لیبرالیسم و سوسیالیسم (6)
پس از شکست فاجعه کمون پاریس 1871 که شورش کمون های کارگری سوسیالیستی علیه سرمایه را آورد و سرکوب خونین شد، مارکس انترناسونالیسم را از اروپا به امریکا منتقل کرد 
تاریخ انتشار:   ۱۰:۴۳    ۱۳۹۹/۶/۳۱ کد خبر: 164881 منبع: پرینت

فرا رسیدن موج نوین آزادیخواهی سوسیالیسم؛ انقلاب صنعتی انگلستان {1769} که جیمزوات انگلیسی مخترع فشار بخار آب که چرخه های ماشین آلات سرمایه داری را به گردش آورد در آن نقش اصلی بازی کرده است، فصل جدید حیات روایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و جنبش اصلاح دینی را در اواخر قرن هیجدهم و اویل قرن نوزدهم، در اروپای آن زمان کشور و آزادی های نیم بند و فضای سیاسی نسبتاً باز نقد و اعتراض و سپس جنبش های آزادیخواهی و انقلاب فرانسه 1793 را آورد.

در امتداد این تغییرات در قرن نوزدهم و به ویژه در سال 1848 که به سال انقلابات و قیام ها در اروپا شهرت دارد که با انتشار رساله «مانیفیست کمونیست» و قیام های پشت در پشت شکست و پیروزی از جمله قیام های لهستان، {بر ضد پروس-آلمان} و مجارستان {قیام های ملی مجاستان «لاپوش کوشوت» بر ضد اتریش}، قیام مردم فرانسه {بر ضد لویی بنا پارت در سال 1848} و قیام مردم آلمان {به رهبری اوتوفن بسمارک 1886 بر ضد انگلستان و اتریش و فرانسه} و جوش خروش روح ناسیونالیسم برای بدست آوردن دوباره هویت گم شده مردم تحت قیمومت و مردم تحت فشار استبداد دیکتاتوری سلاطین و پادشاهان تاج طلا که جامه مسیحیت و تقدس روحانی هم می پوشیدند همراه است و فرار سیدن موج جدید آزادیخواهی سیوسیالیسم که غیر از موج آزادی خواهی لبیرال و لبیرالیسم است.

موج نوین آزدیخواهی سیوسیالیسم انقلابی که شمشیر آزادی و آزادیخواهی برضد آزادی و آزادخواهی لبیرال و لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی احزاب راست و چپ سویالیست های دموکرات کشیده و با تیغ شعار آزادی خواهی «دیکتاتوری پرولتاریا» و بر اندازی سیتم سرمایه داری و مالکیت خصوصی بر ابزار و برگرداندن مال مردم یعنی وسابل تولید زمین و ماشین آلات و فاریکه ها و جنگلات و دریا ها و چراگاه و معادن-یعنی ثروت های دزدی شده از مردم دوباره به صاحبان اصلی آن-یعنی مردم و اشتراکی شدن تمام ثروت های اجتماعی و کار کردن جمعی در سرود آزادی از چرخه ی ظلم ناروای دزدان تاریخ، بر روی زمین و در فابریکه ها و بدنه تمام نظام سوسیالیستی و نظارت مردمی از پایین به بالا در شوراهای مردمی بر تولید و توزیع فرآورده های تولیدی و تقسیم ثروت اجتماعی در تعادل اقتصادی میان همه عادلانه بر اصل نیروی کاری که صرف تولید می کنند و در مرتبه عالی تر گذر به سوی فاز بالای سوسیالیسم-یعنی کمونیسم-یعنی جامعه آزاد از دولت، پولیس، جنگ و زندان و قضا و قانون و آزاد از زنجیره قیود که در طول تاریخ بدست و پای کارگران، دهقانان، زحمتکشان و همه نیروی کار بشری که ظالمان جباران-دزدان در طول هزاره ها نسل اندر نسل بسته بودند. در وجود خانواده های مافیایی پر ثروت الیگارشی مالی از طریق لشکر بانک ها و شرکت ها چرخه بازار اقتصادی ظلم عریان را می چرخاندند چرخاندنی.

