تاریخ انتشار: ۱۴:۳۲ ۱۳۹۹/۷/۱ | کد خبر: 164894 | منبع: | پرینت |
جضرت پیغمبر با سعه صدر و پیروی از اصول سیکولاریزم اسلام را پیروز ساخت!
طالبان تروریست چرا بر اساس فقه حنفی مسلمان شده نمی توانند؟
اختلافات بین مسلمین در دوران پیغمبر بشکل بالقوه با حدت و شدت موجود بود ولی از اثر درایت و سعه صدر شخص وی زمینه ظهور پیدا نمی کرد. از این نگاه پیغمبر را می توان بزرگترین شخصیت سیاسی در ادبیات امروزی معرفی کرد. بعد از رحلت پیغمبر اختلافات شدید بین آن عده از قریشی ها که با پیغمبر بصوب مدینه مهاجرت کردند، آن هایی که در مدینه اسلام را پذیرا گردیده و بحیث گروه انصار از پیغمبر و همراهانش پذیرایی کردند، آنهایی که قرآن را بحیث آیات منزل الهی و محمد را بحیث پیغمبر برحق قبول کردند و آنهایی که در زمره امت پیغمبر در آمدند، بروز کرد.
قابل یادهانیست که شماری از یهودی های مدینه نیز اسلام آوردند. همچنان شماری از سران قبایل خارج از قبیله قریش و مردم مدینه اسلام را پذیرفتند. سران قریش نیز تا آخرین لحظات علیه رسالت هم وطن خویش محمد بحیث پیغمبر ایستادگی کرده و قریشی ها آخرین گروهی بودند که بعد از فتح مکه در سال ۶۳۰ هشت سال بعد از بعثت اسلام آوردند. اسلام آوردن اکثریت این گروه های مختلف و متضاد ظاهری بود. اما باز هم بر اساس شکیبایی و حلم پیغمبر مسلمان قلمداد می گشتند. بعبارت دیگر بیعت اکثریت مطلق بر اساس شیوه برخورد محمد با این گروه بود که بعد از رحلت پیغمبر این شیوه برخورد در شان و ظرفیت جانشینانش نبود.
با پیشرفت و گذشت هر روز شعاع فتوحات اسلامی افزایش می یافت و این وسعت از یک طرف معنی و مفهوم اسلام آوردن کفار بود ولی همزمان زمینه ساز بروز اختلافات بالقوه نیز بود که احتمال تبدیل این اختلافات بالقوه باختلافات بالفعل متصور بود و یک جرقه باعث درگیری آتش می گشت. اسلام آوردن اقوام و قبایل به معنی نفی شیوه زندگی بدوی و تسلیمی به شیوه زندگی قبیله فاتح بود. همین تسلیمی خود باعث عقده ها می گشت. تسلیمی ها که شامل قبایل بدوی، یهودها و عیسوی ها می گشتند، از طرف پیغمبر با پیشانی باز استقبال می گشتند. محمد به همین اکتفا می کرد که هر یک از این تسلیمی ها به وحدانیت خدا و پیغمبری وی مقر باشد. این ها در اجرای مراسم مذهبی و عنعنوی خویش آزاد بودند. پیغمبر یک شبه دستور نمی داد که این تسلیمی ها ختنه گردند. سعه صدر پیغمبر در اسلام آوردن این مردم تاثیر بسزایی داشت. از همان وقت اسلام از دو نگاه تعبیر و تفسیر می گشت. برای شماری اسلام آوردن یک شیوه زندگی بود و برای دیگران یک ایتلاف سیاسی بین قبایل مختلف بخاطر اهدافی که در آینده باید به آن برسند، بود. پیغمبر این دو طرز دید را گرفته و در حرف و عمل خویش ثابت می ساخت که فرقی بین کلمه گویان محمد نیست.
