سپنتا با روایتی از پشت پرده سیاست در افغانستان
 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۵۱    ۱۳۹۶/۸/۲۲ کد خبر: 141434 منبع: پرینت

داکتر رنگین دادفر سپنتا، وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی سابق که بیشتر از ده سال در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخی افغانستان با دولت افغانستان کار می‌کرد به تازه‌گی کتاب خاطرات خودش را زیر نام «سیاست افغانستان؛ روایتی از دورن»‌ در دو جلد منتشر کرده است. این کتاب در نوع خود، نخستین روایت دست اول از آن‌چه در دهلیزهای سیاست افغانستان در دوران ریاست‌جمهوری حامد کرزی به وقوع پیوسته است، به دست می‌‌دهد.

ویژه‌گی‌های عمومی
داکتر سپنتا تلاش می‌کند در این کتاب یک تصویر روشن از اتفاقات سیاست افغانستان در بزرگ‌ترین و مهم‌ترین دستگاه‌های سیاسی افغانستان ارایه کند. روایتی که هرچند ممکن است برای شماری از هم‌نسلان و هم‌قطاران به دلیل این‌که در متن آن اتفاقات حضور داشته‌اند، تازگی نداشته‌ باشد، اما برای آنانی که از بیرون ناظر اوضاع بودند و نیز برای آنانی که من‌بعد در رابطه به دوران ریاست‌جمهوری حامد کرزی به عنوان نخستین رییس‌جمهوری افغانستان که با رأی مستقیم مردم انتخاب شده بود، پژوهش می‌کنند، ابعاد گسترده‌ای از مناسبات درون قدرت را ترسیم نموده و توضیح می‌دهد.

یکی از ویژگی‌های برجسته این کتاب آن است که سپنتا در کنار توضیح رویدادها، برداشت خودش را از شخصیت‌ها نیز به روشنی بیان می‌کند. او در توصیف شخصیت افراد، موضع‌گیری‌های آنان و نیز ارتباطات روشن و ناروشن آنان تا جایی که ممکن بوده است، به خواننده اطلاعات می‌دهد. این کار برای مردی که هنوز در متن سیاست افغانستان حضور دارد و هنوز با همان افراد اینجا و آنجا سر و کله می‌زند، ممکن است قیمت سنگینی در پی داشته باشد، اما انگار سپنتا از این امر هراسی ندارد.

خاطره‌نویسی در افغانستان امر زیاد معمول در میان سیاست‌مداران افغانستان نیست. با این حال، در سال‌های اخیر شماری از کادرهای سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان خاطرات خویش را نگاشته‌اند که با وجود تمام کاستی‌ها و کمی‌هایی که دارند، می‌تواند سرآغاز خوبی تلقی شود. شاید یکی از دلایلی که سیاست‌مداران افغان به خاطره‌نویسی رغبت و تمایل چندانی نداشته‌اند، ترس از افشای رازهای پشت پرده سیاست بوده باشد. چون افشای چنان مسایلی نه تنها اعتماد دیگران به شخص نویسنده را کاهش می‌دهد، بلکه می‌تواند به اعتبار و حیثیت شمار دیگر نیز صدمه وارد کند. در کنار این، وقتی کسی خاطرات سیاسی خودش را می‌نویسد به صورت طبیعی می‌خواهد از سیاست کناره‌گیری کند. اما همان‌طوری که تذکر دادم، سپنتا از این امر باکی ندارد و در توصیف شخصیت‌ها و موضع‌گیری‌های آنان تلاش کرده است تا برداشت خودش را به روشنی بازتاب دهد.

