در انتهاى جاده بُن بست!
حكمتيار در طول چهار دهه يك تنه حزب را رهبرى كرد و به هواى رهبرى انحصارى جهاد و رسيدن به زعامت افغانستان از هيچ كودتا، ایتلاف، معامله و وابستگى دريغ نورزيد 
تاریخ انتشار:   ۲۱:۱۱    ۱۳۹۸/۱۰/۲۵ کد خبر: 161805 منبع: پرینت

گويند روزى عبدالرحمان خان، آن حاكم ظالم و جبار، در باغى نشسته بود. روز به آخر رسيد و نزديك هاى شامِ گاو گُم بود. مردى از آن نزديكى مى گذشت و او را بى موقع در باغ ديد، اما نشناخت كه كيست؟
با كنايه و زير زبانى گفت: اى زاغ در اين باغ، تو تنها چه ميكنى؟
گُل رفت و بلبل رفت و لاله رفت و چمن در گريز است!
از قضا عبدالرحمان شنيد و يكى از غلامانش را دنبال او فرستاد و از او پرسيد: كنايه را به من گفتى؟
يعنى همه از من بيزارند؟
مرد بيچاره گفت: نه قربان، نفهميده از زبانم برآمد. او را حسابى توبيخ نمودند.

انشعاب در حزب اسلامى و تنهايى و انزواى حكمتيار در صحنه سياسى مرا بياد خاطره ى از عبدالرحمان انداخت.
حكمتيار به آخر خط حيات سياسى اش رسيده!
شايد دور از واقعيت نباشد كه حكمتيار را مُهره درشت باقيمانده از خط فكرى اخوانيت و آخرين و كهنه كار ترين سرباز خسته و افسرده جنگ سرد در مقياس افغانستان شمرد كه واپسين رمق هاى زندگى ناكام خود را ميكشد و آخرين صفحات كارنامه بدنامش را ورق مى زند.

گلبدين، جوان غلجايى از ناقل شمال كشور، مبارزه سياسى را در جو ملتهب و آشفته ايديالوژيك دوران شاهى آغاز نمود. بنابر قول برخى، در شروع گرايشات چپى داشت. اما مسيرش را با جريان اسلامگراى سياسى جوانان مسلمان گره زده، ادامه داد.

بنابر طبع ماجراجو و قدرت طلبش، بسرعت پله هاى ترقى را در درون نهضت اسلامى پيمود تا جائيكه از آن انشعاب نموده، جريان مستقل خودش را تأسيس كرد. او از كودتاى ناكام جوانان مسلمان عليه سردار داود، كودتاى كمونيستى هفت ثور و تجاوز شوروى بهره بردارى بهينه به نفع خويش براى مطرح شدن و رسيدن به رهبرى نمود و حزب قدرتمندى را با حمايت پاكستان، امريكا و برخى ديگر از كشور ها ايجاد نمود.

اما از آنجائيكه نه ظرفيت فطرى و ذاتى رهبرى دارد و نه توفيق يافت، آنرا در جريان فشرده، دشوار و پُر نشيب و فراز كار سياسى كسب نمايد. همواره حزبش دچار انشعاب شد و يارانش او را ترك گفتند. صاحب نظران يكى از دلايل عمده انشعابات در حزب اسلامى را استبداد رأى شخص حكمتيار و سقف پائين سازمانى آن ميدانند كه هرآنكه در حزب به بلوغ مى رسيد و قد راست مى نمود، سرش به سقف كوتاه حزب مى خورد و مى شكست. بسيارى حزب اسلامى را لباس تنگى براى حزبى ها وانمود مى كنند كه فقط به قد و قامت حكمتيار دوخته شده است. و صرفاً پاتقى بود به جوانان تند و احساساتى كه بلى گويان حكمتيار باشند و شعار هاى افراطى و ميان تهى او را تكرار كنند. بقول جناب پيمان: حنجره از آنها باشد، صدا از حكمتيار.