بحیث یک اصل پذیرفته شده در قالب علوم بشرشناسی و جامعه شناسی هر پدیده مراحل مختلف را طی می نماید. یک آدم از مادر تولد می گردد، رشد می کند تا به مرحله بلوغ برسد، بعد از بلوغ بسوی کهولت تمایل نموده و تا به مرحله نابودی پیش می رود. عین پروسه در مورد یک پدیده مذهبی، سیاسی و اجتماعی نیز صدق می کند. عیسویت و یهودیت متولد گشتند، رشد کردند و بالاخره بجایی رسیدند که باید راه را برای تولد یک دنیای دیگر و دوران دیگر خالی سازند. ظهور پیغمبر اسلام در تاریخ بر اساس همین اصل صورت گرفت. عیسوی ها و یهودها، خوب یا خراب، نقش در حیات اجتماعی و سیاسی ایفا کردند و به مرحله ای رسید که باید جای برای ظهور اسلام خالی می کرد.
بزرگترین اختلافی که بین مسلمان ها بعد از رحلت پیغمبر ظهور کرد تعیین جانشینی پیغمبر بود. گروهی که در تاریخ اسلام بنام سنی مذهب ها مشهور گشتند این رسالت خطیر را خواستند با ایجاد خلافت و انتخاب خلیفه از طریق اجماع امت حل و فصل سازند. گروه دیگر باین باور بودند که رسالت پیغمبر و اولاده پیغمبر یک تحفه و لطف الهی است و کسی بجز پیغمبر و علی و نسل پیغمبر شایستگی و اهلیت جانشینی پیغمبر را ندارند. این دو طرز دید شکاف عمیقی را در دنیای اسلام خلق کرد که با گذشت هر روز این زخم خون چکانتر از روز گذشته خود را تبارز داد. این اختلافات زمانی عمیقتر گشت که خلافت و مقام و منصب دنیوی مطرح گشته و خلفای اموی و عباسی این اختلافات را بخاطر استحکام پایه های قدرت دامن زده و توجهات را از اصل به فروعات معطوف می ساخت و نزاع های شیعه و سنی را دامن می زدند. ده قرن بعد انگلیس ها از این تاکتیک استفاده کرده و برای تسخیر کشورهای اسلامی به دامن زدن اختلافات مذهبی متوسل گشتند. بین دوران خلافت عباسی ها و انگلیس ها کشورهای اسلامی تحت قانون اساسی چنگیز کبیر بنام یاسا بدون اختلافات مذهبی و قومی برای هفت قرن (قرن ۱۳ – اوایل قرن ۲۰) آبرومندانه و برادروار بسر بردند.
یک قرن بعد از رحلت پیغمبر یک قشر تازه و جوان مسلمان ها از اسلام یک مضمون تازه تیار کردند. شماری بالای گفتار و کردار پیغمبر زیر عنوان حدیث پیغمبر تاکید کرده و آن را اسلام جاه می زدند و عده دیگر آیات قرآن را اصل قرار داده کردار و گفتار پیغمبر را که بنام حدیث یاد می گردد در مرتبت ثانوی قرار می دادند. این گند و بوی امروز از تبلیغات جناب شفیع عیار از انترنت از قاره امریکا بین شخص شفیع عیار و مخالفین وی بخوبی حس می گردد. در حالی که شفیع عیار قرآن را اساس قرارداده و حدیث پیغمبر را در مرتبت ثانوی قرار می دهد ولی چلی ها و ملاهای وهابی و دیوبندی شفیع عیار را به کفر متهم ساخته و حکم صادر می کنند. آنهایی که خواستار رجحت قرآن بالای حدیث می باشند استدلال شان این است که استخراج تعبیر و تفسیر از قرآن که با نیازمندی های روزمره مسلمان ها همنوایی داشته باشد و آنهم توسط آنهایی که ملبس به تقوا و پرهیزگاری بوده و نسبت به خدا مقرب است، سهلتر از پیروی از حدیث است زیرا آنقدر جعلیات زیر نام حدیث در اسلام صورت گرفته است که تشخیص حدیث اصل از بدل ناممکنات گردیده است.
