مردمانی که همه روزه «نیست» می شوند!
 
تاریخ انتشار:   ۱۱:۳۳    ۱۳۹۴/۷/۵ کد خبر: 103096 منبع: پرینت

این موقع شب چقدر دلگیر است.

همه می خوابند و من، تشویش امتحان استاد تمنا را بکشم. نزدیک به یک نیم سال است که ماستری می خوانم. هیچ شب به اندازه امشب، سرد و دلگیرم نکرده است. زندگی عاطفی معلوم است که معقول نیست اما امشب تسلیم ام و نمی خواهم ستیز کنم. هرچند که آرامش شب مرا به آرامش دعوت می کند اما ظاهرا آغوش شب، گرم نیست و نمی تواند آرام ام کند.

تشویش دارم و تنهایم. انگیزه ای مطالعه وجود ندارد امشب، دلم هوای دیدن ستاره ها را می کشد. شاید دیدن ستاره ها کمکم کند تا بر این همه فایق آیم. تصمیم همین است که امشب پرواز کنم بر فراز آسمان های دشت برچی. امشب می روم آسمان ها و ابرها و ستاره ها و تاریکی های شب را عمودی نظاره کنم. شرشر برگ های درختان با وزیدن شمالک های آرامش بخش شب، میزبانی یک مهمانی است که افسرده از نارسایی های کابل است. افسردگی که از جهل و تاریک اندیشی و تعصب ورزی و بی نظمی و فقر و عقب ماندگی و مهاجرت و کشتار و قتل و غیرت و بیچارگی و... مردمان شهر مایه می گیرد.

مردمانی که همه روزه «نیست» می شوند، اما قرن ها است که نمی دانند بالاخره ریشه های اصلی این همه مشکل در چیست؟

ذبیح فرهنگ


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است