فرهنگ پشتونولی به چه شکل اسلامی تایید گشت؟
 
تاریخ انتشار:   ۱۴:۳۵    ۱۳۹۹/۷/۱ کد خبر: 164895 منبع: پرینت

از اسلام کی ها و به چه شکل بیرخیال ازبیکی تیار کردند؟
فرهنگ پشتونولی به چه شکل اسلامی تایید گشت؟
در شروع خط مرزی بین اسلام و سایر مذاهب معین نبود. اسلام بحیث یک هویت مستقل ترکیبی از هویت های اجتماعی، فرهنگی، قومی و ادبی تمام مذاهب بود. بعبارت عام فهمتر شعار اسلام انترناسیویالیستی بود. هیچ فرهنگ و رسم و رواج، برخلاف ادیان عیسویت و یهودیت، در اسلام بیگانگی نمی کرد.

اسلام در شرایطی ظهور کرد که عیسوی ها و یهودها از عیسویت و یهودیت چیزی ساخته بود که زمینه نفس کشیدن آزاد برای مردم نبود. هر حرکات و سکنات باید رنگ و بوی عیسویت یا یهودیت می داشت. هر کس به دین اسلام مشرف می گشت مجبور نبود فرهنگ، ادای مراسم مذهبی و رسم و رواج قبلی خویش را نفی کند. اسلام ترکیبی از فرهنگ های بدوی اعراب، ذهنیت های یهودیت و اجرای مراسم مطابق این مذهب، عیسویت و نظام سیاسی و حقوقی روم باستانی و فرهنگ ساسانی گشت. یک خانواده مسلمان کلا نماد یک زندگی چندین فرهنگی بود. شما در یک خانواده مسلمان پیروان و هواخواهان مذاهب و فرهنگ های مختلف را دیده می توانستید که در بین عیسوی ها و یهودها چنین چیزی ممکن نبود. در یک جامعه و محیط اسلامی بشکل چند بعدی یهودها و عیسوی ها و پیروان سایر فرهنگ و مذاهب خود و فرهنگ خود را در آن دیده می توانستند.

زندگی در یک جامعه اسلامی شکل تحولی داشت. باین معنی که هر روز اعضای جامعه در معرفی یک پدیده نو در مطابقت با شرایط زندگی روز مبادرت می ورزید. اعضای جامعه پابند دساتیر قالبی از روی متون تاریخی نبودند. زمینه همگرایی و همزیستی و تاثیر گزاری متقابل بین یهودها، عیسوی ها و مسلمان ها در یک محیط اسلامی بکلی آزاد بود. مسلمان ها با فکر باز آماده پذیرش هر فرهنگ و ایده بودند. اکثر رسم و رواج های پسندیده یهودها شامل فرهنگ اسلامی می گشت. نصاب درسی دانش آموزان از آثار روم باستان، یهودها و تحقیقات مسلمین تدوین و تالیف می گشت. بحث های آزاد در نقد دین و رسم و رواج ها صورت داده می شد. ادبیات عربی از ادبیات غیر عربی الهام گرفته و یک ادبیات کاملا بدیع عرضه می گشت. ادبیات یونانی و فارسی با پیشانی باز وارد ادبیات عربی گردیده و ادبیات عربی را از شکل سکون بدوی آن کشیده، تحولی و مدنی می ساخت. مسلمان ها با مطالعه تاریخ بشکل انتقادی سعی بلیغ بخرچ می دادند که اسلام را خانه مشترک کلیه ساکنین جامعه بشری سازند.

مسلمان ها در قرن اول ظهور خویش در راه پخش پیام برای جهان خارج از جغرافیا و فرهنگ عربی تلاش نموده و مردم را دعوت به پذیرش اسلام می کردند. مردم که از زندگی کلیشه ی در قالب یهودیت، عیسویت و زمامداران ساسانی خسته گردیده بودند با پیشانی باز پذیرای اسلام می گشتند. مبلغین اسلامی در راه تعمیم فرهنگ اسلامی بمنظور آزادی مردم از بند تعلیمات کلیشه ی سعی بلیغ بخرچ می دادند. مسلمان ها اسلام را بشکل ساده عرضه کرده و هر کس کلمه شهادت را تلاوت می کرد وارد محیط اسلامی گردیده و از اجرای مراسم خسته کن که در عیسویت و یهودیت باب بود فارغ می گشتند. قبولی اسلام در حقیقت آزادی از بند و قید اجرای مراسم خسته کن روزمره بود. اسلام در این مقطع خاص تاریخی معادل پدیده آزادی گردید.

