چگونه آزادی را تعریم کنیم؟ تعریف قانع کننده ای از آزادی، امکان ندارد. آزادی نه شناسایی است، نه کاملاً اراده مختار و نه قانون، هرچند که جامع همه صفات است. آزادی، وحدت شناسایی، اراده مختار و قانون است | ||||
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۱ ۱۳۹۹/۶/۲۹ | کد خبر: 164863 | منبع: | پرینت |
چگونه «آزادی» را تعریف کنیم؟
«آزادی وحدت تناقض دار اراده آزاد ولزوم است.»
کارل یاسپرس آلمانی دیدیم که وجه مشرکت میان آزادیخواهان بر سر فهم که از «آزادی» دارند وجود ندارد. اما و صداما علی رغم اختلاف بر سر فهم «آزادی» و قیودی که «زبان شناسناسان» و فیلسوفان مکاتب سیاسی بر «آزادی» می بندند و از آن قیود که بر «آزادی» حمل کرده اند-آزادی های از جمله آزادی لبیرالیسم شخصی، و لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی که با آیده های «بازار اقتصاد آزاد رقابیتی» و جمهوریت و ایده های «دموکراسی» و ایده «حقوق بشری» و «عدالت» و «برابری» و «اخلاق حقوق مدار» بطور ناکشودنی پیچ در پیچ شده را مراد می کنند.، «آزادی» صورت گوهر یگانه است که بر تمام مصادیق اش یکسان در معانی متفاوت حمل می شود و این که «آزادی» از شمار مفاهیم فلسفه و علم و بنایراین از مفاهیم کلی فلسفی و مفاهم جزیی استقرایی نیست.
مفهوم منطقی هم نیست که بستر اش ذهن باشد. به «آزادی» نباید به عنوان یک مفهوم مانند سایر مفاهیم اندیشه نگاه کرد قسمی که نباید به عشق عریان ترین واقعیت مطلق در جهان نسبی به عنوان پدیده تاریخی و یا اجتماعی و یا صورت یکی از مفاهیم اندیشه نگریست که اشتباه بزرگ است. وقتی که سخن بر سر «آزادی» است در واقعیت ما به در حوزه فلسفه، نه در حوزه علم و نه در خوزه منطق و یا حوزه تاریخ ایستاده نیستیم. ما با حوزه در تماس هستیم که جلوه فرا تاریخی در تاریخیت هستی بشری است نه جلوه صرفاً تاریخی و یا طبیعی که جلوه های هستند لولیده میان «علیت» رابطه علت و معلول و یا تصادف و هرج و مرج و آشوب نمادهای جزیی در طبیعت و تاریخ که از انبوه دادهای تاریخی و طبیعی هیچ اطمینان و یقین و اعتقاد بدست می آِید.
طبیعیت و تاریخ که میان علیت و تصادف می لولد از «آزادی» تهی است. «آزادی» جلوه صورت گوهر یگانه است فرا تاریخی که به مثابه جلوه فرا تاریخی در تاریخیت هستی انسان در سیلان تاریخی حیات یشری نمایان می شود در قسمی محو شدن و دوباره شعله ور شدن دایمی و بر ضد تعینات اجتماعی تاریخی و فرهنگی و مذهبی می جنگد و در همان حال بر ضد طبیعت می جنگد. «آزادی» جلوه معمایی فرا تاریخی است.
«آزادی» جلوه فرا تاریخی در تاریخیت هستی آسا تاریخ حیات بشری است تا نشانه شود رسم خدا، برای تبرد و گذر به سوی «آزادی» که به گفته کارل یا سپرس آلمانی: «آزادی وحدت تناقض دار اراده آزاد ولزم است.» این سخن به این معنا است که آب آبشار نیاگارا که به دامنه های پایینی می ریزد «آزاد» است در سرا زیر شدن به ضرورت لزوم وجود جاذبه زمین که به پایین دامنه کوهساران آبشاری سرا زیر شود در موج های توفانی و یا بستر نازگ شاراراه های آبی که صورت ندارد. آب یکی از بزرگترین معما های عالم است که با صفات متفاوت بخار، یخ و رطوبت گرد و خاک و یا در صورت رقیق شدن هوا و فشار به صورت آتش و سنگ و چوب و خاک و سایر مواد تبدیل می شود که باز آب است نه خاک و نه هیچ مواد شیمیایی دیگر و پند پذیر نمی شوند مگر خداوندان خرد.
