چرا صلح با طالبان بیهوده و زیانبار است؟
کشورهای عربی، ترکیه و اسراییل در کل مخالف سرکوب طالبان بودند، زیرا استدلال می کردند که با تضعیف طالبان؛ روسیه و ایران که در میان نیروهای شمال نفوذ دارند، در افغانستان دست بالا پیدا می کند 
تاریخ انتشار:   ۱۴:۵۱    ۱۳۹۷/۸/۳ کد خبر: 155524 منبع: پرینت

در گام نخست باید دانست که طالبان یک گروه یکپارچه و یکدست و دارای ساختار ارگانیک و رهبری واحد نیستند‌ بل که سخن بر سر گروه های رنگارنگ و گوناگون طالبان است. در واقع، طالب تنها یک نام و یک چتر است که در زیر آن ده ها گروه را می شناسند.
در کل، طالبان را می توان به دو گروه طالبان بومی و طالبان باشنده پاکستان تقسیم کرد.

طالبان باشنده پاکستان، بیشتر پشتون های مهاجری اند که در مدرسه های مذهبی پاکستان آموزش های ایدیولوژیک و نظامی دیده و زیر فرمان مستقیم آی اس ای اند و به گونه منظم از اردوگاه ها و پایگاه های پاکستانی برای جنگ به کشور گسیل می گردند. در میان این گروه از طالبان، طالبان پاکستانی و اتباع سایر کشورها مانند چچنستان و جمهوری های آسیای میانه (بیشتر تاجیکستان) هم کم نیستند. این گروه از طالبان آشتی ناپذیر بوده و هیچ راهی جز از مبارزه مسلحانه با آنان و سرکوب و نابودی کامل شان نیست.

گروه هایی که در داخل کشور زیر نام طالبان می جنگند یا طالبان بومی، چند گروه و دسته اند. برخی از این طالبان هیچ تفاوتی از طالبان باشنده پاکستان ندارند و مستقیم از آی اس ای فرمان می برند. مانند گروه حقانی و .....این ها هم آشتی ناپذیرند. همه این ها را به نام طالبان سیاه یاد می کنند‌.
می ماند گروه دیگر طالبان که بگونه مستقیم یا غیر مستقیم زیر کنترل یا فرمان طالبان سیاه اند. این ها نیز آشتی ناپذیر اند. این ها را به نام طالبان خاکستری یاد می کنند. بخش بزرگ و نیرومند طالبان را همین دو گروه تشکیل می دهند.

در چهار دهه اخیر، شمار بسیاری از وهابیون عرب و ملاهای پاکستانی با ملاها و سران قبایل پشتون پیوندهای خانوادگی برقرار نموده، و اکنون فرزندان و یا نوه های شان که نیمه عرب و نیمه پاکستانی اند، رهبری قبایل سرحدی را در دست گرفته اند. این ها به طور قطع آشتی ناپدیر اند.
بخشی از طالبان خاکستری، مستقیم از سوی کشورهای دیگر تمویل و حمایت می شوند: انگلیس،امریکا، چین، عربستان، قطر، ترکیه، ایران و حتا روسیه.
روشن است هر گونه گفتگوهای دولت افغانستان با این گروه از طالبان بیهوده و ضیاع وقت است.

می ماند بخش دیگری از طالبان که بیشتر مردم بومی اند و به نام طالبان سفید یاد می شوند. اما به دلایل مختلف از جمله مالی و نیز از ترس زیر تاثیر طالبان سیاه و خاکستری اند و تقریبا اسیر و گروگان طالبان سیاه و خاکستری. اما این ها فاقد توان مالی و نظامی و تاثیرگذاری سیاسی اند.

دردمندانه دولت به دلیل نداشتن استراتژی مشخص و پیشگیری سیاست های خام و کودکانه در هفده سال گذشته نتوانست با این گروه از طالبان کار بایسته سیاسی انجام بدهد و بیشتر به دلایل ذهنی قومی و سمتی مانع از سرکوب طالبان سیاه و خاکستری به دست نیروهای ناتو شد. در حالی که منطق نظامی حکم می کند که باید با طالبان سفید از در صلح و گفتگو پیش آمد و طالبان سیاه و خاکستری را سرکوب و نابود کرد.