دختران مسلمان در راه دعوت غیر مسلمان ها به اسلام پیش قدم گشته و با شرایط سهل با غیر مسلمانان ازدواج می کردند. این دختران و زنان بدون تعصب و قیودات با حوصله مندی کامل به رسم و رواج غیر مسلمان ها احترام گذاشته و بمنظور نجات آنان از تکلیف های بی مورد، خانواده غیر مسلمان خویش را به اسلام دعوت می نمودند. مسلمان ها در قبولی و احترام به فرهنگ و رسم و رواج غیر مسلمان هیچنوع تردید نمی کردند ولی همزمان نقایص و عیوب آن را گوشزد می کردند. این قبولی ظاهری فرهنگ غیر مسلمان ها توسط مسلمان ها باعث می گشت که غیر مسلمان ها به فرهنگ اسلامی تمایل پیدا نمایند. بعبارت دیگر مسلمان ها در راه ریشه کنی تعصب پیشقدم گشته و درس همدیگر پذیری و همزیستی را طوری ترغیب می کردند که در نهایت امر اسلام راه نجات معرفی می گشت.

با ظهور امپراطوری اموی ها اسلام از قالب خصوصیت اسلامی خویش خارج گردیده و فرهنگ قبیلوی عربی جانشین فرهنگ اسلامی گشت. روی کار آمدن خاندان اموی در راس امور این سوال را نزد علمای اسلامی مطرح ساخت که صلاحیت تعبیر و تفسیر اسلام بر اساس قرآن و حدیث و تعیین تکلیف برای مسلمان ها در امور شخصی و مملکتی از صلاحیت کی ها بوده و شده می تواند؟ اموی ها برای اینکه خود را اولوالامر مسلمین جاه زده بتوانند شروع به ضرب سکه با نقش شعارهای اسلامی بنام خود بحیث خلیفه المسلمین یا امیر المومنین و اعمار عبادتگاه ها از قبیل مسجد اقصی در بیت المقدس نمودند. زمامداری اموی ها از جمله شخصی بنام عبدالمالک بر خلاف اصول اسلامی خود را برگزیده خدا و حامی دین اسلام معرفی کردند.

در چنین یک وضعیت است که علمای سنی مذهب تلاش می کنند ارشادات شفاهی اسلامی را زیر نظر و به سفارش زمامداران اموی بشکل تحریری در آورده و آن را برای نسل های آینده انتقال دهند. از نگاه این گروه، مهمترین نقش و رسالت علما معرفی اصول، شیوه و مراسم ادای مذهبی، و تعیین محک برای گفتار و کردار یک مسلمان متدین در اولویت کارها قرار گرفت. از جمله اینکه مثلا یک مسلمان حین خالی کردن باد معده باید پشت را بسمت حرکت باد قرار دهد. سعی بلیغ این گروه این بود که شیوه زندگی و نشست و برخاست یک مسلمان را با شیوه زندگی و نشست و برخاست پیغمبر مطابق تعبیر و تفسیر سردمداران اموی عیار سازند. فکر و ذکر این گروه معطوف به شیوه عبادت مسلمان ها، دادن صدقه و خیرات، شیوه پوشیدن لباس، آداب معاشرت، کدام کردار و گفتار یک مسلمان قریب به تقواست، شیوه و مراسم ازدواج بین مسلمان ها، شروط و اصول جدایی یا طلاق بین زن و شوهر، حق میراث، عقد و ایفای قرارداد، و سایر موضوعات و تکلیف ها در بخش زندگی اجتماعی و خانوادگی، گردید. در حالیکه پیغمبر امور را بسبک مکرو (Macro-management) اداره می کرد ولی اموی خود را مشغول مایکرو (Micro-Management) اداره ساختند.

شمار دیگر از این علما وقت و نیروی خویش را وقف مطالعه در مورد فلسفه دینی کردند. از نگاه این گروه ایمان چیست؟‌ معرفی محک غرض تفکیک ایمان اصل از ایمان باطل، تعریف و معرفی پدیده خدا و تحقیق و تفحص در مورد زندگی بعد از مرگ و روز قیامت نمودند. در مورد آنانی که می خواستند زندگی بعد از مرگ را بدانند این سوال مطرح می گردد که این کار به چه شکل ممکن می گردد زیرا تحقیق در مورد یک موضوع بر اساس گفت و شنود با شخص مورد نظر که این کار را تجربه کرده باشد صورت می گیرد. تا بحال هیچ مرده ای در غل و زنجیر پای و سر سوخته از دوزخ و هیچ مسلمان متدین با حور و غلمان در بغل از بهشت بر نگشته که در مورد زندگی بعد از مرگ تحقیق صورت داده شود.

