پشتونستان بنویسید ولی افغانستان بخوانید!
حامد کرزی برای دوسال در راس قدرت قرار می گیرد و یک دولت موقت را بنام جمهوری امارت اسلامی بنا می نهد تا بقیه پشتون های باقیمانده در مرزهای پاکستان را به مناطق غیر پشتون افغانستان جایگزین بسازد 
تاریخ انتشار:   ۱۰:۰۲    ۱۳۹۸/۵/۲۴ کد خبر: 159803 منبع: پرینت

به گزارش شبکه اطلاع رسانی افغانستان (afghanpaper) پیروان اصلی طرح پشتونستان بزرگ در عصر حاضر، همچنان در راس قدرت بوده و هر روز که می گذرد وسعت زمین خواری و قدرتمداری شان افزایش میابد. از جابجایی پشتون های پاکستانی در نقاط مختلف غیر پشتون در افغانستان گرفته تا فراری دادن دیگر اقوام از خانه و کاشانه و ولسوالی و ولایت شان به خارج از کشور....

از یکطرف اکثر پشتون های خارج رفته را دوباره به کشور فراخوانده و آنان را بر مسند قدرت جابجا کردند و از طرف دیگر، تمامی دسته ها و گروه های پشتون "به اصطلاح" مخالف نظام را به بدنه قدرت در داخل نظام متصل می گردانند. از حکمتیار گرفته تا رهایی زندانیان طالب و اینک پس از بزرگنمایی کافی طالبان، اتصال مستقیم آنان به حکومت پشتونی حاضر...

جالب اینجا است که قبل از انجام مذاکرات رسمی آمریکایی ها با طالبان، تعدادی از سران آنان را وارد حکومت حاضر کردند تا بصورت رسمی حرف های نگفته طالبان را برای آینده افغانستان از شهر کابل بیان کنند.

چنانچه یکی از این افراد در تماس با رسانه ها (سید اکبرآغا) در کابل گفته است که تمام موارد اختلافی در گفتگو میان مقام‌های امریکایی و گروه طالبان حل شده و توافقنامه نهایی تا ده روز آینده در یکی از کشورهای اروپایی میان دو طرف به امضا خواهد رسید.

جالب است دفت کنید، زمانیکه طالبان خود بصورت کامل از جانب آمریکایی ها ایجاد شده و تا اینک در همه موارد از جانب آنان تمویل می شوند، دیگر مذاکره با گروه دست ساز خودشان چه معنی دارد؟

گفته شده است که با امضای این توافقنامه (پوششی و ظاهری) انتخابات ریاست جمهوری افغانستان به تعویق می‌افتد و مذاکرات رسمی میان دولت افغانستان و طالبان آغاز خواهد شد.

طراحان اصلی قبیله، در یک بازی فریبنده تمامی اقوام غیر پشتون را فریب دادند و تمامی سران شان را از حیطه قدرت دور کرده و آبرو حیثیت و دانایی سیاسی شان را به بازی گرفتند و آنان را نزد مردم شان خوار و خفیف ساختند.

با ورود طالبان به بدنه حکومت، قسمت دیگری از سهم دیگر اقوام که در دولت حاضر باقیمانده به طالبان واگذار می شود و اشرف غنی دوباره به آمریکا نزد دختر و پسرش باز می گردد.

حامد کرزی که از او به عنوان پدر معنوی طالبان و مجری اصلی طرح پشتون سازی افغانستان نام برده می شود، دوباره برای دوسال در راس قدرت قرار می گیرد و یک دولت موقت را بنام جمهوری امارت اسلامی بنا می نهد. تا در دوسال حکومت موقت، بازهم بتواند دیگر اقوام را تحقیر کرده و افراد دانا و تحصیل کرده و شهری آنان را به دیگر کشورها مهاجر کند و بقیه پشتون های باقیمانده در مرزهای پاکستان را به مناطق غیر پشتون افغانستان جایگزین بسازد.

اینجا است که باید دیگر بجای کلمه افغانستان و افغانستانی، بخوانید و بنویسید پشتونستان و پشتونستانی...!

کد (4)


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
پشتونستان
افغانستان
نظرات بینندگان:

>>>   در افغانستان پشتون هزاره ازبک کولی نی بلک تمام شان افغان هستند و هر افغان می‌تواند ازادانه در هر کنج افغانستان خواسته باشد زنده گی نماید اینکه یکتعداد بی ناموسان به نام این وان سخن به زبان میاورد همه میداند که انها افغان نیستند و از افغانستان نیستند و یگانه دشمن مردم وملت همین ها هستند که باید هرچه زود تر تداوی شوند

>>>   واقعا عالی است.👍

>>>   شبکه!
هر قدر بنالی! خراسان را بچشم هم نبیني!
ما هستیم و خواهیم بود! هیچ قدرتی در زمین پیدا نخواهد شد تا ما را شکست دهد!
افغان

>>>   اگر در بامیان و دایکوندی پشتون های کوچی جابجا شوند،خواندن مرحوم هماهنگ به یاد می آید:
سر راه شیشته بودم که کوچ افغان آمد.
نجلی جان آمد.
یکدم قواره بامیان و دایکوندی تغیر میکند.

تو اول خود همین محقق هزاره را ببین.حتی خودش را از دختر های هزاره خوشش نمی آید و رفته یک دختر غیر هزاره را گرفته است.
دختر های هزاره در آرزوی یک شوهر غیر هزاره هستند،اما به ندرت پیدا میشود.
در مورد پسر های هزاره هیچ گپ نزن.
حتی یک ضرب المثل عامیانه است که هزاره را روی دادی،بوی دامادی میدهد.
نمیدانم که خسر بدبخت محقق چرا محقق را روی داده بود.

>>>   شنیده بودید: نام رستم بِه از رستم؟
یعنی وضعیت طوری است که وقتی بوی طالب به مشام آدم می‌رسد، باید به فکر این باشی که چطوری سابقه‌ و کارنامه‌ی چندین ساله‌ات را بشوری بره😁
آدم چرخش سیاسی هم می‌کند ولی نه تا این حد که هویت خودش را زیر سوال ببرد. دست‌آوردها و دست‌پروره‌ها و افتخارات خودش را که اینطوری یک شبه به لیلام نمی‌گذارد.
همین جناب کرزی و دار و دسته‌اش توسطِ چه کسانی از کوچه و پس‌کوچه‌های آمریکا و اروپا جمع‌آوری شدند و از بالِ طیاره‌هایِ آمریکایی بر چوکی‌های ریاست جمهوری، وزارت، مشاوریت... فراشوتی فرود آمدند؟
سیاست‌مداران کار کُشته‌ی عزیز، طوری بچرخید و بلولید که برای ما هم این چرخش‌ها قابل هضم باشد، لا اقل فکر نکنیم دارد به شعورمان بی‌احترامی می‌شود.
والا برای شخص من بیشتر از دو سه روز( تا توئیت زلمی خلیل‌زاد) زمان نیاز دارم تا هضم کنم یک تکنوکراتِ درس‌خوانده‌ی غرب که زندگی‌اش در بلاد فرنگ سپری شده طور را دیگری تصور کنم. مثلا این تصویر سازی واقعاً سخته که فکر کنم این بزگوارها در کوچه و پس‌کوچه‌های افغانستان بزرگ شده‌اند، زیر خیمه‌ها درس خوانده‌اند، کنار گوسفندان شب‌نویسی کرده‌اند و از مکتبِ متوسطه‌ی فلان قریه با مدرک دکترا فارغ شده‌اند، و یا از برکتِ دود الکین و فیوضاتِ نماز شب به مکتب فرانکفورت ایمان اورده باشد!
نه انصافاً کمی سخت نیست؟ یا من خیلی تنبلم؟
Rasoul Abdi

>>>   جنگ با پاکستان راه حل اساسی است
تا پاکستان از خواب بیدار شود ما تا اتو رسیده ایم.
و هم معضله طالب و دیورند برای آید حل میشود.
با آغاز جنگ دیورند خواهان و طالبان باید در خط اول قرار گیرند در غیر آن سر تسلیم به اکثریت ملت ملت بگذارند و این همه غائله راه نیندازند.
جنگ با پاکستان قضیه را یا لاندی میکند یا باندی
نه غنی نه کرزی
نه اتمر نه هیبت
در جنگ با پاکستان
ملت فقط یک همت

>>>   مفهوم «افغانیت» و «افغان» بساخت‌های تاریخی‌ متأخرند و قبایل چون غلجایی‌ها، خلج‌ها و ترک‌های افغان‌ شده‌اند، طرح بدیل افغانستان جامع، دقیق و هوشمندانه باشد. اگر واقعیت‌های تاریخی و تحولاتِ جغرافیایی را پایه قرار دهیم، «خراسان» یک بدیل تاریخی هوشمندانه است و با واقعیت‌های تاریخی، زبانی و تکثر فرهنگی این منطقه همخوانی دارد. صورت‌بندی مسئله در قالب دو واحدسیاسی خراسان و افغانستانِ جداگانه می‌تواند سمت و سوی تحولاتِ تاریخی را روشن ساخته و مردم و نیروهای امنیتی‌ را از سردرگمی نجات دهد. دلیلِ موفقیتِ طالبان این است که آن‌ها هدفِ فتح سرزمینی دارند و برای یک واحد سیاسی مشخص می‌جنگند. مخالفین طالبان اما سر درگم‌اند. نه تعلق عاطفی به واژه افغان دارند و نه واحد سیاسی جایگزین تعریف شده دارند. تمام زد و بندهای شان در چوکی و معاش خلاصه شده‌ است.
خراسان در عینِ حالی که معنای تاریخی و فرهنگی عمیق دارد، از نظر قومی خنثا است. در این نام امید روشنی می‌درخشد. معنای تباری و زبانی و مذهبی ندارد. تداعی‌گر خورشید آسمانی است که نورش را بر همه‌گان یک‌سان عرضه می‌کند و عظیم‌ترین سیاره‌های عالم به دور آن می‌چرخند. برای شرح و توضیح آن لازم نیست سرگذشت قوم خاص را مبنا قرار دهیم. از نظر ترکیب زبان نیز قشنگ و خوش‌نماست. نام سرزمین من «خراسان» است و من «خراسانی‌ام» معنا و مفهوم خوش‌آیند دارد. مهم‌تر از همه این یک دال تاریخی و فرهنگی بد نام نیست. با ترور و دهشت و انتحار پیوند ندارد. وقتی خودت را به کسی معرفی کنی که من «خراسانی‌ام» از تو نمی‌ترسد. فرار نمی‌کند. هزاران فکر و تصور بد در کله‌اش رژه نمی‌رود. ساختار سیاسی این واحد جدید می‌تواند «جمهوری» باشد و نام حکومت «جمهوری خراسان» باشد. شاید برخی بگویند نام خراسان هم نام با یکی از ولایت های ایران است و این مشکل است اما در جواب میگوییم این عملا هیچ مشکلی پیش نمی آورد اگر منظور هم نامی تداعی فرهنگ بومی خراسان زمین است که این نه تنها اشکال ندارد بلکه بسیار نیک است و دانشمندان و شاعران بزرگ خراسان را در نظر ما زنده میکند اما اگر منظور عدم تمایز سیاسی است این شبهه وجود ندارد برای مثال میبینیم امروز جمهوری آذربایجان همچنان که نام مشترک با ولایات شمال شرقی ایران دارد استقلال سیاسی خود را حفظ کرده است و در همان حال روابط فرهنگی قوی بین مردم آذربایجان وجود دارد.

>>>   لعل ما مشترک‌ است و دو بدخشان داریم
ما دو جسم‌ایم جدا مانده که یک جان داریم
دور کردند مرا از تو که دشمن باشیم
بعد دیدند به‌هم عشق دوچندان داریم
نه به خطهای سیاسی و سیاست بازی است
در دل کابل اگر مهر به تهران داریم
دخت شیراز گل تازه به گیسو زده است
با وجودی که خزان است بهاران داریم
چشمهایش دو بخارا دو سمرقند من اند
از لبانش چقدر قند فراوان داریم
رستم از زابل اگر بار دگر می آید
هرکجا پانهد ار شوق سمنگان داریم
در ادبگاه سخن با دل ویرانه بیا
تا ببینی که در این سینه چه پنهان داریم
هان مگو خواب و خیال است که من میگویم
تا که یادی ز قدیم است خراسان داریم
عاقبت از من و تو ما به میان می آید
روی این امر نه تاکید که ایمان داریم.

>>>   واکنش شاعران جوان کشور در پاسخ اقدامات فاشیستی پشتونیست ها در هرات)
نجیب بارور:

زادگاه رستم و شاهان ساسانی یکی‌ست
شوکت شهنامه و فرهنگ ایرانی یکی‌ست

ارزش خاک بخارا و سمرقندِ عزیز
نزد ما با گوهر و لعل بدخشانی یکی‌ست

ما اگرچون شاخه‌ها دوریم از هم عیب نیست
ریشۀ کولابی و بلخی و تهرانی یکی‌ست

از درفش کاویان آواز دیگر می‌رسد:
بازوان کاوه و شمشیر سامانی یکی‌ست

چیست فرق شعر حافظ، با سرود مولوی؟
مکتب هندی، عراقی و خراسانی یکی‌ست

فرق شعر بیدل و اقبال و غالب در کجاست؟
رودکی و حضرت جامی و خاقانی یکی‌ست

مرزها دیگر اساس دوریِ ما نیستند
ای برادر! اصل ما را نیک می‌دانی یکی‌ست

«تاجکی»، یا «فارسی»، یا خویش پنداری «دری»
این زبان پارسی را هرچه می‌خوانی، یکی‌ست!

همچنین شعری هارون‌رحیمی، شاعر دیگ کشورمان شعرش را به شهردار هرات تقدیم کرده است :

این‌جا بساط می‌پرستان نیست داوودخان
واشنگتن‌‌ و ‌چین و لهستان نیست داوودخان

شهر هرات و خواجه‌انصارش‌ نگینی‌ در!
انگشترِ دستِ خراسان نیست داوودخان‌؟؟

فکری به حال کارمندان‌ِ اجیرت‌ کن
در سفره‌هاشان لقمه‌ای نان نیست داوودخان

گفتی”سرک”اما نمی‌دانی چرا گفتی؟
ما دردِ مان تنها “خیابان”نیست داوودخان

تو تازه برگشتی، نمی‌فهمی… برای ما !
دل‌کندن‌ از فرهنگ، آسان نیست داوودخان

>>>   شعر زیر فریاد رسایی یگانگی‌جویی و وحدت‌خواهی یکی از هم‌میهنان ، «استاد نجیب بارور» است که ازپشت مرزهای تجزیه به گوش می‌رسد.

هر کُجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید
حرف «تهران» و «دوشنبه» و «سرپُل» بزنید

مشتی از خاک بخارا و گِلی از شیراز
با هم آرید و به مخروبه ی کابل بزنید

هرکه از جنگ سخن گفت، بخندید بر او
حرف از پنجـــره ی رو به تحمل بزنید

نه بگویید، به بت‌های سیاسی نه، نه!
روی گور همه‌ی تفرقه‌ها گُل بزنید

مشتی از خاک "بخارا" و گِل از "نیشابور"
با هم آرید و به مخروبه ی "کابل" بزنید

دختران قفس‌ افتاده ی "پامیر" عزیز
گُلی از باغ خراسان به دوکاکل بزنید

جام از "بلخ" بیارید و شراب از "شیراز"
مستی هر دو جهان را به تغزل بزنید

قاصدک حرف مرا ، پیش ز من می‌آرد
زعفران را به روی سوسن و سنبل بزنید

تو و او و من و ما هیچ به جایی نرسد
حرف «تهران» و «دوشنبه» و «سرپُل» بزنید

هرکجا مرز... -ببخشید که تکرار آمد
فرض بر این که- کشیدند، دوتا پُل بزنید

>>>   من از ایرانم ولی در شهر تهران نیستم
از دوشنبه هستم و در تاجکستان نیستم

زخم های کابلم در پیکر زخمی تان
لعل خونین دارم اما در بدخشان نیستم

آبشاران خجندم در سرود رودکی
راه می پیمایم و مرداب لرزان نیستم

از شجاعت رستم و از سربلندی هندوکش
وارث کاخ بلندم خانه ویران نیستم

دست هایت را بده یار سمرقندی من
سخت می مانم کنارت سست پیمان نیستم

ناز پرورد بخارایی کنار من بمان
از چه می پنداریم بیگانه؟ مهمان نیستم

جان خود را در ازای خال هندویت دهم
ترک شیرازی! من از ارزان فروشان نیستم

آشکارا از خراسان باز می گویم سخن
همچو خفاشان گهی پیدا و پنهان نیستم

خانه ام گسترده و هویتم شهنامه است
من دلیل اینچنین دارم که : ‫‏افغان نیستم‬!

سروده ی بسیار نغز و ناب استاد نجیب بارور.

>>>   بر فرق خویش می‌کوبم، جان شیرین‌به‌دست؛ فرهادم
قصد دارم مخاطبم باشم، درد خود را به خویش واگویم
با مزاج تو گر نمی‌آید، پنبه و گوش؛ گفتِ استادم
ای من‌ام! ای مخاطب دردم! ای‌که گم کرده‌ای نشانت را
ای من! ای بی‌شناسنامه‌ترین؛ ای تو هم‌سرنوشت و هم‌زادم!
آریایی‌تبار، یعنی تو! رفته تاریخ، از فراموشت
آریایی‌تبار، یعنی من؛ برده تاریخ، اینک از یادم
چون گلوی پرنده خونین‌است، پنجه‌های برادرش طوفان
سرخْ‌مست از غرور نادانی، گشته‌ام طعمه، اوست صیادم
پای لُچ کرده بهر آزارم، دیو جهل و تعصب و ظلمت
مادرم را به فحش می‌بندند؛ میهنم را، زبان و اجدادم
تیغ، مانده‌ست گزمه بر جانم؛ تا بگویم که بنده افغانم
من مگر ننگ دارم از نامم، من مگر بی‌اساس و بنیادم
شهرت مادرم قمرگل نیست، هرکه نامی براش بگزیند
شهرت مادر من ایران است، آریاناست خاک آزادم
گفته‌ای: داغ می‌روی شاعر! هرچه باشد برادر ماهست
خوانده‌ام من برادرش عمری، خواهرم هم نخواند این آدم
جگرم سوخته‌ست از تبعیض، زین سبب قوغ واژه دَر دادم
زین سبب گُر گرفته‌ام چون‌که؛ می‌دهد تکّه‌تکّه بر بادم
باید از پای خویش برخیزم، کشورم نام کشورم باشد
ورنه پامال هر سگی هستم، ورنه بی‌پاسخ است فریادم
شاعر : طهماسبی خراسانی

>>>   تاجک ها خود را بکشید آخر زبان پشتو قدامت پنج هزار ساله دارد اما زبان فارسی نهایت ۱۰۰۰ سال قدامت دارد
ببرک

>>>   چنین گفت فردوسی پاکزاد:
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بـــس
ندادند شـیر ژیان را بکــس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شــود
کنام پلنگان و شیران شــود
چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

>>>   اگـر عـشـق و امـیـد از سـینه آدم شـود بیرون
نـیـابی در نهــاد آدمی جـز رنـج روز افـزون
نگـویـد کـس دگر غمنانـه فـرهاد و شـیرن را
شـود محو از کتاب عـاشـقی افـسانـه مجـنون

نبـاشــد اعتمـادی بـر وفـا و وعـده و پـیـمـان
بـود دل های ماشین زادگان پـر از تب مظنون
نمی تـابـد دگـر نـوری ز سـینای امـل یـارب
نمی گـیـرد چـرا آخـر زوالی ثــروت قـارون

سـروشی از مـزامیـر دل تنگـش نمی خـیـزد
بخوانی گر هـزاران بار دیگـر قصه هارون
اگـر آتش زنـد شـیخ دغـل در زنـد و پازنـدم
بتابـد پـرتـو صد مهـر و مـه از دامن هامون

ز بیداد سـعـودی رگ رگ تاریـخ می سـوزد
به آب دجله شـوید خاطرات طاهـر و مامـون
هـیـولای جهـالـت پـرورد تـا خـاک پاکسـتان
نـبـیـنی در تمـام آســیـا یک خـاطـر مصون

زکین طالبان صد پاره شد شهمامه و صلصال
بـه خـون آغـشـتـه بنیاد تمـدن داعـش ملعـون
سیه پوش عرب را نیست راهی در خراسانم
اگر از خون پاکان خاک عالـم را کند گلگون

اگـر بـا طالـب بـیـگانـه بـنـدد بـارهـا پیـمـان
اگـر بـا کیـنه ســازد خـانـه اجـداد را وارون
ز پهنای خـراسـان سـربـرآرد آفـتـاب عـشـق
اگـر خنجر زند صد بار دیگـر در دل مفتون

چه می خوانی به جز حماسه از شـهنامه رستم
چه می جویی بجز مردانگی ازخامه و مضمون
نیـابی غـیـر شـیـران و عـقـابـان در دل بـابـا
نجـوشـد جـز تششع گهـر از خیـزش جیحون

بگو از همت یعقـوب و مسلم قارن و برمک
کند اولاد شان خصم دغا را در وطن مدفون
بـه نـور دانـش و آزادی و ارث تـمــدن بـاز
شـود ملک خـراسـان تا ابـد پاینـده و میمون

>>>   تاجک ها شما به همان شعری و شاعریتان دلخوش شوید و سیاست را به پشتونها سپارید چن اهل تدبیر هستند.

