شکست اسلام سیاسی و تفکر ملی در افغانستان
جریان های عدالت خواهی را، هم مدعیان اسلام سیاسی به جوخه های اعدام سپردند و هم کمونیست های پیرو شوروی. دلیل آن روشن بود نوکر و مزدور هیچ کشوری و جریان خارجی نبودند 
تاریخ انتشار:   ۱۷:۲۸    ۱۳۹۸/۷/۲۳ کد خبر: 160544 منبع: پرینت

اسلام سیاسی، اصطلاح نسبتآ جدیدی است، که غرب، آن را در برابر اسلام سنتی عنوان کرد. شاید در همان افق نگاه از بالا یا به زبان دیگر در بستر تحقیرآمیزی اوریانتولوژی.

در دهه های بیست و سی در ایران عهد پهلوی و در غرب اواخر قرن بیستم این اصطلاح بیشتر باب شد؛ به عنوان یک گفتمان نه چندان مسلط در همان دهه‌ی چهل خورشیدی رژیم سکولار پهلوی را، با نیم نگاهی به مدرنیته، به چالش کشید‌. این شبه گفتمان، در کشورهای دیگر نیز در پی آن شد که هویت اسلامی در محراق پراتیک سیاسی قرار بگیرد و در نهایت با جلو زدن از بنیادگرایی و رادیکالیزم اسلامی، در مقام یک"دال برتر"، سلطه‌ی خود را بگستراند. نیز با تفکیک ناپذیری دین از سیاست، حکومت اسلامی تاسیس کند.

به هر انجام! اسلام سیاسی (اردوگاه راست) و سویتیسم (اردوگاه چپ) به ترتیب در چهره های اخوانیرم و جریان های خلق و پرچم و شعله‌ی جاوید و چند گرایش سیاسی مستقل دیگر، وارد میدان شدند. هر دو جریان"راست" و"چپ" اندیشه هایی را از خارج وام گرفتند. آثار اخوان المسلمین مصر(حسن البنا و سیدقطب) و آثار تقی ارانی، ایرج اسکندری، خسروروزبه، احسان طبری و دیگر چپ های ایران منابع اصلی تیوریک این دو جریان بودند.

کشور های سوسیالیستی تکیه گاه سیاسی و معنوی اردوگاه چپ را می ساختند و اسلام سیاسی-اخوانیزم(اردوگاه راست) نیز از جانب کشورهایی حمایت می شدند و منابع مالی دریافت می‌کردند. در این مرحله مشکل اسلام سیاسی این بود که در میان مسلمانان سنتی پایگاه مهمی نداشت. بدشانسی دیگر این جریان (اخوانی ها) همزمان بودن شان با ناصریزم در مصر بود.

جمال عبدالناصر رهبر مصر، به دلیل مبارزات شجاعانه علیه استعمارگران اروپایی به ویژه انگلیس، تاکید بر ملی شدن کانال سویز، مبارزه‌ی پیگیر بر ضد رژیم صهیونیستی به نماد قدرت و افتخار مسلمانان جهان، جنبش های ضد استعماری و جنبش عدم انسلاک تبدیل شده بود. در آن روزگار به واقع یا به شایعه، افکار عامه این بود که جنبش اخوان المسلمین مصر در خدمت استعمار انگلیس قرار گرفته است و علیه ناصر جوان و آزادی خواه توطیه می‌کند و این اخوانی ها دشمنانی اند که برضد جنبش های آزادی بخش، جنبش های دموکراتیک و حرکت استقلال طلبانه‌ی اعراب میرزمند و این جنبش های حق طلبانه را تضعیف می کنند. یک چنین شایعه‌ ای یا حقیقتی مهر خطرناک بر جبین اخوان المسلمین مصر بود که به شدت از محبوبیت آن در مصر و از محبوبیت پیروان آن در کشورهایی مثل افغانستان فرو می‌کاست. مخالفت با ناصر به اعتبار جنبش اخوان المسلمین در سطح جهانی و پیروان آن در افغانستان ضربات سختی وارد کرد. وقتی که ناصر در اثر ایست قلبی درگذشت در افغانستان ماتم ملی اعلام شد، مردم اشک می ریختند و طبعآ در کشور های اسلامی دیگر نیز وضعیت چنین بود.مضاف بر آن کودتاه نافرجام اخوانی ها یا همان اسلام سیاسی بر ضد ناسیونالیست مسلمانی مثل سردار محمدداوود، شایعه‌ی ضد ملی بودن این جریان را در اذهان مردم مسلمان بیشتر تقویت کرد.