متاسفانه از یک سو ارتجاع منطقه و از سوی دیگر کرزی به جای این کار به مغازله با طالبان سیاه و خاکستری پرداخت به این امید واهی که به کمک آن ها بتوانند نیروهای شمال را خنثی بسازد.
کرزی به شدت مخالف سرکوب طالبان درانی بود. او چنین می پنداشت که برای مقابله با نیروهای مسلح شمال، باید طالبان درانی تقویت شوند. او می خواست از این طالبان به عنوان وزنه متقابل در برابر نیروهای شمال بهره برداری ابزاری نماید.

برعکس، پاکستان با همه نیرو از سرکوب طالبان غلزایی جلوگیری می‌کرد. در نتیجه نیروهای ناتو نمی دانستند که با کی بجنگند؟. این بود که ناکام شدند.
از سوی دیگر، کشورهای عربی، ترکیه و اسراییل در کل مخالف سرکوب طالبان بودند، زیرا استدلال می کردند که با تضعیف طالبان؛ روسیه و ایران که در میان نیروهای شمال نفوذ دارند، در افغانستان دست بالا پیدا می کند.

در یک سخن، به دلایل مختلف داخلی و خارجی، طالبان در هفده سال گذشته نه تنها سرکوب نشدند، بل که تقویت هم یافتند‌.
در اواخر دوره کرزی و سراسر دوره احمدزی مشی سرکوب طالبان در جنوب و انتقال جغرافیای جنگ به شمال و حمایت همه جانبه از طالبان در شمال آغاز شد که در واقع نوعی سیاست قرن نوزدهمی عبدالرحمان خانی است.
هر چه بود، در هفده سال گذشته گفتگوهای صلح با طالبان به رغم هزینه های سرشار و هنگفت هیچ دستاوردی نداشت. دلیل آن هم روشن است. کیان طالبان اصلی در دست اسلام آباد است.

حالا سخن بر سر این است که دولت افغانستان و نیز امریکا با کدام گروه از طالبان می خواهند گفتگو نمایند؟
ارگ کابل به دلیل سرشت عمیقا ارتجاعی ارگ نشینان، نه در گذشته استراتیژی روشنی در زمینه داشت و نه اکنون دارد.
برعکس، پاکستان آگاهانه طالبان زیر فرمان خود را به دو گروه تقسیم نموده است‌. گروهی را به عنوان ابزار فشار نظامی استفاده می کند. این ها هرگز و تحت هیچ شرایطی حاضر به بر زمین گذاشتن اسلحه و پدورد با جنگ نیستند. مانند گروه حقانی‌.
و اما گروه دیگر را زیر چتر طالبان میانه رو برای چانه زنی های سیاسی به میدان آورده است.
دلیل این کار چیست؟

حقیقت این است که پاکستان پیوسته امریکا را تحت فشار دارد و استدلال می کند که افغانستان طعمه یی است که ما آن را یکجا باهم شکار کرده ایم و امریکا باید آن را به گونه مساویانه با ما نیم کند. یعنی باید کنترل نیمی از خاک و دولت افغانستان به ما سپرده شود‌.
روشن است هم خود امریکا با این طرح مخالف است و هم ناسیونالیست های پشتون حاکم بر کابل و هم ایتلاف شمال.
در نتیجه امریکا در افغانستان به بن بست برخورده است و نمی داند که چه کند؟

با توجه به گرایش روز افزون پاکستان به سوی چین، دادن نقش شایان توجه به پاکستان در کاست قدرت در کشور بسیار خطرناک است‌.
از سوی دیگر، با دادن نیمی از قدرت و حتا یک سوم یا یک چهارم آن به گروه های وابسته به پاکستان، امنیت در کشور می تواند به شدت خراب شود.
اکنون باز هم گفتگوهای بیهوده یی به راه افتاده است. طالبان به اصطلاح میانه رو به دستور آی اس ای تنها به خاطر گرفتن امتیاز بیشتر مذاکره می کنند. بدون این که کمترین امتیازی به طرف مقابل بدهند. برای عده یی هم گفتگوهای نامنهاد صلح دام روزی شده است و با راه اندازی بازی موش و گربه تنها به پر کردن جیب های خود مشغول اند.