حكمتيار در طول چهار دهه يك تنه حزب را رهبرى كرد و به هواى رهبرى انحصارى جهاد و رسيدن به زعامت افغانستان از هيچ كودتا، ایتلاف، معامله و وابستگى دريغ نورزيد. و براى نيل به هدفش از دَرِ رقباى جهادى اش گرفته تا دروازه سازمانهاى چپ و كشورهاى منطقه و جهان را دق الباب نمود. اما نشد كه نشد و بجايى نرسيد. از بخت بد او، ثمر جهاد را مسعود خوشبخت نصيب شد كه بطور خودجوش از دل بحران اين وطن برآمده و در كوره راه مبارزه بخاطر آن، ورزيده و آبديده شده بود و درايت و لياقتش را داشت.

آخرين تلاش مذبوحانه اش مخالفت كاذب با حضور جامعه جهانى در افغانستان بود كه هيچ ثمرى برايش نداشت. زيرا گوى سبقت را در اين ميدان نيز طالبان از وى ربوده بودند. با تسليم شدنش به ارگ آخرين اميد و چشمداشت بقايا و نسل سوم حزبش را هم بخاك يكسان كرد. پيروانش با تصور باطل اينكه شايد رهبر شكست خورده شان در مغاره هاى لغمان و يا هم مهمانخانه هاى پاكستان به خودسازى و بازسازى شخصيت خود پرداخته و شايد در آشفته بازار كابل كه نه از حريف قدرتمندش، مسعود خبرى و نه هم از رقيب زيركش استاد ربانى اثريست و ميدان يكسره در اختيار او خواهد بود، مشتاقانه به پيشوازش به لغمان شتافتند و بدرقه كنان او را تا كابل مشايعت نمودند.

اما پس از چندى دريافتند كه رهبر شان به اصطلاح استاد سياف، يك چامپه هم تغیير نكرده و كار و همراهى با وى ضياع وقت است. همه به تدريج از كنارش رفتند. از قاضى امين وقاد تا داودزى و ارغنديوال و زرداد و فاروق وردك و كريم خرم و جمعه خان همدرد و... تا آنكه حتىٰ پسرش جمال الدين نيز آغوش گرم پدر را رها نمود و راه خودش را برگزيد.

انشعاب اخير در حزب حكمتيار و مقاطعه جمع غفيرى از كدر هاى كليدى آن، نه تنها آخرين ميخ را بر تابوت حزبش كوبيد، بلكه او را كه انتظار بيجا داشت مردم افغانستان بعنوان ریيس جمهور آينده شان انتخاب نمايند، چنان رسوا ساخت كه حتىٰ پيروانش هم او را نمى خواهند.
بدين ترتيب پايان زندگى سياسى رهبرى رقم خورده كه هيچگاه به حزب و ملتش صادق و وفادار نبوده و هرگز در جهت خير و صلاح آنها گام ننهاده. از خون شهداى عزيز حزب اسلامى تا رشادت مجاهدان پاكباز آن و از تراژيدى ملت ما، صرفاً و صرفاً در جهت سودجويى شخصى كار گرفته است. و حالا در انتهاى مسير بُن بستى رسيده كه پنجاه سال قبل از سر ناآگاهى و ماجراجويى در آن گام نهاده بود.

بدون شك و بنابر سنت الهى، دير يا زود او چشم از اين جهان خواهد پوشيد. اما قبل از آن، اين فرزندان، پيروان و مردم افغانستان است كه از او چشم پوشيده و ترك اش نموده اند.
( فَاعْتَبِرُوا يَا أُوْلِي الأَبْصَارِ )

محمد عارف منصوری


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
بن بست
حکمتیار
حزب اسلامی
نظرات بینندگان:

>>>   هاهاهاهاهاهاا جوان غلجایی این کلمه تمام فکر تان را معرفی میکند، اما منصوری عزیز این را میدانید که به این شخص شوم خداوند چند تحفه اعطا کرد، برایش نشان داد که حق آمدنی و باطل رفتنی است مثل که حالا خودش در طرف حق است اما مسعود و ربانی در طرف باطل نیست چون باطل رفتنی است