این هر دو اردوگاه چپ و راست را باید در افق تاریخی آن ها مورد مطالعه قرار بدهیم. نگاه صرفآ ایدیولوژیک مانع فهم درجه ی اثرگذاری این دو جریان در دهه سی، چهل و پنجاه می شود. مطالعه‌ی تاریخی نشان میدهد که چپ در آن سال های بنیادین به مراتب محبوب تر از جریان های دست راستی اخوانی بود و از لحاظ سازمانی نیر منسجم تر به میدان آمده بود.متکی به این امکانات بود که چپ توانست با یک کودتای برق آسا قدرت سیاسی را در افغانستان به دست بگیرد.و این در حالی بود که کودتای اخوانی ها با شکست مواجه شده بود. "چپ" اقتدار خود را حدود چهارده سال با نظم تمام حفظ کرد و یک دولت مدرن تشکیل داد.

عده‌ ای امروز، بدون تحلیل درست از"پویایی اسلام سیاسی و ناپیدایی جریان چپ" و به نوعی از افول تفکر ملی سخن می‌گویند. مشکل تیوریک این نوع تحلیل های سطحی این است که جریان چپ افغانستان را با کل اسلام سنتی برابر می‌گذارند و مقایسه می‌کنند و بعد"ضرورت ناپیدایی چپ"را از این تحلیل ساده انگارانه، بی هیج پروایی، استنتاج می‌نمایند و طبل پیروزی می‌کوبند.

دین مقدس اسلام یک میلیارد و هشت صد میلیون پیرو دارد. بنا بر این چپ افغانستان در مقایسه با اسلام (اسلام سنتی) رودخانه‌ی در برابر اقیانوس است. پس منظور ما این گونه مقایسه ها نیست، می خواهیم بگوییم که اردوگاه چپ در دهه های چهل و پنجاه خورشیدی در کشور ما قوی تر،منسجم تر، بابرنامه تر و محبوب تر از گروه های متشکل به نام اخوانی ها بود.

وقتی از پیروزی و محبوبیت "چپ" نسبت به "راست" در این دهه ها سخن می‌گوییم قطعآ مبارزه و رقابت میان این دو جریان سیاسی را لحاظ می‌کنیم-احزاب چپ در برابر احزاب اخوانی را. نه چپ را در مقایسه با کلیت اسلام سنتی‌. اگر اسلام سیاسی را منهای اسلام سنتی بگیریم، منهای امام ما ابوحنیفه(رح) بگیریم یعنی اسلام سنتی را معیار قرار بدهیم ولاغیر، اسلام سیاسی همین حالا هم نه پویایی دارد، نه برنامه و نه هم محبوبیت. به طور ساده باید گفت این اسلام سیاسی برخلاف اسلام سنتی نتوانست تشکیل حکومت بدهد‌. مدعیان آن مبتلا به فسادمالی و سیاسی شدند و در محاق قرار گرفتند و با کوشش برای انتقال قدرت از خود به فرزندان شان قدرت را که حق مردم است میراثی نمودند.هم اکنون دست پرورده گان لیبرال-دموکراسی برافعانستان حکومت می‌کنند نه گروه های متعلق به اسلام سیاسی. یک مثال کوچک میاورم. مثلا رای دکتر زلمی رسول لیبرال-دموکرات در انتخابات گذشته بیشتر از رای استاد سیاف، از رهبران اسلام سیاسی بود.

حالا خوشی‌ یک عده از این پیروان اسلام سیاسی این است که انتخابات را دوتن از رهبران اسلام سیاسی یعنی حکمتیار و عبدالله عبدالله برده اند. در انتخابات ۱۳۹۸ اسلام سیاسی نبرده است شخصیت هایی مانند جنرال دوستم، محمدخلیلی، محمدمحقق، انورالحق احدی و جناب سیدمنصورنادری از داکترعبدالله حمایت کردند. اما این رای، رای به اسلام سیاسی نیست.این رای معطوف به اندیشه های قومی، ذات قدرت و در عین حال ترس از دم و دستگاه شوونیستیی دکترغنی است. یک عده قابل شماری هم خیال می کنند عبدالله عبدالله تاجیک است و همرزم قهرمان ملی است پس باید به او رای داد. این جا هم اسلام سیاسی مطرح نیست باز رای قومی است. هر چند اگر عبدالله عبدالله قدرت را به دست بگیرد، که محال است، در شجره نامه‌ی حاکمان افغانستان نوشته میشود: عبدالله عبدالله پشتون از ولایت قندهار.

