مواجهه با مرگ
 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۵۶    ۱۳۹۹/۱۰/۳ کد خبر: 165858 منبع: پرینت

در کشور ما اگر کسی به مرض لاعلاج دچار شود داکتر به خود مریض اطلاع نمی دهد و به بستگانش می گوید که مریض شما خوب شدنی نیست. بستگان مریض هم این موضوع را از او مخفی نگهمیدارند تا روحیه خود را از دست ندهد. مریض تا روز آخر زندگی به خوب شدن و صحتمند شدن امیدوار است.
در غرب اما داکتر به خود مریض واقعیت را می گوید. اگر مردنی هم باشد، خودش زودتر ازهر کسی از زبان داکتر مطلع می شود.

گاهی سرگذشت کسانی را می خوانم و می بینم که از مرگ قریب الوقوع خود آگاهی یافته اند. معمولا واکنش غربی ها در مواجهه با مرگ با ما خیلی متفاوت است. این نه تنها در مورد مرگ خود بلکه در مورد مرگ عزیزان هم صادق است.

سرگذشت زنی را شنیدم که بعد از جواب کردن داکتر ها، برای خود برنامه ای تنظیم کرده بود تا کارهای خوش آیندی که آرزوی شان را داشت انجام بدهد. لیست کسانی را که باید ببیند، کارهایی که باید بکند و جاهایی که مسافرت برود و غذاهایی که بخورد. در روزهای آخر عمر خود در یاد داشت های خود نوشته بود: شیرین ترین اوقات عمر من همین یک سال آخر بود. این یک سال خیلی خوش گذشت. یکسره کارهایی را که دوست داشتم انجام دادم، کسانی را که دوست داشتم ملاقات کردم، جاهایی را که می خواستم دیدم، یک سره شاد بودم و خوش گذراندم.

زن دیگری که شش ماه به آخر عمرش مانده بود، در کریسمس سال گذشته تمام اعضای خانواده اش را جمع کرد تا آخرین کریسمس زندگی اش را جشن بگیرد. او 44 ساله بود اما سرطانش به مرحله چهار رسیده بود. کریسمس پارسال با مهمانان که همه خانواده اش بودند، خوردند، نوشیدند، رقصیدند و خندیدند، عکس گرفتند و ویدیو ثبت کردند. گاهی وقت ها حادثه پیش رو را هم یاد می کردند و قطراتی اشک هم می ریختند. آن زن تصمیم گرفته بود که توسط مرگ خود خواسته در شفاخانه ای در واشنگتن به زندگی خود پایان دهد تا به نا حق در هفته های پایانی عمرش درد و زجر نکشد. او می گفت سرطان زندگی مرا گرفت اما نمی گذارم چگونه مردن و چه وقت مردن مرا او به من دیکته کند. من خودم تصمیم میگیرم کجا، چگونه و چه وقت بمیرم. در ماه جنوری امسال، روزی که قرار بود بمیرد، خانواده اش در کنار تختش نشسته بودند. او با آنها می گفت و می خندید و قصه می کرد. خبری از گریه و ناله و فغان نبود. در آخرین لحظات به همراه حاضرین همه نفری یک گیلاس کوچک شراب به سلامتی همدیگر سرکشیدند. داکتر دوای بیهوشی و خود کشی را به او داد. خودش آن را نوشید و گفت خیلی بد مزه بود! بعد از چند دقیقه به خواب ابدی رفت.

مانند این دو نفری که یاد کردم سرگذشت های مشابه بسیاری می توان یافت. خبر مرگ خود آدم برای خودش بسیار تکان دهنده و وحشتناک است. تجربه عدم از درون، برای هیچ کس آشنا نیست. اما بعضی ها این ترس را مدیریت می کنند و نمی گذارند اختیار همه چیز شان را بگیرد.
جالب است که حتی در نبود ایمان هم می توان بر ترس مرگ غالب شد.

سرور حسینی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
مرگ
ایمان
نظرات بینندگان:

>>>   آقای جسینی
از امروز تا یک سال دیگر حساب کنید.
خداوند شما را ببخشد.
آمین

>>>   این هم یکی از شاخصات فرهنگ اصیل چنجهزار ساله افغانی ماست خداکند غربی ها فرهنگ اصیل مارا از بین نبرند
(پنج هزار سال)

>>>   جنب آقای حسینی
ایمان داشتن و ایمان نداشتن یک انتخاب و سلیقه و باور شخصی است . حالا غرض تان از کدام ایمان بوده من نمی دانم ولی از کجا می دانید که این افراد با مرگ خود خواسته ، به چیزی ایمان نداشته اند . باور به خود ، تسلط به خود ، تسلط به ترس و اراده و اعتماد داشتن به خود نیز می تواند یکی از نیرومندترین ایمان ها باشد .


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است