البته، نذکار این مطلب ضروری است که هر چند انقلاب صنعتی تکان بزرگ را در قلمرو حیات اقتصادی و اجتماعی سیاسی اروپا و جهان بشری به وجود آورد. اختراع چرخه های ماشین بخار و ذعال سنگ و سپس اختراع فن ماشین آلات برقی و فناور های تسلیحات نظامی و فرآورده های تکنالوژی تلفن، تلگرام، فلکس و سایر فرآوده های صنعتی و انترنیتی سیمای حیات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بشر را برای همیشه تغییر داد و فصل جدید اختراعات و اکتشافات علمی را رقم زد و انقلاب فکری داروینی را آورد و دل بی خدایان را شاد و خندان و سر مست نیشه فراری ساختن خدا، آدم و حوا و شیطان، فارغ بال براپشت جد اعلی شان انسان نمای نیندرتال پشمالو هوموساپین هایی افریقایی یکصد هزار سال پیش نشاند و از این طلسم داستان ها، اما و صداما جنبش آزادیخواهی و عدالت و برابری خواهی و همچنان روح فلسفی و علمی و ادبی و فرهنگی و مذهبی مردمان و اقوام و ملل جهان نه تنها قدیمی تر و اصیل تر از انقلاب صنعتی است بلکه فیلسوفان، علما ادبیاتی ها، هنرمندان و شعرا و موسیقی دانان مردم نهاد مترقی صاحبان افکار بزرگ با ارایه تئوری های بزرگ و افکارنو آزادیخواهانه روح ملت ها و مردمان را در جوامع بشری سیر آب ساخته و به وجد و ذوق و شور و هیجان و عصیان و انقلاب های خونین به پرواز به سوی آزادی آورده است.
اندیشه تایع چرخه صنعت و اقتصاد نیست. پرواز اندیشه سریعتر از پرواز نور است.

انقلاب صنعتی هر چند فصل اقتصاد تولیدی-ماشین آلات صنعتی را آود و سیمایی حیات اروپایی را تغییر داد و طبقه جدید سرمایه داری شهری صاحبان مالکیت خصوصی ابزار تولیدی را با حکومت های دموکراسی پارلمانی و انتخابات آورد و آسیاب برقی سرمایه داری را جانشین آسیاب آبی نظام فئودالی ارباب رعیتی کرد. اما چیزی که حیرت انگیز است این واقعیت تاریخی است که انقلاب صنعتی که سیمای جهان را تغییر داد و به عمر خانواده های اربابان فئودال و زمین داران بزرگ در بخش بزرگ اروپا از جمله، فرانسه، المان، ایتالیا، اتریش و پروس و روسیه تزاری در سیلان قرون که در دل هم در پرده زمان که بی خبر از همه تغییرات و نو شدن ها و کهنه شدن ها و سیرتکاملی چرخش دارودایروار گردیشی فرگشت های طبیعی و بیالوژیکی و منقرض شدن نسل ها و سر بیرون کردن نسل جدید انواع زنده جان ها، یکسان به جلو عبور می کند عبور کردنی، نقطه پایان گذاشت و خانواده های بورژوا سرمایه داران بانکداران شرکت سالاران حقه بازان جیب زن ها را با ماشین آلات و کارخانه ها و دیوان و دفتر و پولیس و قضا و حکومت های به ظاهر دموکرات و دموکراسی و در باطن حافظ منافع سرمایه برزگ به صحنه آورد، در خود انگلستان-کشور ما در زوراش به فئودال های زمین داران و جنگلات داران و معادن داران تاج و تخت سلسله ملکه سالاری الیزابت {دختری هانری ششم که شالوده و اساس امپراطوری بریتانیا را گذاشت. هانری ششم از سال های 1422 تا 1461 بر انگلستان سلطنت کرد.} نرسید بلکه همین فئودال ها زمین داران تاج و تخت و لردها از جمله لرد آلفردملیر و روچیلد آلمانی الاصل یهودی انگلیس نشین خانواده بانکدارن بین الملیی تخم طبقه سرمایه داری شهری نو ظهور کرده انگلستان را در خم و پیچ سیاست توطئه سیسل رودوز روچیلد آلفرد ملیر انجمن مخفی پیروان عیسی، در حرات معین اوراق سیاسی پلان های موسسه روابط بین المللی سلطنتی پیچ در پیچ نمودند و در پارلمان و حکومت و جامعه نقش دادند و از طبقه شهری سرمایه داری باج به پول و باج به سلامی بانکداران بین الملی و تاج و تخت در پرده سیستم دو حزبی پارلمانی برقرار تاج و تخت گرفتند و می گیرند و به سلامی ملکه ویکتوریا به حیث سمبول وحدت ملی و افتخارات در سر بر دیدن های خلق های غارت شدگان مظلوم بی پناه در شب تاریک کابوس های که پایان ندارد، می روند.

