گفتمان ملی برای نظام فدرالی
تمام حاکمان پیشین و پسین پشتون ها طبل «نظام متمرکز» را با شعار حفظ اقتدار سیاسی پشتون ها کوبیده اند درحالیکه پشتون ها باید بدانند که این اقتدار سیاسی کل پشتون ها نیست بلکه حفظ اقتدار چند حاکم پشتون است 
تاریخ انتشار:   ۱۱:۲۱    ۱۳۹۷/۵/۴ کد خبر: 153072 منبع: پرینت

رخدادهای فاجعه بار ملی در افغانستان محصول طبیعت ذاتی نظام های متمرکز در این کشور است که حاکمیت های خودکامه 300 ساله با استفاده از این منبع سریر اقتدارش را بر شالوده های استبداد، خودکامگی، انحصار قدرت و تحمیل استبداد ملی بر قاطبه ای ملت پی ریختند.

به رغم تجربه نظام های راستی و چپی استبداد همچنان پابرجا ماند و مردم همیشه در خط خون و آتش قرار گرفتند و در تمام این مراحل از «عدالت ملی» خبری نبود چون این نظام های متمرکز بودند که در هر مرحله ای فاجعه آفریدند و محور اصلی بازتولید تراژدی های خونین در کشور شدند. تا نظام متمرکز از ریشه تغییر نکند و جایش را به جمهوری فدرال ندهد استبداد و انحصار کماکان استمرار خواهد داشت و خون های بیشتری ریخته خواهد شد و فاجعه پشت فاجعه مکرر خواهد گردید.

اما برچیدن بساط استبداد نظام متمرکز و استقرار نظام فدرالی در کشور منوط به حرکت اجتماعی تمام تبارها است که با شعور جمعی بدون صغرا و کبرای گذشته در هماهنگی کامل و در پیوستگی فکری با خردورزی سیاسی مبرا از روش های احساسی، منسجم و همبسته با روش های مدنی از باتلاق نظام متمرکز به نظام فدرالی عبور نمایند. رهپویی برای نظام فدرالی کار یک بخش جامعه نیست تنها مشارکت همگانی همه بخش ها بشمول پشتون های دوراندیش و مال اندیش این فرایند عادلانه را به ثمر می رساند.

امروز گرچه در میان پشتون ها ذهنیت منفی را در رابطه به نظام فدرالی خلق کرده اند اما به ده ها دلیل منطقی می توان به ثبوت رسانید که سودمندی و مزایای نظام فدرالی نخست به جامعه پشتون می رسد و بعد به جوامع دیگر. همین اکنون در پاکستان پشتون های قبایل آزاد پس از پیوستن به ایالت فدرال «خیبرپشتونخواه» بزرگترین پیروزی شان را در تاریخ حیات خود در پاکستان رقم زدند چون ایالت های فدرال پاکستان براساس قوانین اساسی، برخورداری از منابع قدرت و ثروت های طبیعی و ملی خود این ایالت ها، داشتن قوای ثلاثه، مشارکت در قدرت فدرال مرکزی، قانونمند شدن تحصیلات و آموزش، رفتارهای مدنی و حقوق شهروندی در ایالت فدرال خیبر پشتونخواه روش های سنتی و قبیلوی این قبایل را درهم می شکند و آنها را وارد دنیای مدنی و مدرن می سازد.

در افغانستان پشتون ها مگر از خود نمی پرسند که چرا دروازه های مکاتب اناث و ذکور فرزندانشان مسدودند؟ چرا فرزندان پشتون کمربند انتحاری برخود می بندند؟ چرا پشتون ها به دفاع از دولت و یا طالبان همدیگر را می کشند در حالیکه دولت هم از پشتون ها است و مخالفان دولت هم پشتون اند. چرا هزاران در هزار پشتون در این 4 دهه خونین کشته شده اند؟ مگر اینها سوالاتی کمی هستند.