در مورد جناب حکمتیار هم باید گفت که این رهبر اسلام سیاسی رای اش کمتر از رای غنی لیبرال-دموکرات است. در عین حال باید گفت اگر این میلیون ها دالر و حمایت های باداران در اختیار یک کاندیدایی مثل آقای تورسن هم میبود رای اش بیشتر از رای حکمتیار می‌بود.

یکی از شیفتگان اسلام سیاسی که از "پیروزی حکمتیار"!! شادی مرگک شده است از کشف عجیب!! خود می‌گوید در افغانستان اسلام برنده است (نقل به مضمون). مثل این است که کسی بگوید بچه های خردسال در انگلستان انگلیسی گپ میزنند و در هندوستان مودی هندو در رقابت با یک مسلمان پیروز شده است یا مثلا در برما بودایی ها از مسلمانان برده اند. در یک کشور اسلامی مثل افغانستان این که ریس جمهوری مسلمان باشد چیز عجیب است؟

حقیقت این است که اسلام سیاسی شکست خورده است و این اسلام سیاسی تاب مقاومت در برابر اسلام با تعبیر طالبان و اسلام بنیادگرا را هم ندارد.
فاجعه و عقب گشتی که در ایام کوتاه اقتدار پراگنده ی گروه های پراگنده‌ی اسلام سیاسی بر افغانستان گذشت کمتر از مصیبتی که در دوران به اصطلاح کمونیست های خلق و پرچم بر مردم ما گذشت، نبود. این اسلام سیاسی هم دستاوردی نداشت جزجنگ و ویرانی. تنها چیزی هم که به برکت مجاهدت های مجاهدین ساده و کوشش های خستگی ناپذیر قهرمانانی مانند احمدشاه مسعود بزرگ(قهرمان ملی)، در شکل و شمایل آزادی به دست آمد به وسیله ی همین مدعیان اسلام سیاسی در بازار های پول و فساد و سرمایه و ماموریت، و البته نه اقتدار، لیلام شد و از چاله به چاه افتادیم. اگر افتخاری هم است که است مربوط به هزاران هزار مجاهد صادقی است که بدون چشم داشت به قدرت و ثروت رزمیدند و اکنون هم نان و آبی و خانه و سرپناهی ندارند.

به جای استعمار شوروی حالا چندین کشور دیگر بر ما مسلط شده اند، آزادی ما را سلب کرده اند و همین اسلام سیاسی اکنون در خدمت کشوری مانند آمریکا درآمده است که بیت المقدس را به پایتخت اسراییل تبدیل کرد و مسلمانان را در تمامی خاور میانه و افغانستان به خاک و خون کشاند. اسلام سیاسی ی که سرنوشت اش را توییت ترامپ تعیین کند پیشاپیش شکست خورده است.

به جریان های معروف به "شعله جاوید" و "مساوات" وغیره نمی پردازم. اما آن چه مربوط به تفکرملی و طیف های گوناگون آن میشود باید بگویم بی انصافی است اگر آن ها را نیروهایی در خدمت فاشیزم بدانیم. فاشیزم، بحث دیگری میطلبد و اما آن جریان ها، که دشمنان شان با وجود صدها بار توضیح ما، هنوز به عمد و قصد و یا از سر جهل آن را "ستم ملی" و "ستمی ها" مینامند و یک خط و سند هم دال بر رسمی بودن این اسم برای این جریان ندارند، ملی ترین و مستقل ترین جریان سیاسی شش دهه‌ی پسین افغانستان بوده است. پیروان این جریان، پیگیرترین، پاکترین و صادق ترین مبارزین و انقلابیون راه تحقق عدالت اجتماعی، ملی و طبقاتی بودند، آن ها بودند که در برابر ظلم و ستم گری قومی شجاعانه سینه سپر کردند و با بیان آشکار اهداف خود شوونییست ها را در تمامی جبهه ها به مبارزه طلبیدند و به آنها پنجه در پنجه افگندند.

رهبران جریان های ملی گرایی در زندان های رژیم وابسته به شوروی، شکنجه گردیده به جوخه های اعدام سپرده شدندآن ها طیف های گوناگون را تشکیل میدادند. آن عاشقان آزادی و عدالت یک گام در برابر دشمن عقب نشینی نکردند و درخت عدالت خواهی را با خون خود چنان آبیاری کردند که داعیه، اندیشه و آرمان های بزرگ و بلندشان هم اکنون به برکت مبارزات پیگیر و کوشش های تیوریک و عملی ما و جوانان ما به گفتمان سراسری میهنی مبدل شده است.