عملی سازی این ذهنیت نیز سبب نفاق و شقاق بین مسلمان ها گردیده و هر یک شیوه و تعبیر و تفسیر خود از حرکت بسوی هدف را ارایه می دارند. چیزی که در فرهنگ اسلامی دیده نمی شود و باعث تمام این همه بدبختی ها و نفاق و شقاق می گردد، فرهنگ همزیستی در اسلام نیست. در حالیکه مسلمان ها بالای اختلافات خویش زیاد تاکید دارند ولی کمتر بالای اشتراکات خویش تمرکز می دارند. اگر قرآن مطالعه گردد قسمت اعظم قرآن تاکید بالای وحدت نی تنها بین مسلمان هاست بلکه بالای اشتراکات بشری پیرو مذاهب مختلف تاکید صورت می گیرد و پیغمبر نیز تابع این اصل قرار می گرفت ولی مسلمان ها این آیات را نادیده گرفته وبالای اختلافات ناچیز تاکید دارند و همین کار بدبختی و تباهی مسلمان ها را سبب گردیده است. یگانه دوره ایکه مسلمان ها در اخوت و برادری با همدیگر زیستند، زندگی زیر یاسای چنگیزی در دوران اشغال مغول ها بود. مسلمان ها برای هفت قرن زیر سلطه مغول ها به پیروی از یاسای چنگیزی برادر وار زیستند. در قرن هجده پای استعمار انگلیس وارد شبه قاره هند می گردد. انگلیس ها با احیای نفاق و شقاق زیر شعار اسلام تا توانست بین مسلمانان نفاق افکنی کردند تا زمینه سلطه خویش را بالای کشورهای اسلامی سهلتر ساخته باشد.
حتی تا یک قرن بعد از فوت پیغمبر اختلافات بزرگ بین مسلمان ها و غیر مسلمانان نبود. در دوران پیغمبر هر کلمه گوی پیغمبر مصوون بود و کلمه هم واضح بود. هر کس به وحدانیت خدا و رسالت محمد بحیث پیغمبر (لا اله الاالله محمد الرسول الله ) مقر بود مسلمان تلقی می گشت. امروز شرورهایی که زیر نام مجاهد و طالب و داعش ادعای مسلمانی دارند که اگر یک شخص به وحدانیت خدا و رسالت محمد بحیث پیغمبر اقرار هم کند، بخاطر تعلقات قومی خویش مسلمان شده نمی تواند. مثلا طالبان و مجاهدین غلزی هرگز هزاره های شیعه مذهب را مسلمان قبول نمی توانند. حتی هزاره های سنی مذهب را سنی قبول نمی توانند. ذهنیت این گروهک ها در مورد هزاره ثابت است که هزاره ها باید شیعه مذهب باشند. در دوران پیغمبر و یک قرن بعد از آن عیسوی ها و یهودها بخاطری محترم شمرده می شدند که معتقد به خدا بوده و به رسالت فرشته ها و پیغمبران مرسل مقر بودند، به قیامت باورمند بودند. در این وقت تاکید بالای تشابهات بود. قرآن نیز بالای رسالت موسی و عیسی تاکید نموده و موسویان و عیسویان را بندگان خدا قلمداد می کرد. قسمت اعظم قرآن بر گرفته شده از آیات تورات و انجیل است.
تا قرن دوم هجری پیروان مذهب مختلف در مراسم مذهبی همدیگر شرکت کرده و رابطه اجتماعی بشکل عادی برقرار بود. داد و ستد تجارتی بین پیروان و هواخواهان مذاهب مختلف بصورت عادی صورت می گرفت. هر کس در عبادات روزمره خویش آزاد بوده و بسبک و شیوه خود مراسم مذهبی شان را صورت می دادند. دختران و پسرهای مسلمان طور دلخواه با پیروان مذاهب دیگر ازدواج می کردند. این پروسه در قالب علوم بشری امروزی بنام اسملشن (assimilation) معروف است. در اکثر موارد مسلمان ها و عیسوی ها در یک محل عبادت می کردند. ملای عیسوی مورد قبول و تایید مسلمان ها و ملای مسلمان ها مورد قبول و تایید عیسوی ها در اجرای مراسم بود. تلاش هم این بود که تاکید بالای اشتراکات صورت گرفته و از دامن زدن اختلافات نی تنها خود داری صورت گیرد بلکه اختلافات مذهبی همدیگر احترام می گشت. خلفای صدر اسلام تلاش داشتند ثابت سازند که بحیث زمامدار تمام اتباع زیر سلطه شان بدون در نظرگرفتن تعلقات مذهبی شان از قبیل عیسوی، یهودی و زردشتی عمل نمایند. سعی بلیغ بخرچ داده می شد تا رضایت پیروان مذاهب مختلف از طریق حرمت گذاری به عقاید شان تامین گردد.