شمار دیگر با دنیای حقیقی خدا حافظی کرده و دل به دریا زده به دنیای خیال و خواب رفته و فلسفه عرفان و تصوف را مطرح ساختند. خط فاصل بین مسلمان ها و غیر مسلمان ها در دوران زمامداری اموی ها مقرر گشت که تا امروز ادامه دارد. این خط فاصل خط سرخ معرفی گشت که گذشت و تخطی از آن به قیمت جان تخطی گر تمام می شد. از این جاست که رسالت اسلام به یک رسالت خونچکان بدل می گردد. حلم و صبوری و شکیبایی پیغمبر اسلام بیش از این واقعیت نداشته و صرف و صرف یک خیال و خواب می گردد که در اشعار و گفتار شاعران زمینه تبارز داشته ولی عملی شدن آن به ناممکنات مبدل می گردد. اینکه طالبان در دوران زمامداری خویش بالای کابل (۱۹۹۶ – ۲۰۰۱م) هندو ها و سیک ها را مکلف به پوشیدن علایم مشخص سر شانه می ساختند تا از مسلمان ها فرق گردند، سنت و شیوه اداره یزید سردمدار رژیم اموی ها بود و هیچ ربطی به سنت پیغمبر و تعالیم قرآن ندارد.

همزمان شیعه مذهب ها بالای باور و عقیده خویش تاکید کرده و زعامت و خلافت مسلمین را حق انحصاری اولاده علی و فاطمه دختر پیغمبر دانسته و زمامداران اموی را غاصب قلمداد می کردند. این ذهنیت شیعه ها عکس العمل تولید کرده و زمامداران اموی را نسبت بخود تحریک می کردند. شیعه ها موازی به خلفای اموی و رعایای شان اصول و محک های مشخص بخود را تدوین و تصویب نموده معرفی می کردند که در اکثر موارد با موازین خلفای اموی در تقابل قرار می گرفت. در حالیکه اساس شناخت سنی مذهب ها از اسلام به پیروی از خلفای اموی طیف وسیعی از آدم ها را در بر می گرفت ولی شیعه مذهب ها مثلا حاضر نبودند گفتار و کردار ابوبکر و عمر و عثمان را سند در مورد سنت پیغمبر و تفسیر و تعبیر شان را تفسیر و تعبیر بجا از قرآن قبول نمایند. در اینجا است که مخالفت ها شکل عقیدتی و مذهبی بخود گرفته و زمینه ساز بسا تباهی ها و خونخواهی ها بین پیروان مذاهب مختلف در اسلام می گردد.

بین قرون اول و سوم، معرفی اسلام از یک منبع و سند واحد که یک قرایت از قرآن باشد صورت نمی گرفت. تعبیر و تفسیر قرآن و معرفی اسلام از زوایا و نگاه های مختلف صورت می گرفت. هر مسلمان از عین آیت قرآن معنی و مفهوم خود را استحصال نموده و بالای آن تاکید می کرد. در مورد وضو یک آیه در قرآن است. وقتی سنی ها این آیه را می خواندند باین نتیجه می رسیدند که حین وضو پای باید شسته شود ولی شیعه ها عین آیه را با تعبیر و تفسیر دیگر از دستور زبان عربی خوانده باین نتیجه می رسیدند که حین وضو پای باید مسح کردد. دستور زبان نیز شامل علوم مثبته نیست که سه ضرب پنج پانزده گردد. تعبیر و تفسیر دستور زبان عربی تابع فورمول ازبیکی می گردد:
هر کله بیر خیال!
مسلمان ها هم از قرآن بیر خیال ازبیکی درست کردند.

بالاخره وقتی سرنوشت اسلام در افغانستان در دست عبدالرحمن بارکزایی، چوکره انگلیس، قرار می گیرد، وی از اسلام چیزی ساخت که تعجب و حیرت بی سابقه را بر انگیخت. عبدالرحمن برای اینکه خود را بالای جغرافیای افغانستان در دفاع از منافع انگلیس ها تحمیل توانسته باشد، از اقوام و قبایل پشتون طالب کمک می گردد. برای اینکه پشتون ها را از خود خوش ساخته باشد، وی فتوا می دهد چون پشتون ها مسلمانان خوب اند بناء فرهنگ و رسم و رواج پشتون ها، پشتونولی، کلا اسلامی است. اقوام و قبایل پشتون به یک عجیب نعمت الهی توفیق حاصل می نمایند. بیش از یک لک پشتون های غلزی زیر فرمان عبدالرحمن بارکزایی برای فتح هزاره ها بسیج می گردند. بر اساس فتوای عبدالرحمن سر مردان هزاره مال عبدالرحمن و زن و دختر هزاره ها غنیمت جنگی پشتون های غلزی باشند!

