پیر مغان را به هزاره و کوچی چه کار؟!
آیا چنین پروژه حساسی که تیغ دو لبه است سیاستمداری کارکشته، مدیر، مدبر و با نگاهی فرا ملی می طلبد تا بتواند با استفاده از تمام نیروی انسانی و دامنه اختیارات، قائله را ختم به خیر کند؟ یا رهبری مذهبی و احساس پیشه که بنابر فضای موجود حکم صادر می کند؟ 
تاریخ انتشار:   ۱۸:۱۹    ۱۳۹۴/۴/۱۰ کد خبر: 98227 منبع: پرینت

در انتصاب و انتخاب رییس جمهور اسبق افغانستان و از رهبران مجاهد پیشه برای رسیدگی به منازعات اقوام کوچی و هزاره، جدا از جنبه تبلیغاتی و سیاسی وی جنبه های اجتماعی و مذهبی نیز دارد که چندان خوشایند نیست.

صبغت الله مجددی بعنوان یک عالم فرزانه، پیر مغان، مرجع تقلید، رهبر مذهبی و دارای جایگاه علمی و اجتماعی است که عموما وی را میانه رو، زود باور، ساده دل و متاثر از جو می شناسند؛ صفات بارزی که شایسه یک مقام سیاسی اجرایی برای پروژه های ملی نیست.

از دیگر سو، منازعات دوام دار هزاره ها و کوچی ها که سالهاست دغدغه ذهن هزاره جات در ولایات مرکزی و نیز مایه دردسر برخی مسوولان جزء شده است؛ نه یک بحث اجتماعی صرف و نه محدود به میدان وردک و بهسود بلکه یک مساله سیاسی امنیتی با اهداف درازمدت و با حامیان و برنامه نویسان شرقی و غربی است.

آیا چنین پروژه حساسی که تیغ دو لبه است سیاستمداری کارکشته، مدیر، مدبر و با نگاهی فرا ملی می طلبد تا بتواند با استفاده از تمام نیروی انسانی و دامنه اختیارات، قائله را ختم به خیر کند؟ یا رهبری مذهبی و احساس پیشه که بنابر فضای موجود حکم صادر می کند؟

در زمان ریاست جمهوری حامد کرزی نیز، بارها از پیر دیر و خرابات افغانستان که ریش سفید قلب آسیا است و مورد احترام مردم ملکی قرار دارد؛ در عرصه های مختلف و به تناوب سوء استفاده شده بود و مورد مضحکه و هتک حرمت منتقدان قرار گرفته بود اینک نیز...

اینک نیز اشرف غنی همان سیاست حامد کرزی را در پیش گرفته است و با وارد کردن مرجع تقلید و رهبر جهادی افغانستان در عرصه درگیری های هزاره ها و کوچی ها، قصد فرافکنی این جنگ داخلی فصلی به سمت صبغت الله مجددی، خرد کردن شخصیت وی و رهانیدن خود از مهلکه میدان وردک دارد.

کد (8)


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   اگرقانون باشدحق وحقوق مردم درنظرگرفته شود خیلی جاهای که متعلق به مردم هزاره است اقوام دیگرزندگی میکندپس داده شود اگر کوچی حق دارد مردم هزاره هم حق دارد

>>>   هههههههه۰۰۰ مبارک باشد به عده از برادران با غیرت هزاره که شجاعانه در رکاب اشرف غنی کوچی قمچین میزدند۰