بحث هایی مثل جمهوری دموکراتیک فدرال، بحث هویت و زبان(فارسی گرایی) و خراسان خواهی و غیره به لحاظ نظری چنان ورزیده شده اند که دیر یا زود تاریخ نوین افغانستان/خراسان را رقم خواهند زد. البته خیلی از مسایلی که ما امروز مطرح کردیم در دهه های سی و چهل تیوریزه نشده بود اما ما آن تجربه های عملی را بازخوانی علمی کردیم و افق های معرفتی آن را گشایش دادیم خیلی مسایلی که ما در دو دهه ی پسین مطرح کردیم و انگشت گذاردیم در چپ و راست سال های سی و چهل مطرح نبودند. تنها چیزی که برجسته بود طرح مساله ملی بود و تمام.بگذریم.شکی نیست اسلام دین ما است و عدالت از مفاهیم‌ اساسی این دین است. قاعده‌ی نفی سبیل و حدیث اعتلا در مبارزه با فرانو استعمار هم مورد نظر و هم پشتیبان مبارزات دلیرانه ی جریان های عدالت خواه و آزادی بخش در برابر سلطه ی شرق و غرب بوده و میباشد.

آن شیرهای شرزه در برابر رژیم شوروی و عوامل داخلی آن "نه" گفتند مرگ و شهادت را شجاعانه پذیرفتند و اکنون این ما هستیم که در برابر آمریکا و هر اشغالگری "نه" می‌گوییم، تا آزادی و عدالت را پاسداری کنیم. همین اکنون هم جوانان برخاسته از همان پایگاه اسلام سنتی و طیف های ملی گرایی اند، که در برابر اشغالگری و بی عدالتی نه می‌گویند ورنه مدعیان اسلام سیاسی صبحانه ی خود را با اشغالگرها صرف می‌کنند و از این دوستی مفتخر اند.

آری! جریان های عدالت خواهی را، هم مدعیان اسلام سیاسی به جوخه های اعدام سپردند و هم کمونیست های پیرو شوروی. دلیل آن روشن بود نوکر و مزدور هیچ کشوری و جریان خارجی نبودند برای همین هیچ خارجی‌ی کمک شان نکرد، هم از "راست" ضربه خوردند و هم از"چپ".

آری! داس ستم، بی رحمانه مزرعه‌ی آزادی خواهی را درو کرد اما آنها نخشکیدند ریشه های شان سبز و سبز تر شد. باقی ماندند، نابود نشدند و هم اکنون در میدان های مبارزه حضور فعال دارند.

لطیف پدرام


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
اسلام سیاسی
پدرام
نظرات بینندگان:

>>>   جناب پدرام صاحب!
شمارا درک میکنم٫هدف اصلی تان کوبیدن اخوان است.ولی از ترس اشرار وطالب مجبورا کلمات منفی در مورد جریان های چپ که هیچ غایه وهدفی جز اعتلای کشور عزیز نداشتند بنویسید.قلب های ما نزدیک است. سرفرازی تان ارزوی من است.
تخاری

>>>   من تنها یک چیز دامیدانم که حقیقت است وآن اینکه درتمام دنیا یک کشور اسلامی نیست که دران مردم از حکومت وحکومت از مردم راضی باشد قانون شان احترام ورعایت شود وزندگیب مردم درامن باشد !
از جائیکه اسلام وسنن اسلامی نشئت کرد حالا مسایلی را که تاچند سال پیش خط سرخ شان بود برایش جی گزین تعیین میکنند مثلا درعربستان حالا زن میتواند بدون محرم سفرکند ، میتواندرانندگی کند میتواند ورزش گاه برود در تعیین سرنوشتش مختار باشد ، سینما ها فعال میشوندو امثال اینها ،
ر

>>>   ای مردم
این آقای پدرام یک غنیمت بزرگی است در کشتزار سیاسی افغانستان
مشکل در این جا است که وقتی در یک گندم زاریک یا چند شاخه لاله با سینه پر داغ میروید هرچند زیبا است و روح نواز مگر کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
من آقای پدرام را بعد خواندن یک جزوه به نام (چند نکته به شیوه طرح شناختم )