اگر نظام متمرکز خوب بود چرا پشتون ها در چنین نظامی با این فاجعه ها دمسازند؟ تمام حاکمان پیشین و پسین پشتون ها طبل «نظام متمرکز» را با شعار حفظ اقتدار سیاسی پشتون ها کوبیده اند درحالیکه پشتون ها باید بدانند که این اقتدار سیاسی کل پشتون ها نیست بلکه حفظ اقتدار چند حاکم پشتون است نه جامعه پشتون بنابراین تنها نظام فدرالی است که تمام مصایب و بدبختی های پشتون ها را خاتمه می بخشد و آنها در مناطق زیستی و فرهنگی خودشان اراده و سرنوشتشان را بدست می گیرند و صلح و رفاه در سرزمینشان حاکم می شود.

اکنون ما در مرحله ای قرار داریم که باید فدرالیسم در افغانستان را به یک گفتمان ملی تبدیل نماییم و این گفتمان زمانی میسر است که فدرال خواهی را بعنوان یک ضرورت تاریخی و بعنوان منبع تقسیم ثروت و قدرت و بعنوان پایگاه رسیدن به عدالت ملی، وحدت آگاهانه ملی و حق شهروندی و دموکراسی فهم کنیم.

این وقتی ممکن است که ما بستر روشنگری برای نظام فدرالی را در پیکر «نهضت فدرالی» با ساختار تشکیلاتی مدرن و دموکراتیک پی ریزی کنیم و نخبگان فدرالخواه از همه تبارها ازسراسر دنیا - داخل و خارج - برای ریختاندن چنین ساختار ارزشی به بحث، گفتگو و تبدال نظر بپردازند و راهکارهای مشخص و نقشه راه برای ورود به «گفتمان ملی برای نظام فدرالی» را رسما تصویب کنند.

علی تقوایی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
نظام فدرال
قوم پشتون
نظرات بینندگان:

>>>   تشکر از این مقاله ارزشمند شما. سیستم دیموکرات فدرال بهترین سیستم حکومتداری برای یک کشور چند قومی که دارای تنوع های مختلف میباشد هست.

>>>   Abdul Hai Khurasani
اتهام داشتن افراد مسلح غیر مسؤل به شخصیت مبارز و نماینده مردم بدخشان،جناب لطیف پدرام یک توطیه‌یی شرم آور و ننگین حکومت وحدت ملی است،که نشاندهنده حضیض ذلت و اوج درماندگی اش را در برابر قامت بلند و صدای رسای عدالت به نمایش می گذارد.
در کشور ایکه از صدر تا به ذیل اش هزاران مسلح غیر مسؤل دارند و در پایتخت و استان‌ها مایه‌ وحشت و نگرانی شهروندان می شوند و در بسی موارد آرامش و امنیت جامعه را تهدید می نمایند، چشم امنیت ملی فقط چند بادیگارد آقای پدرام را دیده است، واقعاً مضحک و مسخره است.
نا گفته پیداست که آقای پدرام هزینه‌ی گفتمان مدنی احیاء نهضت خراسان را می پردازد و اطاق فاشیسم ارگ گزینه‌ی عدم حضور مجدد او را در پارلمان کشور در روی میز دارد.
از حکومتی که برای حفظ شأن اجتماعی سران مافیا از جیب مردم و کمک جهانی با حاتم بخشی های نابخردانه اجازه داشتن صد ها نیروی مسلح را داده است و عملاً بستر جرم و جنایت را برای آنها فراهم آورده است، شرم آور است که برای یک روشنفکر مبارز ،دام چنین توطیه یی را بگستراند.
سکوت سران مافیا و عدم واکنش به اصطلاح رهبران رنگارنگ کشور به این توطیهٔ شرم آور ، خود مایه خجالت و شرمساری نسل های امروز وفردای ما خواهد بود.
این نبشته را با جملاتی از شادروان داکتر علی شریعتی متفکر و تئوریسین برجسته‌ی خراسان به پایان می برم که زبان حال تمام مبارزان راه عدالت و آزادی است.
“اگر تنها ترین تنهاها شوم ، باز خدا هست ، او جانشین همه یی نداشتن هاست
نفرین و آفرین ها بی ثمر است
اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان ، هول وکینه بر سرم بارد تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی
ای پناهگاه ابدی! تو می توانی جانشین همه‌ی بی پناهی ها شوی”