پاکستان تا کنون توانسته است با مهارت گروه های وابسته به خود از جمله حزب اسلامی و بخش هایی از طالبان را زیر نام طالبان میانه رو وارد ساختار قدرت بسازد. این روند کماکان ادامه دارد. هر گونه گفتگوهای صلح را باید در همین بستر بررسی نمود.
در مقابل، ارگ و امریکایی ها هیچ چیزی از پاکستان و طالبان به دست نیاوروه اند و نخواهند هم آورد. برعکس، امنیت به شدت شکننده و خراب شده است. زیرا پاکستان از طالبان میانه رو همچون ستون پنجم خود بهره برداری می کند.

تنها راه برونرفت از بن بست، اعاده استاتوس بیطرفی سنتی مثبت و فعال کشور و اصلاح قانون اساسی و ساختار نظام است. ساختار کنونی نظام و گرایش سیاسی خارجی کنونی توانایی حل مشکل را ندارد. اگر همین آش ترش و همین کاسه سوراخ باشد، اوضاع روز تا روز بدتر و بدتر خواهد شد.
مادامی که مبارزه با تروریسم در افغانستان در انحصار امریکا و قدرت در دست یک گروه خاص باشد، نمی توان گره از کار فروبسته کشور کشود.

هم برخورد امریکا و هم برخورد دولت کرزی و اکنون هم به ادامه آن احمدزی در قبال طالبان، ابزاری است و از همین رو سیاست هر دو در قبال طالبان با بن بست برخورده است. همان گونه که نوشتم، امریکایی ها حاضر نمی شوند بیش از حد مجاز مشارکت گروه های وابسته به پاکستان را در ساختار قدرت در افغانستان بپذیرند. زیرا نفوذ پاکستان در افغانستان را چیزی همانند تقویت مواضع چین می پندارند. پاکستان هم با گذشت هر روز بر فشار خود بر امریکا می افزاید. در نتیجه امریکا در موضع دفاعی و انفعالی قرار گرفته و با گذشت هر روز بیشتر و بیشتر در برابر پاکستان عقب نشینی می کند.

آنچه مربوط به کرزی و احمدزی می گردد، در آغاز کرزی با همه نیرو تلاش کرد تا طالبان را با دادن هزاران امتیاز و با هزارن نیرنگ به سوی خود جلب کند و از نیروی آنان به عنوان پشتوانه نظامی و وزنه متقابل در برابر نیروهای شمال کار بگیرد و از سوی دیگر نفوذ پاکستان بر طالبان را کاهش بدهد. در این حال تکیه او بر طالبان درانی بود.
عین کار را اکنون اشرف غنی احمدزی می نماید. با این تفاوت که تکیه او بر طالبان غلزایی است. اما دشواری در کجا است؟

طالبان پیوسته پافشاری دارند که به آنها به عنوان یک طرف برابر و مساوی نگریسته شود و اگر قرار باشد به آن ها در ساختار دولت سهم داده شود، این سهم باید برابر با سهم دولت بر سر اقتدار باشد. روشن است با این کار هم امریکا، هم پشتون ها ناسیونالیست حاکم و هم شمالیان مخالف اند. زیرا بر پایه توافقات بن باید نیمی از قدرت به شمالیان داده شود. در این حال شمالیان به هیچ رو حاضر به عقب نشنی از مواضع خود نیستند.

حالا اگر قرار باشد ناسیونالیست های پشتون حاکم بر ارگ سهم خود را با طالبان نیم کنند، تنها 25 درصد قدرت برای شان می ماند و در اقلیت قرار می گیرند. در ضمن داعیه اصلی آنها یعنی مبدل ساختن افغانستان به پشتونستان و ادعای ارضی بر پاکستان رنگ می بازد. از همین رو هم حاضر نمی شوند کوتاه بیایند. برعکس می کوشند تا جایی امکان میزان مشارکت شمالیان را در کاست قدرت کاهش بدهند و به 25 تا 30 درصد برسانند. تنها در صورتی که 70 تا 75 درصد قدرت را در دست بگیرند، می توانند برای مثال یک سوم قدرت در کشور را یعنی در حدود 35 درصد را برای طالبان واگذار شوند.
شاید طالبان با اینگونه تقسیم درر وهله نخست موافقت کنند. اما روشن است که بسنده ننموده وبه دستور پاکستان به مبارزه برای به دست آودرن سهم بیشتر ادامه خواهند داد.