فقیه حنفی اسلام را ساده ساخته و هر کس به زبان لا اله الا الله و محمد الرسول الله بگوید مسلمان قبول می گردد ولی طالبان تروریست که در ظاهر خود را پیرو اصول فقه حنفی جا می زنند هزاره ها را بخاطر هزاره بودن شان مسلمان قبول ندارند و مسایل قومی را مطرح می سازند که در اسلام حنفی مذهب ها جای ندارد.
عبدالحمید
>>> طالبان از اسلام تیغ آدمکشی جور کرده اند تا بیشتر از امریکا دالر بگیرند و در قاچاق مواد مخدر با سی آی ای و آی اس آی شریک باشند. قاتل و مافیای موادمخدر مسلمان نیست که بمذهب حنفی اعتقاد داشته باشد. طالب به دالر و تریاک و کشتار اعتقاد دارد.
>>> الحكمة ضالة المؤمن يأخذ ها أينما وَجَدَها.
سخنان عقلانى و منطقى و حكمت آميز را بشنويد حتى اگر از دهان مشرك و منافق باشد. و يا حتى از چنگيز و ياسا باشد.
جناب عبدالحميد خان !
عدل و انصاف را در گفتار و نوشتار خود لطفا رعايت كنيد و گرنه مثل سازندگان ( پته خزانه ) با خزانه ى خالى و ساخته شده از گِل ، باعث افتخار و سربلندى قوم نخواهيد شد.
( كشور هاى اسلامى تحت قانون اساسى چنگيز كبير بنام ياسا بدون اختلافات مذهبى و قومى براى هفت قرن آبرو مندانه و برادر وار بسر بردند.)
اعقاب يا نواسه هاى چنگيز در تاريخ ما به نام " ايل خانان " ياد ميشوند. تكودار اولين ايل خانى بود كه با برگزيدن نام احمد بر خود ، مسلمان شد اما بلا فاصله توسط درباريان ايلخانى به شهادت رسيد تا اينكه غازان خان سلطان مقتدر ايلخانى ، اسلام را دين رسمى ايلخانان اعلام كرد. الجايتو پسر و جانشين غازان خان ، رسماً به مذهب شيعه گرويده بود. و اين شد كه ايلخانان مسلمان ، وابستگى سياسى خود را به خان خانان مغول در چين و رابطه معنوى خود با ياسا را براى هميشه قطع كردند.
ايلخانان بر اساس دستور قرآن و سنت شريف پيامبر اسلام ، بر ما مردمان حكومت ميكردند. در مسلمان بودن تيموريان هرات و گوركانيان هند ، هيچ شكى نيست.
صد حيف و هزار افسوس كه امويان و عباسيان از اسلام ، سوء استفاده هاى سياسى كردند. ولى با اين حال تسامح و تساهل يا آزادى عقيده و بيان اسلامى در زمان عباسيان به اوج خود رسيده بود. براى معلومات بيشتر و معتبر بايد به آثار علامه استاد مرتضى مطهرى مراجعه شود كه ايشان افغانى الاصل و هزاره نسب هستند.
با رعايت ادب و احترام :
شيما بلخى هستم
>>> با طالبان کاری ندارم. چون آنها به هچ دینی پای بند نیستند. یک طالب غنی یکی کرزی و یکی هم ملابرادر فقد فرق شان در کرسی است نه در کله. ولی هزاره ها هم کم از طالبان نیستند. این را هم باید بگویم که در افغانستان هچ قومی عاجز و بی ضرر وجود ندارد.
بدخشان
>>> طالب یک پروژه است و طالبان روبات های از قبل پروگرام شده اند.