>>>   عمر راوی
شرایط را برای داکتر پدرام روز به روز دشوارترمی سازند. یک روز برای ترورش نقشه می کشند، یک روز فرمان سنگسارش رامیدهند،یک روز در مجلس شورا بالایش حمله میکنند،حالابرایش پرونده میسازند که نیرومسلح غیر مسوول دارد ! راستی، میخواهم بدانم که اگر شما دوستان گرامی به جای داکتر پدرام می بودید، با همین حالت بی پولی، بی امکاناتی، چه میکردید؟! این گپها و حمایت های فیسبوکی راهیچ به حساب نیاورید،چون اکثر این « ما حمایت ات می کنیم » گفتن ها،صرف گپ مفت وخالی است.بسیاری کسان حاضر نیستند که روپیه و یک دالرخود را در حمایت از پدرام خرچ کنند. درعمل نیز، خیلی کسانی که باید و حتمن در کنار پدرام باشند، هیچگاهی به صورت درست و حسابی و همه جانبه در کنارش نایستاده اند. من میخواهم بدانم که مشوره شما به داکتر پدرام چیست که چه کند؟!

>>>   درست فرمودید اقای علی تقوا نظام فدرالی است که باعث ترقی و پیشرفت و عدالت اجتماعی میگردد در کشور های فدرال مردمان اش هرکدام از حق و حقوق مساوی و عدالت اجتماعی و سیاسی و مدنی خود شان بدون هیچ تعبیضی و تمایزی برخوردار هستند برای امنیت و پیشرفت و ترقی و عدالت بشکل واقعی ان بهترین گزینه در حال حاضر و اینده حکومت فدرالی است اگر کسی میخواهد این کشور ارام و اباد گردد.

>>>   ص. 30 ترجمه کتاب تاریخی التنبیه مسعودی به زبان عربی در هزار سال پیش (345 ق / 956 م.) چنین آمده است:
و ما عقاید ایرانیان و نبطیان را در باره تقسیم معموره زمین... آورده ایم و گفته ایم که آن ها نقاط شرقی مملکت خود و مناطق مجاور آن را خراسان نامیده اند که خُر همان خورشید است و این نواحی را به طلوع خورشید منسوب داشته اند و جهت دیگر را که مغرب است، خربران نامیده اند که به معنی غروب خورشید است و جهت سوم را که شمال است باخترا و جهت چهارم را جنوب است نیمروز نامیده اند و این کلماتیست که ایرانیان و سریانیان که نبطیانند به آن اتفاق دارند.
در ص. 73 آن، چنین آمده است: پارسیان قومی بودند که قلمروشان دیار جبل«فلات ایران» بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمینیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشاپور است و هرات و مرو و دیگر ولایت های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر باین ولایت پیوسته است، همه این ولایت ها یک مملکت بود، پادشاهش یکی بود و زبانش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می نویسند یکی باشد و ترکیب کلمات یکی باشد زبان یکی است و گرچه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان های پارسی