«آزادی» جلوه فرا تاریخی است که به قدمت تاریخ بشر جلوه گری دارد. قسمی گه عشق در مقام دریگر که به «آزادی» شور دیگری می بخشد و در جلوه دیگری می درخشد. فیلسوفان و فلیسوفان مکاتب سیاسی لیبرالی و سوسیالیستی بنیاد کار را در یک مرتبه نهانی بر «آزادی» استوار داشته اند و بر «آزادی» قیود را حمل کرده اند و آزادی را از آن قیود مراد می کنند. لیبرالیست ها، پراگمیست های طرفدران اصالت عمل و فایده رسانی به منافع فرد و همچنان سوسیالیست ها همه و همه به «آزادی» چسپیده اند و بر سر آن در ستیز آشتی ناپذیر گیر کرده اند. حال آنکه «آزادی» از جمله مقولات-مفاهیم اندیشه کلی نگر و اندیشه جزیی نگر استقرایی نیست. «آزادی» چیزی انتزاعی نیست. شور هست که آزادگان مانند عاشقان پاک باز آن را زندگی کرده مانند اسپار تا کوس ها که عمری برده بود و ناگهان شور آزادی را در خود حس که شعله آتشین شد بر سر سزاز های روم و برای آزادی معشوق اش جنگید و سر خپوش شهدای آزادی شد. «آزادی» جلوه محو شونده دوباره شعله ور شدن است.
آزادی اقتصادی، آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی های مدنی، آزادی تظاهرات مسالمت آمیز، آزادی سفر به دور دنیا، آزادی تصمیم و انتخاب و آزادی که «من می خواهم، زیرا وظیفه دارم» همه و همه به شمول آزادی نقد و مناظره جلوه ها پرتوهای است از «آزادی« جلوه فرا تاریخی در تاریخیت هستی آسا بشر که خود «آزادی» در قلمرو تعریف نمی کنجد مگر با قید و باربر شاهپر آزادی که قید و بار نمی شناسد.
«آزادی» جلوه است فرا تاریخی قسمی که عشق قسمی که هستی و روان فردی شخصیت=«من» جلوه فرا تاریخی در تاریخیت هستی بشر است.
در عصر حاضر نیولبیرالیسم که نمونه ای بارز امپریالیسم است که مرفه را مرفه و فقیر را فقیرتر خانواده های کم در آمد را به سوی خانه خرابی کشیده وبا شعار«سیاست اقتصادخصوصی سازی درپی بازکردن همه بازارها چندطرفه به نفع سرمایه بزرگ=مالکیت خصوصی دزدی است، نبر، از«آزادی» با قید خصوصی سازی سخن می گوید واز«آزادی« خصوصی سازی بازار اقتصاد را مرادمی کنند.
سوسیالیست های مارکسیت-لنینیست «آزادی» را تعریف نمی کنند و به آزادی فرد هم باور ندارند و شخصیت فرد=هستی فردی آدمیان را فرآورده مادی-تاریخ و جامعه در نظر دارند، آزادی از فقر و آزادی از چرخه ی بازار کارمزدی و سرمایه و آزادی از مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را مراد می کنند و بر سر «آزادی» که نظریه های متفاوت درباره آن است با قیود که بر آزادی وضع کرده اند «آزادی» را آزادی اقتصادی تعریف می نماید که تعریف تصریحی خودسراته است. ما واقعاً نمی دانیم که چگونه «آزادی» را تعریف نمایم.
«چگونه آزادی را تعریم کنیم؟ می دانیم که تعریف قانع کننده ای از آزادی، امکان ندارد. آزادی نه شناسایی است، نه کاملاً اراده مختار و نه قانون، هرچند که جامع همه صفات است. آزادی، وحدت شناسایی، اراده مختار و قانون است. ایده، به تعبیر هگلی، نیز در معنای آزادی دست دارد. اما، این همه برای بیان آزادی کافی نیست. «آزادی»، گذر «من می خواهم» است به «من وطیه دارم» و به «من هستم. «آزادی» انتخابی است با محتوای نامتناهی که در رابطه کردار و درک یک ضرورت صورت می گیرد.
«آزادی» وحدت تناقض دار اراده آزاد و لزوم است. من می خواهم، زیرا من وظیفه دارم. من خود را با فعل خویش پیوند داده، نتایج آن را به عهده می گیرم و ایده های تاریخیت عمیق و «اصیل» بیان دیگری از آزادی است و این آزادی، نامشروط نیست و یا اگر هست، تنها به این معنا نامشروط است که برای خود مقصودی آزاد از هر گونه شرایط، در نظر می گیرد، اما نامشروط نبودنش به این معنا است که آزادی، باید به موقعیت در جهان بودن خویش توجه داشته باشد، یعنی بداند که از ضرورت احاطه شده است.... آزادی نمی تواند باشد مگر از راه خدا و یا خدا و در این دنیای خاکی، «آزادی» نا پایدار و محو شونده است. ظهور آن، مثل هر گونه نجلی عمیق هستی که در عین تجلی خدا نیز هست، به درخشش برق می ماند، که فوراً از میان می رود. هر چیز که بیشتر بیرزد، زودتر ازمیان می رود و آزادی نیز، مانند هستی، همواره در خطر آن است که خود را فراموش کرده، در آنچه دور از اصالت و دور از آزادی است، گم شود.» {اندیشه هستی. ژان وال. ترجمه باقر پرهام چاپ حکمت 1363 ص 94}
محمد صدیقی
>>> لیبرالیزم یعنی دولت امروزی!
انارشیزم یعنی دولت ربانی
سوسیالیزم یعنی دولت نجیب
اخوانیزم یعنی دشمنی با انسان!
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است