>>>   چه فرصت ها را که با لجاجت از دست داد و ملت را به خون نشاند.
کودتای گلو و دوستم در آن زمستان سرد را به یاد دارم
شرمت با گل بدین شرمت باد گل بی دین
شرمت باد که نه به خود شدی و نه به ملت فقط نوکری ISI را صادقانه انجام دادی
اگر تو بهانه جویی نمی کردی و منازعات قدرت را نه از راه جنگ که از راه سیاسی مدیریت میکردی حال نه طالبی بود و نه آمریکایی
مگر تو لجوج احمق ملت را در به در کردی
تنگت باد گلو
تنگت باد

>>>   تجربه نشان داده است که جریانات نظامی و سیاسی در افغانستان با وجود گذر زمان، همیشه ملتهب وهمراه با افروخته گری عمل منمایند. زیرا بانبود یک مجموعه ای از ایده لوگ ها واستراتیژیست های صادق، یک حزب سیاسی نمیتواند برای منافع ملی کشورش یک تعریف مشخص ارایه دهد و این حزب هر گز به باورمندی هایش دست نخواهد یافت و با کمی عقب گرد، فراز ونشیب های حزب اسلامی را بطور اجمالی مورد غور و مداقه قرار داد.
دوران جهاد را به یاد بیاوریم که اکثریت هواداران چیز فهم تنظیم ها معتقد بودند که حزب اسلامی یک تنظیم بزرگ وفراگیر است ، البته تفاوتهایی نیز هست که این حزب راباسایر احزاب اسلامی متمایزنموده، این حزب از طیفها و اصناف مختلفی عضوگیری کرده و با تاسیس یک حزب متمرکزوبا دسپلین در دوران جهاد در برایرروسها، هنوز هم در بخشهای گوناگون جامعۀ حضور خود را تثبیت کرده است و از حجم کلان سیاسی- اجتماعی در افغانستان برخوردار است. یکی از این تفاوتها در این است که این جریان نیروهایی را با سلیقه ها و دیدگاه های همسان در زمان جهاد وقبل ازان در خود جای داده بود، امری که دوام همزیستی آنهارا مساعد ساخته است، اما اکنون به دلیل وضعیت خاصی که از سوی نظام حاکم وامریکا بر آن تحمیل گردیده ، این جریان به تفاوتها و تناقضهای درونی روبرو گردیده است ،اما باگذشت ۲۰ سال دوری ازقدرت هنوزهم پیروانی زیادی در کشوردارد، اگر وضعیت چنان میشد که جمیعت اسلامی وشورای نظار موقف حزب اسلامی را اختیارمی نمودو ۲۰ سال ازقدرت دورنگهداشته میشد پیمانه انهادر سراسر کشور به چه اندازه میبود؟ با نهايت تأسف و اندوه تنظیم های جهادی در راه رسیدن به قدرت چه معاملات زشتی را انجام داد ، معامله گران بدون در نظر داشت نکته نظرات صاحب نظران حزب وارد معرکه زیان آوری گردیده اند که فرجامی نامیمونی را به بار آورد.

حکمتیار بعد از بازگشت به کشور، نباید به فکر وحدت حزب اسلامی تحت رهبری خودش میبود، بلکه تلاش میکرد تا به جای رهبر اجرائی حزب اسلامی، رهبر معنوی این حزب میگردید. و اگر موضعی فراتر از چهارچوب تنگ حزب اسلامی اتخاذ مینمود، موفق ترمییود، و گروه های متفرق حزب اسلامی را همانگونه تحمل مینمود که استاد ربانی شورای نظار را تحمل کرد، متاسفانه این کار را نکرد. و از طرف دیگر دست هائی داخلی وخارجی به کمک این شاخه های انشعابی فعال گردید. .

در این کشور هیچ گاه کسی با رای مردم به قدرت نرسیده بلکه تقلب و تصمیم خارجی ها تعیین کنندۀ نتایج آرا بوده است. حتی در یک انتخابات شفاف هم شانس شهید مسعود( اگر زنده میبود) از آدرس شورای نظار بیشتر از 5 درصد مجموع آرا کل را شکل میداد.

