بعثت خون حماسه می آفریند
 
تاریخ انتشار:   ۱۴:۳۳    ۱۳۹۴/۵/۱۰ کد خبر: 100017 منبع: پرینت

مردی با لبان تشنه و قامت برافراشته فریاد می زند تا زنده ام خونم نثار عزت و آزادیت تا شیادان و سفاکان تاریخ در قاموس اش بنویسند.

اینجا سرزمین حماسی و بعثت آزادی است که خون مرامش تجلیات عزت آفرینی است. عزت که بر فراز تاریخی این سرزمین حماسی سایه افکنده است تا سفاکان و دلالان فکری در آسایش انسانی فاجعه بیافرینند.

تا روح عدالت خواهی و عزت مداری که در راه اقتدار انسانی به مبارزه پرداخته است نابود گردد. تادیگر فریاد لب تشنگان حماسی و جان نثار آزادی که برفراز این مرزو بوم انسانی طنین انداخته است خاموش گردد. تا دیگر فریاد عدالت محوری و ندایی ناسروده ای حماسی از سد عبورناپذیر "بغض های فکری" که در امیال درونی اش حبس گردیده است" بگذرد" این همان خونی است که در رگ های سلحشوران اردو ملی افغانستان خوابیده است تا عزت و آزادی این سرزمین را برگرداند تا دیگر قدرت معنوی و مادی این سرزمین" حماسی" بر دستان ناپاک دلالان سنتی وجنگ سالاران قومی معامله نشود.

این همان خونی است که مادر پیرش فرزندانش را به آغوش می کشد تا پدرش در دفاع از حریم آزادی و قدرت جان نثاری بهره مند گردد اما فرزندان او گرسنه است با لبان خشکیده و دستانی ترکیده بی صبرانه در انتظار پدر است اما او نمی داند اینجا تمدن هراس است کسانی که در راه عزت و شرافت انسانی در این سرزمین می رزمند ارزش ندارد اما او نمی داند شاید پدرش با دستان خالی فریاد می کشد من پا ندارم پایم را در دفاع از عزت شما قربانی کردم تا شما در آسایش وعزت زندگی کنید اما او نمی داند شاید دیگر پدرش با لبان خنده و چشمان آرسته بر نگردد چون اینجا سرزمین خیانت کاران و دژخیمان است اما او دیگر نمی داند لای لای مادرش مفهوم دیگر دارد. مفهوم که در نجوایی مستانه پدرش عجین گردیده اما او نمی داند شاید پدرش با دستان بسته و لبان خشکیده فریان می زند اینجا سرزمین من است. من با قدرت انسانیم حماسه می آفرینم.

تا دیگر قاموس بعثت" واژه" همت معنی کند اما او نمی داند اینجا سرزمین عقده گشایان نژادی و تبارگماران حزبی است تا مقام و منزلت کبریایی اش باقی بماند.

این همان خونی است که مادری پیرش با صدایی نحیفش فریاد می زند پسرم را برگردانید تا دم آخر با او وداع نمایم اما او نمی داند این کار هزینه دارد تا شیادان و سفاکان تاریخ قصرمجلل داشته باشد اما او نمی داند اینجا سرزمین استثنایی است که" قلم بغض می آفریند" نژاد توهین می آفریند" چوکی فساد می آفریند" مقام انتقام می آفریند" این همان خونیست که بعد از او پسری یتیم اش با صورت خاک آلود و چشمان خون آلود فریاد می زند که به من کمک کنید تا از مظلومیت ام حماسه بیافرینم اما او نمی داند اینجا سرزمین مرده پرستان و زنده هراسان است.

این همان خونی است که حماسه آفرینان راه آزادی و پیروان خط سرخ عدالت خواهی در دفاع از حریم انسانی با دستان باز و بسته ای "اعتقادی " به نیایش الکاینات ربانی می پردازند تا وطن دل و جان باخته مان به رفاه دایمی و آسایش انسانی برسد. امان او نمی داند ایجا سرزمین هراس انگیزی و تفرقه اندازی است " تا قلم بدستان و فتنه انگیزان به تاریخ راه یابند " ازهویت ننگین آفرینش سهم باشد در اخلال گری و هویت زدایی.

این همان خونی است که در حساس ترین مقطع تاریخ انسانی به هویت نگاری ما برخواسته است" تا دیگر حریم جذابیت زندگی ما به دیگر هراسی وخود ملاکی تبدیل نشود و در راه تامین خط سرخ عدالت خواهی وهم پذیر های رفتاری از خلاقیت وجذابیت انسانی برخوردار شوند.

این جاودانه ترین اندیشه های مردانی است که در راه آزمون بزرگ انسانی رزمیدند و تاریخ انسانیت را سرشار از حماسه ایثار گری کردند.
زنده باد سلحشوران ارتش ملی افغانستان


رامش عبدالخالق


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است