تاریخ انتشار: ۰۸:۳۲ ۱۳۹۹/۷/۲۰ | کد خبر: 165103 | منبع: | پرینت |
در آخرین نمایش تیاتر سلطنت خاموش (Kingdom of Silence) به نویسندگی«الکساندر گیبنی» و «لاورینس رات»، گفتم؛ بهتر بود تا امریکا زیرکانه از داخلشدن به افغانستان خودداری میکرد. این سخن منجر به خلق نظرها و پرسشهای زیادی شد؛ بنا بر این؛ اجازه دهید هدفم را از این سخن واضح کنم، چه هدفی داشتم و چرا؟
پیش از ۱۱ سبتامبر، ادارهی بوش و کلینتون در مورد حمله بر شبکهی القاعده در افغانستان بحث میکردند که این حمله، با موشکهای کروز، بمباران، فرستادن کوماندوهای امریکایی به افغانستان انجام شود؛ یا این که بهتر است مشاوران امریکایی را برای حمایت از {جبههی مقاومت} ایتلاف شمال که در برابر طالبان میجنگیدند، بفرستند.
طالبان از جنوب کشور، ۲ تا ۳ حصهی خاک را در کنترل خود داشتند؛ من با تمام گزینههایی که برای نابودی القاعده طرح شده بود، موافق بودم. تفاوت فاحش نظری میان اعضا و مسوولان در این مورد وجود نداشت؛ چنانچه من در کتاب «در برابر تمام دشمنان» به آن پرداخته ام؛ هیچگاه مسألهی آمدن و حضور طولانیمدت نظامیان امریکایی در افغانستان، مورد بحث نبوده است؛ اما حملهی۱۱ ستامبر، تصمیم امریکا را به چالش کشید و گزینهی حضور {در افغانستان} را شامل برنامه کرد.
برخی از کارشناسان میخواهند آمدن به افغانستان {برای نابودی القاعده – طالبان} را با حمله به عراق ربط دهند؛ در حالی که حملهی ۱۱ستامبر، هیچ وجه مشترکی با حمله به عراق ندارد. برخی هم یک هدف را در حمله به افغانستان دنبال میکنند که توافق کلی برای پاککاری اردوگاههای شبکهی القاعده از {افغانستان} بود. خلاصه احساس شدیدی برای بر چیدن طالبان –القاعده خلق شده بود؛ اما برنامهی راهبردیای در سطح کلان برای پس از سرنگونی طالبان، روی دست نبود.
نیروهای امریکایی در اکتبر ۲۰۰۱ وارد افغانستان شدند و تا دسامبر، گلیم طالبان و القاعده را از این کشور برچیدند.
چنین شد که نگرانیها برای چگونگی مدیریت، پس از برچیدن طالبان و القاعده مطرح شد؛ بنا بر این تلاشهای چندجابنه با ناتو و اتحادیهی اروپا برای آموزش نیروهای امنیتی – دفاعی این کشور {افغانستان} به عنوان یک راهحل آغاز شد.
طالبان پس از شکست شان، وارد فاز جدید و رویکرد تروریستیای شدند که بیرون از پاکستان {و بیشتر در خاک افغانستان} فعالیت داشت. نیروهای تازه ایجاد شدهی افغانستان تحت حمایت امریکا و متحدانش، در جنگ علیه طالبان با چالش مواجه شدند و همزمان نیروهای امریکایی و ناتو نیز موفقیت چندانی به دست نیاوردند؛ بیربط نخواهد بود اگر بگوییم؛ بخشی از این ناکامیها در سرنگونی تروریستان، به حملهی ادارهی بوش بر عراق بر میگشت.
البته قسمتی هم به کمی نیروهای امریکایی نسبت داده شد و زمانی که باراک اوباما به ریاستجمهوری رسید؛ بنا بر همین نسبت؛ رقم نظامیان را از ۳۰۰۰۰ به ۱۰۰۰۰۰ افزایش داد.
این افزایش با مخالفت جو بایدن معاون ریاستجمهوری مواجه شد. بایدن تاکید داشت: «افزایش رقم نظامیان سبب بلند رفتن قربانیان میشود و با ترک نیروهای نظامی امریکا، طالبان مناطق بیشتری را تصرف خواهند کرد.
بایدن روی طرح افزایش حمایت هوایی که بخش قوتهای خاص (special force) امریکا و نیروهای امنیتی – دفاعی افغانستان را حمایت میکردند، پافشاری داشت؛ هرچند او به این باور بود که نیروهای ناتو، امریکا و نیروهای دولتی، نمیتوانند تمام کشور را در امنیت کامل نگهدارند؛ پس باید تلاش کنیم تا از سقوط ولایتها به دست طالبان جلوگیری شود.