>>>   حضرت صاحب صبغت الله بهترین گزینه صلح درکشور است تباهی افغانستان ازمفسدین فی الارض بوده است که برمبنای اغراض نفسی وشخصی کشور را تباه ساختند درهمه مسائیل وبخصوص مسئلئی صلح درقدم اول کسی باشد عالم وبا تقوی وپرهیزگار .
حضرت صاحب یک شخصیت عالم متبحر وفحول هستند که دوکتورای خود را از امصر بسیار پیش از امروز بدست اورده وبا کمال فضلیت وتقوی ده هاسال معلم واستاد ورزیده بوده که هزاران شاگردانش بدیده قدر از او استقبال می نمایند هم درافغانستان وهم در دنیا ی مهاجرت ...ملت متدین افغانستان بیک عالم متبحر ودانشمن اشد نیازدارند تا بدور اوحلقه زده وبه او اطمینان وبا ورداشته باشند درین صورت است که بگفته او گوش میدهند وقبول میکنند اگر درباطن انها نیت اصلاح باشد واگر توسط اجنبیها دکته نشوند وفروخته نشده باشند.چیزست علا حده ولی انتظار معجزه را ازهیچ کس نباید نمود نه من درافغانستان هستم ونه کوچکترین ارتباطی با حضرت دارم ازهیچ نگاه ونه درحزبش بودم حقیقتیست که بیان داشتم ..
سید جعفر اوپیانی

>>>   این قصه از سواحل آمو شروع شد
با کوچ دسته های پرستو شروع شد
ناگاه در مسیر قریب الوقوع مرگ
تنها گذشته ثانیه ای از شروع مرگ
وقتی که ریخت قطره ی خون در میان خاک
دیدی که رخنه کرده جنون در میان خاک
این است شهر خسته و دنیای مرده گان
با من خوش آمدی به تماشای مردگان
غیر از کلاغ پیر نمانده است یک نشان
شهرمن است خلوت متروکه ی جهان
ما وارثان مرده ی غزنین و کابلیم
ما لاشه ای شدیم و غذای درندگان
بودای زخم خورده ی عصر تفنگ و مرگ
چشم تو هست راوی تاریخ باستان
وقتی کتاب کهنه ی تاریخ زنده شد
سرگیجه می رود همه ی شهر ناگهان
فصل مذاکرات سیاسی شروع شد
گویا علاج واقعه قبل از وقوع شد
از درد ما تمام جهان گریه می کند
بلخ غریب با هیجان گریه می کند
در رقص مرگ وگریه ی 40 دختران بلخ
خوابیده صد روایت و صد داستان تلخ
چون غصه ، راه خانه ی ما را بلد شده است
بلخ بزرگ شهر مزار و جسد شده است
مرگ هزار رابعه حالا به جرم عشق
غمنامه های تازه ای از باربد شده است
این ناله های پیهم وممتد شنیدنی است
تاریخ تلخ فیض محمد شنیدنی است
خورشید روی مبدا نصف النهار بود
راوی زخم های پیاپی غبار بود
دربین قصه جمله ی شاهان شهر ما
در دست شان جلیقه ای از انتحار بود
خورشید ناپدید شد و رنگ شب گرفت
تاریخ از حکایت این قصه تب گرفت
دیگر مجال شعر و تغزل نمانده است
شهری به نام غزنی و کابل نمانده است
کابل مدام بر سر خود تخت و تاج داشت
جایی که عشق مثل همیشه رواج داشت
حالا فقط مزارع خشخاش مانده است
جای سلام نفرت و پرخاش مانده است
این شعر تا سواحل آمو ادامه یافت
با کوچ دسته های پرستو ادامه یافت
(سید سکندر حسینی شاعر اهل افغانستان )

>>>   کوچی ها از پاکستان هستند، شناسنامه افغانستان را ندارد، حالا غنی کوچی می خواهد که اینها را در مناطق امن جای دهد تا آنجا را هم ناامن کنند.
شهروند..

>>>   شرم است برای شما هه هه هه هه

>>>   بزارید مردم زندگیشان را کنند پست مردم دنیا دولت مردان افغانستان هستند

>>>   شعر سید سکندر حسینی را بخوانید شاید به خود بیایید این شعر چند بار از تلویزیون ایران پخش شد در حضور رهبر ایران که واقعا تامل برانگیز است


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است