>>>   اگـر عـشـق و امـیـد از سـینه آدم شـود بیرون
نـیـابی در نهــاد آدمی جـز رنـج روز افـزون
نگـویـد کـس دگر غمنانـه فـرهاد و شـیرن را
شـود محو از کتاب عـاشـقی افـسانـه مجـنون

نبـاشــد اعتمـادی بـر وفـا و وعـده و پـیـمـان
بـود دل های ماشین زادگان پـر از تب مظنون
نمی تـابـد دگـر نـوری ز سـینای امـل یـارب
نمی گـیـرد چـرا آخـر زوالی ثــروت قـارون

سـروشی از مـزامیـر دل تنگـش نمی خـیـزد
بخوانی گر هـزاران بار دیگـر قصه هارون
اگـر آتش زنـد شـیخ دغـل در زنـد و پازنـدم
بتابـد پـرتـو صد مهـر و مـه از دامن هامون

ز بیداد سـعـودی رگ رگ تاریـخ می سـوزد
به آب دجله شـوید خاطرات طاهـر و مامـون
هـیـولای جهـالـت پـرورد تـا خـاک پاکسـتان
نـبـیـنی در تمـام آســیـا یک خـاطـر مصون

زکین طالبان صد پاره شد شهمامه و صلصال
بـه خـون آغـشـتـه بنیاد تمـدن داعـش ملعـون
سیه پوش عرب را نیست راهی در خراسانم
اگر از خون پاکان خاک عالـم را کند گلگون

اگـر بـا طالـب بـیـگانـه بـنـدد بـارهـا پیـمـان
اگـر بـا کیـنه ســازد خـانـه اجـداد را وارون
ز پهنای خـراسـان سـربـرآرد آفـتـاب عـشـق
اگـر خنجر زند صد بار دیگـر در دل مفتون

چه می خوانی به جز حماسه از شـهنامه رستم
چه می جویی بجز مردانگی ازخامه و مضمون
نیـابی غـیـر شـیـران و عـقـابـان در دل بـابـا
نجـوشـد جـز تششع گهـر از خیـزش جیحون

بگو از همت یعقـوب و مسلم قارن و برمک
کند اولاد شان خصم دغا را در وطن مدفون
بـه نـور دانـش و آزادی و ارث تـمــدن بـاز
شـود ملک خـراسـان تا ابـد پاینـده و میمون

>>>   بـه آيين بـهاران می‏ ستيزند
بـه لطف گوهر جان می‏ ستيزند
به شور و نغمه‏ های عندليبان
به باغ و طرف بستان می‏ ستيزند
بـه آهنـگ لطيـف آبـشاران
به عطر خاک و باران می‏ ستيزند
به لبخند نـشاط‏ انگيز نـوروز
به مهر و ماه و کيهان می‏ ستيزند
به آهـو بـرگان مست و زيبـا
خيابـان در خيابـان می‏ ستيـزند
به چنگ و بربط و آواز مطرب
به بـزم شـاد مستان می‏ ستيزند
بـه آثـار گــران بـاســتانـی
به خشت و خاک ايوان می‏ ستيزند
به خلق باميان و مهد شيران
به تنديسان بی جان می ستيزند
به خط و واژه و گفتار مـردم
بـه تصويـر عـزيـزان می‏ ستيزند
بـه احساس لطيـف شاعـرانه
به نظم و شعر و ديوان می‏ ستيزند
به شعر حافظ و خيام و جامی
به جوش باده نوشان می‏ ستيزند
به رسم پاک مستان خـرابات
بـه دسـتاويـز رندان می‏ ستيزند
بـه افکار سـنايی، پنـد عـطار
به گنج علم و عرفان می‏ ستيزند
به سوز مثنوی و حالت شمس
بـه خورشيد فـروزان می‏ ستيزند
به شـعر رودکی، قند سمرقند
به خط و خال ترکان می‏ ستيزند
بـه فـارابی و سينا، فـخر رازی
بـه افـکار حکيمان می‏ ستـيزنـد
به فـردوسی خـداوند اسـاطير
به پارسی ارث دهگان می‏ ستيزند
بـه رسـم جـاودان پهـلوانـان
به رستم، خصم ديوان می‏ ستيزند
به پندار و به گفتار و به کردار
بـه آداب بـزرگان می‏ سـتـيزنـد
به ارث باستان و گنج شـايـان
بـه فرهنگ خـراسان می‏ ستيزند
به سيس و قارن و سنباد و مسلم
بـه طـاهر مـرد ميـدان می‏ ستيزند
بـه عيـاران و شيـران خـراسـان
بـه تـاريـخ درخشـان می‏ ستـيزنـد
بـه خوجند و سمرقند و بخارا
به آمـوی خروشـان می‏ ستـيزند
به غزنی و هـری بلخ و فرهرود
به پروان و بدخشـان می‏ ستيزند
به عشق پاک دل های پر از سوز
بـه آه سينه چاکان می‏ ستـيزند
به عـزم راستان و مهر يـاران
به قلـب صاف پاکان می‏ ستيزند
به آيين وفـا و رسـم خوبـان
به لفظ و عهد و پيمان می‏ ستيزند
بـه عدل و داد و قانون مدوّن
به حکم شرع و قرآن می‏ ستيزند
به نـور دانش و صبح معـارف
به شـاگـرد دبستان می‏ ستيزند
بـه پيونـد دل عشاق مسکين
به حسن نو عروسان می‏ ستيزند
به زلف مهوشان برگرد رخسار
بـه آزادی نسـوان می‏ ستـيزنـد
به نفس بيوه گان دل پـريشان
به طفل ديده گريان می‏ ستيزند
به پيران سخن سنج خراسان
بـه افـکار جـوانـان می‏ ستـيزند
بـه انـدرز طبيبان خـردمنـد
به دارو و بـه درمـان می‏ ستيزند
بـه نيروی بـزرگ زنـدگـانی
به عقل و عشق و ايمان می‏ ستيزند
بـه روح آدم و بـنياد هستی
بـه دسـت‏اورد دوران می‏ ستيزند
به عرش کبريا و اصل فطرت
بـه ذات پـاک يـزدان می‏ ستيزند
سخن کـوتاه ايـن گـرگان وحشی
به هست و بـود انسان می‏ ستيزند

رسول پویان

>>>   حکیم ابو القاسم فردوسی:
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم

>>>   بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی

امید را آن روز است که با ایران و تاجیکستان و (سمرقند و بخارا)ی پارسی گوی در آن سوی آمو یکجا شویم و خراسان و تمدن افتخاری خود را احیا کنیم
سلام بر مولوی بلخی و سنایی غزنوی و خواجه عبدالله انصاری هروی رودکی سمرقندی و فارابی و ابوریحان و ابوعلی سینا و خوارزمی و زکریای رازی و فردوسی و جامی و عطار و خیام نیشابوری و حکیم سبزواری و بابا طاهر همدانی و سعدی و حافظ شیرازی ظهیر فاریابی و شمس تبریزی و هاتف اصفهانی ناصرخسرو بلخی و فرخی سیستانی سلام بر غیاث الدین جمشید کاشانی و خواجوی کرمانی و عارف قزوینی و نظامی گنجوی و امیرخسرو و بیدل دهلوی و اقبال لاهوری و ادیب پیشاوری و..

آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی

>>>   خطاب به مردمان ایران غربی:
بادی وزید و دشت سترون درست شد
طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد
شمشیر روی نقشه‌ی جغرافیا دوید
این‌سان برای ما و تو میهن درست شد!
یعنی که از مصالح دیوار دیگران‌
یک خاکریز بین تو و من درست شد
بین تمام مردم دنیا گل و چمن‌
بین من و تو آتش و آهن درست شد!
یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم‌
یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد
یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی‌
یک سو من ایستادم و دشمن درست شد
یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدند
یک سو همه دگرمن و تورَن‌ درست شد
آن طاقهای گنبدی لاجوردگون‌
این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد
آن حوضهای کاشی گلدار باستان‌
چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد
آن حله‌های بافته از تار و پود جان‌
بندی که می‌نشست به گردن درست شد
آن لوح‌های گچ‌بری رو به آفتاب‌
سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب‌
سنگی به قبر مردم کدکن درست شد
سازی بزن که دیر زمانی است نغمه‌ها
در دستگاه ما و تو شیون درست شد
دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ
شاید پلی برای رسیدن‌، درست شد
شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان‌
با کاروان حلّه بیاید به سیستان‌
وقت وصال یار دبستانی آمده است
بویی عجیب می‌رسد از جوی مولیان‌
سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر
«بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان‌»
ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیست
باری دگر شکوفه بیاریم توأمان‌
با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را
در حوضهای کاشی گلدار باستان‌
بر نقشه‌های کهنه خطی تازه می‌کشیم
از کوچه‌های قونیه تا دشت خاوران
تیر و کمان به دست من و توست، هموطن
لفظ دری بیاور و بگذار در کمان‌
شاعر محبوب جناب محمد کاظم کاظمی

>>>   ملت ما، زینت ملک بخارا بود و هست
خانه امید ما ، ملک سمرقند بود و هست

ملت من از ازل خود ملت باننگ بود
چون دلش سرشار از علم و از فرهنگ بود

صلح و وحدت بُد روانش، بخل و کینه دور از او
در حق همسایگی بسیار با فرهنگ بود

ملت ما، زینت ملک بخارا بود و هست
خانه امید ما ، ملک سمرقند بود و هست

ملک اجدادی بخارا مخزن فرهنگ بود
تاجر شهر سمرقند در حیا و ننگ بود

رودکی با شعر نابش در نواز جنگ بود
دشمن از این قوت و درمان بسی دلتنگ بود

تاجیك بیدار

>>>   رهروم مقصد امکان به خراسان یابم
تشنه‌ام مشرب احسان به خراسان یابم
گرچه رهرو نکند وقفه، کنم وقفه از آنک
کشش همت اخوان به خراسان یابم
دل کنم مجمر سوزان و جگر عود سیاه
دم آن، مجمر سوزان به خراسان یابم
برکنم شمع و وفا را به خراسان طلبم
کاین کلید در رضوان به خراسان یابم
طلب از یافت نکوتر من و مرکوب طلب
کن براق از در میدان به خراسان یابم
عزم جفت طلب است و طلب آبستن یافت
یافت را در طلب امکان به خراسان یابم
لوح چل صبح که سی‌سال ز بر کردم رفت
بهر چل صبح دبستان به خراسان یابم
در جهان بوی وفا نیست و گر هست آنجاست کاین گل از خار مغیلان به خراسان یابم
هفت مردان که منم هشتم ایشان به وفا کهفشان خانهٔ احزان به خراسان یابم
سالکان را که چو دریا همه سرمستانند
چون صدف عرفهٔ عطشان به خراسان یابم
از سر زانو کشتی و ز دامان لنگر
بادبانشان ز گریبان به خراسان یابم
بی‌سران را که چو گویند کمر کش همه را
طوق سر چون سر چوگان به خراسان یابم
ز آتش سینهٔ مردان که ز دل آب خورند
جگر آتش بریان به خراسان یابم
همه دل گوهر و رخ کرده حلی‌دار چو تیغ
تن خشن پوش چو سوهان به خراسان یابم آهشان فندق سربسته و چون پسته همه
ز استخوان ساخته خفتان به خراسان یابم
دل مرغان خراسان را من دانه دهم
که ز مرغان دل الحان به خراسان یابم
مرغ دل را که در این بیضهٔ خاکی قفسی است دانه و آب فراوان به خراسان یابم
بس که پیران شبیخون به خراسان بینم

>>>   مورد حدود و موقعیت خراسان در دورهٔ ساسانیان، کریستن‌سن بر پایه کاوشهای هرتسفلد چنین می‌نویسد:

دروازه‌های کاسپین نزدیک ری، کوه‌های البرز، گوشه جنوب شرقی بحر خزر، دره اترک. خطی که از صحرای تجن گذشته و در زیر قرقی به جیحون می‌رسد موافق مسکوکات سکایی ساسانی که به دست آمده این خط سرحدی از قلل سلسله جبال حصار گذشته و به پامیر می‌رسد و از آنجا به سمت جنوب مایل گشته و به امتداد قطعه‌ای از جیحون که بدخشان را در میان گرفته سیر کرده به قطعه هندوکش می‌رسیده‌است از آن نقطه سرحدی به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسله هندوکش و ملحقات آن به جنوب هرات رسیده و در ناحیه جنوب ترشیز و خاف و قهستان (کوهستان) را قطع کرده، باز به دروازه‌های کاسپین می‌پیوسته‌است.

یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ ایرانی در کتاب مراصدالاطلاع بر پایه برخی از پژوهش‌های خویش می‌نویسد:

خراسان سرزمین وسیع است که یک طرف آن از جوین و بیهق به عراق می‌رسد و طرف دیگرش از طغارستان (طخارستان) و غزنه و سبحستان (سیستان) به هند منتهی می‌گردد. از شهرهای آن نیشابور و هرات و مرو که قسمتی از بلخ است و طالقان و نساء و ابیورد و سرخس می‌باشد. جیحون و خوارزم را هم بعضی تابع آن شمرده‌اند و گفته شده خراسان دارای چهار کرسی بوده:

کرسی اول: ایرانشهر که عبارت باشد از نیشابور، قهستان و طبس و حوادث و پوشنج (از نواحی هرات) و بادغیس (از توابع هرات که در قدیم شهری بزرگ و با صفا بوده‌است) و طوس که به طابران تصریح شده

کرسی دوم: مرو شاه جهان و سرخس و نساء و ابیورد و مرو رود و طالقان و خوارزم

کرسی سوم: طرف غربی رود جیحون و جرجان و خوارزم و طخارستان علیا و اندرانه (شهری نزدیک هندوکش) و ساسان و بغلدن (شهری از نواحی بلخ) و والج (نام شهری در طخارستان) کرسی چهارم: ماوراءالنهر، بخارا و شاش (چاچ) (که در آنجا کمان‌های خوب می‌ساختند) و سغد (نزدیک سمرقند که آن را به سبب خوشی آب و هوا از بهشت‌های چهارگانه به‌شمار آورده‌اند و بین جیحون و سمرقند)

>>>   مولوی بلخی (قرن ۷)

چرا منکر شدی ای میر کوران
نمی‌گویم که مجنون را مشوران

تو می گویی که بنما غیبیان را
ستیران را چه نسبت با ستوران

در این دریا چه کشتی و چه تخته
در این بخشش چه نزدیکان چه دوران

عدم دریاست وین عالم یکی کف
سلیمانی است وین خلقان چو موران

ز جوش بحر آید کف به هستی
دو پاره کف بود ایران* و توران

در آن جوشش بگو کوشش چه باشد
چه می لافند از صبر این صبوران

از این بحرند زشتان گشته نغزان
از این موجند شیرین گشته شوران

نپردازی به من ای شمس تبریز
که در عشقت همی‌سوزند حوران

>>>   هر چند زیاده جان فدائی کردیم
در چنگ زمانه هم صدائی کردیم
بر مسکن زندگی بر مدفن تن
در کشور خود زمین گدائی کردیم

تا چند تو با گذشتگان می نازی
با رودکی و به حافظ شیرازی
وقت است سر منبر آزاد سخن
خیام دگر حافظ دیگر سازی

الا شعر عجم، فردا مرا تو زنده خواهی داشت
الا شور دل دنیا، مرا تو زنده خواهی داشت
به زیر سنگ های ثابت و سیار گردونها
الا البرز پا برجا، مرا تو زنده خواهی داشت
الا دیوان حافظ، حافظم باشی زهر مرگی
الا دیوان مولانا، مرا تو زنده خواهی داشت

یاد مرحوم لایق شیرعلی تاجک

>>> آیا چه شد که از همه عالم جدا شدیم
شــــایـد از آنــکه منـــکر ذات خــدا شــــدیم
سوی افق دویده و ساکن به جای خویش
بر خویش نا رسیده و از خود جداشدیم ...
یاد مرحوم لایق شیرعلی تاجک

>>>   رنــــــدی از رودک زیــــــــــبای ســــــــمرقند مرا
هــدیــــــه ای داد و ز خـــــــــود برد بــه لبخند مرا

در هـــم آمـــیخت ز لعل لبــــش ایـن شهـــد فروش
عســـــل غـــــور به گلقــــــــنــــــد دمـــــــاوند مرا

نگـهــــش یــــــوز پلنگــــــانـــــــه در افـکند به سر
چون غـــــــــزالی به ســــــــراشیـــــــبی الوند مرا

آستـــــــین بر زد و بــر آتـــــــــش کرکوی؛ سپرد
خــــرقـــــــــــــۀ زرق پـــــر از پیــــــــنۀ آژندِ مرا

من براو خــــیره و مبهــــــوت و سـراپـا همه چشم
او بـــه هر شش جهــــت افـــکنــــــــده کمربند مرا

راه بر خفـتــــــن مـــن بســـــت در آن نیــم شب و
عـــــمـر بخشـــــــید هـــــــزاری و صــد و اند مرا

مــــن از او بودم و او از مــــن و مــــن او، او من
مـــن نـــه چــــون گفتــــم او را و نــــه او چند مرا

دو مـــربی، نـــــه! دو ســـاقی، مـــی صـافی دادند
سه یکـــــــی ــ نــه ز تــه خـــمـره ــ بـــه آوند مرا

هر چـــه دارم به زبـــــان از برکـــــات لب اواست
وه! عجــــب موهــــبــــتـــی داده خـــــــــداوند مرا

دســــت مســــــــتی ز لبـــــش تــا دم آخـــــــر دادم
نشکـــــــــند ــ گرچه تـبـــــــرــ گـــردن سوگند مرا

جـــای تان خــالی، بزمــــی همه رنــــــــدان بــودند
گهــگــــهی نیز بـــه کـــــف مجــــــمر و اسپند مرا

رابعــــه، حنظـــــله، فردوســـی و بوالفضل و شهید
رودکــــــی نیــــــز و بفـــــــرمـــود بـــه ارغند مرا

مپسنــــدیـــد کـــــه آزار دهــــــند اهــــــرمــــــــنان
بلــــــخ و غزنیـــــن و هری، تــوس و سمرقند مرا

وای می پیـــچم ازایــــن خفـــتن و ســـر سنــگـیـنی
کــه کــــــه آشـفـــت چنیـــــن ریشــه و پیوند مرا!!