از نظر من این یکی؛ راهبردیترین و واقعیترین طرح جو بایدن از ۲۰۰۱ – ۲۰۱۱ بوده است.
پس از سرنگونی کمپ القاعده و برچیدن گلیم طالبان در ۲۰۰۱، نیروهای امریکایی، میتوانستند افغانستان را ترک کنند؛ ما میتوانستیم با حمایت از نیروهای مقاومت ( ایتلاف شمال) و فرستادن مشاورین و قوتهای هوایی از فرودگاههای شمال آنان را تجهیز و تمویل کنیم؛ هرچند با این کار طالبان دوباره به ولایتهای جنوب بر میگشتند؛ اما ساحهی کنترل شان نسبت به زمان القاعده محدود میشد.
این سناریوی من بود که ما نباید به صورت کلی داخل این کشور میشدیم. این گزینه، پیش از حملهی ۱۱سبتامبر برای نابودی القاعده ممکن بود و میتوانست در امر حفظ منافع امریکا کمک کند؛
این کار نشد و در عوض با ۲۳۷۲ کشته و ۲۰۳۲۰ زخمی، هزینههای بسیاری را نیز متقبل شدیم؛ تا حدی که تنها حملههای نظامی امریکا نزدیک به ۱ تریلیون دالر هزینه برداشت.
شما میتوانید حدس بزنید که این حمله چه راهحلی داشت، چرا این همه هزینه، به چه دلیل در افغانستان صرف شد و اکنون ما در کجا قرار داریم:
آمار نیروهای امریکایی اکنون کمتر از ۸۰۰۰ است، طالبان به ساحات بیشتری دستیافته اند، امریکا مستقیم با طالبان گفتوگو کرد و به اساس یک فشار نمایندگان دولت افغانستان و طالبان نیز با هم مذاکره میکنند؛ هرچند این گفتوگوها برای امریکا یک موفقیت به شمار میآید؛ اما به این زودیها نتیجهای در پی نخواهد داشت؛ طالبان در انتظار خروج کامل نیروهای امریکایی استند؛ خروجی که برای طالبان فرصت سر باز زدن از توافقنامهی دوحه را میدهد. احتمال نقض حقوق کسانی که در نظام زیر حمایت امریکاییها زندگی کرده اند، ملموس است؛ از دید بیشتر آنان، با خروج نیروهای امریکایی، طالبان خانه و کاشانهی شان را تصرف خواهند کرد.
در صورت تصرف کابل و برخی از شهرهای مهم، زندگی کسانی که ۲۰ سال تمام، متحد امریکا بوده اند به خطر مواجه است؛ آنان مورد خشونت قرار خواهند گرفت و ممکن است فضا برای فعالیت گروههای تروریستی که تهدیدی به کشورهای بیرونی به ویژه امریکا به حساب میآیند، بیشتر شود.
اگر جو بایدن به قدرت برسد، برنامهی قبلی خود را پیاده میکند؛ تحت برنامهی «۲۰۱۱»، او بخش کوچک قوتهای خاص را به حمایت نیروهای هوایی برای برچیدن بقایای القاعده و داعش در افغانستان مستقر خواهد کرد. در این صورت؛ این گروه کوچک به صورت ویژه، نیروهای افغانستان را حمایت میکنند تا ساحات تحت کنترول شان را از دست ندهند.
دوام صلح افغانستان چالش جدیای است؛ اما جزو پالیسی ما نیست؛ گذاشتن گروه کوچک نیروها در این کشور تا زمان تامین صلح واقعی، ریسک بزرگی برای نظامیان ما است.
در ۲۰۰۱ به نقش خود در آیندهی افغانستان، فکر نکردیم؛ ولی اکنون، در ماه جنوری میتوانیم در این مورد تصمیم بهتری بگیریم.
ریچارد کلارک، رییس انستیتیوت خاورمیانه و عضو پیشین شورای امنیت و مشاور وزارت دفاع امریکا
منبع: انستیتیوت خاورمیانه
برگردان: سید زاده
صبح کابل
>>> شبکه اطلاع رسانی افغانستان , لطفا اگر امکانش هست یک مقاله یا گزارش تهیه کنید در مورد اینکه کدام کشورها پیروزی ترامپ در انتخابات پیشرو را خوش دارند و کدام شان پیروزی بایدن را, و اینکه پیروزی کدام کاندید در راستای منافع افغانستان خواهد بود و طالبان پیروزی کدام کاندید را خواستار اند؟
مژده صمیمی
>>> طالبان =درتصرف داشتن دو سوم افغانستان + امنیت + رفاه اجتماعی
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است