شاگردان غير حاضر
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۴۹    ۱۳۹۶/۷/۲۳ کد خبر: 140029 منبع: پرینت

وقتی طارق علی از ادوارد سعيد می خواهد از كسی كه در دوران تحصيل در قاهره و لبنان بسيار تاثير پذيرفته باشد نام بگيرد در پاسخ می گويد چنين كسی را به ياد ندارم.
سپس اضافه می كند استادان ما در مدارس قاهره فرومايه تر از شاگردان بودند، من تنها هيچ چيزی از آن ها نياموختم بلکه احساس می كردم كه دارند روح و روانم را خرد و له می كنند.

نمي دانم اين پاراگراف را وقتی می خواندم چرا به نوعی با ادوارد سعيد احساس هم ذات پنداری می كردم.
شايد علت اش شباهت شكوه های ما باشد. ما هم از فرسودگی نظام تعليمی افغانستان چنين شكوه هایی داريم. آدمی وقتي وارد دانشگاه های دولتی افغانستان مي شود نه تنها از بسياري "پوهاند" ها چيزي نمی آموزد بلکه احساس می كند كه اگر راه و چاره ی ديگر نينديشد به زودی استعدادهایش عقيم خواهند شد.

از همين جا است كه امروزه اكثر كسانی كه در ميان نسل ما با سوادتر بار آمده اند همان هایی اند كه در صنوف درسی غيابت بيش تر داشتند.
اين ها به جاي اينكه وقت خود را در محضر پوهاندها ضايع كنند كتابخانه به كتابخانه می گشتند و مطالعه می كردند.

عبدالشهید ثاقب


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
مدارس و دانشگاه های افغانستان
نظرات بینندگان:

>>>   در امتحان کانکور بهرشته مرغداری کهصرف 25 نمره داشت کامیاب نشد حالا رفته در دانشگاه خصوصی طب وانجنیری می خواند

>>>   ثاقب عزیز
مشکل از پوهاند ها نیست مشکل از سیستم تعلیمی و تحصیلی است.
همه چیز در تغیر است و خود تغیر هم هزینه دارد.
در دانشگاه ها و مکاتب ما معاشات را به بسیار مشکل میپردازند چه رسد به اینکه برای تغیر پول مصرف کنند.
تمام افراد شاغل در کشور باید به اصطلاح به روز شوند .
به مستری ها نگاه کنید. مدل و نوعیت موتر ها سال به سال تغیر میکند مگر مستری های ما
و همین گونه باقی بخش ها
در کشور ما دو صد سال است که ما مصروف تحکیم پایه های حاکمیت هستیم.هر تولواکی که می آید فکر میکند تا ابد زنده است و از الف تا یای حکومت و جکومت داری را به ذوق خود عیار میکند . وقتی عزل شد یا کشته شد تولواک بعدی از سر

نیت میکند و بدین کونه است که نسل بعد نسل مصروف تهدابهستیم و نقشه کشی.
یکی از مثال هایش ماستر پلان شهر کابل که چندین بار نقشه و دیزاین شد و تا حال تطبیق نشد.
خیرخانه یکی از قدیمی ترین پروژه های شهری که پیر شد مگر تطبیق نشد.
و حال شورای عالی های اشرف غنی .
تولواک بعدی هرچه شورای عالی و اداره امور و دیوار شهروندیو افرادی چون مرتضوی است میریزد بیرون. و برای خودش و بانوی اولش دیزاین نو و دیکور نو فرمایش میدهد و باز روز از نو و روزگار از نو
تو خود حدیث مفصل ........

>>>   مقصد ات ار ظاهر هویدا است؟

>>>   در دوران تحصیل در یکی از جمهوریت های سابق شوروی یک پروفیسور بنام میرزا جان زاده استاد ما بود که یک هفته به ما درس میداد و یک هفته در ماسکو و بعداً در چکوسلواکیا و چندین کشور خارجی دیگر.
امتحان را در دفترش اخذ میکرد و کتاب ها در سر میز کوت بود و اجازه داشتی جواب سوال ها را از روی آن بنویسی.
وقتی که ورق جواب های سوالها را برایش میدادی،هیچ آن را سیل نمیکرد و فقط یک سوال میکرد.اگر میفهمیدی کامیاب میشدی و در غیر آنصورت ناکام میشدی.
قصه خود او چنین است:
او در همین دانشگاهی که ما درس میخواندیم،خودش شاگرد بود.
در ساعت فزیک در آخر صنف مینشست و در جریان درس شترنج بازی میکرد.
وقتی که استاد فزیک از او میپرسید چرا به درس گوش نمیدهد؟
او در جواب میگفت:تو حق داری اگر من درس را نفهمیدم،مرا ناکام کنی،اما این که من به درس گوش میدهم و یا نه،مربوط خود من میشود.
بالاخره از پوهنتون فارغ شد و دوکتو را خود را گرفت و بعداً پروفیسوری خود را گرفت.
اما استاد فزیک اش به همان موقف سابق به شکل استاد عادی باقی ماند.
بعد از بسیار زحمت،استاد اش میخواست در ماسکو برود و دوکتورای خود را دفاع کند.
هنگامی که در اطاق داخل شد،دید که شاگردش در هیأت امتحان او نشسته است.او به تمام سوالهای هیأت جواب داد و نزدیک بود که دوکتو ا اش را قبول کنند.که دفعتاً شاگردش از جیب خود یک سنگ را کشید و به بالا انداخت و به او گفت تعجیل این سنگ را پیدا کن!
جلاصه هرچقدر که کوشش کرد و فورمول های مختلف را بکار انداخت،نتوانست و دوکتورا اش قبول نشد.
بعداً در یک شهر دیگر رفت که دوکتورا اش را دفاع کند،در آنجا نیز همین شاگردش در هیات امتحان بود و سوال دیگری کرد که او جواب داده نتوانست.
بالاخره آمد پیش شاگردش و گفت که:حالا ما یک بد کردیم و ترا گفتیم که در وقت درس شطرنج بازی نکن،اگه مبگی ذه دست و پایت میفتیم.حالا بگذار که من دوکتورای خود را بگیرم.
بعداً او را بخشید و گفت بشرطی که درخارج شوروی بروی و دوکتورای خود را دفاع کنی،در داخل شوروی اجازه نداری.
بعداً او به چکوسلواکیا رفت و در آنجا دوکتورای خود را دفاع کرد و شاگرد اش دیگر به او مزاحمت نکرد.

>>>   شهيد ثاقب سلام ! بخدا از خواندن نوشته ات خجالت كشيدم ! يعني بجاي خودت ؛ من خجالت كشيدم . خودت رتبه علمي پوهاندي سابق را با رتب خيراتي فعلي ، اشتباه گرفته يي . اينكه از پوهاند هاي دوران تحصيلي ات چيزي نياموخته يي ، شايد درك لكچر هاي شان از سويهء خودت بسيار بالا بوده ، وگرنه پوهاند هاي دهه هاي شصت و هفتاد ، در سطح منطقه و جهان ، مايهء افتخار كشور ما بوده اند كه الحمدالله ، عده يي از انها زنده هستند و مايهء مباهات تمام افغان ها !
از قضاوت ناعادلانه ات ؛ متأسفم !


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است