از سوی دیگر، سال 1848 که به سال انقلابات در اروپا شهرت تاریخی پیدا کرده است، برای انگلستان سال انقلاب نیست. در سال 1848 که شورش و یا انقلاب اروپا را دور می زد، در انگلستان شورش و انقلاب رخ نداد بلکه روشنفکران چپ و راست انگلستان به سبب قانون اساسی انعطاف پذیر انگلیستان که حاصل نجارب سال های استعمارگری و روان شناسی اقوام و فهم شرایط و موقعیت هاست که با سیاست توطئه وصیتنامه های سیسل رودزملیونر انگلیسی نیمه دوم قرن نوزدهم که گسترش امپراتوری انگلستان بر سراسر جهان را منظور کرده بود پیچ در پیچ شده بافن هوشیاری سیاسی که چگونه در موقعیت های متفاوت وقتی چاره ای نمی بینند سازش کنند، از رفتن به سوی انقلاب و براندازی و خشونت پرهیز کردند.

در سال 1848 باهیجان تب عصیان سیاسی انگلیسی که با اندرز «وقتی چاره دیگر نمی بینی سازش کن» بر ضد صدراعظم خروج عرض حال اصلاحات گوناگونی را خواستار شدند که با حقوق بشری و منافع عامه عجین شده بود. لیبرالیسم سیاسی اقتصادی تیپ آدم اسمیت انگلیسی نویسند کتاب «ثروت ملل»، مبارزه سندیکالیستی حقمدارانه را در دستور کار مبارزاتی قرار داده است نه انقلاب و بر اندازی چرخه نظام سرمایه داری که برمالکیت خصوصی و بازار «آزادرقابتی» و توزیع ثروت اجتماعی در یک مرتبه نهایی به نفع اربابان سوداگران پول بانکداران و شرکت سالاران درجه اول و دوم سوم جهانی در یک سلسه مراتب پیچیده بانک داری که دزدی و کلاهبرداری نام دارد.

پیدایش نیروی بازار کار جهانی در تاریخ سیاسی انقلابات 1848 که اروپا را می لرزاند و با عنصر سرمایه داری و روح ناسیونالیستی آزادیخواهی لیبرالیستی و همچنان روح انسان دوستی سوسیالیسم رابرت اوون انگلیسی که بار نخست کلمه سوسیالیسم را در سال 1830 در مورد کار کارگران بکار برد و جنبش سوسیال دموکراسی احزاب چپ سوسیال دموکرات که مطالبات شان را به صورت ستیزمسالمت آمیز مبارزات سندیکایی و مبارزات پارلمانی از طریق پارلمان پیش می بردند و جنبش اتخادیه های کارگری که در سال 1825، به اثر مبارزات سوسیالیست های انسان دوست و سوسیال دموکرات های که بیش از همه علاقه به آزادی کشورهای شان از ستم سالاری قدرتمندلن اروپایی بودند تا در سودای سوسیالیسن و انقلاب، تشیکلات پیدا کرده بودند، کارل مارگس آلمانی و دوست اش فردریک انگلیس آلمانی، در سال 1848، اعلامیه مانیفیست کمونیست را اعلام کردند و کار کمون سازی و اتحادیه سازی کارگری و رفتن به سوی انترناسونالیسم پروتاریایی را با شعار کارگران جهان متحد شوید در دستور کار سیاسی برای یکطرفه کردن جنگ طبقاتی دیالکتیک دو جهت تضاد کار و سرمایه قرار داده بودند و به سوی انقلابات سوسیالیسی که ازبطن سیرتکامل سرمایه داری به صورت اجتناب ناپذیر سر بیرون می کنند بر پشت ذین اسپ ماتریالیسم دیالک تیک تاریخ به چابکی فتح میدان «آزادی کامل» نشسته بودند و بر ضد نظام سرمایه داری و فلسفه لبیرالیسم سیاسی-اقتصادی ننیده شده در هم احزاب سیاسی دست راستی بورواژی طرفدار حکومت دموکراسی و حاکمیت قانون، و همچنان بر ضد سوسیال دموکراسی پارلمانی چپ میانه دارای احساسات ناسونالیستی، اسپ پیروزی در بر اندازی چرخه شیوه تولید سرمایه داری رقابتی نظامی گرا می دواندند.