>>>   نام «افغانستان» از کجا آمده است؟
افغانستان , مکران و یا یکی از ولایات مکران بوده است.
سید محمد کاظم امام در توضیح بر کتاب روضات الجنات فی اوصاف مدینه الهرات، جلد دوم صفحه 111 می نویسد که: « افغانستان نام یک ناحیه ی کوهستانی است از استان مکران که از اقدم ازمنه در کتب تواریخ و جغرافیا به همین نام مذکور، موصوف و مشهور می باشد و در این عصر آن را پشتونستان می نامند که که از توابع ایالت سند و از اجزاء پاکستان کنونی می باشد.
سید محمد یعقوب هروی در تاریخ نامه ی هرات، نیز این واقعیت را می نمایاند که افغانستان یکی از ولایات مکران بوده است.
از متن جغرافیای تاریخ نامه هرات چنین استنباط می شود که مستنگ نام مرکز افغانستان است که شامل هیچ یک از سرزمین های کشور ما که امروز به نام « افغانستان» یاد می گردد، نمی شود. شهر مستنگ شامل دهات بسیاری بوده است چنانکه در حاشیهء کتاب تاریخ نامه هرات هم ذکر شده است که: شهر مستنگ یا مستنج را استخری و مقدسی هر دو در آثار خود اسم برده اند.
وقتی تاریخ خراسان بزرگ (افغانستان امروزی و ولایت خراسان ایران و جنوب ترکمنستان ) را بررسی نماییم طایفه ی افغان و طایفه افشار از اقوام پشتون بنا به روایت سه منبع اقدم، شاهنامه ی فردوسی، تاریخنامه ی هرات (تألیف سیف هروی) و روضةالصفا این طایفه مردمان شبرو، دزد، خونی و فتنه انگیز بوده اند، که البته این قلم این اوصاف را با وجود واقعیت آن در مورد یک طایفه بصورت کل موجه بهر حال واقعیت این است که افغان مردمان حوزه ی بلوچستان بوده و افغانستان یکی از ایالات سندو پنجاب بوده که مرکزش همان مستنگ میابشد که به گفته ی «مقدسی» دوهزار و دویست دهکده داشته است.
«البیرونی» هم مستنگ را مرکز افغانستان به شمار آورده و شامل حوزه ی «سند» می شمارد. واقعیت امر بنا بر ملاحضات تاریخی این است که این قبایل آنسوی مرز تورخم هستند .

زمانی که انگلیس ها بجای اعراب، علم تجاوز برمیدارند و طرف کشور های شرق، به ویژه هند، خراسان و پارس شمشیر استعمار از نیام بر می کشند در معاملات خویش از جمله مثلأ شاه شجاع را تربیه نموده و او را در کویته به حیث حاکم آنجا تحت تربیه خویش قرار میدهند.
در کتاب « بلوچ و بلوچستان – دوران تسلط انگلستان » نوشته شده: مستنگ و کویته به شاه شجاع داده شد، گویا این که انگلیسیان به اداره ی آن جا به نام وی ادامه دادند.

و حرف آخر:
همانگونه که در تاریخ از زمان کوشانیان تا به سلطنت امیر عبدالرحمن خان که کشور را «خراسان» می گفتند، اوغانیه در عصر امیر عبدالرحمن خان به کمک انگلیس دیگر خود را به پیچ و مهره هایی سیستم قدرت و جامعه تبدیل نمود که در اثر آن به پشتیبانی انگلیس و فتنه ی ایرانیان آن دوران توانستند نام «خراسان» را برای بی شخصیت و بی هویت نمودن جامعه ی ما در تاریخ از ما بگیرند.
بنأ به سراحت می توان گفت که نام «خراسان» یک نام بزرگ است که از زمان کوشانیان تا زمان امیر عبدالرحمن خان، چون آفتابی بر تارک سپهر کشور بود

>>>   یل سامانی
تا زمانی که در ساختار نظام سیاسی وتغییر در قانون اساسی کشور مبنی بر جایگاه دیگر اقوام روشن نشود مشکل افغانستان قرن ها باقی خواهد ماند...اگر مشارکت است باید ریاست جمهوری بین پشتون وتاجیک شکل نوبتی باشد نه انحصاری وتک قومی.
1

>>>   Karim
پرتو نادری در مورد استاد شجاع خراسانی و دسیسه ننگین متعصبین کور :
احمقی را گفتند: بینی ات را پشک برد ! احمق بی آن که دست به بینی خود زند، به دنبال پشک می دوید. هر شایعه می‌تواند میزان خردمندی و خردباوری ما را سنجش کند. ما در روزگار حاکمیت توطئه های بزرگ و شایعه‌های بوی‌ناک زنده‌گی می‌کنیم، پس نباید تیر در تاریکی رها کنیم!

