چرا رهبران هزاره از جنبش های مدنی عقب اند؟
 
تاریخ انتشار:   ۱۸:۴۹    ۱۳۹۷/۸/۲۳ کد خبر: 155936 منبع: پرینت

این رهبران بدون استثنا محصول جهاد و مبارزات سازمانهای اسلامگرا، بخصوص سازمان نصر، میباشند. آنها اکثرآ طلاب مدارس دینی قم و مشهد بودند. مشروعیت آنها به نظر آنها و هواداران شان دو گانه است. از یکطرف خود را وارث جهاد یا مبارزه مسلحانه میدانند و از سوی دیگر مدافع اسلام و مذهب تشیع. بعد از سقوط رژیم کمونیستی که مطالبات سیاسی ماهیت قومی را بخود گرفت، آنها و با آنها احزاب و تشکلها، تنها کار مثبتی که کردند باز شدن و تعلل در برابر تحصیلکرده ها و روشنفکران دگر اندیش غیرمذهبی، همانهایی که چندسال قبل بنام کمونیست وبیدین کشته میشدند و بدبختانه صد ها و شاید هزاران جوان دردمند در هزاره جات به این سرنوشته دچار شدند، بودند.

موضع تعلل در برابر جوانان غیرحوزه ی از استاد مزاری آغاز شد. ازهنگامیکه جنبشها قومی میشود معیار اول تعلق قومی است. تا حدی که بعد ها دیدیم که در همین زمینه نیز افراطیگری دینی جای خود را به افراطیگری درون قومی داد و تعداد کسانی که سیدهای هزاره را از "نسل مغول" نمیدانستند و به آنها به چشم دشمن درونی نگاه میکردند کم نبود. طی تقریبآ نیم قرن سهمگیری، برخی اوقات فعال، در مسایل سیاسی و مبارزات روشنفکری برای تغیر و تحول و حتی انقلاب، شاهد دگرگونیها بوده ام. یادم هست روزی را که حزب وحدت رسمآ موجودیت خود را در خارج از کشور اعلان میکرد، در تالار یک هوتل بزرگ شمال تهران (هوتل استقلال) با سرو صدا اعتراض میکردند که "این کمونیست شعله ی چرا آمده" و زنده یاد عیسی هزاره از سازمان نسل نو مغول هزاره مقیم کویته با سر و صدای بیشتری از من دفاع میکرد، استاد مزاری بود که با برخورد بینهایت دوستانه در برابر من در حضور همه مهر سکوت را بر لب همه مدعیان ولایت فقیه زد.

خاطره های زیادی تلخ و شرین و خنده آور از سران ایتلاف هشت گانه قبل از تشکیل حزب وحدت دارم که روزی خواهم نوشت. آشنایی من با استاد خلیلی و میتوانم گفت دوستی با وی ب همان سالهای قبل از ایجاد حزب وحدت بر میگردد. دیروز در کامنتی نوشتم که وی انسان حلیم، شکسته نفس، صبور و بردبار، وفادار به دوستی و در همان حال انسان مدبر، تیز هوش و معتقد به این که راه دیگر جز حمایت از دولتهای افغانستان، کرزی، اشرف غنی و یا فردا شخص دیگری، برای دفاع از مردم هزاره، وجود ندارد. مسلم است که علاقمندی به قدرت، ثروت و جاه و مقام را در تشکل شخصیت انسانها نادیده بگیریم. آن کسی که آدعا دارد که نه چنین تمایلاتی کم یا بیش در او وجود ندارد، بدانید که حقیقت را بیان نمیکند.

آشنایی و دوستی با استاد سرور دانش تازه است. به آن قدامت نمیرسد. روزی پرسیدم چرا من شما را در سالهای دور نمیشناختم. خنده ملیحی کرد و گفت ولی من شما را میشناختم، همان زمانی که شما در کنفرانس در تهران میآمدید، من در دفتر رسانه و مجله مشغول تهیه و انتشار خبر و مقاله در مورد کنفرانس بودم، وقت نداشتم اشتراک کنم. ولی ملاقات ها با ایشان در سالهای اخیر نشان داد که بر علاوه اینکه با استاد خلیلی وجوه مشترک زیاد دارند، علیرغم اینکه تحصیلات وی حوزه وی است، بصورت واقعی کلمه دانشمند اند. از ویژگی های آقای دانش حس کنجکاوی، دقت به جزییات، نوت برداری از آنچه نو و ناشناخته است همه مشخصات یک محقق و دانشمند است. شخصیت های زیادی را از طیف بنیانگذاران حزب وحدت چه آنهایی که زنده اند و در مقامهای بالای حکومتی اند و یا آنهایی را که جهان را وداع گفته اند مانند استاد عرفانی که صحبتهای ما در بخش سیاست خیلی عمیق بود. اما فقط به این دو شخصیت هزاره بس کردم.