کارل مارکس {1818-1883} از همان جوانی که دانشجوی فلسفه و تاریخ و حقوق بود و تحت تاثیر فلسفه آیدیالیسم عینی فردریک هگل آلمانی و به ویژه فلسفه تاریخ و منطق دیالک تیک هگلی قرار داشت، آزادمنش و انقلابی و سود ازده انقلاب کارگری به عنوان آنتی تز سرمایه داری بود تا کارگران جهان رسم چرخه کار مزدی و سرمایه را براندازند و رسم چرخه سوسیالیسم یعنی کار مشترک برمنبایع و وسایل تولید را در یک شیوه همکاری متقابل عشق سوسیالیستی بنیان نهد و جشن شادی و پیروزی بگیرند که جشن شادی آزادی کامل کار از سلطه سرمایه خصوصی یعنی آزاد از چرخه خرید و فروش بنابراین، آزاد از استثمار کار به وسیله سرمایه است و آزاد از چرخه ضد اخلاقی استثمار انسان بوسیله انسان.

تاریخ زندگانی کارل مارکس جوان عاشق خندان و غرق سودای آزادی کار از قید سلطه سرمایه نشان می دهد که وی در آلمان با روشنفکران مبارز چپ سوسیال دموکرات آلمان در تماس بوده و کتاب های درباره سوسیالیسم و آنارشیسم را می خوانده ولی به سوسیالیسم رابرت اون قانع نبوده آن را انسان دوستانه و عاطفی و تخیلی در نظر می داشت و با سوسیال دموکرات های چپ دارای رگه های ناسونالیسم که مبارزات ستدیکای و پارلمانی را برای رسیدن به مطالبات شان در دستور کار قرار داده بودند نیز برسر مساله انقلاب ناسازگار بود. او در پی آزادی کامل کار از فرمانروایی سرمایه برکار بود. در همین زمینه «آزادی کامل» را مراد می کرده است.

آزادی و آزادی خواهی موج نوین سوسیالیسم علمی مارکس که در نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا را تکان داد، مستقیماً مخالف آزادی لیبرال و لبیرالیسم است که از آن آزادی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و بازار اقتصاد سیاسی رقابتی آزاد را مراد می کنند که به چرخه حکومت های دموکراسی و حقوق بشری و اخلاق حق مدار پاسبان حقوق بشر بسته است. این آزادیخواهی مورد علاقه مارکس نیست. او در پی آزادی کامل و انقلاب و برقرار دیکتاتوری پرولتاریا» است تا دشمن طبقاتی گارگران جهان را مهار سازد و توطئه های براندازی را خنثی نماید.

موج نوین آزادیخواهی سوسیالیسم علمی» کارل مارکس که ریشه اش در کتاب کاپیتال=سرمایه و رساله نقد بر اقتصاد سیاسی سرمایه داری است و خاستگاه اعلامیه اش «مانیفیست کمونیست» است یعنی براندازی دولت و خانواده و مذهب و رسم ازدواج و آزادی و آزادی کامل و برابری کامل و بر اندازی رسم مالکیت خصوصی و بازار کار مزدی و سرمایه است.