فشرده سخن، این که مساله با قانون اساسی و ساختار نظام کنونی راه حل ندارد. زیرا دو طرف اصلی قضیه یعنی در بعد خارجی امریکا و پاکستان و در بعد داخلی مجاهدان شمال و طالبان هیچ کدام حاضر به کوتاه آمدن از سهم 50 درصدی نیستند.
تکنوکرات های ناسیونالیست پشتون حاکم بر ارگ پایگاه مردمی ندارند و به زور سرنیزه امریکا و پول های سعودی نشسته اند. از این رو، برای تحکیم حاکمیت خود از یک سو با شمالیان و از سوی دیگر با طالبان در کشمکش هستند. ارگ ناگزیر است ار از چند بار در آستانه انتخابات به شمالیان باج بدهد و پس از انتخابات همان سیاست حذف سیستماتیک را دنبال کند. این دور و تسلسل باطل ادامه دارد و خواهد داشت.

از سوی دیگر، به هر پیمانه که به طالبان وانس و باج داده شود، ستون پنجم پاکستان در داخل افغانستان تقویت یافته، اوضاع بدتر و خراب تر می شود. به ویژه حالا که پای داعش و حزب التحریر هم به کشور کشانده شده است.

در نتیجه، کلاوه سردرگم طالبان در حال پیچیده تر شدن است. این مشکل را تنها می توان با اصلاح قانون اساسی و ساختار نظام حل کرد. هرگاه انتخابات ارگان های محلی بومی شود، هر نیروی واقعی به تناسب قدرت و وزن خود به گونه طبیعی در ولایات و اطرف به قدرت خواهند رسید و در کابل دولت فراگیر ائتلافی با مشارکت همه طرف ها تشکیل خواهد شد. هرگاه قدرت به مردم سپرده شود و زمینه مشارکت راستین فراهم آید، مردم با همه نیرو در برابر طالبان خواهند رزمید. در عین حال، هر گاه کشور بی طرف شود، روسیه و ایران با همه توان از دولت حمایت خواهند کرد و جنگ افزارهای لازم را به ما خواهند داد. مادامی که وضعیت بی طرفی کشور اعاده نشود، بازی موش و گربه پاکستان و امریکا و ارگ و شمال بر سر طالبان ادامه خواهد یافت.

عزیز آریانفر


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
طالبان
آریانفر
نظرات بینندگان:

>>>   بخاطر این زیانبار است که منافع نامشروع ..... را لطمه میزند ودیگر اینان نمیتوانند همه چوکی هارا دراختیار وبهفروش بگذارند غصب نمایند اختلاس کنند قانون شکنی وزور نشان دهند
ر

>>>   اگر دولت با طالبان سفید هم صلح میکرد،هیچ جایی را نمیگرفت.
صلح با حزب اسلامی و حکمتیار چقدر در اوضاع امتیتی تأثیر کرده است،که صلح با طالبان سفید تأثیر کند.
ناگفته نماند که اکثریت حملات انتحاری و جنگ طالبان در سمت شمال،از طرف خود دولت پلان گذاری میشد.
از وقتی که جنبش روشنایی از برق دست کشیدند و عطا محمد نور استعفی داد و دوستم نیز با سیاست آشتی گرانه دوباره به وطن برگشت،حملات انتحاری هم کم شد و جنگ طالبان در سمت شمال نیز کم شد.
در قندهار نیز با از بین رفتن جنرال رازق یک جزیره قدرت دیگر نیر در قندهار از بین رفت.
باقی میماند ننگرهار و حاجی قدیر که هیچوقت نمیخواهد به اشرف غنی بیعت کند و اشرف غنی نیز هر روز یا در اثر حملات انتحاری و یا هم در اثر بمباردمان.مردم جلال آباد را به خاک و خون میکشد،تا وقتی که حاجی قدیر نیز بیعت کند.

