تاریخ انتشار: ۱۲:۴۴ ۱۳۹۵/۸/۶ | کد خبر: 123170 | منبع: | پرینت |
معلم: در یک سال چند فصل داریم؟
شاگرد: چهار فصل، بهار، تابستان، گفتگوی صلح، خود صلح
معلم: نه پسرم. بهار، تابستان، خزان، زمستان. بگو خاصیت این فصلها چیست؟
شاگرد: در بهار باران می بارد و سبزهها و طالب میروید، در تابستان درختها میوه و شهروندان افغانستان تلفات میدهند، در خزان برگها و ولسوالیها سقوط میکند، در زمستان برف میآید و برق میرود.
معلم: پسرم، تو جاوید کوهستانی نیستی که هرچیز را دلت خواست تحلیل سیاسی کنی. مثل آدم سوال مرا جواب بده. حالا بگو گیاه را روز چند بار آب بدهیم که خوب رشد کند.
شاگرد: گیاه را روز یک بار آب بدهیم رشد میکند، اما اگر بخواهیم 43 درصد رشد کند، باید یک وزارت مبارزه علیه آن گیاه بسازیم.
معلم: تف بر روح سیاسیات. نگفتم فقط سوال مرا جواب بده؟ اینبار اگر جواب سیاسی بدهی، از دست تو پیش سرمعلم شکایت میکنم.
شاگرد: استاد! شما رییس شورای امنیت ملی نیستید که وظیفه شما شکایت و تخریب باشد. لطفا وظیفه خود را بشناسید.
معلم: برو گمشو! برو از صنف بیرون. تو آدمشدنی نیستی. خدا لعنتت کند. از دست تو یکروز تبدیل به بزغاله خواهم شد.
شاگرد (از دم در صنف): هنوز خوب است استاد. اگر بسمالله خان دوباره به وزارت آمد، ضایعات خود را برایش بفروش. شش_هفت میلیون دالر پول میشود.
>>> هههههههههههههه درست است.
ع
>>> واقعآ درست است
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است