آزادیخواهی سوسیالیسم مارکس در جهت مخالف آزادی و آزادیخواهی لبیرالیسم است که جوهره لُب فلسفه سیاسی اقتصادی در هم ننیده شده آن آزادی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و حفظ بازار رقابت آزاد سرمایه گذاری و بنابراین حفظ چرخه بازار کار جهانی یعنی به گروگان گرفتن کار جسمی-فکری-استعدادی-نبوغی کارگران جهان به وسیله سرمایه داری است. چیزی که مارکس انقلابی در پی برانداختن یک چنین آزادی های بدل لیبرالیسم است.

تا آنجا که من درباره زندگانی و آثار و لُب جوهره فکر فلسفی مارکس که با منطق دیالیک تیک بطور ناکشودنی پیچیده شده که ترکیب ماده و ذهن است، می دانم و تعقیب کرده و دانش فراهم ساخته ام، مارکس جوان در همان زمان دانشجوی فلسفه و حقوق و تاریخ در آلمان برای بیداری کارگران و روشنفکران مدیریت انتشار روزنامه انقلابی را به عهده گرفت و با نوشتن مقالات افشاگرانه و بیدار کننده با دولت آلمان در افتاد و به پاریس مهاجرت کرد. در شهر پاریس بود که با فردریک انگلیس آلمانی آشنا و دوست و همفکر و همرزم و هم خوان و سفره جهان بینی و ایدیالوژی طبقه کارگر و اعلامیه مانیفیست کمونیست در یک سنگر مبارزات انقلابی شناور شدند.

انتشار اعلامیه مانیفست کمونیست در پاریس غوغا و هیاهو سیاسی و تکان فکری بزرگ را در فرانسه زمان لویی فیلپ سوم امپرطور مقتدر که بر تعداد از مناطق پیرامونی در افریقا و آسیا و امریکا لاتین فرمان باج گیری می راند، یه وجود آورد که رگ تعصب پروتستانت های مسیحی لوتری را زد و شاه فرانسه مارکس را از آن کشور اخراج کرد و بدین ترتیب مارکس همراه با انگلیس که در آلمان صاحب صنایع پنبه در انگلستان بود، به لندن آمدند.

قوانین انگلستان به سبب مبارزات مدام لیبرال های جان لاکی {1634-1704} و لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی ثناگو تاج و تخت و همچنان سنت سیاسی انگلستان، انعطاف پذیر و پناه دهنده پناه جویان سیاسی و عقیده تی بود و این که تاج و تخت انگلستان در عین کاتولیکی باقی ماندن درقسمی مخالفت با پروتستان ها، از کلیسای کاتولیک روم جدا شد و سنگ تهداب کلیسای انگلوساکسون تاج شاهی را گذاشت.

مارکس جوان که سودا زده انقلاب و بر اندازی نظام سرمایه داری و بازار کار جهانی روز مزدی رسم استثمار کار به وسیله سرمایه بود، در لندن سال های زیاد را در کتابخانه مشهور «برتیش موزنوم» مشغول مطالعات برای کسب بیشتر معلومات دانش های فلسفی و سیاسی و تاریخی و اجتماعی و اقتصادی نمود و با شور و ذوق بی پایان در سایه حمایت مالی دوستش که اینک به مبارز همراه علیه سرمایه همیارش بود، نظریه هایش را دنبال و در پی پایه ریزی آن ها در سیستم های خودسازگار فکری بود که زمان کار داشت. در همان حال که صورت بندی های طرح فاسفی ایده هایش را در سر می پرواند در جلسات سازمان های کارگری در لندن شترک می کرد و نقش عمده را در سازمان دهی کار مبارزاتی به عهده داشت.