چیزی به نام عقل و منطق را نمیشناسند.
طالب را فقط باید نابود کرد .
>>> من برای این حمید خان چند بار جواب نوشته ام و همیشه هم گفته ام که این تاریخ هارا خواب می بینیی؟؟؟ یا حداقل موخذ بده. خدا کند که بازهم سانسور نشود. بار آخر جوابی بود در تاریخ سازی خیالی او در باره شهید بلخی بود که من میتوانم تاریخ آنرا در موقف شاهد عینی (من زیر سقف همان خانه یی بزرگ شده ام که این گروه درآن گاه گاهی نشست داشتند) با تمام جزییات ناگفته آن بیان دارم.
در رابطه با این موضوع جواب مثل روز روشن است. من به سه زبان خارجی (لاتینی و سلاو) تسلط دارم و در فهمیدن زبان متکلم عربی ضرورت به ترجمان ندارم و با تاریخ وهابیسم از زمان سلطنت ظاهر آشنا شده ام و تاریخ دقیق آنرا بعدأ در زبان هایی دیگر نیز مطالعه کرده ام. اول باید بگویم که عربها (کلان کاران قبایل) مذهب حنفی را (که با منافع شان سازگار نبود) به بهانه عجمی بودن او با شافعی، مالکی و حنبلی تبدیل کردند.
دوم وهابیسم یک فرقه مفسد دست ساخته انگلیس است که از پیکر مسلمانان حنبلی جدا شده است مگر پیروان حنبلی آنان را قبول ندارند (طالبان چتلستانی وهابی اند و با حنفی هیچ رابطه ندارند)
"حتی تا یک قرن بعد از فوت پیغمبر اختلافات بزرگ بین مسلمان ها و غیر مسلمانان نبود"؟؟؟؟؟ آیا واقعه کربلا و اختلافات فاطمیون و......بحساب خودت وقایع و اختلافات کوچک قابل گذشت است؟؟؟!!!!
من مورخ نیستم بلکه محقق دررشته ساینس و انجنیری ام و بنأ از نوشتن بیشتر پرهیز میکنم زیرا برای ارایه موخذ وقت بیشتر کار دارم.
آزاده
>>> ععععععععععععععععععععععععججججججججججججججببببببببببببب !
- آيا آلمان ها به هيتلر نازيده اند كه تو به چنگيز مى نازى ؟
- آيا ايتاليايى ها به موسولينى نازيده اند كه تو به چنگيز مى نازى ؟
- آيا بشكه هاى فاسق و فاسد و بى غيرت و بى بخار نفت به يزيد ابن معاويه نازيده اند كه تو به چنگيز مى نازى ؟!
من براى افتخار كردن و عزت و اعتبار بخشيدن به هزاره ، فرهنگ و تمدن غوريان و شنسب پسر خورنگ را بر گزيده ام. تو هم جايگزين بهتر و با شرف تر از چنگيز براى هزاره پيدا كن.
آجه از دايرنگى
>>> قانون آساسی موجوده افغانستان به عنوان وثیقه ملی توسط دانشمندان، استادان پوهنتون ،علمای معتبر دینی،جامعه مدنی عم ازذکور واناث تدوین گردیده است.درقانون آساسی دومذاهب سنی وشیعه به عنوان مذاهب رسمی افغانستان شناخته شده است.
ریدی گل ازوزیرستان.