به عنوان نمونه، سپنتا از کرزی یک تصویر بسیار روشن و عریان ارایه می‌کند و به خوبی برجستگی‌ها و تناقض‌های شخصیتی او را روشن می‌سازد. این توصیف از شخصیت کرزی با توجه به ویژگی کرونولوژیک آن برای خوانندگانی که در متن قضایا حضور نداشته‌اند، بسیار با اهمیت است. به عنوان نمونه، از نظر سپنتا کرزی یک شخصیت آرام، متین، صبور و اشرافیت‌گریز است. سپنتا کرزی را مرد «ضد خشونت و با عواطف عمیق انسان‌دوستانه» که دارای «احترام به ادیان و باورهای دیگران»‌ است‌ (ص ۲۰۲) معرفی می‌کند. با این‌حال، او اذعان می‌کند که «کرزی در واقعیت یک محافظه‌کار ارزشی و محافظه‌کار جانب‌دار حفظ نهادهای سنتی و در عمل پاس‌دار ارزش‌های جامعه سنتی» بوده است (ص، ۲۰۶).

یکی دیگر از ویژه‌گی‌های این کتاب، آن است که نویسنده گذشته سیاسی و خانوادگی خودش را انکار نمی‌کند. او که زاده یک خانواده خانی و فیودال است، بر مناسبات خان‌خانی و زورگویی قبیله‌ای به شدت می‌تازد و در کنار آن با صراحت به گذشته سیاسی خود به عنوان یک چپ پیرو افکار کمونیستی نیز می‌پردازد. از دوستان و هم‌فکرانش به نیکویی یاد می‌کند و دلایل بریدنش را با این افکار نیز توضیح می‌دهد. این، البته در مقایسه به دیگرانی که پیوسته گذشته سیاسی‌شان را انکار می‌کنند و این بخش از زندگی‌نامه خود را مخفی می‌کنند، یکی از ویژه‌گی‌های عالی این کتاب است.

لحن کتاب
کتاب، دارای لحنی روایی با نثری منسجم و یک‌دست است. فارسی سلیس و سچه‌ای که در این کتاب به کار رفته است، بسیار تحسین‌برانگیز است. اشتباهات و اغلاط املایی و انشایی در آن بسیار اندک و در مقایسه به کتاب‌هایی که در سال‌های اخیر منتشر شده‌اند، بسیار کم و قابل اغماض است.

همان‌طوری که سپنتا، خود در مقدمه اشاره کرده است، این کتاب یک «خاطره‌نویسی محض» نیست. چرا که سپنتا خاطره را با برداشت‌های شخصی و عاطفی خودش درآمیخته است. با این وجود، نویسنده در پایان نقل هر خاطره‌ای تلاش می‌کند تا از منظر تیوری‌های سیاسی، جامعه‌شناسی و حتا تاریخ دیدگاه‌های خودش را در رابطه به رویدادها درج کند. به این معنا که خواننده در کنار همراهی با یک خاطره‌نویس، یک سیاست‌مدار و یک ناظر اوضاع، با یک آکادمیسین سیاسی و جامعه‌شناسی نیز روبرو است که پیوسته به مخاطب خودش مسایل را از منظر تیوری‌های کلان تحلیل و بررسی می‌کند.

با این وجود، یک نوع لحن پر از شکایت در سراسر کتاب حاکم است. نویسنده که در متن ماجرا بوده است، به خوبی می‌بیند که اوضاع چنان درهم و برهم است که همه به جان هم افتیده‌اند و بازار توطیه و دسیسه و تهمت‌زدن و افترا داغ است و او این‌ها را نه‌ تنها در جلسات روزمره و در داد و ستد با دیگران پنهان نمی‌کند، بلکه آن را به روشنی در متن کتابش نیز بازتاب می‌دهد.

از آنجایی که سپنتا سال‌های متمادی در افغانستان نبوده است، در بخش‌هایی از کتاب وقتی به مسأله‌ای اشاره می‌کند، آن را با دورانی مقایسه می‌کند که خودش در این جامعه حضور داشته است و آن‌ سال‌هایی است که نویسنده هنوز خیلی جوان است و سرش پر از افکار انقلابی متمایل به چپ است. در کنار آن، جامعه هنوز از یک ساختار ولو سنتی ولی محکم برخودار است و ارزش‌های انسانی در آن پاس‌داشت می‌شود.