مارکس که سودا زده آزادی کامل و بر اندازی نظام سرمایه داری بود و به کمتر از آن به آزادی لیبرالی و لیبرالیسم قانع نبود و آن را نرهات سرمایه برای فریب طبقه کارگر و زحمتکش تعریف می کرد در سال 1854 نوشت که در روزنامه نیویورک بدست نشر سپرده شد.
او می نوسد: «ما نباید فراموش کنیم که در اروپا یک نیروی ششمی وجود دارد که در بعضی اوقات بر تمام پینج نیروی {انگلستان، فرانسه، پروس، اتریش و روسیه} به اصطلاح بزرگ هم تسلط می یابد و آنها را متزلزل می سازد. این قدرت نیروی انقلاب است که پس از مدت ها انزوا و آرامش اکنون دوباره به وسیله بحران و گرسنگی به روی صحنه می آید... فقط یک علامت و اعلام خطر لازم است تا این نیروی ششم که عظیم ترین قدرت اروپا است بازره درخشان خود شمشیر در دست به میدان بیاید و همچوم «مینرو» {در اساطیر یونان و روم «مینرو» خدای علم و هنر و صنعت است} از قله «المپ «ظاهر گردد. جنگ های نزدیک و قریب الوقوع اروپا علامت شروعی برای این نیروی ششمی خواهد بود.» {نگاهی به تاریخ جهان جواهر لعل نهرو ترجمه عباس شوقی. ص 1034}

مارکس وقتی که از نیروی ششمی یعنی نیروی انقلاب سخن می گوید در واقیعت از نیروی کار جهانی به عنوان آنتی تز سرمایه یادمی کند نیروی که به صورت بازار کار جهانی-یعنی نیروی انقلاب نمودار شده و عرصه را بر سرمایه تنگ و تنگ تر می سازد. این اندیشه بنیادی بود که مارکس را به سوی احیا کمون پاریس در سال 1871 هدایت کرد تا خاطره کمون پاریس شال 1792 انقلاب فرانسه را که بی رحمانه سرکوب خونین شده بود را پس از هفتاد سال پس دوباره تزنو سازمان دهی مردم نهاد توده ای نماید و بر ضد طبقه حاکم بشوراند.اما تلاش های وی به نتیجه نرسید.

در سال 1864 مارکس در پی تشکیل مجمع مختلفی از گروه های معندی سوسیالیست اروپایی در لندن شد. «در این گرد همیایی ها سوسیالیست هایی دور هم جمع می شدند که بیشتر دموکرات ها و ملی کرایان بودند که از نواحی مختلف اروپا که تحت سلطه حکومت های خارجی قرار داشتند آمده بودند و اعتقاد آنها به سوسیالیسم صورت مبهمی داشت و آنها بیش از سوسیالیسم به تحقق استقلال ملی خویش علاقه داشتند. از سوی دیگر آنارشیستها بودند که عقیده داشتند باید به یک جنگ و مبارزه فوری پرداخت.» {نگاهی به تاریخ جهان نهرو.ص 1035}

در سال 1867 بود که مارکس، پس از سال ها مطالعه شب زنداری ها سر انجام کناب «کاپیتال»=سرمایه را به زبان آلمانی منتشر ساخت که برای نخبه گان اقتصاد دانان سرمایه داری که درباره تحول و تکامل تاریخ و اقتصاد به درجه عالی دانش تخصصی دارند. کاپیتال کتاب آسان نیست. بیسار فنی و تخصصی و پیچ در پیچ و مشکل وار است که فهم آن بسته است به مجموعه دانش تاریخی و سیاسی و اقتصادی معلومات خواننده گرامی از مسایل و موضوع های فلسفی و فلسفه اقتصاد سیاسی سرمایه داری. ولی لُب جوهر پیام اش در یک کلام این است: «سرمایه دار در پی سود بیشتر است. سرمایه دزدی است. منبع دزدی سرمایه «ارژش اضافی» یعنی نیروی کار کارگران است که به صورت کار متراکم در وجود کالا معین استهلاکی و یا تزینی جلوگری دارد که ارزش اقتصادی کالا را تعیین می کند که به وسیله سرمایه دار به عنوان مالک کالا تصاحب می شود و در بازار سود سرمایه را می سازد برای ایجاد سرمایه متحرک که کار کارگررا از نو در پروژه های جدید استثمار نمایند.

در هر حال، پس از شکست فاجعه کمون پاریس 1871، که شورش کمون های کارگری سوسیالیستی علیه سرمایه را آورد و سرکوب خونین شد، مارکس انترناسونالیسم را از اروپا به امریکا در شهر نیویورک منتقل کرد.

محمد صدیقی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
لیبرالیسم
سوسیالیسم
نظرات بینندگان:


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است