>>>   ای خامه عصای فصل پیری ام باش
ای شعر تو زنگوله تابوتم شو

اگر ای دوستان اهل صفائید
به درد شاعران گر آشنائید
اجل چون چشم شاعر را بپوشد
شما دیوان شعرش را گشائید

شاعران در هر زمانی هر مکانی
پشتبان قهرمانان بوده اند
گرچه خود بودند بی پشت و پناه
پشتبان نوع انسان بوده اند
زنده و مرده به هر حالی که باشند
سرپرست بی پناهان بوده اند

یاد مرحوم لایق شیرعلی تاجک

>>>   من یک تاجیک از کابل و خراسان استم.
از اشخاص ذیل شدیدا نفرت دارم و با آنها هیچ نوع رابطه نمی خواهم داشته باشم حتی دوستی فیسبوکی.لطفا درخواست دوستی برایم نفرستید اگر
۱. تاجیک استید و خود را افغان می نامید.
۲. تاجیک استید مگر بجای کلمه خراسان از نام تحمیلی و دروغی افغانستان استفاده می کنید.
۳. تاجیک استید ام از بیرق پشون ها(سیاه و سرخ و سبز) استفاده و از آن تجلیل می کنید.
۵.سرود پشتون ها را سرود ملی دانسته و به احترام آن به پا می خیزید.
۴. تاجیکی که نمی داند کی است و میخورد و میخوابد و سخت بی خاصیت است.
۵. تاجیکی که پشتون ها را برادر میداند.
۶. تاجیکی که از الفاظ چاپلوسانه مثل "برادران پشتون"، "قوم شریف پشتون"، وغیره استفاده می کند.
۷. تاجیکی که میخواهد با پشتون ها در یک کشور باشیم و از ملت شدن با پشتون ها حرف میزند.
۸.کلمه های پشتون چون ستر، دگروال، جگرن...وغیره را استفاده می کنید.
۹. تاجیکی که چاپلوسانه پشتو حرف می زند.
۱۰. تاجیکی که جنایات پشتون ها را می پوشاند.
۱۱. تاجیکی که بجای کلمه زیبای دانشگا، هنوز هم پوهنتون میگوید.
۱۲. تاجیکی که با پشتون ها ازدواج می کند.
۱۳. تاجیکی که آواز خوان است و بزبان پشتو آواز میخواند.
۱۴. تاجیکی که هنوز پشتون ها را "برادران مسلمان" خود می شمارد و حقیقت پشتون ها را زیر ماسک اسلام پنهان می کند.
۱۵. از تاجیکی که کلمه های مانند خراسان باستان، خراسان گذشته، خراسان دیروز، خراسان سابق، ...وغیره استفاده می کنند. نام کشور ما خراسان بود، خراسان است، و خراسان خواهد بود.
۱۶.اچکزی را قهرمان میداند.
۱۷. نام گذاری مکان های تاجیک به نام افغان تایید می کند.
۱۸. بربادی تاجیک ها را به چشم می بیند و تماشا می کند و اصلان خدمتی برای تاجیک ها نمی کند.
۱۹. کسانی که دولت پشتون ها را دولت خود میداند و پیش آنها عذر و زاری کرده امید خوبی از آنها دارد.
۲۰. کسانی که به ضد اسلام تبلیغ نادرست می کنند.
۲۱. کسانی که تصویر ها كچالو، ابر، کدو و غیره پوست می کنند که گویا نام محمد و یا الله در آن دیده می شود.
۲۲. کسانی که کاری ندارند بجز پوست کردن تصویر های خودشان و عاشق خود اند.
۲۳. کسانی که معنی یک شعر را هم شاید نفهمند مگر شعر پوست می کنند همراه با تصویر های دختر ها.
Tajek Khorasani

>>>   چه كسى متعصب و فاشيست است ؟
ما كه از قانون و هويت و تمدن و اقتدار سخن مى كوبيم يا تو كه تمام تاريخ و تمدن و هويت را به يك تار عنكبوتى جعل، جهل و استبداد بسته اى ؟

من از تمام شهروندان پشتون ( افغان) كه اهل خرد و انديشه و انصاف هستند، سوال مى كنم ، كه من نوعى به عنوان ميراثدار تمدن ، فرهنگ و تاريخ خراسان در گجايى اين هويت و نماد هاى ملى افغانستان قرار دارم ؟

نماد هاى اقتدار و ملى يك كشور اين ها مى باشند.
نام كشور: افغانستان
١- سرود ملى : به زبان افغانى ( پشتو)
٢- واحد پول كشور: افغانى
٣- مليت : افغان / افغانى
٤- نشانهاى درجه اول : وزير محمد اكبر خان / وزير محمد ايوبخان / ملالى ، همه افغان
٥- اصطلاحات ادارى ( ملى) : افغانى ( پشتو)
٦- متن اعتماد نامه ها : به زبان افغانى
٧- تاريخ رسمى : مطابق روايت جعلى افغانى
٨- قانون نانوشته : رئيس جمهور بايد افغان باشد.

جوانان عزيز !
هيچ كدام از موارد بالا تابو نيست ، هيچكدام ساحه اى ممنوعه نيست ، با متانت ، مدارا و مبارزه مستمر همه اى اين نماد ها را بايد به چالش گرفت و مورد بحث قرار داد.

>>>   دیار ارجمند ما،
به بخت ما سر عزیز تو بلند باد،
سعادت تو، دولت تو بی‌گزند باد
ز دوری زمانه‌ها رسیده‌ایم
به زیر پرچم تو صف کشیده‌ایم، کشیده‌ایم
زنده باش، ای وطن، تاجیکستان آزاد من!
برای ننگ و نام ما
تو از امید رفتگان ما نشانه‌ای،
تو بهر وارثان جهان جاودانه‌ای،
خزان نمی‌رسد به نوبهار تو،
که مزرع وفا بود کنار تو، کنار تو
زنده باش، ای وطن، تاجیکستان آزاد من!
تو مادر یگانه‌ای،
بقای تو بود بقای خاندان ما،
مرام تو بود مرام جسم و جان ما،
ز تو سعادت ابد نصیب ماست،
تو هستی و همه جهان حبیب ماست، حبیب ماست،
زنده باش، ای وطن، تاجیکستان آزاد من!


وطن! عشق تو افتخارم
وطن! در رهت جان نثارم
وطن خاک پاکت بهشتم
وطن گلخنت لاله زارم
به من هر کجايی که باشم
تويی جانفزا ای ديارم
وطن عاشقم بر شکوهت
به از دُر بود سنگ کوهت
وطن قلب من هستيی من
بود رگ رگم پُر زخونت
ز تو همچو گل بشکفد دل
اگر در خزان يا بهارم
وطن عشق تو افتخارم
وطن در رهت جان نثارم

>>>   جانا بگـو که وعـده و پیمان ما چه شد
گل های سرخ باغ و گلستان ما چه شد
سوگ سیاوشان به خون عرب نشست
سیمرغ زال و رستم دستان ما چه شد

از نـوبهـار بلـخ خـزانی نمـانـده اسـت
جشن سـده و مهر زرافشان ما چه شد
مسلم وسیس وقارن ویعقـوب سیستان
حمـاســه بـزرگ خـراسـان ما چه شد

تندیـس هـای عـشـق خـدا را بسـوختند
غلغله شـهر و قصر نریمان ما چه شد
دار و نـدار عصر تمـدن بـه باد رفت
دودمان هـا و سلسله جنبان ما چه شد

از راه ابـریـشــم نـیـابی نـشــانــه ای
بافت هری و لعل بدخشـان ما چه شد
خاموش گشته بربط وقانون وارغنون
راگ وعراق وطبع غزلخوان ما چه شد

جام جم صداقـت عشـق و وفا شکست
ناهید و مهر و جذبه جانان ما چه شد
عشـق و شـراب حافظ و خیام شد کجا
آن های وهوی جنبش مستان ماچه شد

آواز مـولـوی ز خـراســان نشـد بلـنـد
شمس وسماع وشورنیستان ما چه شد
سیستان وغزنه غور و هریوا زیادرفت
گنجینه های دانش و عـرفان ما چه شد

جامی برفت و مکتب بهزاد شد خراب
فـرّ و شکوهِ طـرف خیابان ما چه شد
دل خسته ام زکینه و بغض ستمگران
انسانیت کجا شـد و وجدان ما چه شد

رسول پویان

>>>   تجربه نشان داده كه رقابت در كشور هاى پس از جنگ ، به دليل نفرت و بدگمانى ايكه جنگ ايجاد ميكند، وحدت ملى را خدشه دار مى سازد، استخوان شكنى قومى براى تثبيت جايگاه خود در جامعه و بالتبع در ساختار قدرت، ميتواند شگاف هاى اجتماعى را عميق ترساخته ، مانع از همگرايى كل جامعه در عبور از بحران شود.

فرو ريختن حاكميت سنتى پشتونها در تداوم بحران چهار دهه اخير، انگيزه و تعصب مضاعفى را در لايه هاى مختلف سياسى قوم پشتون چنان قوت بخشيده كه بيش از پيش در اعمار مجدد حاكميت قومى، انحصار زعامت سياسى، به حاشيه راندن ساير اقوام از محور قدرت و در نهايت تحميل هويت خويش بر كل كشور و باشندگان آن تلاش دارند.

اين انگيزه در ميان نخبگان پشتون چنان فربه است كه فرصت هاى طلايى بعد از توافقات بُن را قربانى مطالبات قبيلوى شان نمودند. جامعه جهانى با حضورش در افغانستان، زعامت را از تاجيكان ستانده در اختيار پشتونها قرار داد. رهبران و روشنفكران پشتون با سوء استفاده از حضور سربازان خارجى پيوسته در جهت حذف و به حاشيه راندن ساير اقوام و قالبندى و سمنت كارى پايه هاى قدرت قومى شان چنان كوشيدند كه امروز در قالب نظامى شديداً قومگرا ظهور و بروز نموده است. امروز قبيله گرايى بمثابه تيغ دولبه ايكه در يك سوى آن تروريستان طالب و در سمت ديگر آن تكنوكراتان وابسته به استخبارات غرب قرار دارند، روز تا روز گلوى ملت را مى فشارد و هستى او را با مرگ تهديد مى نمايد.

افراطيت دينى، فاشيزم قبيلوى، تروريزم، مواد مخدر و ده ها پديده ى ناميمون ديگر كه زاده و ماحصل حكومت هاى متعصب، تماميت خواه و انحصار طلب سالهاى اخير است، باعث شده تا ساير اقوام براى خويش جايگاه و پايگاهى در آن نبينند و راه خود را از آن جدا نمايند. مسلماً براى آنانيكه از وضع موجود ناراض و برآن معترض اند و نميتوانند جايگاه خويش را در آن تعريف نمايند و هويت خويش را در آن نمى بينند. پناهگاهى مناسب تر از بازگشت به هويت تاريخى وجود ندارد.

چرا تاجيكان به خراسان خواهى رو آورده اند؟ زيرا در طول سالیان اخير علاوه بر توطئه ها و دسايس پيچيده و مرموز عليه رهبران شان، كليت اجتماعى آنها مورد تهاجم گسترده ى سياسى، فرهنگى و هويتى قرار داشته و كماكان دارد. براى يك تاجيك كه هيچ سنخيتى با نظام قبيلوى ندارد و نميتواند خود را در آن تعريف نمايد. خراسان پيشينه درخشان ايست كه هويت تاريخى خويش را با مفاخر فرهنگى و تمدنى اش در آن بازسازى مى نمايد.

در حاليكه تحجر، تعصب، ترياك و وابستگى خارجى از يكسو، انفجار، انتحار و كشتار از سويى ديگر چهره ى زشتى از اين سرزمين در اذهان ترسيم نموده. و گله ى از جواسيس خارجى كه نه تنها سرگرم غارت و چپاول اند، بل جهنمى در كشور نيز بر پا نموده اند كه نه جاى قرارى در آن باقى مانده و نه پاى فرارى از آن متصور است. و در حاليكه آينده آن نيز تيره و تار مى نمايد، چرا به خراسان نيآنديشيد و در احياى آن نكوشيد؟

خراسان خواهى روياى شيرين و گواريى است كه بر واقعيت مذموم و زشت كنونى رجحان، تقدم و برترى دارد.

>>>   غنی بدتر از کرزی و کرزی بدتر از غنی است
اتمر مزدور تر از هردو مرد دنی است
طالب مفسد تر و قاتل تر و مزدوراز هرسه مرد ضد وطنی است
بیادر جان وطندار این فیلم سی آی ای و آ اس آی هنوز دینی است

>>>   طلوع «آفتاب» از «خاوران» است
«خراسان»، «سِفْرِ» آغاز جهان است
تمدن‌ها شروع شان ز«شرق» است
نخستین شهر دنیا «بامیان» است
زبان مردمش دُرِّ «اَوِستا»
پر از گنجینه‌هایِ باستان است
هزاران چشمه و رود از «هزاره» است
دیار «مهر» قلبش مهربان است
«هرات» آیینه‌ای «عرفان» شرقی است
و «بلخ» اندیشه‌گاهِ باستان است
در این‌جا شعله ورشد جان «خورشید»
از آن پس «نور» آیین زمان است
بهار فکر از «پندار نیکو» است
خزانش ظلمت «سُوفَسْطِیان» است
فراق بلخ را «نی‌نامه» نالید
طنین آهِ «مولانا» نشان است
وصالش شعر«جوی مولیان..»گفت
حدیث عشقِ «سرو و بوستان» است
شراب «حکمتِ» سینایی بلخ
نیوشای وجود عرشیان است
تمام «هفت شهر عشق»، «غزنه» است
«سنایی» در تن این «عشق» جان است
تپیدن های قلب «شمس» از این جاست
سرِ «عطارْ» بر این آستان است
دل «بیدل» در این «حیرت‌سرا» ماند
که او بیدل ترین عارفان است
شکوهِ «شاهنامه»، شعر«غزنی» است
در اوج قله‌ی شعر جهان است
شروع «بادغیسی» دارد این «شعر»
«ادب» آغازگاهش «سیستان» است
بدخشان «لعلْ»، نه، ماهِ تمامی است
که بر «بامِ» جهانش آشیان است
هوای دَرّه‌یِ «یُمْگان » بهشتی است
که «پیرِ خسروی» را میزبان است
دیار «رستم» و «رودابه» کابل
همانجا که «درفشِ کاویان» است
صدف خاک شریف آن «مزار»ي است
که جنس گوهرش از آسمان است
کبوتر، بال در بال ملائک
شب و روز آن«حرم» را پاسبان است
عجب شیدا و شوریده است «مُلاّ»
که او دل داده ای این آستان است

>>>   به نظر بنده حامد کرزی دیگر بر اریکه قدرت تکیه نمیزند.طرفدارانش تبلیغات میکنند.

>>>   خراسان، نامی آشنا برای اهل ادب و فرهنگ است. کمتر کسی است که اهل سواد باشد اما اسم خراسان را نشنیده و به آن عشق نورزیده باشد. قدمت کلمه خراسان به قبل از اسلام برمی‌گردد.

خراسان در زمان ساسانیان و اوایل دوره اسلامی، اغلب به منطقه‌ای بسیار بزرگ اطلاق می‌شد که نه تنها مناطق فعلی خراسان در ایران، بلکه همه سرزمین‌های شرقی، از هرات گرفته تا قندهار، بلخ، غزنی و تا کرانه‌های کابل قدیم را در بر می‌گرفت.

در منابع تاریخی، محدوده خراسان، با قبض و بسط همراه بوده ولی بیشتر خاک سرزمینی که اکنون افغانستان نامیده می‌شود، جزء خراسان شمرده شده است. خراسان که به معنای «مطلع شمس» یا محل «طلوع خورشید» است، تا منتها علیه بدخشان افغانستان و تاجیکستان و حتی قسمت زیادی از خاک‌های ازبکستان و ترکمنستان فعلی را نیز شامل می‌شده است.

شاهانی که در سرزمین فعلی افغانستان حکمرانی می‌کردند، نیز خود را حاکم و شاه خراسان می‌نامیده‌اند. شاعرانی چون «عنصری»، «منوچهری»، «ناصرخسرو»، «خاقانی» و حتی «سعدی»، از سرزمینی به اسم خراسان یاد کرده‌اند که اکنون افغانستان یاد می‌شود. مورخین و جغرافیه نگارانی مثل «ابن خرداذبه»، «یعقوبی»، «طبری»، «ابن اثیر»، «استخری»، «ابن حوقل»، «مقدسی» و «حمدالله مستوفی» نیز در آثارشان از خراسان و موقعیت آن بحث کرده‌اند.

سرزمین خراسان تا پس از «احمدشاه درانی» و فرزندش «تیمورشاه» نیز خراسان نامیده می‌شد اما ۲۰۰ سال پیش با پدیدار شدن سایه شوم استعمار، اسم خراسان نیز کم‌رنگ شد و جای آن را افغانستان گرفت.

>>>   خراسان نامی است کهن تاریخی و پر از افتخارات ادبی و فرهنگی و چون نام قومی نیست میتواند نام بسیار مناسبی برای کشور مشترک چند قومی ما باشد و سبب اتحاد همدلی و وحدت بین اقوام مختلف کشور مشترک ما گردد.
افغانستان یا محل زندگی افغانها یک نام قومی است، چون اوغان که معرب اوغان است نامی است که غیر پشتونها تنها به پشتونها اطلاق میکنند در حالیکه خود اوغانها یا پشتونها بخود پشتون یا پختون میگویند. بناعن افغانستان یک نام تک قومی و غیر عادلانه برای یک کشور چند قومی میباشد.

پشتونها یا اوغانها یگانه باشندگان این کشور نیستند و درین کشور اکثریت را هم نمیسازند۰ تمام شهروندان این کشور به میهن خود عشق دارند و به آن افتخار میکنند، بناعن این کشور باید بنام اصلی آن که یک نام غیر قومی و فراگیر همه باشندگان آن است یاد گردد، یعنی که خراسان۰

>>>   ﻭﺍﮊﻩ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﺎﻩ ﺷﺠﺎﻉ (ﺷﺎﻩ ﺑﯽ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻧﺸﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ) ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﻪ ﻗﺮﻥ 19 ﺗﻮﺳﻂ ﺍنگلیس ها ﺩﺭ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺎﻫﺪﻩﻫﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪ. ﺍﻓﻐﺎﻥ ﻣﺴﺘﻌﺮﺏ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﻭﻏﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﭘﺸﺘﻮﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻫﺮ ﺗﺒﻌﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﺮﻑ ﻧﻈﺮ ﺍﺯ ﻗﻮﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﺗﻌﻠﻖ ﺩﺍﺭﺩ «ﺍﻓﻐﺎﻥ» ﺍﻃﻼﻕ ﻣﯽﮐﻨﺪ.

ﻧﺎﻡ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﻪ ﻗﺮﻥ 19 ﻫﯿﭻ ﺭﺳﻤﯿﺖ ﻭ ﺟﺎﯾﮕﺎﻫﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﻢ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﺩﺭﺍﻧﯽ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﻧﻘﺸﻪ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﻢ ﺍﺛﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻧﻘﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺩﺭﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﺍﺳﺎﻣﯽ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﻭ ﮐﺎﺑﻠﺴﺘﺎﻥ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺣﻤﻠﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﭘﺪﯾﺪﺍﺭ ﮔﺸﺖ, ﺟﺎﺳﻮﺱ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺍﻟﻔﻨﺴﺘﻦ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﺶ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﻤﯿﺖ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻣﻤﮑﻠﺖ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ می خوانند.