اینکه امروز طالبان تلاش دارند یک اسلام سوچه را بالای ساکنین افغانستان تحمیل نماید، این اسلام سوچه چیزی جز تحمیل فرهنگ قبیلوی و بدوی پشتون ها به پیروی از عبدالرحمن بارکزی در خدمت باداران خارجی نیست.

عبدالحمید


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
پشتونوالی
فرهنگ دین
نظرات بینندگان:

>>>   طالب باید این ارمان را بگور ببرد مردم افغانستان از حق زندگی خود دفاع میکنند

>>>   کاملادقیق وبجا فرمودید

>>>   قال رسول الله (ص) : الحكمةُ ضالّة المؤمن يأخُذُها أينما وَجَدَها.
امير المؤمنين على بن ابيطالب : الحكمةُ ضالّة المؤمن فَطلبوها و لَو عند المشرك و لَو من اهل النفاق.
بد ترين انسانها از نظر قرآن ، مشرك و منافق است ولى با اين حال اميرالمومنين على با پيروى از دستور پيامبر ، ميگويد : سخنان منطقى و حكمت آميز و مصلحت آور را بپذيريد حتى اگر از دهان مشرك و منافق باشد و همين قانون به قول آقاى ويل دورانت ، تمدن بزرگ اسلامى يا Islamic golden age را به وجود آورد. و اما در باره طالبان اين اخلاف صالح خوارج و وارثان برحق اموى و عباسى بهتر است حديثى از خود اشرف انبياء را بياورم.
قال رسول الله ( ص ) : سَوفَ يأتي زَمنٌ على الناس لا يَبقي فيه من الاسلام إلاّ إسمه و لا من القرآن الا رسمه ، و أنّ مساجدهم عامرةٌ و لكنّها خرابٌ من الهدى. علماؤهم شَرٌّ من تحت أديم السّماء ، مِنهم تخرج الفتنة و فيهم تَعود.
پيامبر گفت : به زودى زمانى خواهد آمد كه از اسلام غير از نام ، چيزى باقى نمى ماند و از قرآن غير از خط چيزى نمى ماند، مساجد آنها از نظر معمارى ، آباد و مُزَيَّن است اما از هدايت گرى و راهنمايى ، خراب و ويران است. علماى آنها بدترين مردمانى هستند كه در زير آسمان زندگى كرده اند ، فتنه از آنها ( ملا هاى آخرالزمان ) بر مى خيزد و به آنها بر ميگردد.
و اما جناب عبدالحميد خان !
اين بار حق مطلب را ادا كرده ايد . روشنفكر به كسى ميگويند كه اصول و ارزشهاى پذيرفته شده اى يك ملت را به ديده تحقير و تمسخر نبيند. درست است كه فعلا ما مردم بيسواد هستيم. دانشگاه هاى آكسفورد و كمبريج و سوربن را كه هيچ حتى دانشگاه كابل را از ما دريغ كردند. آرى اين استعمار غربى و استكبار قومى و صد البته نفاق و بد ديانتى خود ما ، ما را در جهل و بيسوادى نگه داشته است اما من بيسواد ، آدم هستم ، درك دارم ، فهم و شعور دارم و قدرت تجزيه و تحليل دارم و زمانى صاحب فرهنگ و تمدن بودم. يك ضرب المثل فارسى درى ميگويد : ديوانه هم در كار خود هوشيار هست. من اين اصول و ارزش را يعنى دين اسلام و مذهب شيعه را در كمال صحت عقل و سلامت مزاج و در اوج قدرت و اقتدار ( شنسب و غوريان ) پذيرفته ام. روشنفكر نماى دين گريز و اسلام ستيز هزاره در حدى نيست كه بخواهد ، اصول و ارزش هاى مرا به باد تمسخر بگيرد.
عبدالحميد خان !
ما به روشنفكرانى چون شما ، ارزش و احترام داريم. مگر كله هزاره را مار كَنده است كه روشنفكران خو را از خود برنجاند ؟
آجه از دايرنگى

>>>   با پیشانی باز پذیرفتند !!!
هزاران مردو زن پیرو چجوان گشته اسیر برده غلام شد از خون مردم آسیاب رابه چرخش اوردند آیا لاین به معغنی پیشانی باز است ؟؟؟؟
محترم عبدالحمید صاحب لطفا تاریخ فتوح البلدان وتاریخ طبریرا بخوانید تا حقیقت را بدانید


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است