لیبرالیسم و سوسیالیسم (1)
سوسیالیست و سوسیالیسم یک مفهوم است، مانند لیبرال و لیبرالیسم تعریف ندارد. فقط تعاریف تصریحی و یا تعاریف شمارشی یعنی نسبت داده یک سری ویژگی ها به سوسیالیست و سوسیالیسم 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۱۰    ۱۳۹۹/۶/۲۹ کد خبر: 164861 منبع: پرینت

رازدان جزووکُل از خویش نامحرم شده است
آدم از سرمایه داری قاتل آدم شده است
اعلامه اقبال لاهوری

دیباچه بررسی حاضر تیوری های لیبرالیسم {لیبرالیسم شخصی، لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی} و همچنین برسی تیوری های سوسیالیسم {سوسیالیسم بشز دوستانه رابت اوون انگلیسی، «سوسیالیسم علمی» مارکس ولنین وماتسه دونگ و تیوری های نوین سوسیالیستی} نتیجه سال ها مطالعه شب زنداری های شوق شورسودای فهم مسایل مربوط به تفسیرهای تئوری های لیبرالیسم و تیوری های سوسیالسیم در عصر نوین است. این بررسی بر پایه یک سری درس هایی است که در شب زنده داری های ریاضت های کتاب خوانی خستگی ناپذیر آموخته شده می باشد.

در طول سال های دانشکده ریاضت های شب زنده داری و پشت کار درس های که به من فرصت داد که رفته رفته در شورسودای فهم مبادی و مبانی و در یک کلام لُب جوهره خاستگاه تئوری های لیبرالیسم سیاسی-اقتصادی که با هم تنیده هستند و سیوسیالسیم اقتصادی سیاسی که با هم در پلان اقتصاد دولتی تنیده را در پیوند تاریخی و سیاسی اوضاع و احوال و شرایط تاریخی سده های هیجدهم و نوزدهم و بیستم و سیلان تاریخی عصر نوین هزاره سوم پایان دهه دوم و آغاز دهه ی سیوم قرن بیست و یکم میلادی {آغاز 1400 هجری} بشناسم و بفهمم که در واقع داستان جنگ لبرالیسم -«آزادیخو اهی» و «آزادی» و «موکراسی» و «سوسیالیسم» و «کمونیسم » به چه منوال است؟ و این که در دانشکده ریاضت های فلسفی، علمی، دینی و تاریخی و ادبی «من» هم دانشجو و هم معلم خود و این که این طور از نظر هستی فردی آفریده شده ام که در طول سال های دانشکده ریاضت های که اغلب تا دمیدن پر تواشعه آفتاب جهان تاب سینه آسمان صبح شفق داغ، که ایمان دارن به نیایش خدا، بر می خیزند ادامه می یافت، در نهان خانه حریم دل که جای گاه مقدس است که «من» از آنجا بی آنکه واقعاً بدانم چرا؟ براه افتاده ام، بطور کامل دل به هیچ یک از نظریه های فلسفی و علمی و نظریه های تیوری های مکاتب فلسفه های سیاسی راست و چپ، ندادم و همیشه در جستجوی حقیقت «سودای فهم: یعنی سودای دانستن که با دسته ای از سوالات بزرگ همراه ست با خودم کلنجارهای دارم وقتی که به خاستگاه های نظریه های متفاوت عمیقاً دقیق می شوم و می بینم که هر یک از صاحبان این نظریه ها و مکاتب فلسفی و علمی و مکتب های فلسفه های سیاسی بی آنکه موضوع اصلی بحث شان چه در قلمرو جهان هستی مثلاً «وجود»، «هستی»، و یا چه در قلمرو جهان روابط اشیا جزیی که بطور دسته جمعی طبعیت می نامیم مثلاً انرژی-ماده را تعریف کنند از تقسم وجود به وجود و عدم و همچنان تقسم وجود به وجود عینی و وجود ذهنی داستان سرایی های لق لق لسان فلسفی و منطقی کرده اند.

علمای فیزیک که از قرن نوزدهم، «مفهوم انرژی» را وارد فیزیک کردند بی آنکه انرژی را تعریف کنند و ذات آن یعنی چیستی آن را به ما بنمایند، انرژی را به انرژی جنبشی و انرژی پوتیشیل {بالقوه} تقسیم کرده اند.
چون به سوی نظریه پردازان فیلسوفان سیاسی و مکاتب سیاسی از جمله لیبرالیسم که «در مورد حقوق طبیعی آدمیزادگان که مبنای تقسیم قواه و بنیان گذاری یک جامعه بر اساس حقوق افراد و بازار آزاد است» سخن های دارد، و همچنان «سوسالیسم علمی» کارل مارکس آلمانی که با جهان بینی ماتریالیسم دیالک تیک و ایدیوژی ماتریالیسم دیالک نیک تاریخ و شعار کارگران جهان متحد شوید عجین شده است که در پی فراری کردن خدا، از طبیعت و تاریخ و دماندن روح عشق سوسیالیسم و فراری کردن بازار کارمزدی و سرمایه یعنی بر اندازی رسم استثمار انسان بوسیله انسان است-گذر کنیم می بینیم که از جان لاک پدر لیبرالیسم شخصی که در پی شکستن زنجیره قیود دولتی و مذهبی و فرهنگی از دست و پای فرد به عنوان انسان واقعی است گرفته تا توماس پن از رهبران برجسته لیبرال دموکرات هایی خرد گرا انگلیس نیمه دوم قرن هیجدم لیبرال های لیبرالیسم سیاسی که بالیبرالیسم اقتصادی و بازار رقابت آزاد بطور ناکشودنی پیچیده است تعریف از مفهوم لیبرال و لیبرالیسم در چانته علمی ندارند.