خودت را از تاریخی بساز که هیچ سیاستی تو را به استسمار نگیرد (تاریخ همیشه زنده است و تکرار می شود)

>>>   از شگفتی های تاریخی خراسان بزرگ، یکی هم ورود تدریجی "قبیله" های پشتون دراساس مناسبات تنگاتنگ عشیره ای وقبیلوی وره یافتن آنها به سلطه سیاسی درتاریخ معاصرآن درقرن هجدهم میلادی می باشد. آنسان که منابع تاریخی اذعان می دارند، حضوراجتماعی، فرهنگی وتاریخی این قبایل درمیان ده ها قوم وقبیله دیگردرسرزمین خراسان بزرگ پیش از قرنهای چهاردهم و شانزدهم به قول ادرسی مورخ عرب کمرنگ جلوه می کند.

براساس رخداد های اجتماعی و تاریخی برای اولین بار حاکمیت آن ها درین جغرافیا درپی رقابت های منطقوی دولت های همسایه و پایان اقتدار نادر افشار خراسانی شکل گرفت. با توجه به ناهم خوانی های تاریخی در زمینه تکامل اجتماعی درموجودیت نظام قبیلوی مسلط در میان ایشان، با دستیابی به اقتدار دولتی در قندهار در سال1747 درپی حملات احمدشاه ابدالی موسس اقتدار دودمانی آن ها درپهنای هند و خراسان، دست به قبضه نمودن حاکمیت های سیاسی محلی واحمال قدرت برمسکونان و طوایف هم جوار که سال ها و سده قبل از آنها از مرحله مناسبات زنده گی قبیله ای گذشته اند؛ زدند و باقرار گرفتن در مسند قدرت و به کارگیری خصایل و سلیقه های قبیلوی بن بست ها و چالش های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را بروی اقوام همزیست و همجوارشان مسبب گردیدند.

با این تشکیل کشوری بنام "افغانستان" با یک نوع حاکمیت ستیزه گرانه جنگ سالار قبیلوی و انارشیسم ناشی ازمجموعه تضاد های قبیلوی و دومانی سلاطین و سرداران( سدوزایی ها، بارکزایی ها ومحمد زایی ها) پا به صحنه قدرت وتاریخ گذاشته است. نه برپایه تکامل تاریخی ودست آوردهاو کارکردفرهنگی که غالباً دودمان های دیگر دولت ساز را به صحنه تاریخ آورده است.

پروفیسورمورگنسترن در مورد منشای قبایل افغان نوشته است: "پکتوکی"( اولین بارتوسط هرودوت بکاررفته) یکی از یازده قبیله آریایی بود که ازجنوب دشت های آسیای میانه حرکت کرده، سلسله هندوکش را عبور و در دامنه های کوه های سلیمان جایگزین شدند. طبق اسناد تاریخی که خود مورخین افغان(پشتون) ارایه کرده اند، افغان ها ابتدا در نواحی غورکنونی و غرب آن ساکن شده و بعداً به نواحی جنوب رفته اند، زیرا : "چون این طایفه از صدمه قتل و غارت بخت النصر بابلی کلدانی از ممالک شام و بیت المقدس جلای وطن گردیده وبه جبال غور([1]) رسیده و در جوار مردم غور که از نسل ضحاک تازی بوده اند، سکونت اختیار کرده اند... به مرور ایام فرقه غوری حلیفی و برادری افاغنه اختیار نموده نیکی وبدی ترویج ازدواج وغیره با افاغنه گشته معروف به افاغنه شدند..."([2])

>>>   در دوره اسلامی کتاب "حدودالعالم من المشرق الی المغرب" از قومی بنام افغان نام برده و محل زندگی آنان را در ضمن برشمردن شهرهای هندوستان در شهر "سول" که برگرفته از همان "سائول" است، معین نموده است. منورسکی در تثبیت محل "سول" در حدودالعالم، نخست به حواله بیرونی در قانون مسعودی آورده است که در جاده گردیز تا ملتان، پس از گردیز فرمل یا پرمل واقع است؛ این ناحیه بنام مردم تاجیک که در آن زندگی می کنند، شهرت یافته است و در کنارجاده ای که از غزنین به بنو یعنی منطقه سند می رود، واقع شده است. فرمل نگهر (به تحریربابر"نغر") بنوو سرزمین افغانان در جنوب کابل واقع اند.([11]) نظر به تعریفی که حدودالعالم از خراسان شرقی دارد، پشاور و توابع آن در این حدود شامل است: "ناحیتی است که شرق وی هندوستان است و جنوب وی بیابان سند و بیابان کرمان و شمال وی حدود غرجستان و گوزگان و تخارستان"([12]) تاریخ یمینی هم ضمن محاربات سلطان محمود از افغانان و محل سکونت آنان در اطراف کوه های سلیمان در هند نام برده است. ابوریحان درکتاب "تحقیق ماللهند" نوشته است: "قبایل افغان در کوه های غرب هندوستان به سرمی بردند و تا به حدود رودخانه سند میرسند."([13])

کوه های سلیمان در محل "سول" به دوشاخه شرقی و غربی تقسیم می شود، سول شاخه غربی آن است که در زمان حاضر قبیله وزیر در آنجا سکونت دارند. مولف تاریخ نامه هرات سیفی هروی (قرن هشتم هجری) سرزمین میان سرحد قندهار فعلی تا رود سند را افغانستان خوانده است.([14]) اما بیشترین محقیقین نخستین کانون ظهور و شناسایی پشتون ها را کوه های سلیمان در شمال غربی پاکستان کنونی در مرکزیت "شهرمستنگ" ارایه نموده اند. مناطق شمال کوه سلیمان شامل نواحی اطراف پشاور در این نام گذاری (افغانستان) شامل نیست. چنانکه منابع خبر می دهند افغانان در اواسط قرن پانزدهم به این مناطق دست یافته اند. در یادداشت های منابع فوق نام گذاری افغانستان رسمی نبوده و در اسناد تاریخی و جغرافیایی عصر مغول های کورگانی هند چون "آئین اکبری" که توضیحاتی پیرامون قلمرو سیاسی آنها وجود دارد، چنین اسمی به ملاحظه نمی رسد؛ در تاریخ فرشته نام افغانستان را از زبان مردم کابل و خلج به جای کوهستان، که همانا محل زیست افغانان در کوه های سلیمان باشد به کار گرفته است.([15]) به قول تاریخ سلطانی افغان ها برای اولین بار به اجازه شاهرخ میرزا (از امرای تیموری) در اطراف قندهار ساکن شدند.([16])

برخی ازمنابع وشخصیت ها چون سید جمال الدین عقیده برآن دارند که "افغان" یک کلمه فارسی است که معنی "ناله وزاری" رامی رساند. مردمان فارس آن هاراافغان نامیده اند، وعلتش رااین میدانند که دراثنای اسیرشدن بدست بخت النصرناله وفریاد می نمودند، ناله وفریادرادرفارسی (افغان)گویند...گوینده گان عوام زبان فارسی آن هارا(اوغان) خطاب می نمایند...مردم هندوستان آن هارا(پتهان)می نامند. بخشی ازقبایل افغانی که درقندهارزیست می کنند، خودرا(پشتون)و(پشتان)مینامند."([17])

کلمات "پشتو"و"پشتون" که افغان ها برزبان وقوم خود اطلاق می نمایند تاسده هفدهم تنها درمحاوره زبانی بین مردم معمول بودودرآثارکتبی به نظرنرسیده است.. همچنان کلمه "پتهان" که غالباًشکل هندی کلمه پشتانه جمع پشتون می باشدودرنیم قاره هند مروج است، نیزدرآثارمکتوب گذشته دیده نشده وبه جای آن همان کلمه "افغان" به کاررفته است. هرچند بعضی ازمورخین کلمه افغان را عنوان پشتون های غربی دانسته اند، که درحدود هرات وقندهارسکونت دارند، وکلمه پشتون رادرمورد قبایل مناطق کوهستانی سرحدمیان افغانستان وپاکستان به کاربرده اند، که به نظرآگاهان چنین تقسیم بندی بنیاد علمی ندارد. زیرااززمان وارد شدن زبان پشتو به مرحله کتابت وخط کلمه افغان وپشتون درآثارنویسنده گان وشاعران این قوم درترادف هم به کاررفته اند. که فارسی زبانان تاهنوز کلمه افغان رادرمورد ایشان استفاده می کنند.

درتاریخ هرات "افغان ها" آخرین دسته مهاجرین کتلوی قومی به خراسان هستند. متون فارسی دوره اول اسلامی حضورآنان رادرحواشی شرقی افغانستان کنونی معلومات داده اند. بقول تاریخ نامه هرات تاآغاز دهه سوم قرن هشتم(723هـ ق)افغان ها ازساحه افغانستان تاریخی به جانب خراسان یعنی افغانستان کنونی گسترش نیافته بودند.([18])

>>>   یکی از مهم ترین عوامل بحران و اختلاف و عدم شکل گیری وفاق و وحدت ملی در کشور مساله هویت تحمیلی افغان بر همه اقوام و ملیت های ساکن در این کشور کثیر الملیت است. هویت تحمیلی باعث می‌شود که اقوام غیر پشتون مثل تاجیک ها، هزاره‌ها، ازبک‌ها، ترکمن ها، بلوچ ها و... در مقابل آن واکنش منفی نشان داده و با آن احساس بیگانگی نموده و از پذیرش آن سر باز زنند و از طرفی دیگر حاکمان و دولت مردان که غالبا از یک قوم خاص بوده بر تحمیل این هویت بر همه اقوام اصرار نمایند. این اصرار و انکار موجب جدایی بین دولت و ملت گشته در نتیجه منجر به بروز بحران و تنازع قومی و لسانی در کشور می‌شود.

از این رو برای ایجاد همدلی و وفاق ملی و شکل گیری هویت ملی همه پذیر که همه اقوام را در بر بگیرد و همه ملیت ها با رضایت کامل آن را بپذیرند باید در پی یافتن هویت فراگیر و همه پذیر باشیم و این هویت فراگیر هویت خراسانی است که در انحصار هیچ قوم و قبیله‌ای نیست و همه ملیت های ساکن در این سرزمین را در آغوش می‌گیرد و همه‌ی اقوام با افتخار آن را می‌پذیرد و خود را در سرنوشت کشور شریک دانسته و مسوول می‌دانند و شکاف بین دولت و ملت و همچنین شکاف بین اقوام مختلف از بین می‌رود.

جایگزینی هویت خراسانی به جای هویت افغانستانی مستلزم تغییر نام کشور به نام تاریخی و پر افتخار آن یعنی خراسان است که می‌شود بدون کدام کشمکش و منازعه با برگزاری یک رفراندوم مسالمت آمیز آن را در معرض رای مردم این کشور گذاشت و با پذیرش رای و نظر مردم نقطه پایانی بر منازعات طولانی و دوام دار گذاشت و با این گام شرافتمندانه و دور اندیشانه، راه همبستگی ملی ملت سازی و راه رشد مستقل دولت ملی خراسان را در آینده و برای همیشه روشن و هموار خواهد ساخت و موجب همبستگی ملی و حفظ استقلال، تمامیت ارضی و یکپارچگی کشور خواهد شد و دیگر لازم نخواهد بود که نمایندگان پارلمان ماه ها بر سر گنجاندن یا نگنجاندن فلان هویت در تذکره تابعیت به جر و بحث و منازعه بپردازند و وحدت ملی را خدشه دار نمایند.

سید میرزا حسین احسانی

>>>   در دوره‌های ماد و هخامنشیان٬ هریوا سرزمینی در اطراف رودخانه هریرود بوده و یکی از ساتراپی‌های هخامنشیان بشمار می‌رفت. در سنگ‌نبشته بیستون داریوش بزرگ٬ هَریوا (Haraiva) در فهرست ساتراپی‌های هخامنشیان آمده است.
هرات در زمان ساسانیان در سنگ‌نبشته‌ای در کعبه زردشت واقع در نقش رستم بنام هریو یاد شده است. در دوره ساسانی از مراکز مهم نظامی و منطقه مرزی در مقابله با هیاطله بوده است. پیش از حمله اعراب مسلمان به ایران دارای اقلیت مسیحی نستوری بود. در سال ۳۱ ه.ق. (حدود ۶۵۰ م.) یا کمی پس از آن به دست اعراب مسلمان فتح شد.

در دورهٔ اعراب مسلمان ، يعنى در قرون وسطی، هرات همراه با نیشابور، مرو و بلخ یکی از چهار قسمت (چهار ربع) ایالت خراسان بود پس از این سرزمین خراسان بشمول هرات در ۴ حکومت فارس زبان سامانیان صفاریان طاهریان غوریان قرار داشت همچنین در دوره غزنوی و خوارزمشاهی هرچند خود سلسله شاهی ترک بود اما زبان رسمی مملکت فارسی قرار داشت.

هرات مثل اکثريت مناطق ديگر خراسان با هجوم مغول در ۱۲۲۲ م. ويران شد و بیش از نیمی از اهالی بومی آن قتل عام و يا آواره شدند.

در دوران صفوی هرات مهم‌ترین شهر و مرکز خراسان محسوب می شد و خود شاه عباس اول متولد هرات بود در این زمان هرات گاهی مورد طمع ازبکان بود حتی چندبار این شهر به طور موقت دست ازبکان افتاد. اما سلطه ازبکان بر این شهر به صورت کوتاه مدت بود و آنها از دوره های فترت در اوایل سلطنت شاه طهماسب اول و اوایل سلطنت سلطان محمد خدابنده و شاه عباس اول استفاده کردند و هر بار برای مدت کمی این شهر را در اشغال داشتند.
تا این زمان هنوز نامی از اولاد اوغان در تاریخ هرات و بلخ یافت نمیشود بعد از ضعف امپراطوری صفوی قبیله های مهاجر اوغان از کوه های سلیمان به سوی خراسان کوچ کردند و در دوره نادرشاه افشار متاسفانه وی بر اوغان ها اعتماد نمود و آنها را از سران لشکر خود قرار داد بعد از قتل نادرشاه امپراطوری ایران تجزیه شد و اوغانها بدای اول بار به طوری رسمی بر خراسان اعلام حکومت کردند و از آن روز باز همچنان نام خراسان وجود داشت و شاه اوغانها خود را حاکم خراسان میخواند اما با دخالت انگلیس از حدود صد و پنجاه سال قبل نام افغانستان به تدریج جایگزین خراسان شد.

>>>   افغانها به اخلاق انساني، ارزشهاي اسلامي، فرهنگ اجتماعي، تعهدات، سوگند ها و... پايبند نيستند آنها اخلاق افغان گري انديشه اوغان سازي سرزمين خراسان را دارند، هيچ تفاوتي ميان كرزي با ملا عمر غني با حكمتيار ندارد دين دار و بي دين شان در جهت افغان سازي تلاش مي كنند و حتماً يادتان است كه طالبان به شكنجه، قتل عام و نابودي هزاره ها و بر چسب زدن نشاني بر سينه هندو ها دست زدند كه كرزي در ادامه راه "حاكميت افغانيسم"به مسلح كردن كوچي ها، غصب زمين ها، نا امني مناطق غير پشتون كوشيد، ترورهاي نرم بزرگان فارسي زبان و ازبيك را در دستور كار قرار داد و قاتلان آنها را كه طالبان وحشي بودند برادران خود خطاب كرد، غني در استمرار افغانيزه كردن مردم اين سرزمين به تبعيد، تحقير، زنداني، اخراج از ادارات مقامات غير اوغان كرد ادامه حاكميت پشتونيستي همين است جنگ، نا امني، انتحاري، ترور، قتل و عام، وحشت و...

چاره اي نيست جز اينكه هدف، مقصد و برنامه ها را در قبال قبيله افغان مشخص كنيم و به آنها رك راست بگيم حاكميت پشتونيستي بس است.
كساني به برادري و برابري از راه گفتگو با قبيله افغان باورمند هستند و از اين راه تلاش مي كنند جز وقت را هدر دادن مشكلات را افزودن چيزي در كاروان عدالت طلبي نخواهند افزود" قبيله افغان زبان خوب را نميداند بايد با آنها از طريق زبان گلم جم گپ را فهماند و تا هر زماني زور بالاي سرشان است احترام و التماس مي كنند هر گاه از فشار بر عليه آنها دست برداريد بر شما حمله خواهند كرد!" تا زماني مبارزه مسيرش را هدف اش را تعين نكرده است، تا زماني اين رهبر نماهاي پوشالي از سر شانه هاي مردم پائين نشده اند، مبارزان ضد پشتونيسم راه دشوار تري را در پيش رو دارند...

بحث در اينجا موضوع جامعه عادي پشتون نيست بلكه حاكميت سياسي قبيله افغان و تفكرات فاشيستي پشتونيستي اوغانها است كه با دسيسه و عوام فريبي در لباس، سكولار مانند تره كي، حفيظ الله امين، نجيب و ديندار شان مانند ملا عمر، حكمتيار، اختر منصور و دموكراس شان مانند مرزي و غني و... به جنايت هايشان ادامه مي دهند تا سرزمين اوغاني و ملت افغاني را بسازند!
تفاوت قایل شدن ميان حاكميت اوغانها كه اين بهتر آن بدتر است كه ملا عمر با كرزي و عبد الرحمن خان با غني كه كدام بهتر يا بد تر است حماقتي بيش نيست جنايت ها و هدف ها يكي است نابودي غير پشتونها!

>>>   افغان یا اوغان« پتان، پشتون یا پختون، هرسه این نامها به یک قوم ناقل مهاجر در اوغانستان اطلاق میگردد.
ازنظر تباری،افغانها یا پشتونها تعدادی ازقبایل هندی الاصل ملتانی بوده که سرزمینهای آبایی شان اطراف کوه سلیمان، خیبر پشتخوا و وپشین وژوب می باشد و این مناطق درتاریخ بنام افغانلند یاد شده است و دریاد داشتهای تاریخی بعضی ازنویسنده گان انگلیسی منجمله ( الفنستون) مولف کتاب افغانان نمایندهء انگلیس در دربار شاه شجاع نامهای تمام مناطق افغان نشین با تفصیل آن ذکر گردیده است"«اوغانستان=افغانستان» مکران و یا یکی از ولایات مکران بوده است.
ظهور قبیله بنام افغان « پشتون » به علت خشکسالی طولانی از اطراف کوه های سلیمان در ( سال 1018 هجری , قمری ) , به دستور شاه عباس صفویی به سیستان در اطراف تالاب هامون هرمند سرزمین آبرفتی مسکن گزین شده اند و از اولاد شان در مقابل بقایای شاه طهماسب « شیعه دوازده امامی » نوکر به خدمت پاس بانی میگرفت. کوه های سلیمان در شمال غرب پاکستان کنونی در مرگز شهر مستنگ در تاریخ یمنی محاربات سلطان محمد از سر زمین آبایی افغانان محل سکونت آنان در وادی رور سند و اطراف کوه های سلیمان از قبایل هندی الا صل ملتانی بنام ولایت افغانستان برده است و از توابع ایالت سند و از اجزاء پاکستان کنونی می باشد. در یا داشتهای تاریخی بعضی از نویسنده گان انگلیسی منجمله ( جنرال ادوارد فلینستون ) مولف کتاب افغانان نماینده انگلیس در در باره شاه شجاع نامهای تمام مناطق افغان نیشن با تفصیل آن در اطراف کوه سلیمان , خیبر پشتخوا و وپیش وژوب سرزمین آبایی افغانان می باشد و ذکر گرده است.
سید محمد یعقوب هروی در تاریخ نامه ی هرات، نیز این واقعیت را می نویسد زیستگاه اوغان« افغان » یکی از ولایات مکران بوده است. شهر مستنگ شامل دهات بسیاری بوده است چنانکه در حاشیهء کتاب تاریخنامه ی هرات هم ذکر شده است که: شهر مستنگ یا مستنج را استخری و مقدسی هر دو در آثار خود اسم برده اند.
وقتی تاریخ خراسان قدیم (افغانستان امروزی) را بررسی نماییم طایفه ی افغان و کشوری به نام افغانستان در تاریخ و جغرافیای کشور ما موجود نیست و مردم ما که امروز برخلاف صریح اسناد تاریخی افغان نامیده می شود هیچ گونه تعلقی به افغانستان دیروزی و مردم آن سرزمین که اوغان=افغانها بوده اند، ندارد.
ابوریحان بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند نوشه است قبیل افغان در کوه های غرب هندوستان به سر می بردند وتابه حدود رودخانه سمندر میرسد.
مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ می گوید واژه ی پشتون و افغان در آثار نویسدگان وشا عران این قوم این قوم با مفهوم واحد به جای یکدیگر استعمال شده اند. بنا براین بطور کلی واجمالی میتوان گفت که خود پشتونها ترجیحاً خود را پشتون گفته اند، درحالیکه فارسی زبانان آنان را افغان وهندیان، پتهان نامیده اند وهرسه کلمه از سدۀ شانزدهم به بعد در کتابت راه یافته ودرمعنی واحد بکار رفته است.
دیگر کشور نیز به معنی واحد ویکسان هردو واژه ی پشتون وافغان تأکید میکند: «هنگامیکه زبان پشتو به مرحلۀ خط وکتابت رسیده است کلمات افغان وپشتون درآثار نویسندگان وشاعران این قوم با مفهوم واحد به جای یکدیگر استعمال شده اند. بنا براین بطور کلی واجمالی میتوان گفت که خود پشتونها ترجیحاً خود را پشتون گفته اند، درحالیکه فارسی زبانان آنان را افغان وهندیان، پتهان نامیده اند وهرسه کلمه از سدۀ شانزدهم به بعد در کتابت راه یافته ودرمعنی واحد بکار رفته است.»
هموطنان آگاه قلم بدست افغان تنها نام یک قوم از اقوام افغانستان امروز اینها بنام ها ی درانی و غلجائی ( غلزائی) است و افغانها نام ها تاریخ و فرهنگ و استوره یکسان در سرزمین امروز م بنا م افغانستان ندارند بلکه بر ضد ان هستند و تلاش دارند هویت تک قومی خود را بر‌دیگر اقوام تحمیل میکنند. آنها بتنهایی در افغانستان حکومت تک قومی دارند و دیگر اقوام را در معادله قدرت راه نمی‌دهند.
داشتن دوکتورای غنی فقط تفرقه بهتر و سیستماتیک تر بین تمام اقوام شریف سرزمین مان و جایگزین کردن فاشیست های قبیله و کوچی های متعصب بجای آزادیخواهان نو اندیش را به ارمغان آورد .