بر گردم به سوال اول، چرا رهبران سنتی هزاره از جنبش های مدنی حق خواهی عقب اند؟
زیاد در این باره میتوان نوشت ولی بطور فشرده من آنرا در دوعامل ذیل می بینم:
۱ـ هزاره ها بدبختانه دردنیای سیاست افغانستان ضغیف اند. نه در جریان جهاد، نه در مابرزه بر علیه حکومت کمونیست ببرک و نجیب الله هزاره ها نقشی را که حضورآنها به حیث سومین قوم افغانستان است بطور کامل بازی نکردند. حتی آنهایی که بقدرت رسیدن خود را مدیون هزاره ها میباشند حاضر نیستند یک پست کلیدی حکومت را به یک هزاره بسپارند. در تمام تاریخ افغانستان کنونی یک هزاره وزیر داخله، خارجه، مالیه، دفاع، امنیت ملی حتی معارف نبوده است. در بیست سال اخیر جنگهای غرب کابل، شکست حزب وحدت و بخصوس تفرقه و پاشیدگی این حزب تآثیرات ناگواری بجا گذاشته است. رشد افراطیگری قومی، بخصوص در میان مهاجرین یکی از این تآثیرات است. تمایل نخبگان هزاره درون کشور در این ۱۷ سال اخیر که سعی دارند با چالش کشیدن "رهبران سنتی" برای خود جای پائی پیدا کنند بدون اینکه توانایی کارو فعالیت سیاسی، گروهی و متشکل را داشته باشند، از تآثیرات دیگر آن است.

۲ ـ با تمام ضعف سیاسی و دوری از منابع اساسی قدرت هزاره ها آن اقلیت قومی (در برابر دو قوم بزرگ تاجیک و پشتون) هستند که بعد از سقوط طالبان و استقرار رژیم کنونی که پرنسیپ انتخابات را برای ریاست جمهوری پذیرفته، هیچ فردی بدون حمایت کامل و یا قسمی هزاره ها قادر نیست، اگر انتخابات قانونی و شفاف باشد، بقدرت برسد. به این ترتیب هزار ها به اقلیتی سرنوشت ساز مبدل میشوند اگر آگاهی سیاسی بیابند. آگاهی سیاسی را هم تنها و تنها در میان کتابها نمیتوانیم بدست آوریم. از این جهت است که جنبش اعتراضی و حق طلبی جوانان را که در عین حال افشای سیاست تعامل و آشتی دولت با طالبان است باید حمایت کرد.

رهبران سنتی هزاره، آنهایی که در دولت سهیم اند، تابع این دو تضاد و ویژگی هستند. ضعیف بودن اما درعین حال سرنوشت ساز. روزی که ما بر عامل اول چیره شویم و از عامل دوم آگاهانه سود ببریم، آنروز ما بطور کامل از "قوم مظلوم" بودن بیرون خواهیم آمد.

کریم پاکزاد


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
رهبران هزاره
سنتی
پاکزاد
نظرات بینندگان:

>>>   با نهایت تاسف که مردم مومن،صادق،زحمت کش ومظلوم هزاره مناطق مرکزی افغانستان مورد تجاوز وقتل ظالمان ازخدا بیخبروفاشیست ها قرار میگیرند. حکومت و نیروهای امنیتی طوریکه لازم باشد به کمک مردم جاغوری،مالستان و خاص ارزگان تاحال نرفته اند.فرستادن کوماندوهای محدود با وسایل نظامی حداقل درد این مردم مظلوم را دوا نکرده بالعکس مورال دشمن را قوی تر میسازد.مردم صلح دوست وزحمت کش هزاره همیشه وخصوصا در چهل سال آخر روابط بسیار حسنه وهمزیستی مسالمت امیز با تمامی اقوام برادر افغانستان داشته اند.خصوصا در دوران جهاد مقدس هماهنگی خیلی خوب میان اقوام مختلف افعانستان بخاطر شکست قشون متجاوز شوروی حکمفرما بوده که تاریخ پرافتخار دوران جهاد مقدس گویای این واقعیت است.مردم مومن و صادق هزاره مناطق مرکزی افغانستان برآنیم که در مناطق سرد و کوهستانی زندگی میکنند در بخش زراعت،مالداری و تولید میوه جات تر وخشک نقش مهم و سازنده دارند.مردم هزاره افغانستان همواره از برنامه های مترقی دولت مرکزی پشتیبانی کرده اند ازین رودرحال حاضر این مردم علم پرور برای رشد و ترقی افغانستان به کسب علم و معارف روی آورده ازینطریق دانشمندان و متخصصان لایق وورزیده به جامعه تقدیم کرده اند.ترقی وپیشرفت این مردم زحمت کش ومومن را یک عده متعصبین وتنگ نظران فاشیست از علم بیخبر وجاهل تحمل نتوانسته با انواع توطئه و ماجرا جویهای خائنانه بالاخره به حمله مسلحانه دست میزنند تا این مردم مومن وصلح دوست را از علم ومعرفت باز دارند. اما این خائنین به وطن ومتعصبین فاشیست بدانند که درین قرن تمامی ملیت های ساکن درافغانستان مسیر زندگی شرافتمندانه و ترقی خواهانه خودهارا با وجود تخریب وسنگ اندازی های منافقین وماجراجویان فاسد به پیش میبرند تا جهل وبیسوادی که باعث تخریب طولانی مدت و ویرانی جبران ناپذیر افغانستان گردیده اند محو ونابودگردد وصلح واشتی ملیودرین وطن ویران شده هرچه سریعترحکمفرما گردد.
انشالله وتعالی.
الحاج انجنیر عبدالرشیدناصری ازآسترالیا

>>>   رهبران هزاره همه مردم افغانستان را دشمن قوم هزاره ساخته اند با سیاست های کور و جدای طلبانه شان. انشاالله که آرمان جدای و ساختن مملکتی به اصطلاح هزارستان را همه شان به گور خواهند برد و قوم هزاره مشت محکم به دهن های ....شان خواهند زد، به همین زودی ها انشاالله.