از سوی دیگر، چون سپنتا در کشورهای ترکیه و آلمان زنده‌گی می‌کند و در آن‌جا درس می‌خواند، طبیعی است که با ارزش‌هایی خو می‌گیرد که یا در افغانستان کم‌رنگ اند و یا اگر وجود داشته‌اند، جنگ آن‌ها را خراب می‌کند و این برای سپنتایی که پس از سه دهه به افغانستان آمده، آزاردهنده و غریب است. به همین خاطر هم است که وی در همه‌ جای کتاب از نبود وفاداری، اعتماد و صداقت به شدت ناراحت است و از کمبود و یا نبود آن در جامعه امروزین افغانستان به تکرار یاد می‌کند.

روابط افغانستان و امریکا
بخش بزرگی از کتاب به روابط میان افغانستان و امریکا، به ویژه جلسات و مذاکراتی که میان مقام‌های دو کشور در زمان تصدی داکتر سپنتا چه به عنوان وزیر خارجه و چه به عنوان مشاور امنیت ملی، اختصاص یافته است. سپنتا ضمن نقد نارسایی‌ها و کاستی‌های این رابطه، از این‌که استراتژی امریکا در جنگ علیه تروریزم در افغانستان با بن‌بست مواجه شده است، ناراحت می‌باشد. او باور دارد که کاستی‌های سیاست امریکا، یکی از علت‌های مصیبت جاری در افغانستان است.
سپنتا باور دارد که نظم جهانی امریکا در سراسر جهان در حال افول و زوال است و این شکست به ویژه در افغانستان می‌تواند باعث ایجاد شکست در روند دموکراسی نیز شود.

روایتی از درون سیاست افغانستان
سپنتا از دوران وزارت خارجه خود چیزهای زیادی نمی‌گوید. چون به قول خودش تمام دوران کارش در این اداره صرف دسیسه‌ها و توطیه‌هایی می‌شود که علیه او از بیرون سازمان داده می‌شده است. با این حال، او اشاراتی کوتاه به تغییراتی که در وزارت خارجه انجام می‌دهد، می‌کند. به عنوان نمونه، او زمینه برای جذب عده‌ای از محروم‌ترین تحصیل‌کرده‌گان هزاره را مساعد می‌سازد. شمار زیادی از زنان را در این وزارت صاحب کار می‌سازد و وزارت خارجه را به یک نهاد مدافع حقوق بشر و ارزش‌های مدنی و دموکراتیک بدل می‌کند. چیزی که قبل و بعد از حضور سپنتا شاهد آن نیستیم.

با این حال در متن کتاب اینجا و آنجا پیوسته حکایت‌هایی از جریان کارش در وزارت خارجه را شرح می‌دهد. یکی از این حکایت‌ها دیدار وی با ریچارد هالبروک، نماینده ویژه امریکا برای افغانستان و پاکستان در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۹ است. داکتر سپنتا به وضاحت نفرت خودش را از هالبروک پنهان نمی‌کند، زیرا با توجه به مداخلات مستقیم و غیر مستقیم هالبروک در انتخابات، سپنتا او را «مداخله‌گر و نژاد‌پرست» می‌خواند. مداخله‌گری که توقع دارد افغان‌ها از وی بی‌چون و چرا اطاعت کنند.

سپنتا در این ملاقات به هالبروک پاسخ‌های سخت ولی مودبانه می‌دهد. اما از آن‌جایی که نگران خراب‌شدن بیشتر رابطه میان امریکا و افغانستان است، از کسانی در آن مجلس که تعداد‌شان به سه تن بیشتر نمی‌رسد، می‌خواهد تا آن‌چه در این ملاقات گذشته‌ است را به کسی فاش نکنند. اما جالب این است که چند روز تمامی جزییات این جلسه به حامد ‌کرزی منتقل می‌شود و سپنتا نیز می‌داند که چه کسی آن را به کرزی گفته است.