>>>   تاجیک ها در این کشور بک قدرت بسیار قوی هستند و در شهرهای هرات کابل مزار یعنی سه ربع خراسان( افغانستان) اکسریت با تاجک و مخصوصا فارسی زبان است در کابل بیش از ۷۰ درصد بومی فارسی زبان هستند در هرات بیش از ۸۵ درصد بومی فارسی زبان هستند در مزار بیش از ۷۰ درصد بومی فارسی زبان هستند این غیر از قریه جات تاجیک و هزاره است
اگر اوغان ها بخواهند زورگویی کنند و تاجیک و هزاره را نادید گیرند قطعا شکست خورده و رانده خواهند شد. تا حال اکنون هم صبر اقوام فارسی زبان بسیار زیادتر بوده است اما پررویی هم حد دارد.

>>>   تاجیک ها در این کشور بک قدرت بسیار قوی هستند و در شهرهای هرات کابل مزار یعنی سه ربع خراسان( افغانستان) اکسریت با تاجک و مخصوصا فارسی زبان است در کابل بیش از ۷۰ درصد بومی فارسی زبان هستند در هرات بیش از ۸۵ درصد بومی فارسی زبان هستند در مزار بیش از ۷۰ درصد بومی فارسی زبان هستند این غیر از قریه جات تاجیک و هزاره است
اگر اوغان ها بخواهند زورگویی کنند و تاجیک و هزاره را نادید گیرند قطعا شکست خورده و رانده خواهند شد. تا حال اکنون هم صبر اقوام فارسی زبان بسیار زیادتر بوده است اما پررویی هم حد دارد.

>>>   کلمه «پشتون » با معنى "پشت اسپ" «پټان » با معنى زبان هندى "مردم اعتمادى" يا و "مردم که سرشان حساب مى شود" و «روهيله» با معنى "ساکنان قله هاى کوه" واقعا نامها و لقب هاى زيبا و مقبول براى اقوام٬ قبايل و خيل هاى پشتون اند و غير محدود نامهاى صادق مردم پشتون = پټان= روهيله مى باشند. اين نامهاى نيکو چگونگى و برازندگى آرين وآريايى بودن يا "هندوايرانى" (اصطلاح علمي زبان شناسى ) بودن زبانى فرهنگى شان رابرجسته تصويرمى کنند.و مردم و انسان شناسى اند.
پيش از بقدرت آمدن هيتلر واژگان "هندو جرمنى" و "هندوآريايى" در جهان دانش و ادبيات معمول بود. پس از بقدرت رسيدن يهودان امريکايى و اروپايى و اشغال فلسطين صهیونیسم بين المللى (جنبش سیاسی و ملی‌گرای یهودی ست که هدف جنبش صهیونیسم، تشکیل دولتکشور مذهبى برای یهودیان بود و خود را "اسرائیل" ارتباط می‌دهند.البته که بنى اسرائيل وجود داشته بود. که قوم یهود تا سرنگون شان توسط نوبکو ونصر دوم بابل و آزادى شان توسط کوروش بزرگ و سرنگونى دوباره بابل ازسوى اسکندر بزرگ وبلاخره در سال 200 میلادیامپراتوری روم آن‌ها را پراکنده کردند. اقوام و قبيله هاى يهودى در کل دنيا مهاجر شدند و تابيت حکومتها را گرفتند
صهیونیسم جهان (مقر اصلى امريکا ) با پاداش پول هنگفت یهودیان را ترغیب به مهاجرت دوباره به سرزمین یهودیان و يا بازگذشت پس از مهاجرت دوهزار وششصت سال پيش خود مى کردند . یعنی یهودیان از فاشيزم هيتلر براى اهداف شوم خود استفاده کردند.وازجهت پول گزاف بسيارىاز يهودان ايران زمين بخارا وسمرقند تا اصفهان و هرات و کابل وغيره در سالهاى پنجاه وشصت وهفتاد خورشيدى قرن بيست خاک و آب و خوراک خود ترک و به کشوردولت مذهبى و اشغال گر فلسطين يا ( فليستا باستان) Philistia آلمانى: Philister ) قابل ذکر است که اقوام يهودى عبرى و افريقا شمالى وعربهااز يک خانواده سامى يا سيميتيک مذهبى و زبانى اند. ولى چون اين يهودها هوشيارى سياسى و علمى دارند با سياست عقلى توانسته سياست و پاليسى جهانى و پول مالى وبانکى دنيا در دست شان است و اقتصاد گيتى با سرمايه بى انتهاى يهودان در همه بخشهاى بازرگانى و به گفته سيد جواد اهل پيامر (عربزاد)که سفير اسبق مقيم امريکا بود. يهودان فرارى از کابل و هرات که در اسرائيل دعوت شده بودند با تعبيض نژادى يهوديان اروپايى غربى وحتى با تعبيض نژادى شروندان شوروى واقمار اش مواجع بودند. سيد جواد منحيث سفير افغانستان با يهودان هميش تماس داشته که همين يهودان سه و ياچار تابيتى تجارت سنگهاى قيمتى و نادر را به عهده دارند.
نام نواده شاوول يهودى "افغان" و و يا "افغانه" و يا "افغانا" بوده باشد در منابع علمى هر سه اش آمده و در سال 1901 کتاب تاريخ افغان نوشته سيد جمال الدين اهل پيامبر يعنى عرب زاده با تخلص الفغانى در مصر با عکس عبدالرحمان خان جلاد چاپ شد. وى "افغان" را "فرياد" و "ناله" ترجمه کرد.
ترجمه از عربى به فارسى آنرا محمد امين خوگيانى پسر ارشد اسرائيل خان خوگيانى در کابل 1940 بچاب رساند.اين تاريخ نگار با لقب و يا نامهاى گوناگون - مانند الکابلى و اسد آبادى و اسعد آبادى - از نامها و لوژ کوکب شرقى فراماسوني ( فراماسيون خانه را در کابل فراموش خانه مى ناميدند). در هر صورت سيد جمال الدين با رييس بانک شاهنشاهى ايران دارلضرب محمد امين پولدارترين سرمايه دار آشنايى نزديک داشت.در گشايش بانک شاهنشاهى ايران در سال 1888 سيد جمال الدين افغانى در کنار دارالضرب بانک شاهنشاهى ايران نشته است.
من نام پشتون را صادق و قبول دارم. افغان کلمه منحوس و نجس است.آيا سامى بودن لغت افغان علت پافشارى حاکمان پشتون است.
تف و آب دهان اوغان و فغان را دولت يهودى و صيهونيستى اسرائيل آزمايش کرد. آيا طالبان از اقوام يهودى اند

>>>   ای اوغان!
اگر تو کدام اثر و یا کدام نشانی تمدنی ات را آوردی و یا ثابت ساختی که قدامت آن بیش از 350 سال باشد؛ مطمئن باش که من پس از این هرچه را تو بگویی، هرچه را تو بخواهی و هرچه را که تو نیک بشماری من آنرا بی درنگ و بدون تردید خواهم پذیرفت و با تو دیگر سر ستیزی نخواهم داشت!
اگر نمیتوانی مطمئن هم هستم که نخواهی توانست.
قبل ازینکه بحث بجایی بکشد که آنگاه دست نوشته ها، سنگ نوشته ها، آثار علمی، فرهنگی و تاریخی تعیین کننده صاحب وطن اصلی باشد، و ثابت کند که اوغان کیست!؟ چه زمانی کشف شده است!؟ چه مکانی در چه زمانی افغانستان نام داشته است!؟ و آنگاه که ثابت شود قبل از اوغان چه کسانی بر خراسان حاکمیت داشته است!؟ و همینگونه ده ها نشانی و ثبوت دیگر؛ این تو خواهی بود که بایستی کشور من (خراسان) را به خودم بگذاری و خودت به عنوان یک مهاجری که در قرون نهم تا دهم به سرزمین من (خراسان) پناه آورده بودی یا آرام و بدون مزاحمت با من و هم میهنان گرامی ام، زنده گی کنی، و یا از همانجایی که آمده ای برگردی! به حق و موجودیت دیگران احترام قایل باش تا دیگران نیز کم از کم هم که شده تو را به عنوان مهاجر نه بلکه به عنوان هم میهن و برادر بشناسند.
پس حد و اندازه ات را بشناس!
ادریس خراسانی

>>>   سلطه سیاست قبیله و طایفه در افغانستان، بیش از عمر طبیعی اش دوام آورده است. نزدیک به سه قرن حاکمیت قبیله و طایفه، افغانستان را به کشوری تبدیل کرده است که نه گذشته دارد و نه حال و نه آینده. گذشته ندارد زیرا هیچ چیزی از گذشته دور تاریخی این سرزمین به ساکنان اکنون اش نرسیده است، حال ندارد زیرا بدون گذشته وضعیت حال معنا پیدا نمی کند، و آینده ندارد چون هیچ تصوری در ذهن مردم افغانستان از آینده به وجود نیامده است.

اما این حاکمیت قبیله بیش از اینکه ناشی از قدرت عصبیت قبیله و چیره دستی قبیله سالاران در امر سیاست و مساله اجتماعی باشد، ناشی از پذیرفتن این وضعیت از جانب مخالفان نظام قبیلوی است. حاکمیت دراز آهنگ قبیله، حاکمیت پشتون هاست اما غیر پشتون ها آنگونه که باید علیه این سلطه و استیلا ایستادگی موثر و همه جانبه نشان نداده اند. این واقعا خیلی تاسف آور است، که هم اکنون همه باور کرده اند که حاکمیت از آن پشتون هاست و دیگران نمی توانند حتی در دوره های کوتاه بر سکوی قدرت و حاکمیت بنشینند.

حاکمیت پشتون ها و محکومیت غیر پشتون ها که اکنون بصورت یک کلیشه بزرگ درآمده است، یک توهم اجتماعی و یک باور اساسا کاذب و دروغ است که باید علیه این باور و ذهنیت مبارزه فرهنگی و سیاسی صورت بگیرد.

شکستن طلسم استبداد قبیله و بیرون آوردن قدرت سیاسی از چنگ طایفه ای که بیش از دو و نیم قرن انواع جفاها و جنایت ها و مظالم را در حق دیگر مردمان این سرزمین مرتکب شده است، ماموریتی است که دست کم بعد از این تاریخ باید آن را جدی و پیگیر دنبال کرد.

اقلیت بودن پشتون ها در برابر اقوام دیگر یک واقعیت عینی است، که اکنون برای هرکسی روشن شده است. خرد و عقلانیت سیاسی طایفه حاکم نیز چیزی نیست که دیگران نداشته باشند. پس چه چیزی سبب می شود که این همه تسلیم این وضعیت منحط و بدوی شده ایم، و باور کرده ایم که حاکمیت از آن یک طایفه و دیگران همه محکوم و برده آفریده شده ایم؟

صفرمحمد مظفری

>>>   پشتون ها حدود 15 درصد جمعیت پاکستان را تشکیل می دهند، یعنی یک اقلیت مطلق هستند. اما همین اقلیت، نقش بسیار رنگینی در اقتصاد، سیاست، نیروهای امنیتی و حیات ملی پاکستان دارند. تا کنون حد اقل سه تن از رییس جمهوران پاکستان پشتون بوده اند و نخست وزیر فعلی پاکستان، یک پشتون است.
حقوق و آزادی هایی را که پشتون های پاکستان در چهارچوب فدرال و ملی این کشور دارند، لااقل تا کنون، اکثریت گروه های قومی غیر پشتون افغانستان، خوابش را هم نمی توانند ببینند.

به نظر شما، چه وقت یک غیر پشتون امکان آن را خواهد یافت که رییس جمهور افغانستان شود؟
این در حالی است که غیر پشتون های افغانستان، حد اقل 60 درصد کل نفوس کشور را تشکیل می دهند. خوشا به حال پشتون های پاکستان که تنها امکانات پشاور شان، بسیار بسیار بیشتر از کل امکاناتی است که مثلا، کل هزاره جات در اختیار دارد

>>>   هر چند بیشترین امیران و شاهان و سرداران دیکتاتور و مستبد پشتون در 270 سال پسین، بیشترین جفا و خیانت و ظلم و سرکوب و تحریف و تزویر را در حق غیر پشتون ها اعمال و روا داشته اند از جمله جابجایی ناقلين پشتون و اعمال سیاست های قومی سازی در جغرافیا و جمیعت یعنی هم در سرزمین و هم میان جامعه ها و بافت اجتماعی تاجیک و ازبیک و هزاره و ... رسوخ داده شدند و نام و نشان و هویت های بومی و تاریخی تاجیک ها را تحریف و تبدیل به پشتو و افغانیزه سازی کردند و بطور نمونه: سبزوار نام منطقه ای بزرگی در هرات را بزبان پشتو بنام شین دند تغیر دادند و ناقلين پشتون را جابجا ساختند و همینطور در شمال کشور ولایتی نو بنام کهندژ را که نام منطقه‌ای بومی تاجیکان و جز ولایت بزرگ تخارستان بود را به کندز که با کنر و کندهار زبان پشتو همخوانی دارد تغییر دادند و از مناطق مختلفی پشتون ها را حتی از کندهار و هلمند و پکتیا و زاخیل و لوگر و وردک و ننگرهار و و همینطور از کویته و باجور و پشاور پاکستان هم آوردند و در ولایات شمال به ویژه قندز انتقال و زيرنام کوچی جابجا کردند و حتی حلقه پشتون محور را گرداگرد درون مرزهای افغانستان ایجاد و عملی کردند که درست در دور پادشاهی امیر عبدالرحمن خان بکمک انگلیسی ها و روسها طرح اش ریخته شد و دوره های پادشاهی و دیکتاتوری امان‌اله خان و نادرغدار و ظاهرشاه و داوود و تره کی و نجیب و حتی حامد کرزی و همین اکنون زیر نام مخالفین مسلح گروه طالب و داعش و ....

همینطور در پایتخت کابل نیز سیاست فاشیستی پشتون محور را اعمال کردند و نام های بومی و اصیل فارسی مناطق مردم تاجیک کابل را بنام های پشتو و شخصیت پشتون تغییر و مسمی نمودند؛ بطور نمونه : نام های ده نو و و ده بوری ناحیه سوم شهركابل به نام میرویس مینه و جمال مینه و اسپین کلی و ... تغیر دادند. این ها چند نمونه کوچک از صدها و حتی هزارها خیانت و جفا و استبداد و اعمال سیاست فاشیستی قبیله محور هستند که هیچ انسان و شهروند آزاده و آگاه و با وجدان از آن انکار نمیتواند و آن همه را محکوم میکنند و ظلم میدانند.

به هر روی یاد کردن اینهمه ستمگری ها و سیاست های فاشیستی سردمداران مستبد گزشته که با تکیه بر قبیله گرایی و پشتون محوری صورت گرفته است و بوده است به این دلیل ذکرشان نیاز و مهم است که عبدالحی حبیبی نیز با تکیه بر افکار و احساسات پشتونخواهی خوداش کتاب دروغین پته خزانه را ساخته و پرداخته و حتی کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را نیز با چنین رویکردی نوشته است و واقعیت ها و حقایق زبانی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و تاریخی و هنری و غیره را فقط بر محور قومی و پشتونخواهی خوداش ساخته و پرداخته است و برخلاف واقعیت و نادیده گرفتن زبان و فرهنگ و هویت و تاریخ و اجتماع تاجیک ها و اوزبیک ها و دیگر اقوام بوده است.
اما اکنون که زمینه های دانش و پژوهش و آزادی های شهروندی و امکانات و ابزارها در دسترس اهل دانش و جویش و پویش و حقیقت یابی میسر و آماده است همه مردم میخواهند واقعیت ها را درست بدانند و دروغ ها و خیانت و جفا و ستمگری های فاشیستان را آشکار سازند و نسل ها نو آگاهانه و هوشیارانه مواظب هویت و اصلیت و تاریخ و فرهنگ و هویت اجتماعی پرافتخار شان باشند.

>>>   خطاب مهاجرین کوه سلیمان و ناقلین غاصب و احسان فراموش ....
وقتی اجداد من درین کشور زندگی میکردند اجداد تو عقب شتر های سرگردان شان در صحرا های اسرائیل راهشانرا گم کرده بودند که از بخت بد به کوه های سلیمان انجامید۰ تو درین کشور تاریخ نداری، نوروز را نمیدانی، و هیچ دست آورد فرهنگی نداری۰ تمام اسم های محلات تاریخی و اسم شهرستان های کهن این کشور، سنگ های نوشته یافت شده درین دیار، آثار کهن و تاریخی کتبی این دیار همه به زبان فارسی اند که خود نمایندگی از قدامت و اصلیت تاریخی فارسی زبانان مختلف درین خاک میکنند، در حالیکه تو در اول هم یک مهاجر شتروان بودی و بعداً حالا هم یک ناقل بیفرهنگ هستی که خودت هم میدانی.

>>>   ما دیگر فریب حیله ها، نیرنک ها و دغلی های غداران فاشیزم را نمی خورییم!
فاشیست های افغان مثل کبک سر شانرا زیر برف کرده و کون شان را سربالا گرفته اند و فکر می کنند کسی آنها و و توطه ها و دسایس شانرا را نمی بیند و حیله ها و نیرنگ های شانرا درک کرده نمیتواند ؛ آنها از زور خری فکر می کنند همه مردم خر اند!
فاشیزم اوغانی؛ پس از پان ترکیست ها قوی ترین، منسجم ترین و منظم ترین ارگان فاشیستی در منطقه می باشند. اولین نطفه های فاشیزم اوغانی در خراسان ما؛ با حرکت های جاه طلبان میرویس خان هوتک و فرزندان دیوانه اش و احمد خان ابدالی ریخته شد و با فراز و فرود های زیاد به ظاهرخان رسید.