>>> به شیمای بلخی
عجب استاد مطهری افغانی بوده اونه از قوم هزاره
ولی پسرش علی مطهری که سالها نماینده مجلس ایران بوده چشمهای کاملا درشت دارند
هزاره ها چشم بادومی هستند
ولی علی مطهری و خود مرتضی مطهری چشمهای کاملا درشت دارند.البته شما که خداداد عزیزی رو هم هزاره میدونید.کلا هزاره ها قومی هستند که ادعا می کنند همیشه به آن ها ظلم شده و حقشان خورده شده و بیشترین خدمت رو به افغانستان کردند و وطن پرست هستند.ولی بیشترین مهاجرین افغان هزاره هستند.ولی وقتی یک هزاره چه در ورزش چه در علم موفق میشه نمیگن افتخار افغان میگن افتخار هزاره
>>> بلی قوم نژاد پرست
چشمی دورشت چشمی گوچگ
چشمی انسا نیت گدام است
عقاب بهترین چشم را دارد ولی لاشخوار وبی رحم
مار بهترین چشم را دارد زهری دارد نا علاج
بادام یکی از بهترین میوه ها است
اکر بی احترامی شود باچشم بیسار گپ ها بلد هستم
راجع با چشمی دروشت وگو چیگ
ژاپن چشمی گوچیگ علمی شان در کجا رسید است
>>> در أواخر قرن نوزدهم ميلادى وقتى نسل كشى هزاره هاى شيعه مذهب توسط عبدالرحمن خان فاشيست و نژاد پرست آغاز شد ، هزاره ها ناچار به فرار و كوچ اجبارى به كشور هاى همجوار از جمله ايران شدند. هزاره ها در محلات أطراف مشهد از جمله فريمان ( زادگاه استاد مطهرى ) ساكن شد. امروز هزاره ها در ايران و استان خراسان به بربرى يا خاورى مشهور شده اند. با وجود قوم پرستى ها و برترى طلبى هاى نژادى ، ازدواج و اختلاط بين اقوام و نژاد هاى مختلف ، صورت مى گرفته است و مى گيرد.
قزلباش هاى افغانستان كه بازماندگان سپاه صفويه و افشاريه در افغانستان هستند از تركها ، تركمن ها ، كرد ها و لر ها تشكيل شده بودند. امروزه بسيارى از قزلباش ها كه با هزاره مخلوط شده اند ، چشم بادامى شده اند و بر عكس هزاره صاحب چشم هاى كلان يا به قول جنابعالى چشم درشت شده است. بيشتر سادات قريشى هاشمى در اثر اختلاط با هزاره ها، چشم بادامى شده اند. تركمن هاى ايرانى كه اصالتا چشم بادامى هستند ، با ازدواج با ايرانى از نعمت چشمان درشت برخوردار شده اند.( چشم درشت از منظر نژاد پرست يعنى بالا ترين نعمت ) نمونه اش سردار آزمون.
افغانستانى الاصل بودن استاد مرتضى مطهرى بر نويسندگان و تاريخ دانانان ايرانى به خصوص بر سياستمداران و سياست بازان ايرانى مثل روز ، روشن است. امروز هم تذكره نويسان ايرانى اندر احوالات شيخ بهايى ( غمت در نهان خانه دل نشيند ) مى نويسند كه ايشان اصالتا عرب و اهل جبل عامل لبنان بوده اند.
- آيا درشتى چشمانش باعث شده است كه اصل و نسب اش را كتمان نكنند ؟
روحانيون سادات در ايران براى نشان دادن سيادت عربى قريشى خود ، عمامه هاى سياه بر سر مى گذارند.
- آيا درشتى چشمان شان باعث شده است كه اصل و نسب خود را آشكار كنند ؟
- راستى ! خداداد عزيزى ، شاخ دارد يا سم كه هزاره ندارد ؟
يكى از آشنايان ما نقل ميكرد كه روزى يك ملاى ترك ايرانى از برتر بودن سلمان فارسى ( رض ) بر اصحاب ديگر ، رجز خوانى ميكرد. ملاى تركتبار ديگرى از كشور تركيه گفت : ساكت باش ! سلمان فارس بود نه ترك.