در یک وقتی سپنتا از تغییر افکار حامد کرزی و بدبینی او نسبت به امریکا بعد از انتخابات سال ۲۰۰۹ یاد می‌کند، راز بزرگی را افشا می‌کند و آن این‌که به روایت وی، کرزی در این دوران حتی نسبت به هندوستان، نزدیک‌ترین متحد افغانستان نیز مشکوک و بدبین می‌شود. این نخستین باری است که یک چنین رازی افشا می‌شود. تا پیش از این تصور این بود که کرزی هیچ‌گاهی نسبت به هند که دانش‌آموخته آن سرزمین است و به فرهنگ و تاریخ آن جامعه عشق می‌ورزد، بدبین و مشکوک بوده باشد.

بخش‌های دیگری از این کتاب به دوران کاری داکتر سپنتا به عنوان مشاور امنیت ملی افغانستان اختصاص یافته است. در این بخش او از نام‌بردن برخی از افراد که معتمدان کرزی‌اند و در واقع بسیاری از مسایل مربوط به ارتباطات میان سازمان‌های استخباراتی، مسایل مالی و ارتباطات این اداره را سازمان می‌دهند، خودداری می‌کند. طبیعی است که برخی خواننده‌گان آگاه به مسایل می‌دانند که منظور سپنتا از آن افراد چه کسانی است، اما اگر پژوهش‌گری سال‌‌ها بعد اگر بخواهد در این زمینه کار کند، ممکن است به دشواری مواجه شود. امید است این خلا در چاپ‌های بعدی کتاب برطرف شوند.

داکتر سپنتا از پرداختن به برخی مسایل خودداری می‌کند و یا قصداً‌ از کنار آن‌ها به ساده‌گی می‌گذرد. به قول خودش، نپرداختن به آن مسایل جزو رازهای سیاست و دولت‌‌داری در افغانستان است. به همین خاطر، او به لحاظ اخلاقی خودش را ملزم می‌داند تا از افشای آن‌ها خودداری کند. طبیعی است که شخصیتی در موقعیت داکتر سپنتا، نباید برخی از رازها را افشا کند، زیرا افشای آن نه تنها برای دولت و جامعه افغانستان خوب نیست، بلکه برای سنت سیاسی کار با دولت که رازداری یکی از ویژه‌گی‌های آن است،‌ نیز مناسب نمی‌باشد.
حرف آخر این‌که،‌ برخلاف بسیاری از کتاب‌های خاطرات سیاست‌مداران گذشته در افغانستان، سپنتا در توصیف ماجرا‌ها و بیان روایت‌ها از خودش قهرمان یگانه و همه‌کاره معرکه نمی‌سازد و این برای سنت خاطره‌نویسی در جامعه‌ای که خاطره‌نویسان در کتاب‌های‌ شان از خود همه‌کاره معرکه می‌سازند، می‌تواند سرآغازی بسیار خوب و آموزنده باشد.

شناسنامه‌ کتاب:
نام: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون
ناشر:‌ انتشارات عازم و انتشارات پرنیان
چاپ:‌ مبطعه عازم
برگ‌آرایی: ناصر هوتکی
تیراژ: ۲۰۰۰ جلد
سال چاپ: ۱۳۹۶
منبع 8 صبح


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
سپنتا
سیاست
نظرات بینندگان:

>>>   چیزی که ارتباط میگیرد به انتخابات سال ۲۰۰۹،درینجا هیچ شکی وجود ندارد که هیچ رییس جمهور جدید امریکا ، خواهان ادامه استراتیژی رییس جمهور قبلی امریکا، چه در عرصه سیاست داخلی و چه سیاست خارجی ،نبوده، بلکه خواهان تغیرات میباشد. در غیر آنصورت نزد مردم یک رییس جمهور ضعیف و دنباله رو معرفی میشود، خصوصآ که روسای جمهور از احزاب مختلف باشند. البته حالات استثنی یی نیز وجود دارد، مانند سیاست آنها در مقابل کوریای شمالی.
اما چیزی که ارتباط میگیرد به انتخاب دوباره کرزی منحیث رییس جمهور، بارک اوباما کاملآ مخالف انتخاب دوباره کرزی بود، خصوصآ بعد از آن که جوبایدن عضو کنگره امریکا در زمان جورج بوش، پنجاه میلیون دالر را منحیث کمک به پروژه های اقتصادی افغانستان، میخواست از طریق کرزی، دوباره این پول را به کمپاین انتخاباتی بارک اوباما انتقال دهد، اما کرزی خودش قبول نکرد و بعدآ این پول از طریق گل آغا شیرزوی که والی ننگر هار بود، انتقال پیدا کرد.
بنأ اوباما گلآغا شیرزوی و داکتر عبدالله و جلالی را نزد خویش خواست تا از میان آنها یکی را انتخاب کند، اما ازین که کرزی ضد و بند های قومی داشت و در تجارت مواد مخدره نیز دست داشت و با منصوبین نظامی امریکا در افغانستان نیز روابط نزدیک داشت، بنأ مشاورین نظامی امریکا برای جایگزینی کرزی مشوره ندادند.
اما بارک اوباما در پی براه اندازی انتخاباتی شد که اگر کرزی هم دوباره رییس جمهور شود، متهم به تقلب انتخاباتی شود و درین راه افراد و اشخاص مختلف هم از اعضای داخلی کمیسیون انتخابات و هم از اعضای خارجی آن ، وظیفه داشتند تا در انتخابات تقلب صورت بگیرد.

>>>   فساد نخبگان افغانستان يک موضوع جهانى شده است.
من به عنوان روانشناس شخصيت علمى و اخلاقى (تظاهرى , ساختارهاى بيرونى سطحى) داکتر رنگین دادفر سپنتا را کاملا احترام مى کنم. ولى بين پندار گفتار و کردار يک گودال و پرتگاه يک شکاف عميق غولپيکراست بويژه در کشور افغان و شيوه پت کردن و نه اعتماد در برخوردها افهام و گفتووشنيد.
روانشناسى کمک است که ساختارهاى عميق وپنهانى را و ناخودآگاه را آشکار مى کند.
"پدر کشتن و با مادر ازدواج کردن" يک متل روان شناسى است.(1) او افغان اين جمله را در شکل حالت گفتارى وژگانى اش نبيند. معنى و مفهوم اين جمله درروانشناسى هيچ باقتل وازدواج مادر سروکار ندارد. بلکه داستان استوره اديپ است که پدر کشت و با مادر ازدواج کرد.
هر دخترک مى خواهد با پدر عروسى کند وهر پسرک بامادر
داکتر رنگین دادفر سپنتا خودش در سياست دولتى حکومت پشتون بخش از فساد افغانستان است.
سپنتا خود در بخش خانواده زمينداران بزرگ با خاصيتهاى اربابانه و مزدوران و زحمت کشان از آوان کودکى آموزش وپرورش شده و مناسبان در عميق ترين بخش وجود نهادينيه شده وجوش در خودآگاه وناخود دارد. وى قرار گرفته است
" زورگویی ای به شدت می‌تازد و در کنار آن با صراحت به گذشته سیاسی خود به عنوان یک چپ پیرو افکار کمونیستی نیز می‌پردازد"
تماس با جنبش آزاديخوانه مثلن در هرات و تغيير تفکر بيشتر جنبه رفاقت و تقليدى وفشار دوستان بوده ونه جراحى و دور انداختن "انديشه اربابى" نه جراحى غده سرطانى نبود بلکه يک عمل جراحى پلاستيکى (قشنگکارى صورتى وجذابيت ) بود.
و آماده شدن سياستمدارى با نيازهاى قرن 21 . بلاخره به همان راه پدر خانى و پولدار قدرت و زور برفت.
داکتر سپنتا در اينجا در واقعيت و حقيقت کدام شخص را تعريف وتوصيف کرد???
"کرزی یک شخصیت آرام، متین، صبور و اشرافیت‌گریز مرد «ضد خشونت و با عواطف عمیق انسان‌دوستانه» که دارای «احترام به ادیان و باورهای دیگران»‌ «کرزی در واقعیت یک محافظه‌کار ارزشی و محافظه‌کار جانب‌دار حفظ نهادهای سنتی و در عمل پاس‌دار ارزش‌های جامعه سنتی»
پوزش, بلى نه فهميدم آه داکتر سپنتاخودش را تعريف و توصيف کرده!درست است.