در اینجا سخن بر سر مفهوم لیبرال و لیبرالیسم است یعنی سخن برسر تعریف مفهوم لیبرال و لیبرالسیم است. لبیرال و لیبرالیسم چیست؟ اینجا در قلمرو علم پاسخ نیست یعنی تعریف علمی از مفهوم لیبرال و لیبرالیسم نداریم مگر تعریفات تصریخی که نه درست و نه نادرست است بلکه بطور ساده خودسرانه است و از حمله تعاریق شماریشی است که «یک سری ویژگی ها را مثلاً انسان گرایی، فردگرایی، آزادی بیان و عقیده، دموکراسی و انسان دوستی را به لبیرال ولیبرالیسم نسبت می دهند که لیبرال ولیبرالیسم پایه گذار آن وپژه و پایه گذار قرار داد اجتماعی و فلسفه سیاسی هم بنوده است». البنه، همین واقعیت در مورد سوسیالیست و سوسالیسم تیر بصورت دیگر صادق است. سوسیالیست و سوسیالیسم یک مفهوم است، مانند لیبرال و لیبرالیسم تعریف ندارد. فقط تعاریف تصریحی و یا تعاریف شمارشی یعنی نسبت داده یک سری ویژگی ها به سوسیالیست و سوسیالیسم مثلاً انسان دوستی، تولید مشترک، زمین ثروت مشترک، دموکراسی، آزادی واقعی، نفی استثمار فرد از فرد. به این اصطلاحاً تعاریف شماریشی می گویند.

از سوی دیگر، «آزادی» که بنیاد فلسفه سیاسی لبیرالیسم و لبیرال {آزادیخواهی و آزادیخوا یعنی کسی که به آزادی باور دارد} صورت گوهری یگانه در بستر معانی متفاوت است. «آزادی» به عنوان یک مفهوم مانند هیچ یک از مفاهم و مقلات فلسفه و علم و زبان شناسی نیست. تعریف از «آزادی»، نداریم. نظریه های متفاوت درباره «آزادی» داریم. نه یک تعریف جامع و شامل که در همه حوزها-در همه کشورها و در ذهنیت همه افراد بشری در فرهنگ ها.«این نه تنها در مورد «آزادی» بلکه در مورد «آزادیخواهی» و «دموکراسی» ، «انسان دوستی» نیز صادق است-یعنی ما نه تنها تعریف روشن از لبیرال {آزادیخواه} و لیبرالیسم {آزادیخواهی} نداریم، بلکه تعریف روشن از «آزادی» و «آزادیخواهی» و همچنان از «دموکراسی» نداریم. ما فقط نظریه های متفاوت در حال ستیز با هم درباره «آزادی» داریم و همچنان نظریه های درباره آزادیخواهی {آزادیخواهی انگلیسی، آزادیخواهی فرانسوی، آزادیخواهی آلمانی و آزادیخواهی امریگایی} و نظریه های درباره «دموکراسی» داریم. {دموکراسی لیبرالی و نیولیبرالی}، دموکراسی سوسیالیستی الغای بازار جهانی کار و رابطه کار و سرمایه} و دموکراسی خلقی طر از نوین، یا دموکراسی توده ای و از این داستان های که فیلسوفان سیستم سازان کلی نگران تاریخ سازان که تاریخ سیلام رو به آینده را در خیالات آنچنانی نابع سیستم های فلسفی سیاسی و فلسفه متا فیزیکی متر جهان بینی و ایدیولوژی می کنند.

«برسی که در این نوشته به عهده گرفته شده هدف هایی محدود دارد. نخستین هدفش فراهم آوردن راهنمایی برای آمیخته دیدگاه ها و باورهای مربوط به تیوری های لیبرالیسم و تیوری های سوسیالیسم است.. هدف دوم، تجزیه و تحلیل انتقادی دیدگاه هایی است که نشریح شده، و این تجزیه و تحلیل فقط در موارد ویژه ای انجام گرفته است.» نوشته را به دو بخش لبیرالیسم و سوسیالیسم تقسیم کرده ام.. نخست درباره لبیرالیسم و بعد درباره سوسیالسیم صحبت می کنیم.