ظاهرخان همزمان با اوج گیری رقابت ها و تنش های اوج گیرنده بین روسها و آمریکا به چوکی بی صاحب شاهی تکیه زد، او بیش از پادشاهی و قدرتمداری به عیاشی علاقمند بود؛ از طرف دیگر آمریکایی ها از همان اوایل پذیرش شکست شان در ویتنام در فکر انتقام از روسها وچینایی ها بودند ؛ آنها ایران و افغانستان را برای به دام انداختن روسها انتخاب کرده بودند ولی شاه ایران با آنها موافقه نکرد؛ اما همین که با بابای افغان وارد مذاکره شدند، او با اخلاص تمام کشورمان را در اخیتیار شان قرار داد و خودش به خوشگلان ایتالیا پناه برد ....

خلاصه که آنها از آن زمان برای باز پس گیری قدرت و تسلط کامل و افغان سازی ملت و مملکت طرح و برنامه دارند که ما اثار آنرا در کتاب دومی سقوی میتوانیم ببینید؛ در این پلان آمریکایی ها با فاشیست های اوغان همداستان است که شما انعکاس آنرا در سخنرانی یونوس قانونی که گفت: کسی بما نفر اولی را نمی دهد؛ مشاهده می کنید؛ قانونی واقعا از این مساله آگاه است؛ ولی اینکه آنرا پذیرفته از دیگاه اپورتونستی اش ناشی شده است... به هرصورت امریکایی ها در مقابل فاشیست های اوغان تعهد دارند که قدرت را برای آنها بسپارند که سپرده اند و پایه های قدرت شانرا مستحکم سازند و قدرت مطلقه شانرا تثبیت کنند؛ پس از شکست روسها تمام جریانات سیاسی کشور ما در جهت استقرار حاکمیت فاشیست های اوغان بوده است.
الحبیب

>>>   يك ضرب المثل جديدديگه هم هست كي مگه : اگه خوابت ببرد مجبور خواهي بود مثل فلسطينيان با سنگ خانه ات را پس بگيري! افغان بودن براي من هزاره كدام افتخاري نداره كه بخواهم برايش دل بسوزانم. به واقع اوغانا كلمه افغان را وحشيگري و زامبي بودن معنا كردند و اين را تنها خارج از افغانستان مشود احساس كرد. تا به كسي بگويي كه ما افغانيم فورا به ذهنشان خون و وحشي گري مجسم مشود يا فكر مكند كه يك خري است كه فقط كار مكند و بدرد خر كاري مخورد كه در ادامه براي توضيحاتش مگيم كه ما از مردم شيعه افغانستانيم آن وقت هست كه طرف احساس مكنه كه با يك انسان طرف هست و رابطه دوستانه برقرار مكند!

>>>   دروغ اول:
مؤسس افغانستان احمد شاه ابدالی است.
حقیقت تاریخ
هیچ سند و مدرک ملی، بین‌المللی، تاریخی، ادبی و حماسی وجود ندارد که ابدالیان (احمد شاه ابدالی و تیمورشاه) خود را پادشاه کشور افغانستان خوانده باشند و هر دو خود را وارث امپراطوری فارس ( Persian empire ) و فرمانروای خراسان می دانستند.
مؤسس افغانستان نه احمدشاه ابدالی بلکه امیر عبدالرحمن خان می باشد.

دروغ دوم:
افغانستان،دارای پنجهزار سال تاریخ است.
حقیقت تاریخ
تمام طول و عرض تاریخ هویت سیاسی افغانستان به زحمت به یک صد و سی سال می رسد (۱۸۸۰ امیر عبدالرحمن خان).
قبل از آن نه کشوری به نام افغانستان وجود داشته است و نه زیر این عنوان، هویت سیاسی تاریخی وجود دارد و آنچه به نام Afghan land یاد شده است همان ماورای کوه سلیمان (مسکن افاغنه) می باشد که در جغرافیای رسمی زمان امیر امان الله خان چاپ و نشر گردیده است و جز اسناد معتبر آرشیو ملی است.
اما تاریخ اساطیری (شاهنامه فردوسی)، تاریخ ادیان (زردشت، میترا، مانوی، بودایی) و تاریخ مکتوب و مستند سرزمین خراسان به بیش از هفت هزار سال می رسد.

>>>   دروغ سوم:
چون افغان‌ها / پشتونها اکثریت مردم افغانستان را تشکیل می دهند، لهذا حق دارند نام این سر زمین را افغانستان بگذارند.
واقعیت تاریخی
الف:
از زمان تأسیس کشور افغانستان تا امروز هیچ سرشماری مطابق استاندارد های بین المللی انجام نگرفته و تمام سرشماری ها با تقلب، تخمین، تخطی و دروغ همراه بوده است و مطابق جغرافیای رسمی عصر امیر حبیب الله خان و امیر امان الله خان، افغان ها / پشتون ها به ندرت به سی درصد جمعیت کشور می رسند.
ب:
از آنجا که هر پشتو زبانی لزوماً پشتون / افغان نیست، اکثر شهروندانی که امروز در مشرقی بزرگ و قندهار پهناور به زبان پشتو سخن می گویند؛ دارای هویت فارسی، کردی، ترکی، قریشی، عرب، قزلباش، پشه ای، نورستانی، مشهدی، طاهری، تیموری و تاجیک اند و اگر اینها را از افغان ها تفریق کنیم، افغان خالص بیش از بیست و پنج درصد باقی نمی ماند، لهذا اینکه پشتونها اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می دهند یک دروغ توهم زا است.

دروغ چهارم:
واژه افغان متعلق به تمام اقوام کشور می باشد و تنها به افغان ها / پشتونها تعلق ندارد.
حقیقت تاریخی
این واژهٔ افغان کلمه فارسی است که از قدیم الایام به ساکنان کوه سلیمان و بعداً مهاجرین کوه سلیمان به اقصی نقاط پنهاور خراسان اطلاق گردیده و به عنوان نام و صفت پشتونها/ افغان‌ها به کار رفته است.
اینکه ما بخواهیم این واژه را به تمام ساکنان کشور بسط و توسعه بدهیم یک اقدام استبدادی و فاشیستی می باشد.
هیچ سند و مدرک معتبر در متون تاریخی و ادبی وجود ندارد که نشان دهندهٔ کاربرد واژه افغان به سایر هویت های ساکن در سرزمین خراسان بوده باشد.

عبدالحی خراسانی

>>>   پشتونها هر چیز را برای خودشان و به ضرر اقوام دیگر میخواهند در پاکستان نظام فدرالی خوب است!؟ ولایت هایی پشتونستان و بلوچستان در پاکستان فدرال هستند و خود مختاری دارند اما در افغانستان(خراسان) با این که پشتونها اکسریت نیست تمام چوکی های قدرت را به زور تقلب هم که بشود محصور در قبیله خود ساخته است ما میگوییم خراسان در شمال یک فدرال باشد و در جنوب پشتونستان یک فدرال باشد. باز میتوان پیشنهاد نمود پشتونستان غربی(پشتون های درانی) به مرکزیت قندهار و پشتونستان شرقی(پشتون های غلجایی) به مرکزیت جلال آباد باشد و خراسان به سه ناحیه خراسان غربی(ولایات هرات و فراه و بادغیس و غور و نیمروز که مشمول ولایت بزرگ هرات باستان بود) به مرکزیت هرات خراسان شمالی(بلخ و سمنگان و جوزجان و فاریاب) به مرکزیت بلخ و خراسان شرقی(بدخشان و تخار و کندوز و کاپیسا و لغمان و بغلان و پروان)
و خراسان جنوبی(هزاره جات) به مرکزیت بامیان باشد.
و اما کابل بزرگ همچنان منحیث پایتخت بزرگ کشور و تمام ناحیه های ۶ گانه فدرال باشد.
امیر از هرات باستان

>>>   عبدرحمن وقتی آنطرف دیورند را به انگلیس ها فروخت در توجیه عمل خود گفت شما سرحدی های شرور هیچگاه از شرارت دست بر نداشتید و همین سزای تان که زیر تسلط کفر قرار بگیرید.
و حال ترامپ به مغز دوم غنی و احمق اول کرزی میگوید که شما هم پول ما را برباد دادید و هم فرزندان ما را به کشتن دادید و بعد ۱۸ سال گرسنه تر و بد بخت تر از قبل هستید ما میرویم و سزای شما همین که سر نوشت شما را میدهیم دست سلطان جهالت ملا هیبت بیسواد تا با الهام از دستورات ISI کشور شما را به صوبه پنجم پاکستان تبدیل کند و چون این ممکن نیست چون شیران جهاد و مقاومت دم روزگار پاکستان را شاه تر از روس خواهند کرد پس کار آسان این است که اقلیت پشتون افغانستان را به اکثریت پشتون پاکستان ملحق کنیم و یک خراسان منهای پشتون و یک پختونخوای کاملن پشتون ایجاد کنیم و غیره دیورند را برای همیشه ختم کنیم.

اما چگونه؟
خط دیورند سرحد رسمی است و رسمی تر میشود.
تمام پشتون های دو آتشه از افغانستان کوچ میکنند به پختونخوا و تمام هزاره ها و تاجک ها و غیر پشتون ها می آیند به افغانستان
مشکل حل است
غنی میرود آمریکا و کرسی میرود مسکو
یون و یونه میروند در دیگری
ملا هیبت پا ملا فضل رحمن را چاپی میکند و بچه مولوی نبی پای نغمه خانم را
دنیا گل و گلزار

>>>   افغانستان کشوری‌ است که بدنه های بزرگ اقوامش در بیرون از مرزهایش قرار دارند. اکثریت تاجیکان یا فارسی‌ زبانان در کشور تاجیکستان، ایران، ازبکستان و... قرار دارند بدنه بزرگ ازبک‌ ها در ازبکستان، ترکمنستان، ترکیه و... قرار دارند همینطور بخش عظیمی از پشتون‌ ها در پاکستان قرار دارند.

اگر قرار باشد تنها پشتون‌ های آنطرف مرز دیورند برای مردم افغانستان بخاطر اینکه (پشتون) هستند اهمیت داشته باشند و پاره‌ های اقوام دیگر اهمیت ندارند این یک محاسبه احمقانه است. در حال حاضر از سر سینه بدخشانی‌ ها میان افغانستان و تاجیکستان مرز کشیده شده که نیم بدخشان اینطرف باقی مانده است و نیم بدخشان دیگر آنطرف مرز در خاک تاجيكستان قرار گرفته‌است اما در بدخشان کسی شعار (لر او بر یو خلک) سر نداده است.

مرز میان مشهد و هرات دو خانواده‌ای بزرگ قومی‌ را جدا کرده است. ازبکان عملا از یک خانواده قومی در دو کشور پشت مرز‌های سیاسی زندگی می‌کنند آیا این اقوام حس هم نژادی ندارند؟ این‌روزها می‌ بینیم که از حکومت افغانستان شروع تا شورای ملی تا حلقات ویژه در حمایت از پاکستانی‌ ها بر سر مردم «کلاه» می‌ گذارند و آنان‌ را تحریک می‌ کنند.

این سیاست در حقیقت کشور را چند قدم به «تجزیه» نزدیکتر می‌سازد. سیاست پشتونستان‌ خواهی بی‌گمان که بر اقوام دیگر نیز سرایت می‌ کند و تاجیکان در مرزهای شمال و غرب خواستار الحاق تاجیکان و فارسی‌ زبانان می‌ شوند. ازبک‌ ها هم در مرزهای شمال خواستار الحاق با ازبکان همسایه می‌ شوند این باعث می‌ گردد کشورهای قومی مانند پشتوانستان واحد، تاجیکستان واحد، ازبکستان واحد و... در منطقه شکل بگیرد و چیزی به‌ نام افغانستان در نقشه باقی نماند.

آنهایی که در حمایت از پشتون‌ های پاکستان کمر بسته اند به‌ یاد داشته باشند که این مداخله زیانِ جدی به استقلال نیم‌ بند کشور خودمان وارد می‌ کند اگر فکر می‌ کنید پشتون‌ افغانستان حق دارد پشتون آن‌ سوی مرز را پاره تن خود بداند این حق‌را ازبک، تاجیک و هزاره هم دارد تا با پاره‌های گم‌شده‌ی شان روزی یکی شوند.

هارون معترف

>>>   من متعصب هستم»
•اگر عدالت خواستن و حقيقت گفتن
•اگر گفتن اينكه سرود ملي به دو زبان فارسي و پشتو باشد
•اگر گفتن اينكه بيرق افغانستان قومي و لباس كوچي نباشد
•اگر گفتن اينكه هويت ما را با تحميل نام قومي افغان=پشتون از بين نبريد
•اگر گفتن اينكه بانكنوت افغانستان به يك زبان نباشد و نام يك قوم (افغاني) بالاي بانك نوت گذاشته نشود
•اگر گفتن اينكه اولاد هزاره ي دايكندي و پشتون خوستي حقوق مساوي داشته باشد
•اگر گفتن اينكه طالب قاتل ما را برادر نخوانيد
•اگر گفتن اينكه زبان ما (فارسي) را از بين نبريد
•اگر گفتن اينكه به اقوام تاجيك و اوزبيك و هزاره حق مساوي بدهيد و به ما احترام بگذاريد
•اگر گفتن اينكه ما را به نام طالب و داعش نكشيد
•اگر گفتن اينكه نجيب كمونست دو ميليون مردم ما را به نام لنين و استالين به قتل رساند
•اگر گفتن اينكه امان الله خان دشمن دين و ناموس و فرهنگ مردم ما بود
•اگر گفتن اينكه عبدالرحمن خان هفتاد در صد نفوس مليت شريف هزاره را به قتل رساند
•اگر گفتن اينكه عبدالرحمن خان زنان و مردان مليت شريف هزاره را به برده گي و كنيزي كشاند
•اگر گفتن اينكه نادر غدار مردم تاجيك و اوزبيك شمالي را به توپ بست
•اگر گفتن اينكه مومند و طرزي تاريخ و زبان ما را ميخواست نابود كند و امان الله خان و نادر غدار همراه شان بود
•اگر گفتن اينكه طالبان پشتون تاكستان شمالي را آتش زدند
•اگر گفتن اينكه فاشيست هاي پشتون براي نابودي ما برنامه دارند و طالب و داعش را به مناطق ما براي قتل ما ميفرستند
•اگر گفتن اينكه پشتونها به نام كوچي به مناطق ما ميآسنذ و ما را به قتل ميرسانند
•اگر گفتن اينكه پشتونها كوچي هاي خود را بخاطر كشتن ما مسلح ميسازند
•اگر گفتن اينكه مسعود بزرگ قهرمان ملي است
•اگر گفتن اينكه شهيد استاد ربانی شهيد صلح است
۰اگرگفتین گه داکتر پدرام یگانه رهبر پر افتخار همه مردم افغانستان است،
•اگر گفتن اينكه ما عدالت و برابري ميخواهيم
•اگر گفتن اينكه ما براي اولاد هزاره و تاجيك و اوزبيك و پشتون فرصت هاي برابر تحصيلي و كاري ميخواهيم
•اگر گفتن اينكه بوديجه دايكندي و ننگرهار مساوي باشد
•اگرگفتن اينكه كشور و ولايات هزاره نشين و تاجيك نشين و اوزبيك نشين به شكل برابر آباد شود
•اگر گفتن اينكه ما آزادي و برابري براي همه ميخواهيم
•اگر گفتن حقيقت ما را متعصب ميسازد پس ما "متعصب" هستيم، اگر دفاع از حق ما را متعصب ميسازد بگذاريد متعصب باشيم.

>>>   این سخن برای همگان روشن است که پشتونها در زمان ابدالیان تا به امروز از پاکستان بهسوی کشور خزیده و به تدریج خاک ما را اشغال کرده و حالا مدعی مالکیت همه کشور هستند. اسم کشور را به نام خود کردند دیگران لب به سنخن نکشودند. پول افغانستان را به نان خود کردند باز هم قناعت ندارند. اسامی فارسی مناطق را به زبان پشتو تبدیل کردند باز هم به این اکتفا نمی کنند. نامها موسسات و مراگز نظامی و فرهنگی را به زبان پشتو بر مردم ما تحمیل کردند و می کنند باز هم می گویند ما به حق ما نرسیده ایم.حکومت در بست در اختیار آنان بود و است ولی به این هم قناعت ندارند. همین دیروز یا پریروز راضیه منگل نماینده مجلس به صراحت به گلبدین گفت که دیگران نتوانستن حق پشتونها را بگیرند شما حتما این حق را خواهید گرفت. حالا این حق چیست و این حق را از کی می خواهند بگیرند؟ جواب آن فقط این می باشد که اقوام دیگر باید نابود شوند و از بین بروند و کشور همه اشت باید به مالکیت پشتونها در آید. آیا چیزی دیگری جز این می تواند حق پشتونها باشد که منگل خانم از آن سخن گفته است؟ چرا غیر پشتونها این قدر عقب نشینی می کنند و تسلیم سیاستهای تدریجی پشتونها شده اند و هیچ اعتراضی از خود نشان نمی دهند. حالا که گلبدین به بهانه صلح سنگر نظامی خود را از پاکستان به کابل منتقل کرده و تحت حمایت دولت اشرف غنی قرار گرفته و پازل پشتونیزم با آمدن او کامل شده است ، غیر پشتونها هنوز در گوش فیل خوابیده و مانند کبک سرش را داخل برف کرده اند. جنگ را که از جنوب به شمال کشانده و شمال را کاملا نا امن کرده است و دیگر نزدیک است که شمالیان نیز از ترس کشته شدن کشور را ترک کرده و آن را دو دستی تقدیم پشتونها کنند. خانه خود ما را بر ما نا امن کرده و سپس همینهای که استعمار انگلیس، شوروی، عربستان، پاکستان را وارد کشور کرده، غیر پشتونها را مزدور این قدرتها خارجی تبلیغ می کنند تا بر آنان فشار روحی و روانی وارد کنند

>>>   حاكميت سياسى در افغانستان، از 1747 به استثناى دو دوره بحرانى (امير استاد حبيب الله كلكانى و پروفيسور برهان الدين ربانى) در انحصار پشتون ها بوده كه عمدتا توسط دراني ها و غلجايي ها تمثيل گرديده. هرچند اين دو در نفس تفوق و سيطره به ساير اقوام، متحد و هماهنگ عمل نموده اند اما تاريخ شاهد درگيرى و كشمكش هاى خونين ميان قبايل درانى و غلجايى و همچنان رقابت درون قبيلوى شان نيز بوده كه از شكل ابتدايى آن در آغاز قرن 17، ميان خوانين هر دو قبيله، برای تصرف اراضى بيشتر تا نوع پيشرفته آن در شرايط كنونى ميان نخبگان سياسى هر دو، روى زعامت مملكت و از خصومت هاى خونين گذشته تا رقابت هاى مدنى كنونى، ادامه داشته و دارد كه اين رقابت خزنده و فرسايشى يكى از موانع عمده فراراه ايجاد و تحكيم يك نظام قدرتمند مركزى در افغانستان نيز بوده و كماكان به قوت خود باقي است.

پس منظر رقابت تاريخى دراني ها و غلجايي ها
كاروى، آخرين حكمران دوره استعمارى انگلیس در هند برتانوى، پشتون ها را به سه دسته جدا مي نمايد كه يك دسته آن قبايل غربى كوه های سليمان يعنى پشتون هاى ساكن شده در افغانستان است. دراني ها و غلجايي ها دو كتله بزرگ پشتون ها اند كه هر يك از قبايل فرعى ديگر تشكيل يافته اند.

