمد شاه که کارمند وزارت داخله
که تا توانست کشت و بست و بعدا به تورنتوی کانادا با پرداخت پول غارت که از
بدخشی ها دریافت کرده بود فرار کرد
یا خلقی های قندهاری که از پول غارت قاچاقی کانادا امدند و حالا صاحب ارگاه و بارگاه اند...
ستمگری ربطی به زبان,قومیت و نژاد ندارد...

>>>   چرا بیست و چهار ساعت پشت زبان را گرفته اید و برادر هم زبان میگویید؟
چرا برادر هم مذهب نمیگویید؟
چرا برادر هم قواره نمیگویید؟
هزاره ها را که در زمانهای سابق هم پشتون و هم تاجیک بد میدید و یگان تاجک و با پشتون بینی پچق و یا چشمان تنگ میداشت.میگفتند که :گم کو.چه بلا قواره هزاره گی دارد.بخدا اگه به مه مفت بتن،نمیگیرمش.
حالا این هزاره ها بنام هموطن خک زبان گفته خود را در پهلوی تاجکان چسپانده اند.
غافل ار آن که هراره نه در جمع پشتون ها جای دارد و نه هم در جمع تاجک ها.

>>>   مربوط ساختن فاشیزم و یا فاشیست و مندغری و ظام وستم مربوط یک قوم ساختن خود یک نظریه فاشیستی و غیر انسانی است، آیا دوره حیب الله کلکانی و یا زبالی دوره بشردوستی و عدالت بود؟ آیا حاکمیت حزب وحدت بر مناطق حتی هزاره نشین بوی مساوات و انسانیت میداد و آیا حاکم بودن دوستم در چند دهه بر مردم ترکتبار نمونه عدالت و ترقی است؟ و آیا حکمرانی ها مسعود بوی عدالت میداد؟ یا اینکه حاکمیت جمعیت و شورای نظار وحدت و سایر تنظیم ها نمونه شفافیت و مساوات بود؟ بیاید قبول کنیم که در کشور که فقر و جهالت حکمفرما بود همه باشندگان از آن مزه تلخ میچشند.

>>>   تلخ ترین حقیقت اینست که این متفکر فاشیست دوم جهان بعد از هیتلر(غنی به عدالت اجتماعی باوری ندارد) نه تنها تقلب ، جعلی و تحمیلی است بلکه آمدن انسان متقلب در راس دولت بزرگترین تهدید به امنیت ملی و منافع ملی افغانستان نیز می باشد. وفتی حرف راست در جامعه افغانستان به عدالت اجتماعی می زنید فقط انسان های فاشست عصبانی می شوند بخاطریکه تمام تاریخ زنده گی حاکمان قدرت طلب بر دورغ گوی ِ یاوه گوی استوار است.

>>>   متعصبترین گروه همین اوغانها یاپشتونها هستند۰
همین اوغان ها یا پشتونها هستند که گاهی طالب میشوند، و گاهی گلبیدینی، گاهی داعشی، و حتی گاهی جنایتکاران خلقی و نجیبی ویا فاشیست های اوغان ملیتی میشوند۰ ولی بازهم خود اینها و رهبر های اینها بر اساس همان روابط تعصبات قومی و پشتونولی خود همه باهم یکی میشوند، یعنی چون همه اوغان هستند و باهم وجه مشترک تعصبی قومی دارند به اساس همان وجه مشترک باهم همبستگی و همکاری میکنند۰ خلاصه که تمام این وحشت و کشتار ها را همین اوغان ها میکنند، فقط به اشکال مختلف، ولی بازهم به اساس همان مشترکات قومی تعصبی از همدیگر دفاع میکنند و انگشت ملامت را هم با دیده درائی بطرف دیگر اقوام یعنی غیر اوغانها میگیرند۰

>>>   ازنظر تباری،افغانها یا پشتونها تعدادی ازقبایل هندی الاصل ملتانی بوده که سرزمینهای آبایی شان اطراف کوه سلیمان، خیبر پشتخوا و وپشین وژوب می باشد و این مناطق درتاریخ بنام افغانلند یاد شده است و دریاد داشتهای تاریخی بعضی ازنویسنده گان انگلیسی منجمله ( الفنستون) مولف کتاب افغانان نمایندهء انگلیس در دربار شاه شجاع نامهای تمام مناطق افغان نشین با تفصیل آن ذکر گردیده است"«اوغانستان=افغانستان» مکران و یا یکی از ولایات مکران بوده است و از توابع ایالت سند و از اجزاء پاکستان کنونی می باشد.

مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است