(1)اودیپ یا ایدیپوس (پاآبله) در اساطیر یونانی پادشاه افسانه‌ای تبای، تنها فرزند لایوس و یوکاسته است.

>>>   آقای سپنتا لطف کنند و نا گفته های حبس کرده در سینه را بنوبسند و در جایی محفوظ بگذارند و به فرد مطمین توصیه کنند تا در موقع مناسب نشرش کند.

>>>   من که نه نویسنده ام ونه هم سیاست مدار ولی جریان وروند دوران اسپنتا وکرزی را به خوبی تعقیب وبر رسی دارم اوبه صفت شخصیکه یک زمانی گرایش چپی داشته وحد اقل به بد ورد گوی غرب وغربگرای گلو پاره مینمودحقیقت ارتباطات کرزی با غرب واینکه چگونه اورا اوردند وباز در دو انتخابات پیروز میدان ساختند هیچ چیزی نگفته فقط انهای را که در دوران کاریش اورا اذیت نموده واسباب ازارشان را فراهم ساخته به معرفی گرفته است ونیز ایشان بیان نکرده اند با وجود چپ گرا بودن وضدیت شان با غرب چطور مورد اعتماد غربی ها قرار گرفته در دو کرسی مهم دولتی توظیف گردیده اند وباز جناب اسپنتا از یک واقعیت بسیار حیاتی ومهم طرفه رفته درین امر از تستر کار گرفته اند وجنگ امریکا علیه تروریزم را واقعی جلوه داده اینکه خارجی ها خود تروریزم {طالب داعش وحکمتیار وعبدالله وکرزی وغنی }را تاسیس وایجاد نموده اند پنهان کاری کرده اند
به کسی پوشیده نیست که دوران حکمروای کرزی وماموریت اسپنتا اجرای برنامه های بزرگ خارجی هابوده اینها در طول سیزده سال گذشته سرتا پا اطاعت وفرمانبرداری نموده وجناب اسپنتا حقایق موجود در کشور مارامخفی نگهداشته اند وبا اظهار بعض حقایق ویا روشن نمودن بخش بسیار کوچک از واقعیت های نه چندان مهم میخواهند رازهای بزرگ را پنهان واذهان عموم را تنها به نوشته های خود جلب نمایند وتعدادی از موضوع بیخبران را خصوصا طی چند دوره بعد تر مغشوش وتخدیرنمایند
فقیر محمد شیخانی سانچارکی

>>>   بلاخره اين "کم و نيست" سرخ آتشين که با حزب سبزک هاآلمان به "مولى سرخک" از نگاه رنگهاى سياسى پرورش شد و تبديل شد ازجمله اولين سبزهاى بودکه زيربيرق سياه ها آمد.
چارعنصر اساسى دقيقى
آب و آتش و خاک و باد که دارد پيوند با چار رنگ جهان ٬ با چار اصل هاى ديگر
چار گردش و يا حرکت
1- محور خودى
2- محور ديگر
3- فرار
4- کش جذب