چشم ! من ساكت ميشوم اما هيچ خبر داريد كه :
- اوزبكستان هر ساله ابو ريحان بيرونى را با چشمان بادامى و چهره اوزبكى ، تجليل و تعظيم ميكند آنهم با حضور نمايندگان ايران و جهان و سازمان يونسكو ؟
- تصوير فارابى با چشمان بادامى و چهره قزاقى بر روى اسكناس قزاقستان ، ضبط و ثبت شده است ؟
- تاجيكستان تصوير رودكى پدر شعر و ادب پارسى را بر روى اسكناس خود ، چاپ و جهانى كرده است ؟
- تركيه با چاپ عكس مولانا جلال الدين بلخى بر روى پول خود ، مولانا را به جهان معرفى كرده است ؟
نكته : مادر كلانم خدا بيامرز هميشه زمزمه ميكرد :
شيعه شير دَرَه ، على وارى پير دَرَه. يعنى براى شيعه همين يك افتخار تاقيام قيامت بس است كه پير و پيشوايى چون على بن ابيطالب دارد. و من به حقانيت و حق غصب شده اى پير و پيشوايم على بن ابيطالب قسم ميخورم كه قصد و نيت قوم پرستى و فخر فروشى نداشتم و ندارم و از خدا ميخواهم كه هرگز نداشته باشم. هميشه در گوش فرزندانم اين اشعار علامه اقبال لاهورى را زمزمه ميكنم :
از حجاز و چين و ايرانيم ما ** شبنم يك صبح خندانيم ما
چون گل صد برگ ما را بو يكيست. ** اوست جان اين نظام و او يكيست
شيما بلخى
>>> به شیمای بلخی
عزیز جان متاسفانه هزاره ها بسیار نازک نارنجی هستند و زود به خودشون می گیرند
وگرنه مرا جه حاصل به چشم درشت و باریک
من از شما که هزاره هستی میپرسم که آیا هزاره همه رو نژاد پرست خطاب میکنید یا نه؟
اولا که غلط کرده کسی تو ایران بربر بگه به شما
ولی هزاره همانطور که گفتم اگر یک افتخار علمی یاورزشی بیارند نمیگن افتخار افغانستان بلکه میگن افتخار هزاره دیدم که میگم نمونه اش تو کامنت خودت که باز بعد از گفتن افغان بودن مطهری گفتی هزاره نسب هستش
ولی شما نمیخوای باور کنی که هزاره ها قوم پرستند
>>> به شیما بلخی
در ادامه کامنت قبل موردی که میخوام مطرح کنم اینه که اکثریت هزاره ها در افغانستان و در ایران بقیه رو به نژاد پرستی و قوم پرستی می کنند
مخصوصا در ایران این رو میخوان جا بندازن
در صورتیکه ایرانیان وطن پرستند هستند بدجور
ایران با داشتن اقوام بسیار زیاد فارس ترک کرد لر بختیاری مازنی گیلکی بلوچ ترکمن تاجیک عرب آذری طالشی و... قوم پرستی نداره چرا؟ چون وطن پرست هستند وایران واسمون مهمه
ولی هزاره کوره خود بینای دیگران در هزاره قوم پرستی خیلی خیلی زیاده.
وگرنه خداداد خودش گفت با افتخار ایرانیم
>>> به شیما بلخی
واقعیتها رو بپذیرید و بقیه رو متهم نکنید
همانطور که گفتم من بسیار زیاد دیدم مثلا روح الله نیکپا هزاره نمیگفتند افتخار افغانستان می گفتند افتخار هزاره
قوم پرستی در هزاره زیاد شده در صورتیکه پشتون ها رو قومگرا خطاب میکنید
ولی نسل جدید تحصیل کرده و روشنفکر پشتون به سرعت فاصله میگیرند از فومیت گرایی ولی بر عکس نسل جدید هزاره به شدت به سمت قومیت گرایی پیش می رود و اگر به یک هزاره انتقاد کنی بقیه رو به نژاد پرستی متهم میکنند
گفتم که کور خود بینای دیگران
>>> ببخشيد وطندار !
گمان كردم ايرانى هستيد آنهم از نوع از ما بهتران
به هر حال من به حقانيت پير و پيشواى خود قسم ياد كردم كه قصد و نيت قوم پرستى نداشتم و ندارم. مشكل از خود شما هست كه غير از چشمان درشت نه قسم را باور داريد و نه پير و پيشوا را.
در آخر اى دو صد لعنت بر دنياى مجازى كه در آن مرد خود را زن مى نماياند و زن خود را مرد. افغانى خود را ايرانى معرفى ميكند و ايرانى خود را خسرو پرويز.
شيما بلخى
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است