در بخش داخلی آقای حکمتیار با چالش بسیار جدی با اشرف غنی وحواریون کشور های ایران ،هند و بخشی از سازمان های خارجی مواجه است و اگر سعی نماید تا جناح های جداشده از حزب را مجددا با هم یکجا نماید یا با ایران ،هند و سایر شبکه های استخباراتی وارد معامله ننگین گردد، و این کار به آسانی امکان پذیر نیست، یا از رهبری حزب کناره گیری نماید.

مشکل بزرگ حکمتیار به مانند مسعود در این است که خود را رهبر تام الاختیار حزب اسلامی می داند و به مرکزیت حزب تحت رهبری خودش سخت باورمند است. حکمتیار به این شیوه از رهبری که لازمه اش استبداد رای است در طول سالهای جهاد عادت کرده و دشوار است تا از این عادت که با شرایط امروز به شدت ناسازگار است، دست بردارد. این در حالیست که بسیاری از جناح های جداشده از حزب در طول چندین سال گذشته با رهبری آزاد تر و واستفاده های نامشروع مالی بیشتر خو گرفته اند.

از طرف دیگر بسیاری از این جناح ها در عدم موجودیت حکمتیار با مراکز مختلف قدرت در داخل پیوند یافته و از این راه امتیازاتی زیادی کسب نمودند که پیشکش نمودن این همه امتیازات مالی برای ناراضیان حزب از توان حکمتیار
.خارج است
متاسفانه حکمتیار در شیوۀ رهبری در حزب تغییرنیاورد و ساختار رهبری را (دیموکراتیک) تر نساخت ومشکل دیگر حکمتیار ناسازگاری وی با جناح های قدرتمند در داخل نظام است.
در اوایل 2006 یکتعداد از اعضای حزب اسلامی با ابتکار خود شان تلاش کردند تا با حامد کرزی به تفاهم برسند. کرزی که می خواست پشتون ها او را به عنوان یک رهبر ملی بپذیرند، و به هیچ قیمتی حاضر نبود تا باآقای حکمتیار یا طالبان به توافقی دست یابد و حاضر نبود تا رهبری پشتون ها را با دیگران قسمت کند.
کرزی اعضای ضعیف النفس و امتیاز طلب حزب اسلامی را که تمایل به کار سیاسی بجای جنگ و درگیری نظامی داشتند، به آمدن به کابل تشویق نمود و به هر گروه امتیازات مستقل در نظر گرفت. به این ترتیب جناح های کوچک حزب اسلامی در کابل شکل گرفت (جناح های ارغندیوال، سباوون، واخیرا شورا های حزب اسلامی برهبری همدرد و در آینده یکی و دو دیگر).