حيات الله خان در صفحه 122 اثر خويش به نام “جغرافياى افغان ها” مي نگارد: “باركزايى ها، پوپلزايى ها، نورزايى ها، عليزايى ها، اسحاق زايى ها، اچكزايى ها، الكوزايى ها و سدوزايى ها از عمده ترين شاخه هاى قبيله درانى مي باشند كه عمدتاً در مناطق جنوب غربى افغانستان كنونى زيست مي نمايند”. قبيلۀ غلجايى، اقوام هوتك، توخى، ناصرى، اندر، تره كى، على خيل، سليمان خيل، بريج، جدران، جاجى، كاكر، خوستوال، خوگيانى، صافى، احمدزى، وزير، اورمر، تورى، ترين، شلمانى، لوحانى، و كوندى را در بر مي گيرد كه بيشتر در ساحات جنوب شرق این كشور مسكن گزيده اند.

>>>   اوغانستان است!!!
تا این اوغانان است این کشور جور شدنی نیست

>>>   او نفری که نوشته است پشتو پنج هزار سال! قدمت دارد پنج هزار سال پیش تو یک مدرک بیاور پشتو حتی چهارصد سال یا پنجصد سال سابقه داشته باشد ادعای دروغ فایده ندارد مهم اثبات با مدرک و دلیل است.
مسافر دل آرام اصالت غزنی

>>>   تاجکها به شعر و شاعری خوش باشد سیاست مرد عقل میخواهد که لایق پشتون است شما خو همان شعر و شاعری براتان کافی است.

>>>   تا که در پيشوند بوم و بام و بودوباش ما است کلمه منحوس افغان
در واقعيت است اين نام بطلان
مردمان اصلى اين کشور اند هندوايران و توران
در اين سرزمين جاويد باز تاب مى کندآسان
خور (جام جم) شيد در خاوران ايران

حاکما ن افغان و حاکما ن يهود اسرائيل هر ظلم و ستم و رفتار فاشيستى کنند ازسوى کشورهاى ناتو معاف اند. مانند حاکمان افغان (شاهان و رييس جمبورافغانه ) افراد فرا قانون و غير مسوول اند.

>>>   هرکس زبان مادرى خود را دوست دارد. هيچ چيزى زيباتر از خويشتن وشخصيت خودى نيست. خود دوستى معنى بدون بشردوستى اصلن معنى نمى دهد.
وطن دوستى وبشردوستى خوب واما وطن پرستى است و مليت پرستى بد. پرستش به خداوند ويا بتها گفته شده بشر پرستى وجود ندارد.
حاکمان افغان با دولتمدارى خود وانحصار واژه وطن وملت ودولت خود وبا دروغ هاى شاخدارخود حس گسترش شهروندى را در تاروپود مردمان ما جريحه دار ساختند. بخاطر گسترش يک زبان ويک ملت مخصوص تقلب کردند واز جهل سوءاستفاده کردند.
پته خزانه ساختند, زبان ملى ساختند. اينقدر سرود ملى و درفش ساختند که از تعداد شهروندان اش زياد تر!!!!!
تغير نامها از بزرگان يک ملت به بزرگان ملت که حاکمان اش درقدرت اند.
ستم بر ملتهاى ديگر! شهرکسازى وجاينيشينى ناقيلين جنوبى به شمال يعنى پيشروى قومى يک قوم مخصوص!!!
قومى کردن کليه نهادهاى دولتى وحدت ملى بدون وحدت ملتهاى کشور. شانزده ملتها در قانون اساسى درج است ولى کل نام يک قوم برايش داده شده يعنى افغان!!!!!!
افغان از افغانستان گرفته نشده بلکه از قوم افغان!!!!!!!!!
اگر ملت افغان از نام کشور افغانستان گرفته مى شده بود پس شهروند "افغانستانى" مى بود . ونه نام دوم پشتون!!!! اين جعل است!!
تاريخ را تقلب کردند!!

به گونه نمونه: خانم تيمورشاه درانى شاه دخت عالمگير دوم از نواده بابرشاه بود. نواسه دخترى اين مغل کبير شاه زمان بود. که در قصر "جهان نما " هنده کى که چهل ستون داشت زنده گى ميکرد که دو باغ داشت.
در زمان نواسه افضل خان قصرکه چهل ستون اش را تخريب کردند به قصر چهلستون تغيرنام دادند.
وکوه هندکى هم تقسيم شد که بخش شرقى به نام کوه هندکى وبخش غربى که به خيابان رستم داستان بود به سرک دارالمان پيوند داده شد.
در تالار کوه هندکى غربى اکنون چهلستون تخت رستم قرارداشت که در آنجا نوروزگاه بود و در فراز آن جانانه چاى وچايننکى فروخته مى شد.

اين قوم چقدر قوى است که حتى نامهاى تختهاى رستم و ميدانهاى رستم وسنگهاى رستم تغير داد.
خوشبختانه هنوز به پول کشور روپيه گفته مى شود وبه صفت زبان پارسى فارسى و به ميدان تغير داده شده کوتى سنگى هنوز کوته سنگى!!!
نامگذارىهاى تقلبى جبران شود و به نامهاى با ستان تغيرداده شود. اين است زمينه اصل تفکر شهروندى ويا بشردوستى!!!!!!

احمدعلی کهزاد
بنای قصر چهل ستون :
لعل محمد عاجزشاعر و طبیب معروف ‏کابلی :
‏به جیب شرم کشیدند آسمان و زمین سر
بود جو سال ظهورش (چهل ستون خیابان)
در منزل چهارم کلاه فرنگی به شکل
خود رستم دستان خیابان، نهال های سبز ماده تاریخ چهل ستون خیابان

>>>   نگينه امان قل چه خوب سرود:
وطن سرود عشق تو ز قلب من صدا کند
ترانه های مهر تو مرا ز غم رها کند
وطن تو جسم و جان من، زمین من زمان من
تو مادر یگانه ای ، عزیز مهربان من
وطن تو جسم و جان من، زمین من زمان من
تو مادر یگانه ای ، عزیز مهربان من
وطن نِواى زندگى
وطن نَواى زندگى
يکبارديگر
وطن اميد و آرزو
وطن صفاى زندگى
يکبارديگر
وطن توى چمن من ام
تو باغ اى ياسمين من ام
يکبارديگر
به کوه ودشت سراغ تو
چو مرغ نغمه زن من ام
وطن تو سايه بر سرم
تو مهر و ماه و اخترم
سرود مهر ات وطن
به بحر و بر همى برد
وطن نِواى زندگى
وطن نَواى زندگى
يکبارديگر
وطن اميد و آرزو
وطن صفاى زندگى
يکبارديگر
وطن سرود عشق تو زقلب من صدا کند
ترانه های مهر تو مرا ز غم رها کند
وطن تو جسم و جان من، زمین من زمان من
تو مادر یگانه ای ، عزیز مهربان من
وطن تو جسم و جان من، زمین من زمان من
تو مادر یگانه ای ، عزیز مهربان من

>>>   ای ایران

ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای … دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما

سنگ کوهت دُر و گوهر است
خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم
برگو بی مهر تو چون کنم
تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما

ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از … آب و خاک و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون ، شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما

>>>   هرکه اوغان است افغان است
آنکه اوغان نیست افغان نیست

>>>   متن سرود وطنم :
نام جاوید وطن
صبح امید وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که هم آواز تو منم
همه‌ی جان و تنم
وطنم وطنم وطنم وطنم
بشنو سوز سخنم
که نواگر این چمنم
همه‌ی جان و تنم
وطنم وطنم وطنم وطنم
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنان
ز صلابت ایران جوان
به اصالت ایران کهن
ز صلابت ایران جوان

وطن حاکمان افغان پشتون خواه!

وطن ما آريانا يا آريا+نا و يا ايران.
من مرز کشى هاى انگليس را نمى پذيرم مرزکشى وتقسيم هرات بزرگ تا بلوجستان را قبول ندارم. از کلمه افغان که ناله و شيون وفرياد است شوکه مى شوم.

>>>   با اسپ ستم به نام «افغان» بِرَوی
سرکش به سر دگرتباران بروی
افغان نشوم اگر تو افغان هستی
باید خیزی و پشتونستان بروی
این پهنه ی جمشید و خراسان منست
بهتر که خودت ازین خراسان بروی
سنگ است اگر نام خراسان به سرت
خوبست سرِ کوه سلیمان بروی
من با تو سر جنگ ندارم، چه کنم؟
تو تیر و تبر گرفته میدان بروی
این خاک شود باغ بهار همگی
تو با همگی اگر که همسان بروی
بهار سعید

>>>   ای برادر تاجیکستان هم خراسان تو است
گر خراسان تن بود این پاره جان تو است

در بخارا و سمرقند و خجند و وخش و چاچ
ریشه فرهنگ اجداد درخشان تو است

کابل و بلخ و هرات و گنجه و مرو و حصار
همچو شیراز و سپاهان است، ایران تو است

مرز و بوم آریانا مرز و بوم حکمت است
گر فرو پاشیده است خاک پریشان تو است

ذره-ذره خاک اورا جمع می باید نمود
قطره قطره آب پاکش اشک چشمان تو است

رستمی باید که باشد حافظِ ناموس و ننگ
ورنه داغ بی وفایی نقش دامان تو است

بهروز ذبیح الله

>>>   طلوع «آفتاب» از «خاوران» است
«خراسان»، «سِفْرِ» آغاز جهان است
تمدن‌ها شروع شان ز«شرق» است
نخستین شهر دنیا «بامیان» است
زبان مردمش دُرِّ «اَوِستا»
پر از گنجینه‌هایِ باستان است
هزاران چشمه و رود از «هزاره» است
دیار «مهر» قلبش مهربان است
«هرات» آیینه‌ای «عرفان» شرقی است
و «بلخ» اندیشه‌گاهِ باستان است
در این‌جا شعله ورشد جان «خورشید»
از آن پس «نور» آیین زمان است
بهار فکر از «پندار نیکو» است
خزانش ظلمت «سُوفَسْطِیان» است
فراق بلخ را «نی‌نامه» نالید
طنین آهِ «مولانا» نشان است
وصالش شعر«جوی مولیان..»گفت
حدیث عشقِ «سرو و بوستان» است
شراب «حکمتِ» سینایی بلخ
نیوشای وجود عرشیان است
تمام «هفت شهر عشق»، «غزنه» است
«سنایی» در تن این «عشق» جان است
تپیدن های قلب «شمس» از این جاست
سرِ «عطارْ» بر این آستان است
دل «بیدل» در این «حیرت‌سرا» ماند
که او بیدل ترین عارفان است
شکوهِ «شاهنامه»، شعر«غزنی» است
در اوج قله‌ی شعر جهان است
شروع «بادغیسی» دارد این «شعر»
«ادب» آغازگاهش «سیستان» است
بدخشان «لعلْ»، نه، ماهِ تمامی است
که بر «بامِ» جهانش آشیان است
هوای دَرّه‌یِ «یُمْگان » بهشتی است
که «پیرِ خسروی» را میزبان است
دیار «رستم» و «رودابه» کابل
همانجا که «درفشِ کاویان» است
صدف خاک شریف آن «مزار»ي است
که جنس گوهرش از آسمان است
کبوتر، بال در بال ملائک
شب و روز آن«حرم» را پاسبان است
عجب شیدا و شوریده است «مُلاّ»
که او دل داده ای این آستان است
در آن‌جا «مدفن» پاک «شهیدی» است
که «راه» و «آرمان» اش جاودان است
همان «خونی» که بر این «خاک» بنوشت
«عدالت» مکتب «آزادگان» است
همان جامه سیاهانی که گفتند
سر افرازی به روی «دارِ»مان است
هنر یعنی که نقشِ کلک «بهزاد»
تو گویی دست «نقاش جهان» است
«منارجام» اعجازی که امروز
جمالش جلوه‌ای از «غوریان» است
شکوه و شوکت تندیس «بودا»
نشان ناخن «چِلْ‌دختران» است

>>>   تغیر نام افغانستان ، اولین گام درراه ازبین بردن تعصبات قومی وقبیلوی است. زیرا این نام، علاوه بر اینکه درزبان انگلیسی به سگ شکاری ، اطلاق شده است، از نظر تاریخی متاسفانه یکی ازسه نامهای یک قوم واحد است، یعنی ، افغان؛ پتان، پشتون یا پختون، هرسه این نامها به یک قوم خاص اطلاق میگردد. بقیهء ملیتهای این کشور هرگز نه افغان استند ونه هم با افغان کدام پیوند تاریخی وفرهنگی ویا نژادی دارند.
افغانها مطابق تیوری پدر ژورنالیزم اوغانی، محمود خان طرزی، زبان قومی خودشان را دارند، که زبان اوغانی یا پشتو می باشد.
ازنظر تباری،افغانها یا پشتونها تعدادی ازقبایل هندی الاصل ملتانی بوده که سرزمینهای آبایی شان اطراف کوه سلیمان، خیبر پشتخوا و وپشین وژوب می باشد و این مناطق درتاریخ بنام افغانلند یاد شده است و دریاد داشتهای تاریخی بعضی ازنویسنده گان انگلیسی منجمله ( الفنستون) مولف کتاب افغانان نمایندهء انگلیس در دربار شاه شجاع نامهای تمام مناطق افغان نشین با تفصیل آن ذکر گردیده است.
درقرن بیست ویک برای ازبین تعصبات قومی وقبیلوی، یگانه راه حل در افغانستان کنونی، تغیر نام قومی افغانستان است که اساس تعصب های قومی پنداشته میشود.

>>>   بتو گویم عزیزم درد دل را
که باید بحث قومی را بمانیم
یکی گوید که من ایران نژادم
دگر گوید که من ترکی نهادم
دگر گوید که هستم قوم سادات
دگر گوید که من هزار نژادم
به والله همه ما هستیم فرزند انسان
چه پشتون چه تاجیک چه ترکمان
بنزد حق قومیت ارزش ندارد
مهم آن است که انسان چی می کارد
هدف این نیست که ما اینیم و آنیم
مهم آن است که ما از زندگی چی دانیم
وجود قومیت بهر شناخت است
نه اینکه در مسابقه کی از کی باخت است
همه در یک وطن زندگی داریم
همه ما معتقد با کردگاریم
همه ما پیروی دین محمد (ص)
همه از خالق خود منت گذاریم
چه خوش گفته بما اقبال دانا
به راستی خوب توجیه کرده مارا
(نه افغان و نه ترک و نه تتاریم
چمن زاریم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو برما حرام است
که ما پروردۀ یک نو بهاریم )
به روز حشر کس از ما نپرسد
که ما از کدام قوم و از کدام تباریم
مگر پرسند از ما حساب اعمال
که تا بینند ما با خود چه داریم
حساب هرکسی در عمل اوست
نه اینکه فرزند فلان تباریم

>>>   هارون معترف فعال سیاسی در گفتگو با "خط کابل" در خصوص آغاز روند توزیع شناسنامه های برقی با تحمیل واژه افغان برای همه اقوام کشور گفت: در طول تاریخ، حکومتی به اندازه حکومت توافقی کابل باعث شرمساری، سرافکندگی نشد و آنچه ما امروز می کشیم و قربانی می دهیم ناشی از سیاست های کجدار و مریض و بیمارگونه غنی و دار و دسته اش است.

معترف بیان کرد: این حکومت بشدت فاشیستی و بیمارگونه است و سیاست های بشدت قوم گرایانه دارد و هر روز در صدد توطیه چینی و نفرت انگیزی است؛ با صحبت های احمدضیا مسعود در رابطه با این حکومت موافق هستم و هر روز می شنویم که علاوه بر وی، در تریبون های مختلف از این حکومت ناکاره شکایت می شود.

رییس جنبش گذار درخصوص کساینکه از سیاست های غنی حمایت می کنند اظهار کرد: چوکی توافقی، پول و موترها اینها را راحت طلب کرده است و فکر می کنند دروه عبدالرحمان خان است حال آنکه توهم و زورگویی و خواب و خیال دوره عبدالرحمان خان گذشته و این فکرها را باید از سرشان بیرون کنند.

وی درخصوص توزیع شناسنامه های برقی گفت: خواست ما همیشه این بوده که مانند سایر کشورها دارای شناسنامه هوشمند باشیم تا هم هویت مان معلوم شود و هم با آن انتخابات هایمان را برگزار کنیم و روشن است که هیچ گونه طرح تحمیلی و واژه ی قومی را در این رابطه نمی پذیریم.

معترف گفت:اینکه کسی به من بگوید افغان هستی، جبر است و انسان آزاد جبر را نمی پذیرد.

این فعال سیاسی افزود: واژه افغان به معنی پشتون است و به قوم شریف پشتون تعلق می گیرد و نمی توان همه اقوام کشور را زیر این نام یکی کرد؛ اگر نگران شرایط ملی هستید بهترین واژه تاریخی که هم بار معنایی دارد و هم همه را در بر می گیرد واژه خراسان است و همه ما می توانیم خراسانی باشیم.

هارون تصریح کرد: اگر گمشده ای بنام هویت ملی داریم، همه می توانیم خراسانی باشیم چون به هیچ قومی تعلق نمی گیرد و هر کس که در این سرزمین زندگی می کند می تواند هویت خود را زیر یوق خراسان تبارز بدهد اما افغان نمی تواند هویت ملی شود.

وی درباره بی تفاوتی حکومت از شکایت ها از واژه افغان گفت: حکومتی که مشروعیت قانونی ندارد و از بطن مردم بیرون نشده، به مردم پاسخگو نیست و یک حکومت خودکامه، مستبد و مفسد است.

رییس جنبش گذار افزود: افغان و پشتون مترادف هم هستند همانطور که دری و فارسی یکی است، اینکه امروز برخی این واقعیت های ساده را انکار می کنند بستگی به اهلیت و شخصیتش دارد.

>>>   هرسلسله ای که درهر کشوری درجهان مسلط شده اند ازخود تمدنهای بجای گذاشته اند، اما درافغانستان با دوصدوپنجاه سال حکومت هرگزتمدنی بجا نگذاشته اند بلکه آبروی تمدن رانیز برده اند، مثلا دولت داری واقتصاد این قوم درگذشته این بوده که از بز وگوسفند اقلیت های قومی مالیات میگرفت وبه قوم خاص ...زی میداد که مفت بخورد وعسکری هم نکند. ظلم وستم برضعیفان وکوچ های اجباری وتصاحب زمینهای شان ومحرومیت اقلیتها ازامورسیاسی وتحصیلی واداری و...اما امروزشان به قول معروف آنچه عیان است حاجت به بیان نیست. گندشان تمام دنیارا متعفن کرده است.
هروی

>>>   اگر تمدن خراسان را از تاریخ حذف کنیم، کمتر چیزی برای افتخار باقی می ماند، پایه گذاران؛ الجبر، ریاضیات، پزشکی ،هنر ، نجوم ، فلسفه ،فقه، تفسیر،کلام ،شیمی،شعر ،عرفان و ادب همه و همه برخاسته از همین سرزمین مقدس خراسان بوده اند.
عصر تمدن خراسان را عصر طلایی نامیده اند و عصر روشنگری و مدنیت..
زمانی که ما از نهضت احیاء خراسان صحبت می کنیم به طور طبیعی از میراث مقدس و شکوهمند خود پاسداری و حراست می نماییم.
این تمدن متعلق به یک هویت قومی نیست، بلکه معمار این تمدن تمام هویت های ساکن چهار مرکز و پایتخت مهم خراسان بوده اند.
اینکه کسی مدعی شود؛ که خراسان متعلق به تاجیک هاست، سخنی سخیف و غلط ایست ، تمدن خراسان متعلق به تمام هویت ها و ساکنان این مرز و بوم از هریوا تا بخارا و ار نیشابور تا سیستان و طخارستان و فرارود بوده است.
نهضت احیای خراسان به منظور حذف پشتونها یا افغان‌ها نیست، بلکه دعوت پشتونها از محیط کوچک ذهنی و جغرافیایی به پهنای تاریخ و سپهر بلند مدنیت و تمدن می باشد.