* چار سمت
* چار ترس اساسى
* چار تيورى فلسفه
* چار خصلت اساسى (دقيقى , مولانا روم)
* چار عمليات حساب (جمع منفى...)
* چار عمليات الجبر
* چار عمليات الگوريتم الخوارزمى
* چار اصل اخلاق فلسفى (عدالت استقلال اخلاقيت و آزادى)
* چار عنصر عمده
* چار شيوه دليل
* چار مايع وجود انسانى
* آزادى عدالت و اخلاقيت و رضايت
که همه با چار اساسا ت ياد شده سروکار دارد.
1- سرخ رنگ حزب سوسيال دموکرات که اولين حزب کمو نيستى جهان
2-سياه : رنگ حزب دموکراسی مسیحی حزب سوسيال مسیحی
3- زرد: رنگ حزب ليبرالها
4- سبز: رنگ حزب سبزها
حزب سبزهااکنون با احزاب سياه هاى آلمان سرگم گفت و شنيد هاى "زونديرونگ" (بحث جستار ى٬ پژوهشى و کاوشى پيرامون ساختن کواليسيون حکومت چندين حزبى درآلمان
چه وقت و چرا پرچم دولتى در افغانستان سه رنگه شد و انگيزه آن چه بود?
تفسير افغانى اش را مبنى بر زمان غيرمستقل (رنگ سياه) و مبارزات افغانها درجنگها (رنگ سرخ) و اسلامى شدن (رنگ سبز) .تفسير ساده منش است مثل که نام "هندوکش" کوه ايکه درآن هندوهان کشته شده ويا امر هندو به قتل برسان ادعاى که مسافر عربي به نام ابو بطوطه کرده است. او نادانک نمى دانست که "کوکازوس -هندوکس" نام 2600 سال پيشيونانى کوه هاى هند است هزار ويک صدسال پيش فردوسى در شاهنامه هندکوها ن ناميده است
محمد بن عبدالله بن محمد بن بطوطه معروف به ابن بطوطه و در برخی منابع ابن بتوته در شهر طَنجه سال 1304 ميلادى در مغرب (مراکش) به دنیا آمد.
فردوسى 940 ميلادى درست 364 سال پيشتراز بطوطه به دنيا آمده بود.
فولکلورها و فرهنگ ها هنرهاى وداستانها ى عا ميانه خوب و نظريات عاميانه نظريات علمى نيست.
از اسلام چقدر سٶاستفاده مى شود. انگيزه اصلى بيرق سه رنگه افغانستان که در سالهاى نيمه آخر سلطنت امان اله خان ساخته شد درفشهاى زمان آريانا- زمان باستانى و ايران (خراسان يک بخش بزرگ)- زمان دوران ميانه و بيرق زمان نوين خاندان سدوزايى بود. بيرق شاهنشاهى درانى سرخ بود بيرق شاهى تا زمان ظاهرشاه سرخ بود:
1- سياه رنگ بيرق سلطنت پشتونهاى سدوزايى بود. بيرقهاى دولتى سدوزايى سياه بودند و بيرق شاهى سرخ
2- سرخ رنگ بيرق شاهان ايران وخراسان بود
3- سبز رنگ بيرق شاهان آريانابود در نوروز در بلخ و نوبها ژنده اويستا با چارنگ که با چار خصلت اصلى پيوند داشت بالا مى شد:سبز خرمى و بهار!
سرخ پختگى و آتش و نور تابستان
داکتر رنگین دادفر سپنتا با نواده سياه رنگان با شاهين هاى (سياه رنگ) امريکا و دولت دست نشاند شاهين وآدمک شان کرزى خود آدمک کرزى شد.
داکتر رنگین دادفر سپنتا باز رنگ خود را باخت. اين بار رنگ سبز خود را
مولى سرخک به بادنجان سياه
داکتر رنگین دادفر سپنتا "ستاره متامورفیسم" افغانى!
گرچه پشتو مشتوى اش ضعيف است
به سفارت ها امر نمود که پشتو ملى است
چون به پارسى سرگذشت و ياداشت نويس است
در پيش ما عزيز است


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است