در نگاهی به سنت روشنفکری اسلامی در افغانستان ، می توان دریافت که این سنت در کل چپگرا بوده است وسابقه روشنفکری اسلامی افغانستان با جریان های عدالت خواهی در دوره های استبداد و مبارزه علیه استعمار، گره خورده بود که انرا میتوان به سه گروه تقسیم کرد.
1- روشنفکرانی که بطور مشخص به نهضت اسلامی تعلق خاطر جدی داشتند و دارند که بعدها ایشان در احزاب مختلف خود را مطرح کردند یکتعداد آنان هنوز هم نگاهی همراهانه با احزاب خوددارند.
2-روشنفکرانی که به دلیل نگرش های مادیگرایانه وقدرت، مدافع استکبارگردیدندو بیشتر به عنوان مسلمان لیبرال خود را معرفی میدارند.
3- روشنفکرانی که ضمن توجه به ارزش های دینی، سعی می نمایند تا برای مسایل روز پاسخ در خور توجهی اسلامی داشته و از رقیب شکست نخورند. در این بین برخی اگر چه نگاهشان دینی است ، اما بر مواضع ‌تفاهم با دشمن تأکید می نمایند وآنها مدل دموکراسی را بهترین شکل برای حکومت اسلامی معرفی می نمایند. با طرح گفتمان اسلام مکتب مبارزه و مولد که نتیجه آن تغییرات بنیادین در جامعه و سیاست و خروج جامعه مسلمانان از بن بست عقب ماندگی های اجتماعی، علمی و تمدنی است، سعی می نمایند تا اسلام را به عنوان یک مکتب پاسخگوی تمام پرسش ها و مسائل نوین، نشان دهند،که در آن از آزادی و دموکراسی سخن، گفته شودو مبانی دموکراسی ان بیشتر بر مبانی دینی تکیه دارد و نه غربی؛ یعنی مبانی آنان وطنی است.
بنابراین در شرایط کنونی دو نوع قرائت سیاسی شکل گرفته وبه صورت جدی در آینده به مرحله تکاپوهی آن خواهد رسید.
یک قرائت که نگاهش بیشتر بر گفتمان سیاسی، آزادی ها و حقوق انسانی معطوف است و قرائت دیگر، قرائتی انقلابی که بر مبارزه با استکبار تأکید می شود. تعدادی از اعضای ارشد جهاد افغانستان که از ابتدای کنشگری شان به فکر اصلاح ساختارهای حاکم بر کشور بودند و پی‏‏گیرانه مسیر اصلاح‏طلبی را دنبال می‏کردند، همواره بر این نکته تأکید می کردند که اگر ساختار قدرت در ابعاد سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی، روند تکاملی و اصلاحی را طی نکند، در تاریکی فرو می رود. همانگونه که «آزادی نه گرفتنی است و نه دادنی، بلکه یادگرفتنی است.» بنا" برای یک مجاهد واقعی شایسته نیست چون کمونست هاوغربی هاتصویر خوف انگیزی از حزب اسلامی به ذهن مردم کشورداد،این امریکاو کشورهای منطقه است، که نمی خواهند حزب اسلامی وجمعیت اسلامی که هنوز هم بطور نسبی از پویایی اسلامی برخوردار اند، درعرصه سیاسی کشور سهم بسزایی گیرد. در نتیجۀ با تبلیغات رژیم های حاکم در افغانستان و مخالفت شدید امریکا ،روسیه و سایرمنابع قدرت مواجه است. ،
اگر این ملاحظه را نیز بیفزاییم که ورود به قدرت اقتضائاتی دارد و منطقی را بر صاحبان خود تحمیل می کند که قبل از ورود به آن اصلا مطرح نیست، احتمال فوق را قوت بیشتری می دهد.

افغانستان دربیش از چهار دهۀ گذشته جنگ های فراوانی را پشت سر نهاد اما این جنگ ها هیچ فاتح و قهرمانی نداشت. امروز اگر عرصه ای برای قهرمانی وجود دارد، نه میدان جنگ بلکه مسیر صلح است. هرکسی که بتواند در افغانستان صلح را برقرار سازد، شخصیت ملی و مورد قبول همه ملت خواهد بود.
محمد شاه بارز
اککلند ،نیوزلیند

>>>   گلبدین که سن و سال اش به تقاعد برابر است،حالا فهمیده است که دیگر امکانات این که در افغانستان به قدرت برسد،نیست.
نه امریکایی ها او را به قدرت میرسانند و نه طالبان او را در پهلوی خود میگیرند و نه هم اشرف غنی به او کدام چوکی و موقف دولتی میدهد و نه هم خودش دولت دوسره وحدت ملی مانند دولت اشرف غنی و داکتر عبدالله میخواهد.
بنأ درین اواخر فکر میکند که نه از طریق جنگ دیگر به قدرت رسیده میتواند و نه از طریق سیاست و نه از طریق نزدیکی به امریکا ودطالبان و اشرف غنی.
بنأ برای پوره کردن خواب و خیال قدرت خویش،یک میز کلان شیشه یی فرمایش داده است و در روی اًن یک گلدان گل سرخ(سور خلقی) را گذاشته است و دور آن میز چند نفر را نشانده است و خودش در بالا در چوکی نشسته است و فکر میکند که رییس جمهور مقرر شده است و در ارگ ریاست جمهوری است و جلسه کابینه را دایر کرده است.
دیشب در خبر های تلویزیون طلوع این جلسه کابینه گلبدین را دیدم، از خنده زیاد خود را گرفته نمیتوانستم.
گاو بیچاره کنجاره خواب میبیند.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است