>>>   به عنصریها!
به سخن شیرین نرسد منزل
عنصری هم برد ارمان به دل
رستمیان افسانه های شیرین وقند
نرسد بی شمشیر کسی به منزل
ان تاجیک که زیر سینه روس مرد
زبان رفت واسلام رفت وغیرت گم شد
بل ندیدم نشه یی ,همه داخل خم شد
بدون دوره سامانیان بی سامان
نیافتم تصویری روشن از تاجیکان
ما هستیم و خواهیم بود بی فایده است ....
عنصری افغان

>>>   فارسی شیر است و شکر
ازبکی هنر است و هنر
عربی زبان دین و گهر
اوغانی....
در طول تاریخ بهترین اشعار ادبی علمی و دینی از فارسی زبان هاست
اگر کدام شعری پسندیده به زبان اوغانی دیدید بگویید اگر هم باشد شعر بچه بازی که در کتاب مکتب هم در سال های تعلیمی 1359 و 60 در کتاب به اصطلاح ادبیات پشتو نوشته بودند از بس که بی ادب استند و فرهنگ وحشیگری دارند در کتاب مکتب که برای تعلیم است می نویسند تا شاگردان هم ازاینها ادب بگیرند؟ به کتاب پشتو صنف 11 و 12 سالهای 59 و 60 مراجعه شود

>>>   به اوغان ها بگویید و بپرسید که اصلا شما از کجا آمده اید؟؟؟
تمام نام های مناطق اوغانی شما به فارسی است
کدام تاریخ کدام پنج هزار ساله
اینها مثل ملانصرالدین بعد از هزار سال هم پرسان کنی بازهم تاریخ شان پنج هزار ساله است که است نه کم میشه نه زیاد×!!!

>>>   آرى افغان و افغان شده گان و پشتون و پشتون شده گان

ميرويس نيكه پشتون ?
افسر سويدنى به نام "کرمول فارسی" کتاب تاريخ در سال 1723 ميلادى در لندن چاپ نمود.
کتاب "کرمول فارسی" زنده گينامه از میر ویس است. زندگينامه اصلى ميرويس هوتکى:
الیور کرمول "کرومويل پارسى": یک افسر سوئدی بود که سالها پيشخدمت خانگى ميرويس بود. وى کتاب "گزارش زندگی و پیروزی های شگفت آور و موفقیت های میرويس "دوک بزرگ" (شاه ملک قندهار) حامى امپراتوری پارسى (ممالک شاهنشاهى ايران) نوشت:

میر ویس در یک خانواده با پدر تاتار و مادرا اوزبيک متولد شد. میرویس پسر امیر بخارا به نام باقر محمد و مادراش گونی، دختر خان از بلخ بود.

قبل از اینکه میرویس تولد شود، خانواده اش از بخارا به بلخ و سپس به قندهار نقل مکان کرد.
نويسنده شجره نامه و زنده گينامه
اولين بيوگراف ميرويس مى باشد که اثر اش در سال 1723 ميلادى چاپ شد. .
مادر (گونى اوزبيکى) و پدر ميرويس (امیر محمد باقر) همه امکانات براى آموزش اش فراهم نمودند. پدرش جشن بزرگ برگزار مى کند و از سفیران دربار مغول هاى بزرگ و دیگر کشورهای خارجی دعوت مى کنند. شاهان "ممالک ايران" هم در اين ضيافت آمدند.

امیر محمد باقر در پایان مراسم، نام پسر خود را به عنوان "محمد میرری" اعلام کرد. در سن 15 سالگی، میر ویس در همه علوم ضروری به خوبی شناخت و برای پدر و مادر بزرگش که بزرگترین معاون او در قندهار بود، برای تحصیلات بیشتر به دربار مغول هاى بزرگ فرستاده شد. او توسط سلطان ناصرالدین روشن اختر معروف به "محمد شاه گورکانی (۱۷۰۲–۱۷۴۸ میلادی) از پادشاهان دوره "مغول صغیر" در امپراتوری گورکانیان هند در دربار آگرا (اگره ) با افتخار بارياب شد.او پسر خجسته‌اختر جهان‌شاه چهارمین فرزند بهادرشاه اول و نوه اورنگ‌زیب عالمگیر آخرین امپراتور گورکانی یا "مغول کبیر" بود. میر ویس آنجا با سياست مغولهاى بزرگ و مغولهاى کوچک آشنا شد، که ميرويس را بگونه مطلو ب پذیرفتند چون از هردوطرف پدر تاتار و مادر اوزبيک بود يعنى تورانى و تورکتبار. ميرويس هر روز از آن زمان به دربار میرفت. وى دوشيزه بيگم "روشن رای " مغول (روشن راى = کسی که پنج تنتره و سندباد نامه را صحیح خوانده و تفسير کند) عاشق شد و با روشن راى ازدواج کرد و به قندهار بازگشت.
قرار افسر خادم اش "شيعه بودن" اش پنهان مى شد و نام باقر پدر ميرويس در برگهاى انترنيتى زمانى درج شد که اوپرا در سال 1992 در ساختمان اپراى کلن و در سال 2012 در ماگدبورگ سه صدسال بعد از مرگ اش باز دوباره اجرا شد.

اوپراى "میر ى ویس" (منظور مير ويس) اثر هنرى موسيقى دان هامبورگ آلمانى گیورگ فیلیپ تیلمان از ترکيب ( آوازخوانى اُپرا ٬ ارکستر اسباب موسيقى٬ نمايشنامه تراژدى دراماتيک آوازخوان عمده و گروه از سرودخوانان (کور) ٬موسيقى دان هامبورگ آلمانى نوشته و قانون (نت موسيقى) را یوهان ساموئل مولرترتيب و خود استاد بار اول در تئاتر اپرا هامبورگ گینزشی مارکتژى به تاريخ 26 ماه مى 1728 ميلادى به نمايش آورد.
زمان نمايش : تقریبا 3 ساعت; محل و زمان طرح: ایران، قرن 18
https://en.wikipedia.org/wiki/Miriways
فيگورهاى نمايش اوپرا: میر ى ویس، شاهزاده قندهار و حامى ایران (باریتون)
صوفی، شاهزاده ایرانی (ميزو سوپرانو)
بيميرا : بانوی ایرانی شاهدخت غیرمشروع میر ى ویس (سپرانو)
نیشیبیوس، بانوی ایرانی (سوپرانو)
مورزا (ميرزا)، شاهزاده تاتار (باریتون)
سميسه، همسرمیر ى ویس (ميزوسوپرانو)
زمیر، شاهزاده ایرانی (ميزوسوپرانو)
فرستنده (تنور)
روح (باریتون)
اسکاندور (باریتون)
کور فارسی = گروه سرود خوانى فارسى (سوپرانو، تنور، باس)
داستان وپراى "میر ى ویس" : تراژدى عشق پنهانى - هويت اصلى پنهان مى شود
Oliver Cromwell = Persian Cromwell= الیور کرمول
"کرومويل پارسى": یک افسر سوئدی بود که سالها پيشخدمت خانگى ميرويس بود. وى کتاب "گزارش زندگی و پیروزی های شگفت آور و موفقیت های میرويس "دوک بزرگ" (شاه ملک قندهار) حامى امپراتوری پارسى (ممالک شاهنشاهى ايران) نوشته شده توسط مجسمه او از نقاشی اصلی حک شده است
چاپ اول
Published by Printed for W. Mears near Temple-BarW. Mears; and J. Roberts, London, 1724 مى کند
عکس کتاب
https://www.jamescumminsbookseller.com/pictures/267940_2.jpg?v=1450398798
چاپ دوم
From James Cummins Bookseller, ABAA (New York, NY, U.S.A.)
AbeBooks Seller Since May 29, 1998
چاپ و انتشار از يوهان ميشايل فونکن 1728 ميلادى
اسناد و عکس
https://books.google.de/books?id=CQZGAAAAcAAJ&pg=PA583&dq=Remarquable+Curiosa+jetziger+Zeit,+aus+denen+.+Miriwais&hl=en&sa=X&ved=0ahUKEwj0vdH31YfbAhVBBSwKHbMeAqYQ6AEIKzAA#v=onepage&q=Miriwais&f=false
در اين نقشه خراسان
https://pictures.abebooks.com/STRUCK/17294001353.jpg
نقشه ايران و توران
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/0e/Iran_Turan_map_1843.jpg/1280px-Iran_Turan_map_1843.jpg
در اين سال ملک پشتون يا افغان باريکه بود که هرات وغورات وشمال هندوکش جز افغانستان نبود.و توسط انگليس اشغال شده بود. و پختونخوا و خراسان را مونت استوارت الفنستون "افغانستان" ناميد.
قبل از اين هيچ نقشه وجود ندارد که نام صادق پشتون و يا نام کاذب افغان خواه و تون و ستان داشته بوده باشد
https://books.google.de/books?id=QNlOAAAAcAAJ&pg=PA86&lpg=PA86&dq=Persische+Cromwell+Miri-Ways.&source=bl&ots=hoBmX17c7Z&sig=6eoGxueKEqWOuGkldh9JHzKer0I&hl=de&sa=X&ved=0ahUKEwiE1q_z4oPbAhXE3iwKHQgjCBMQ6AEIUzAK#v=onepage&q=Persische%20Cromwell%20Miri-Ways.&f=false
ERFURTH,
Gedruckt und verlegt von Johann Michael Funcken, 1728
اين کتاب با دبيره گوتيک زبان دويچ ميانه (آلمانى دوران ميانه) نگاريده شده است.

اشرف غنی احمدزی نه تنها نماد از یک بسته کامل تبعیض نژادی است .بلکه نماد ديگرى از دولت دستشانده امپرياليسم يا جهان گير جنگ افروز "شيرژيان" که مى چوشد پستان گاوميش (نماد اروپا) را!بدون آب مناى گاوميش چيزى ندارد.
اشرف اوغنى يکى از وابسته ترين نامستقل ترين تفرقه انداز ترين ظالم وحاکم در ستان ما است.

سيمرغ نجات دهنده زال زر شوهررودابه کابلى و پدر رستم داستان. شاه مرغان رستم تهمتن جهان ايران را نجات داد و رستم 800 سال از ايران دفاع نمود . وبا تهمينه (توران دوخت دختر شاه سمنگان در تخت رستم) عروسى وحاصل عروسى پسر بنام سراب بود.
اين اثر از قرن دهم تا بيست يکم يکى از درامهاى تراتژى ايران زمين وجهان است.:توران‌دُخت واژه‌ای است فارسی به معنی «دختر توران». در نوشته‌های غربی از سده هفدهم میلادی به این‌سو این واژه به عنوان لقبی به‌کار مى رفت.
محل نمايش نامه را در چين گذاشته بودند.
آثار نمایشی زیر بر پایه چهره تاریخی قوتولون نوشته شده‌اند:

* توراندخت (گوتزی)، نمایش‌نامه‌ای اثر کارلو گوتزی، سال نگارش: ۱۷۶۲.
* توراندوت نمایش‌نامه‌ای اثر فریدریش شیلر (1801)
* توراندخت (یوسونی)، اپرایی نوشته فروکیو بوسونی، نخستین اجرا در سال ۱۹۱۷.
* توران‌دخت (پوچینی)، اپرایی اثر جاکومو پوچینی، نخستین اجرا در سال ۱۹۲۶.
* توراندخت (برشت)، نمایش‌نامه‌ای اثر برتولت برشت، نوشته‌شده در ۵۴-۱۹۵۳.

>>>   ( ر )
دروندیداد آمده:
چهارمین سرزمین وکشورنیکی که من - آهورا مزدا -آفریدم ( بلـــــخ ) زیبای افراشته درفــش بود
ششمین سرزمین وکشورنیکی که من - آهورا مزدا -آفریدم ( هـرات ) ودریاچه اش بود
یازدهمین سرزمین وکشورنیکی که من - آهورا مزدا -آفریدم ( هـیـرمند) فــــره مند بود

>>>   اوغان خودت. به ما توهین نکن.
ما همه برادر و برابر هستیم ولی همه شکر اوغان نیستیم.
اوغان، افغان، پشتون همه یکی است، و ما شکر اوغان نیستیم.

>>>   اوغان یا افغان هیچ فرقی باهم ندارند و هردو یعنی پشتون۰
اوغان یا افغان همان اپگان یا پتهان است و همه نامهائی هستند که غیر پشتونها به پشتونها اطلاق میکردند و میکنند در حالیکه خود پشتونها به خود پختون یا پشتون مینامند۰
ما اوغان نیستیم۰ افغان یا افغان یعنی پشتون و همه ما را خداوند پشتون هست نکرده است۰ اکثریت مردم کشور اوغان نیستند۰
ما نه هویت خود را بر دیگران تحمیل میکنیم و نه هم میگذاریم دیگران هویت خود را به هر بهانه که شده بر ما تحمیل کنند۰
نام افغان اولین بار در قانون اساسی سال ۱۳۴۳ توسط حاکم های پشتون بر ملت تحمیل شد وتا بحال با جعل و فریب در ماده چهارم قانون اساسی وجود دارد که باید اصلاح و تغییر بخورد۰
غیر پشتونهای ساده دِلی که از روی سادگی و خوبی خود را افغان مینامید، فردا روزش که رسید، باز هم پشتون افغان اصیل میباشد، و با کوچکترین اعتراض که اگر انجام دهی، توافغان نا اصل میباشی، لهذا فریب بیجا بنام وحدت ملی نخور۰
پشتونها تمامیت خواه هستند، به وحدت ملی واقعی باور ندارند، و بهترین کاری که میکنند به زور همه را یکسان نام میگذارند، و این یکسان سازی جبری، آنهم بنام قوم خودشانرا وحدت ملی تلقی میکنند۰
چرا بر دور یک نام بیطرف ویا بر دور نام انسانیت همه متحد و یکپارچه نشویم که بر دور نام یک قوم خاص همه قوم های کشور متحد شویم؟
این وحدت ملی است یا یکسان سازی به جبر و به زور، آنهم بنفع یک قوم خاص؟

>>>   اسم گذاری بر یک کشور به نام یک قوم از بدترین تعصبات قومی و فرقه ای است
تا این نام پلید تغییر نکند این جنجال و ویرانی است که است

>>>   احمد شاه درانی نام کشور را تغیر نداده۰
نام اوغانستان چه وقت و از کجا پیدا شد؟

احمد خان ابدالی که یکی از کارمندان دربار نادر افشار بود پس از آنکه نادر افشار بقتل رسیده بود در سال ۱۷۴۷ میلادی (حدد ۲۷۰ سال قبل) در قندهار اعلان سلطنت نمود و خودش را امیر خراسان اعلام کرد۰
او یک دیوان اشعار (شعر های فارسی و پشتو احمد خان درانی)، و یک کتاب تاریخ بنام تاریخ احمد شاهی دارد که زیر نظر خودش در دربارش نوشته میشدند۰
درهیچ یکی از این آثار تاریخی نامی از افغانستان نرفته و همیشه خراسان ذکر شده۰

شهاب ترشیزی شاعردربار تیمورشاه درانی در مورد انتقال پایتخت از قندهار به کابل در تجلیل از این عمل شاه آورده:
کابل امروز به آئین کیان جشن گرفت ء که نهد تاج بسرشاه خراسان تیمور

نام کشور تا زمان امیر محمد افضل خان، پدر عبدالرحمن خان هم خراسان بود۰ امیر محمد افضل خان بنام خودش بحیث امیر خراسان سکه ضب زده بود، وآن سکه ها در موزیم ها موجود هستند۰
سپاه مشرق و مغرب بهم مفصل شد
امیر ملک خراسان محمد افضل شد

نام افغانستان در ابتدا توسط یک انگلیسی بنام Mountstuart Elphinstone و شاه شجاع در مورد این کشور گرفته میشد۰

واژه افغانستان بصورت رسمی نخستین بار در معاهده مثلث لاهور میان شاه شجاع، مکناتن و رنجیت سنگه، توسط انگلیسها بکار برده شد.
سپس این واژه در نخستین قانون اساسی بنا برخواست انگلیس توسط امان الله تأیید گردید.

تعیین حدود افغانستان امروزی در حدود ۱۳۰ سال قبل در زمان امیر عبدالرحمن خان در نتیجه یک سازش بین برتانیه کبیر و روس تزاری آنوقت صورت گرفت۰
هردو دولت بزرگ استعماری دنیا این کشور جدید التاسیس را در بخشی از خراسان کهن بکمک دست نشانده های خود ایجاد کردند چون در آن زمان به یک منطقه حايل بین قلمرو هایشان ضروت داشتند۰
افغانستان یا افغانلند یک نام جعلی است که توسط انگلیس به این کشور داده شده۰ اسم اصلی این دیار خراسان است

>>>   قلم بدستان نازنین حقایق را دانه دانه، روشنتر و صافتر بیان کردند، همه حقایقی اند که کتمان آن کفر است. اما مرد میدان کجاست،؟ تا این حقایق را به کرسی بنشاند. صدای شما در جاده ها از دست رهبران خود ساخته وخود فروخته شده خفه شد، در خاک و خون نشتید، تا جک ها اول هویت فروشان را از سر راه شان دور زنند تا راه را آزاد مردان و آزاد اندیشان باز گردد. درود مانا باشید
حالا بیایید عید و جشن را
سراسر عید بر کرزی مبارک
به عبدالله و احمد زی مبارک
برات وعید را از شهر گرفتند
به پایی شیر ها زولانه بستند
درخت را باتبر از ریشه کندند
برویی باغبان در بازه بندند
زمین اش مجمر ی اولاد آدم
زدودش آسمان درسوگ وماتم
گل الفت به دامانش نه بینی
زتاکش خوشه ای انگور نه چینی
بمرغانی هوایش شور و شر نیست
عقابش را توان ی بال وپرنیست
به دشت و کوهساران اش شغالان
به زعم خویش دارند دم و دوران
زابرش زهر می بارد شب و روز
صدای کفر گویی شد دل افروز
گلستان اش شهیدستان بنامید
بسوی جنت از این راه خرامید
شهیدستان عالم کشوری ماست
ترورستان عزیز و یاوری ماست
ز هر مسجد نوایی صوت قرآن
گواهی روشن است برمرگ انسان
جوانان ای وطن یک چاره سازید
کفن پو شید کفن را پاره سازید
ز آب و خون و خاکستر ازین شهر
نوایی زندگانی را زنید سر
ازین دیوانه گان خود را رهانید
وزین خواب گران خودرا تکانید

معلم ۵۸۱

>>>   از بس که همه اوغان زده شده اند در تلویزیون ها هم کلمات فارسی را به اوغانی میگویند
مثلا
قندهار === کندهار
قندوز ----کندوز
شاید فردا
قصه را هم مثل اوغان ها کیسه بگویند و
قیر را هم مثل اوغان ها کیر بگویند

>>>   به راستی که حرف را به بدل فارسی میگویند
به جای ق ک می گویند
که یک اشتباه بزرگ برای فارسی زبان هاست

>>>   ملیت تاجک وهزاره وازبیک وباقی ملیت های غیر پشتون افغانستان سزاوار همین یک سرنوشت اند،زیرا بارها فرصت برایشان مساعد شدتاسرنوشت خودرابدست گیرند امااشخاص خاین وخودفروش رامنحیث رهبرن خود انتخاب کردند و هیج فکری برای آینده خود نکدند،در حالیکه با چشمان خود میدیدند که فاشیزم چه بیداد میکند.شاید برادران پشتون قکر کنند که باازمیان برداشتن دیگر اقوام تاابد خود شان سالار خواهند ماند اما غلط فکر میکنند، برداشتن خودشان به مراطب آسناتر است چون اذ نگاه فرهنگی وعلمی هیچ غانی ندارند ودیر نخواهد گذشت نه افغانی و هم نه پشتونی خودرا بشناسد،این است پلان استعمار ، باید هوشیار باشید که ما با یکدیگر زنده ایم.

>>>   قیر گفتن علامه غلامی فارسیان و خراسانیانتحت باداری عرب است! که شکر در پشتو نیست!

>>>   زیاد تر از فارسی زبانها تو اوغان به عرب وابسته و دلبسته ای
چطور شد که شکر کردی که قیر در پشتو نیست ؟؟؟
عربی زبان دین است
زبان اوغانی تو کدام جای دنیاست؟؟؟


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است