تجسم عینی حالات یک کارمند اداره امور
 
تاریخ انتشار:   ۰۸:۵۲    ۱۳۹۶/۶/۳۰ کد خبر: 138981 منبع: پرینت

صبح است. شما كارمند ظاهرا عاليرتبه اداره امور رياست جمهوري هستيد. همچنين نويسنده و سياست مدار هم هستيد. تمام ديشب را سرگرم تهيه راهبرد براي تيم خصوصي درون سازماني تان بوده ايد. (در ذهنتان راهبرد را خط مي زنيد و به جايش فكر مي كنيد:برنامه درااااز مدت) واقعا هم كلمه راهبرد، حق زماني را كه سر اين كار گذاشته ايد را ادا نمي كند. مدام خميازه مي كشيد. ولي وقتي به نتايجي كه قرار است از كارتان بگيريد فكر مي كنيد توي دلتان عروسي مي شود و يك عده مي آيند وسط قر مي دهند. باز وقتي ياد علي خان مي افتيد و اينكه چقدر كارش خوب است، حالتان خراب مي شود و چند فحش و بد و بيراه به خودتان مي گوييد. با افسوس به اين فكر مي كنيد كه چرا تيم ما همچنين آدمي ندارد. اگر او را برداريم بايد چند وقت خرابكاريهاي اين و آن را تحمل كنيم؟ ولي نفس عميقي مي كشيد و چشمتان را روي خوبي هاي علي خان مي بنديد. اولويت شما چيزي است كه تمام خوبي هاي علي خان نميتواند آن را براورده كند.

به اداره مي رويد در حاليكه فايل گرانبهاي طراحي شده تان را همراه داريد. با اين كه خسته هستيد احساس خوبي داريد. هر قيافه خودي را كه مي بينيد لبخند مي زنيد. به بعضيها هم چشمك. دنيا بر وفق مراد به نظر مي رسد.

ظهر است. مدتي است كه از برنامه اينترنتي تلگرام براي كارهايتان استفاده مي كنيد. چيز خوبي است. به جاي اينكه مجبور باشيد براي گفتن حرفتان مرتب از اين اتاق به آن برويد يا پيغام و پسغام جداگانه براي هر نفر بفرستيد يك گروه عمومي درست كرده و پيغامها را يكباره و به همه مي رسانيد. چند دقيقه پيش فايل محرمانه تيمتان را در گروه خصوصيتان گذاشته و منتظريد اعضاي تيم اظهار نظر كنند. صداي زنگ پيامها شروع مي شود. ولي وقتي نگاه مي كنيد مي بينيد كه پيامها از گروه عمومي رياست امور است. محل نمي گذاريد. چاي سبزتان را مي نوشيد و باز هم منتظر مي مانيد.

يكباره در اتاق باز مي شود و يكي از هم تيمي هايتان نفس نفس زنان به داخل اتاق مي جهد. فكر مي كنيد اين چه حالي است؟ كمي هم هيجان زده مي شويد. هم تيمي بريده بريده و نفس زنان برايتان توضيح مي دهد كه چه خاكي بر سر خود ريخته ايد. ناگهان ضربان قلب تان بالا مي رود و حالتي شبيه سكته به شما دست مي دهد. ولي وقت نداريد. گروه عمومي را باز مي كنيد تا با چشم هاي خودتان گندي كه زده ايد را ببينيد. گند را مي بينيد. همانجا است. همان فايل شكوهمندي كه قرار بود مايه افتخارتان باشد. به هم تيمي مي گوييد:حالا چه كنيم؟

شب است. حالتان چيزي است كه به آن مي گويند خوف و رجا. از يك طرف اسرار هويدا كرده ايد. از طرف ديگر مي دانيد اين اسرار خيلي هم اسرار نبوده اند. عده اي لوچك به ظاهر فرهنگي با مدرك رو شده در تلگرام و فيسبوك دارند با آبروي شما بازي مي كنند. اما احتمالا هم تيمي ها و در سطحي بزرگتر خوديها هم بيكار نمي نشينند. بالاخره آدمي جايز الخطا است. شما هم قبلا اینطور خطاهاي لپي خودي ها را پوشش داده ايد.

چند روزي گذشته است. شما طبق سفارشات مثل يك آدم پشيمان و البته متمدن استعفا داده ايد. بقيه به شدت در حال كارند تا مساله را رفع و رجوع كنند. يكي از هم تيمي ها پيام ميدهد: خدا بزند تو را. خوب ما را به جنجال انداختي. حال ببين از اين پست ها كدام را خوش داري كه برايت لابي كنيم؟

فرشته حسینی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
اداره امور
حسینی
نظرات بینندگان:


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است