>>>   طالبان كه قتل هزاره ميكنند و فكر ميكنند هزاره را نابود ميتوانند اين ارزو را به گور خواهند برد انشاالله و هزارستان كشور مستقل خواهد شد و طالب متعصب فاشيست سرنگون ميشود به توكل خدا.

>>>   هزاره ها همیشه کوشیدند تابه این دولت مشروعیت بحشیده انواع فقر را مهار نماید که تظاهرات مدنی یکی از بزرگترین نمونه آن میباشد اما افسوس که دولت از قانون مداری آگاهی ندارد با تفنگ تقلب و ریا به قدرت رسیده و به قانون حرمت نمیگذارد. شب سرد سرما آنهم در زیر باران را تنها قلبهای پر درد و با احساس میتواند تحمل کند نه متقلبین. این تظاهرات خود جوش را دو الی سه جوان سرو سامان داده بعد دامنه آن خودجوش گسترده شد. در هر گوشه قلب انسان های متمدن آتش گرفته بود و انتطار یک حنجره طلایی را میکشید که بالاخره جند تن از جوانان آگاه و با شعور این زمینه رابدون در انتظار داشت از دگران مهیا نمود. از غرب کابل آغاز نمود و مردم از هر کوجه غرب کابل بدون دعوت خود جوش به این تطاهرات مدنی پیوستند. مردم که در این تطاهرات مدنی اشتراک ورزیدند جنان تطاهرات را مدیریت کردند برق آسا پنج حلقه در اطراف مطاهره کنندگان هر یک دگر خودرا تلاشی کردند بعد وطیفه را به کسانی که جدیدا به این کتله مییوستند میسپردند انها بدون کدام معطلی به کار خویش آغا مینمودند. شعار ها همزمان هم صدا میشد اما هیج از قبل کسی در این مورد آکاهی نداشت اما همه درد مشترک داشت . درد مشترک شعار مشترک را نا خودآکاه به بیرون بروز میداد. همه هم صدا میشدند کوجکترین بی نظمی نبود. بیحرمتی نبود همگی از یک خانه و از یک خانواده فرهنگی بپا خواسته بودند . اهداف شان تخریب و یا هم بغاوت نبود. و موضوع واقغا حیران کننده این بود که اعضای یک خانواده که خواسته بودند پت و پنهان از چشم یک دگر خود را با این تطاهرات برساند تا دگران آرام بخوابند یک دگر خودرا در هنگام شعارسر دادن یافتند و حیرت زده به یک دگر خود میدیدند و از هم دگر میپرسیدند ک شما چطور آگاه شدید و در جواب میشنید چرا مگر هر دوی ما در یک آتش نمیسوزیم و میپرسید تو چطور آمدی؟ که هیچ کس از خانه خبر نشد و حیران و حیرت زده بهم میدیدند. هر یکی از این اعضای خا نواده میخواسته که خود قربانی شود ودگران آرام باشد . چرا این طعم را بار بار چشیده بودند اما درد ظلمت و تاریکی که توسط گروه جاهلان بر مردم تحمیل میگردد و از کودکان و نسل جدید عصر نوین قربانی میگیرد برای شان قابل تحمل نیست به ناچار خود را به در و دیوار های در اصل مدنیت و در حاضر جهالت ارگ میکوبند و مسوَلین سامت راکت رااز خواب های شیرین شان بیدار میسازد و خود شان با پارچه های بمب انسان های خود کفان استقبال میگردد ودولت که برای خاموش کردن صدای عدالت خواهی مردم مدنی خود همیشه به بیراهه ها سر زده و مردمرا به خاک و خون میکشاند غافل از اینکه یک روز به جرم اینهمه خیانت و تخطی به پایه های دار عدالت آویزان خواهد گردید بالاخره اعضای خانواده ها در داخل تجمعات یک دگر خود را یافتند و در بغل گرفتند . چنان صبود و برد بار شب را صبح کردند که گویا در تب خانه های گرم و در زیر لحاف های پشم شیشه گدشتاندند . اما هیچ یک برای تسکین این همه درد و ناله سرو صدا به بیرون نیامدند و نگفتند که بیاید داخل ارگ خانه خود شما است. چرا کاری را که برای مردم میکنند. از نتیجه و محصولاتش هراس دارند وهمیشه مردمرا بد میبینند. و خود را با مردم غم شریک نمیدانند . زیرا خود میدانند که در قبال مردم چه مرام دارند


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است