این روزها شماری از شایعه پردازان کور مغز که همیشه در اسطبل تعصب و کوردلی سر در آخور یاوه بافی دارند، سخنان ناروایی را در پیوند به استاد شجاع الدین خراسانی بافتند که نفرین بر آنان باد!

خفاشان روزانه پرواز نمی کنند، برای آن که دربرابر روشنایی خورشید حساسیت دارند. چنان است که در دالان های تاریک در حفره های تاریک، تاریکی تنفس می کنند. آیا این روشنایی ستیزی خفاشان زیانی هم به درخشش خورشید می‌رساند، هرگز!

آنانی که بزرگی خود را در عیب دیگران جست وجو می‌کنند، یا برای دیگران عیب سازی می‌کنند تا خود را بزرگ جلوه دهند، همان بوزینه های داروین اند که هنوز انسان نشده اند.

شجاغ خراسانی استاد دانشگاه ( پوهنتون ) استاد ربانی است نه استاد دانشگاه کابل. باری از زبان استاد شریف فایز وزیر پیشین تحصیلات عالی شنیده بودم که می گفت: « اگر شجاع خراسانی نمی بود، دانشگاهی هم به نام دانشگاه تعلیم و تربیه به وجود نمی آمد. او تمام توانش را به خرچ داد تا با تمام مقامات پنجه در پنجه ایستاد تا اینکه دانشگاه پایه گذاری شد.» او پایه گذار این دانشگاه است.

دوره یی هم خراسانی رییس انتخابی این دانشگاه بود. در تمام این سال های که طبل رسوایی دموکراسی در زیر خیمه های تاریکی نواخته می شود، او یگانه رییس انتخابی این دانشگاه بود. نه تنها او؛ بلکه در دوران ریاست او همه رییسان دانشکده ها نیز انتخابی بودند.او را با توطئه یی پس کردند و انتخابات را به انتصابات بدل ساختند.

شماری از انسان‌نماها از این شایعه برهان قاطع ساختند و بعد رفتند قومی را ، تاریخی راو حوزۀ تمدنی یی را دشنام داند و حقارت خود را به نمایش گذاشتند.

خراسانی یکی از خدمت گزاران صادق این سرزمین است. شاعر است، ادبیات شناس، پژوهشگر، استاد با درجۀ دکترا با کتاب‌هایی که بخشی از برنامۀ آموزشی دانشگاه را می سازد. او حتا در دشوار ترین روزگار، همان روزگار طالبان نیز در سرزمین خود ماند، گرسنه گی می کشید؛ اما به آموزش نسل جوان می پرداخت.

برای این دشنام سالاران متعصب کور مغز می‌خواهم بگویم، همه آن دشنام هایی که دادید به خودتان بر می گردد. شما خود و خانوادۀ خود را دشنام داده اید!
بادریغ ، هنوز در این سرزمین هیجانات کور تعصب چندین قیمته ، چندین و چندینن منزل از خرد ما و بینش انسانی ما پیش‌تر گام بر می دارد!

>>>   اگر فدرالی شود بازمانند ملوک الطوایفی دهه 70 برسرمردم میخ میزنین ورقص مرده تماشا میکنین ظرقیت هرکس معلوم است

>>>   اوبچه، زیاد نترس وارخطا نباش فدرال صد در صد آمدنی است چون ضرورت طبعی مملکت است۰
تو دیگر با سر نیزه خارجی دیکتاتوری کرده نمیتوانی، سابق ها را خواب ببین۰ وقت انگلیس و وقت روس تیر شد، حال هیزارت را مردم بنام دموکراسی میکشند۰
یا فدرال یا تجزیه۰ بیغم باش۰


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است