>>>   در همان زمان با فهم اندک و محدود آنزمان متوجه شدم که این یکی متفاوت تر است.
یک مطلب که من میخواهم عرض کنم این است که دو حوزه در تمام عرصه ها باید از هم فاصله بگیرند و هر کدام خودش را فربه بسازد.
حوزه نظری
حوزه عملی
تیوریسن ها باید کارشان ارائه نظر باشد و همزمان نظارت بر تطبیق نظریات و بازبینی و پالش و پالایش نظریات
و تطبیق و عملی سازی نظریات کار سیاستمدار و تیم تکنوکرات اش
آنچه که تا حال مشکل زا بوده این است که رهبر هم نظریه پرداز بوده و هم مجری
این یک ( نکته بود به شیوه طرح ) تا اگر لازم باشد صاحب نظران به آن بپردازند.

>>>   عرب های ترورست از غرب افغانستان همه پرنده های بنام باز را دزدیدند، حالا پوتین در سفرش به عربستان یک باز بر ایملک سلیمان هدیه داده است تا توسط آن بتواند سایر پرنده هارا شکار کند
- عرب های تن پرور وتنبل حتی نتوانستند دراستقبال از پوتین سرود ملی روسیه را طوریکه هست بنوازند وبه غلط چیزی دیگری نواختند

>>>   پدرام عزیز:
از تحلیل رسا و یاد تان از گذشته ها نهایت سپاسگذارم.
لهیب

>>>   من یک هزاره ام اگر در افغانستان شایسته سالاری بودی لطیف پدرام باید رییس جمهور می شد. اماافسوس که در این کشور نه نخبگان به آن درک سیاسی رسیده است و نه مردم افغانستان. من شاهد صحنه بودم اجیران کاندیدا از فقر مردم استفاده می کرد حتی حاضر بود یک رای اش را در مقابل یک کریدیت میفروخت.گفتم اگر کسی با این کریدیت بالا بره شما مجرم هستید و در حق ملت ظلم نا بخشودنی را انجام دادید.
ص. از ایران.

>>>   احزاب یا گروه های خلق و پرچم با ارتکاب اعمال ضد بشری و ، برپا کردن نادادگاه های تفتیش عقاید و ایجاد ماشین کشتار دولتی برای دیگر اندیشان ، به تبر اخوانیزم ‌دسته دادند و برای دشمنان قسم خورده کشور زمینه دست اندازی فراهم کردند. کودتای هفت ثور مانند میکروب ایدز بود که وجود نحیف و از قبل ضعیف کشور را ضعیفتر کرد و زمینه رشد امراض مختلف اجتماعی را فراهم کرد. دور نمی رویم لطفا یکبار به لست کشتار آنها که خود بیرون داده اند ، نیک بنگرید که‌کی ها را کشته اند، همه نخبه های علمی کشور ، در حالیکه این لیست ، در برگیرنده حتی ۲۰ در صد کشتار آنها نیست . قاتلان این قربانیان چون سروری ، گلابزوی ، عزیز اکبری ..... همه در زمان پرچمی ها مناسب عالی رتبه دولتی داشتند . ماشین کشتار این باند ها در زمان پرچمی ها نیز به کشتار ادامه داد .

>>>   پدرام عزیز سلام
در نوشته شما و ابراز نظر ها چند نکته زیبا نهفته است . اول : تو خودت نمیدانی که چه میگویی و برای چه میگویی ، اما برای کتمان حرکت های ناموفق خود اکراهاً مطالب تکراری و کسل کنندۀ را که هیچ نتیجۀ ندارد سرهم میگذاری که اگر از همین نظردهنده ها هم پرسیده شود ، بهتر از این تشریح مینمایند . دوم: نظردهنده ها بدون اینکه دلیل نشر این مطلب و مفهوم آن را دانسته باشند به مداحی سرمیدهند که شاید برای شما حس غررو و دانستگی بدهد . اگر به نتیجه مسایل توجه شود ، عملکرد شما به مراتب بدتر و ضعیف تر از حکیم تورنس بوده است . یک انسان بی سواد که تا حال ادای حروف را نیاموخته ، توانسته خود بیشتر از شما مشهور و مضحکه بسازد . جای تاسف برای شما است اگر کسانی صحبت های شما را به عنوان یک کاندید ریاست جمهوری بشنود. شما از غنی و عبدالله و هر کس دیگر دروغگو تر استید ، اما وقتی دروغ تان نمایان میشود خود را زیر پرده به اصطلاح فلسفه میپوشانید . خوبی غنی و عبدالله نسبت به شما این است که بی پرده وارد کارزار بی عزتی و متلاشی ساختن داشته های کشور شده اند . فکر نکنید که تشویق برخی افراد دلیل موفقیت تان است . شما از بنیاد شکست خورده اید .