>>>   درود جناب ارینفر
با این تحلیل همه جانبه

>>>   اریانفر عزیز
با مطالعه تحربر شما فکاهی یادم امد
یک نفر در راه چاق ، چاق روان بود به عقبش سه جوان دختر که دوره ستاژ طب بودند نیز راه میرفتند متوجه شدند که نفر پیشرو چاق ، چاق میرود به همراه خود مشوره ګردند که بیا مریضی همین نفر را تشخیص نمایم
اولی ګفت ممکن چوره باشد
دومی ګفت نه در معقدش دانه است
سومی ګفت بین معقدش و فاصله بین مادر زاتی اش مشکل دارد
در همین وقت نزد نفر میرسد ګفتن ببخشبد ما محصلین ستاژ طب هستیم در رابط به تکلیف چاق ، چاق رفتن شما ما سه نفر تشخیص نموده ایم می خواهم با شما شریک سازیم با نظر خودرا بدهید
شخص فرمود مهربانی نماید سه نطر ستاژر سه مورد تشحبص فوق را ګفتند
شخص متذکر برایش کفت که تشخیص شما مثل تشخیص خودم غلط است
من فکر میګردم که کوز میزنم اطرافم را دیدم کسی نبود اجازه خارج شدم کوز را دادم اما میدانید چه شد ګو ام رفت

چیزی که خواست امریکا است میشود پاکستان از امریکا است
بیشر از چهل سال امریکا با شما انسان های کمونیست جنک ګرد پول مصرف ګرد امروز برنده است به اهداف خود رسیده است میخواهد استراتیژی خود را که سالها انتظار داشت رسبده است
وضعیت ایران را توجه کن ممکن ایران اګر راه سازش را نګیرد مشکل اش بیشتر میشود انها را هم به سرنوشت افغانستان و فلسطین می سازد
روس هیچ وقت تاریخ نشان داده که همیشه نامرد بوده و است هر دوی شان منافع دارند هدف هر دوی شان ایران و پاکستان است به هیچ قیمت انها را مشترکا نمی مانند
لازم به این است که ایران و پاکستان با وصف روحیه بی باور ، عهد و پيمان شکنی از جانب قدرت جهانی امریکا باید راه بیرون رفت معقول را به منظور نجات منطقه به خاطر تباهی ملت های خویش با سیاست کنونی نه به شکل جنک از راه معقول دپپلوماسی معقول انتخاب و راه بیرون رفت را دریابند با امربکا ایجاد روابط جدید بنا بر ضرورت سیاست حاکم جهانی به وجود بیاورند در غیر ان نابود میشوند
توجه به سیاست امنیتی ، سیاست اقتصادی ،سیاست فرهنکی ، دیموکراسی وغیره و غیره امریکا شود
کاملا جنک اعیار شده بر فضای جهان حاکم است
مجاهد ، طالب، داعش وغیره از کجا شد کب اوردش کی تقسیمش کرد
شمال ، جنوب ، شرق و غرب را در افغانستان کی ساخت
امریکا به دولت و طالبان و غیره پول میدهد چګونه روس ،ایران و دیګران شامل این پروژه شدند
چګونه انسجام و سازمان دهی پشتون ها و بلوج ها و در سرحدات ایران با پاکستان و همچنان بین هند و پاکستان و غیر ه را کیها اند اینده ان چه میشود
مرک به امریکا در غیر مرک مجبور هستی باید چور بیایی جرمنی هم از امریکا است
ایران و پاکستان باید توجه کند چین و روسیه با امریکا چور می ایند مشکل منافع شان حل میشود ما خودرا به ناحق نابود می سازیم
علی از کابل افغانستان

>>>   اگر دلتمردان و روشنفکران و اندیشمندان و فعالان سیاسی تا حال نتوانسته است طالبان را اقناع و تغییر داده و به سمت آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و صلح و دوستی رهنمون سازد، این عیب فقط از طالبان نیست، بلکه به همان میزان ما هم در جهل و جنون و عقبماندگی طالبان شریک و مسئول هستیم.

>>>   چرا گوشهای شما مانند پکه هوتل بابای علی سه کنجه است.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است