کیفر مجرمان و قاتلان باید در چهارچوب تعریف شده باشد
 
تاریخ انتشار:   ۱۳:۵۴    ۱۳۹۷/۱۲/۲۷ کد خبر: 157874 منبع: پرینت

در کشور ما در تمام روی‌دادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی همواره احساسات جای خردورزی را می‌گیرد. بگونه‌ی نمونه در مسأله‌‌ی مهسا بروز احساساتی، که نمایان‌گر خشم همگان در برگه‌های اجتماعی بود، دیدیم.
در چنین حالت است که پندارهای پنهان ما بگونه‌ی غیر ارادی روشن می‌شود که ما چیستیم و کیستیم. در چنین وضعیت روانی‌ است که به جای ما یا الٰهه‌ی مهربانی و انسانیت و یا دیو قساوت به سخن می‌آید و این رژه‌رفتن فیس‌بوکی نیز برای یکی دو روز و با شعاردادن‌ها و واکنش‌های احساسی، عقیدتی و عنعنوی و تبدیل‌کردن نمایه‌ (پروفایل)ی رخ‌نامه‌های ما ادامه می‌یابد و بعد آهسته_آهسته سرد می‌شود.

ما همیشه در صدد آنیم تا معلول‌ها را به گونه‌ی جدی و شدید مآخذه و مجازات کنیم و به فکر درمان بنیادی و دریافت علل و عوامل جرمی در ابعاد گونه‌گون روانی، اجتماعی و اقتصادی نبوده ایم. قانون جزا و اصول محاکم ما نیز استوار بر باورهای گذشته و فهم حقیر ما بوده است و در آیینه‌ی آن و ناتوانی فهم حقوقی و دانشی قاضیان در تحلیل و تجزیه‌ی قضایای اینچنینی و وجود فساد هیچ‌گاه عدالت صددرصد در روند داوری دادگاه‌ها تأمین نمی‌شود اما با وجود آن برای جلوگیری از انارشیزم، قانون‌گریزی و برگزاری دادگاه‌های خیابانی باید چنین قضایایی جهت بررسی و فیصله‌ی نهایی به دادگاه‌ها محول شود.

در این میان مردم حق دارند برای آوردن فشار رسانه‌‌ای بر نهادهای عدلی و قضایی، شفافیت روند و مجازات مجرمان دادخواهی کنند، اما هیچ‌گاه حق ندارند که حُکم صادر کنند و با توسل به ادبیات توحش و رجزخوانی‌های خشونت‌آمیز داعش‌مآبانه خواهان مجازات مجرمان شده فرهنگ وحشت و ادبیات توحش را فربه‌تر بسازند.
ما در سده‌ی معاصر قرار داریم و نباید در دادخواهی‌های ما خواهان کیفر‌های قرون وُسطایی و قهقرایی شویم. بگونه‌ی نمونه من برخی جمله‌های انگار دادخواهانه و دشنام‌های مردم را که در شبکه‌های اجتماعی در پیوند به نگاه متفاوت من در قضیه‌ی مهسا نثارم کردند، در زیر عینن بیان می‌کنم:

باید مجرمان به دار آویخته شوند؛ باید سرهای مجرمان بریده شود و در چهارکنج شهر بهر عبرت به نمایش گذاشته شود؛ باید توته‌توته شوند؛ باید زیر دیوار شوند؛ باید عینن قصاص شوند؛ تو احمق استی و یک بار دیگر هم چنین حماقتی کرده بودی نوشته‌های احمقانه‌ات چندین صفحه را در بر می‌گیرد؛ روانی هستی و همه را در این فضا روانی می‌سازی، سیکولار استی؛ مرتدی و ضد دین گپ می‌زنی، حیف نام استاد که بر تو مانده اند و ده‌ها طرح خون‌آشامانه‌ و خفاشانه‌ی کشتن و بیان عقده‌نامه، انتقام‌نامه و دشنام‌نامه‌ی دیگر.

حال شما صرف نظر از جنبه‌ی عاطفی و دل‌سوزی در پیوند به قضیه بگویید که بیان چنین جمله‌ها و واکنش‌هایی نمایان‌گر روح خشن، نگرش و باور عقده‌مندانه و خشونت‌آمیز و متأثربودن از باورها و فرهنگ خشونت در بستر جامعه نیست؟
جالب اینجا است که اکثر کسانی، که این جمله‌ها را بیان کرده اند و خواهان چنبن مجازات شده اند، آدم‌های تحصیل‌کرده، خبره، حتی شاعر و نویسنده هم بوده اند.

آیا این آقایان و بانوان هیچ فکر کرده اند که کشندگان مهسا نیز معلول علت‌هایی هستند و علت‌ها و عوامل ناگوار روانی، اجتماعی، اقتصادی، ارثیت، فقر فرهنگی و اخلاقی، نبود بستر مناسب اخلاقی، آموزشی و خانوادگی، وجود مافیا و گروه‌های اختطاف‌چی، سارق و آدم‌کش، باورها و تلقین‌های نادرست از دین و ... تقدیر اجتماعی آن‌ها را رقم زده است یا آنان بگونه‌ی مادرزاد مجرم بوده اند؟

یکی از پرسش‌های بسیار متعارف این آقایان و بانوان روشن‌ضمیر و عدالت‌خواه ما از من این بود: «اگر به جای مهسا دختر یا خواهر کوچک شما گرفتار چنین سرنوشتی می‌شد، چه می‌کردی و بازهم چنین خون‌سرد و بی‌تفاوت می‌بودی و چنین می‌نوشتی؟»
پاسخ من به این دوستان عاطفی و اخلاقی چنین است:

نخست این که ما باید پیوندهای خونی‌ و قرابت را ملاک و معیار داوری، برابری و دادخواهی قرار ندهیم و پس از آن از ایشان همان سوال همانند خود شان را می‌پرسم که اگر این مجرمان برادر، کاکا، ماما یا خویشاوند شما می‌بود، باز هم از دادگاه می‌خواستید تا تکه‌تکه‌ی شان کنند و بعد بهر عبرت کالبدهای شان را در چهارراهی‌های شهر آویزان کنند؟
در دادگری باید پهلوهای علی و عاملی و بستر اجتماعی جرم را نیز در نظر گرفت تنها عواطف بسنده نیست و عدالت هیچ‌گاه بدون عقلانیت استوار و تأمین نمی‌شود.

در فرجام باز هم تکرار می‌کنم که من مخالف دادخواهی و کیفر مجرمان نیستم اما کیفر آنان باید در چهارچوب تعریف شده‌ی قانون و با توجه به عوامل و علل اجتماعی، اقتصادی، جغرافیایی و روانی باشد نه بر بنیاد مجرم مادرزاد.
این را هم باید از یاد نبریم که جرم با اعدام‌کردن‌ها و روش‌های خشن مجازات در جامعه کم نمی‌شود و امنیت و سلامت جامعه با این روش تأمین نمی‌شود، بل امنیت و سلامت جامعه و کاهش جرم در گرو برنامه‌ها و طرح‌های خردورزانه و کشف علل و عوامل جرم است.

پ.ن: چنانچه فرخنده و تبسم فراموش شدند و کشندگان شان کیفر عادلانه ندیدند، مهسای مظلوم هم فراموش می‌شود و رنگ و عکس پروفایل ما هم پس از چند روز تغییر خواهد کرد.

باور بامیک


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
مجرمان
مهسا
نظرات بینندگان:

>>>   asrat
مشکل اساسی جامعه ما قبیله گرایی است.
قبل از ایجاد کشور پاکستان امیر عبدالرحمن خان مردم هزاره را قتل نمود نصف هزاره ها را از افغانستان فراری ساخت زمین های آنها را به ناقلین پشتون تقسیم کرد.
نادر غدار با نیرنگ و دسیسه و مهر در قرآن، حبیب الله کلکانی را خلاف عرف و شریعت به توپ بست ،دستور قتل عام و تاراج مردم شمالی را صادر نمود نادر رذیل بخاطر تحکیم حکومت فاشیستی ،مردم جنوبی را علیه مردم شمالی به جنگ وادار ساخت به مال جان و ناموس مردم تجاوز تجاوز صورت گرفت.
البته این جنایات از زمان عبدالرحمن تا نادر غدار از زمان طالب تا کرزی و اشرف غنی تا هنوز ادامه دارد.
بنا دشمن ما در ارگ ریاست جمهوری افغانستان است نه در اسلام اباد.

>>>   مهم این است که زمینه همچو حوادث ایجاد نشود.

>>>   جعفر عطايى
عقل، انصاف و وجدان این امرالله صالح را ببینید: یک خانم تندخوی پلیس را یک سیلی زده، سلاح گرم و سردی هم نداشته است. پلیس به راحتی می‌توانسته است با کمی جدیت آن خانم تندخوی را مهار کند و مانع خشونت بیشترش شود. کافی بود که بغلش می‌کرد، شورخورده نمی‌توانست. ولی امرالله صالح این را کافی نمی‌داند، می‌گوید که پلیس باید آن خانم تندخوی را به جرم سیلی به روی پلیس با کلاشنیکف غارغار می‌کرد و بعد تحویل سردخانه می‌داد. طنز قضیه این است که این صدام حسین کوچک، معاون تیم انتخاباتی‌ای است که شعارش “دولت‌ساز” است.
پلیس پر از آدم‌های وحشی فاسد و جنایتکار است، اگر آنها قوماندان وحشی، بی‌رحم و بی‌وجدانی مثل امرالله صالح داشته باشند وای به حال موتروان غریب، دست‌فروش فقیر، پیاده‌روان بی‌دفاع روی خیابان‌های شهر و غیره.
ابهت پلیس در یک جامعه مدنی از مقدار خشونت‌ش برنمی‌خیزد، بلکه پیامد پایبندی‌ش به قانون و اجرای جدی قانون است. پلیس حافظ و پناهگاه شهروندان است، نه سگ نگهبان درنده‌خوی قدرت که شهروندان بی‌گناه هم از آنها ترس داشته باشند.
من شخصا نگران سیلی زدن خانم درانی نیستم. یک زن تندخوی است و ممکن صد عیب دیگر هم داشته باشد. اما در نهایت یک فرد است، اما نگران این هستم که یک نهاد و سیستم امنیتی مثل پلیس به جان مردم، تندخوی و سگ گشتانده شود. با یک زن تندخوی می‌توان در شهر گذاره کرد، اما با یک نهاد سگ‌خوی نمی‌توان به آرامش روحی و روانی شهروندان رسید.
همین حالا برخورد قضایی با خانم درانی تحت فضا و جو فیس‌بوکی صورت می‌گیرد و فاتحه پلیس حرفوی و تعقیب قضایی قانونی، بی‌طرفانه و منصفانه خوانده شده است.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است