>>>   درافغانستان دزد سالاری است

>>>   ای مردم! ای اولاده عنصری! ای اولده سامانی و ای اولاده سقو و ای اولاده چپاولګران کابل!بشنوید!
پدرام نیز از همانها است!
پدرام ګلیست که در صحرای خشکیده هزار ساله بعد از سامانیان است! نه ګلیکه از مردم اب بخورد! انهایکه بر ګرد او درین صحرا جمع شده اند نیز همان عنصریها اند که مدح سرایید اما ..........
کابلی

>>>   پدرام کمونست است و هزاره ها ازین خاطر پشتیبانی اش میکند که فارسی زبان است ګرچه هزاره ها از قوم ظالم مغل هستند به هیچ وجه کدام رابطه نسل با پدرام ندارد ولی هزاره ها همواره چاپلوسی میکنند غلامی ایران و روس را میکنند و نظام یهود را قبول کردند مذهب خود شان را یهود دست زده پر ازخرافات شده است.
هارون

>>>   کدام اسلام سیاسی منظورت اسلام مدل سنیه؟! اسلام با مدل سنی یا میشه وهابی و سفاک و آدمکش مثل داعش یا میشه کشورهای لیبرال عرب یا از اینور میافته یا ازونور، اسلامی که قادر به اداره جامعه است اسلام اصیل و تفکر شیعه است و لاغیر...

>>>   دهه چهل و پنجاه دو جریان با دو بینش فکری متفاوت درافغانستان فعالیت می کردند.
جریان اول نیروهای چپ مثل حزب دموکراتیک خلق و شعله جاوید و غیره و جریان دوم نیروهای اسلام سیاسی مانند نهضت اسلامی.
اسلام سیاسی شکست خوردند و نتوانستند که یک تشکیلات منظم و قوی را ایحاد کنند که جنگ های داخلی آنها در دهه هفتاد نشان دهنده سخن ما است.
نیروهای چپ هم اگرچه زود از میان رفت ولی توانست یک تشکیلات منظم را به وجود بیاورد و با یک کودتا برق آسا قدرت را بدست گرفت و به مدت چهارده سال یک دولت مدرن و قوی را تأسيس کرد.
ولی متأسفانه هردو جریان یعنی هم چپی ها و هم نیروهای اسلام سیاسی از خود منبع فکری مستقل نداشتند، گروهای راست گرا تحت تأثیر اندیشه های اخوانی مصر و نیروهای چپ تحت تأثير اتحاد شوروی قرار داشت و هر دو جریان کمک های هنگفتی از این کشورها دریافت میکرد.
با مهر
سیدنعمت الله سیرت

>>>   جناب سیرت صاحب!بااحترام خدمت شما.
اگر کسی اخوانیست باید از اندیشه های سید قطب و..واگرکسی چپی است باید ازاندیشه های چپی ها پیروی کنند..مشکل چپی ها درزمانیکه قدرت را تصاحب کردند ٫همین مشکل امروزی بود.یک جامعه با بیش از۹۹٫۹ فیصد احمق.درهمچو یک جامعه پیاده کردن پلان های انسانی وتحقق ان دشوار است.
دهلوی

>>>   هموطن نازنین!
من با مقایسه قصرهای گلب الدین وسیاف باقصرهای کارمل ونجیب خوب وبدرا به سهولت تشخیص دادم.در صورتیکه خواسته باشید شماهم میتوانید عین کاررا کنید.
عاقل

>>>   همه میگویند تلفات غیرنظامی برای ماقابل قبول نیست.معنی ای جمله مضخرف اینست که بهراندازه که عساکر(اکثرا ۲۰ تا۳۰ساله) وافسران(شاید ۲۰تا۴۰ ساله)کشته شوند برای مامهم نیست.مگر انها انسان نیستند؟آرزووفامیل ندارند؟
مگر پدر ومادرشان انهارابدنیااورده اندتادرجوانی کشته شوند؟.
عارف

>>>   لطیف پدرامویچ!
تفکر ملی! ادامه می یابد! اما سرخمی تو واری مردم که خودرا خراسانی و زیر دست افغان غلام هستی تا ابد قطع است طوریکه در هزار سال ګزشته سرخم بودی!


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است