توفیق از خدا است. صدیقی سدنی استرالیا کوتاه درباره تاریحچه لیبرالیسم سیاسی جان لاگ انگلیسی با بیان این که «آزادی....قدرتی است که انسان برای کردن یا احتراز از عملی خاص داراست» {مقاله درباره فهم آدمی ص 15} پدر لیبرالیسم شخصی یعنی حامی حقوق فردی آدمیان از زنجیره ی قیود دولت و مذهب بر دست و پای فرد به عنوان انسان واقعی است. جان لاک در پی رفع قیودات بیش از حد دولتی و مذهبی از دست و پای فردا است و حریم شخصی افراد را از تعرض دولتی و مذهبی پاسداری می کند و از آزادی بیان و عقیده فرد پاسداری و به شخصیت آزاد فرد توجه دارد.

در واقع جان لاک کاری به لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی ندارد و با مذهب هم در نمی افتتد. زیرا جان لام در ته نشین فکر به عیسی{ع} و عاطفه مذهبی توجه دارد. جان لاک که گفته مشهوری از وی در تاریخ فلسفه ماندگار مانده است: «هیچ چیز در عقل نیست که از حس نیامده باشد»، در پی انقلاب و کشمکش با دولت و کلیسا نبود بلکه از آزدی لیبرالسیم شخصی یعنی رهایی فرد از قیود ناروا دولت و قیود اضافی مذهبی بود. پاسخ آزادیخواه انگلیسی طرفدار لبیرالیسم جان لاکی «بی ابهام و روشن است مراد لاک از «آزادی»، آزادی از قیود دولت است.» در حال که «آزادی» و آزادیخواهی» فرانسوی که خودش را در انقللاب فرانسه 1793، نشان داده از بن سیاسی و اجتماعی با شعارهای جمهوریت، عدالت و برابری حقوق یشر به صنحه نبرد علیه سلسله لویی ها لویی شانزدهم بر آمده است تا نظان اشرافیت فیودال های زمین داران بزرگ خانواده های پر قدرت که هم حکومت می کنند و هم ثروت های مردم را غارت و ظلم پیشه ساخته اند. در انقلاب آزادیخواهی فرانسوی سخن بر سر قیودات دولت و مذهب نیست. آزادیخواهان فرانسه به «آزادی» غیر از آن می نگرند که انگلیس های طرفدار جان لاکی و این که آزادیخواهان آلمانی 1886 زمان بسمارک و هیتلر از آزادی چیزی دیگری که همانا وحدت ملت آلمان باشد را مراد دارند نه انقلاب و دموکراسی و البته، آزادیخواهی امریکایی لیبرالی که بر پایه «دموکراسی» استوار است غیر از آزادی خواهی هر سه کشور اروپایی است.

در هر صورت، توماس پن انگلیسی در قرن هیجدهم که در زمان جنگهای داخلی امریکا نقش بازی می کرد و به امریکایی هادرشمال کمک می رساند تا علیه انگلستان بجنگند، وقتی که از امریکا به انگلستان برگشت پایه و اساس لیبرالسیم سیاسی را با نوشتن کتاب «حقوق بشر» در دفاع از انقلاب فرانسه 1793، در اروپای آشفته آنزمان اساس نهاد، در آن کتاب او به «سلطنت انگلستان خمله می برد و در خواست برقراری دموکراسی را در انگلستان مطرح می ساخت، حکومت انگلستان به خاطر انتشار این کتاب او را تحت تعقیب قرار داد و کناب او را غیر قانونی اعلام کرد و توماس پن به فرانسه گریخت و در پاریس او به زودی یکی از اعضای مجلس کنسیون ملی گشت اما در سال 1793 به جهت که با اعدام لویی شانزدهم مخالفت کرده بود از طرف ژاکوبن های انقلابی به زتدان افگنده شد. در زندان پاریس کتاب دیگری به نام «عصرخرد» نوشت که در آن نظریات مذهبی را به باد انتقاد گرفت.» {1}، همچنان جان استوارت میل انگلیسی از مدافعان سر سخت افکار لیبرال دموکراسی و آزادی فردی که کتاب کوچکی به نام «درباره آزادی» نوشت که در آن از آزادی گفتار و آزادی بیان عقاید سخن می گوید که شهرت فراوان برای او آورد بطوریکه نخستین دموکرات های راسیونالیسم {پیروی از خرد} پایبند بودند، در خواست های شان برای آزادی اندیشه و آزادی عقاید را در مرکز مبارزات علیه کلیسا کاتولیک و علوم الهی بر ساخته اهل کلیسا و همچنان علیه کتاب مقدس انجیل مسیحیان قرار دادند و خروج کردند، لیبرالیسم سیاسی که با نقد مذهب عجین شده و به حاکمیت قانون، تفکیک قواه، حقوق بشر و دموکراسی توجه دارد چهره تاب داد. که ایدیا لوژی نیست بلکه حاصل سیرتفکر آزادیخواهی بشر است.
{1} نگاهی به تاریخ جهان، جواهر لعل نهرو. ترجمه عباس شوقی. تهران ص 1015}

محمد صدیقی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
لیبرلیسم
سوسیالیسم
نظرات بینندگان:


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است