شکاف نسلی و تجربه ناکام جوانان جویای نام
بسیاری اندیشیدند که افغانستان پس از ورود نیروهای خارجی به سوی آرمان های بلند خود حرکت خواهد کرد. بی خبر از آن که تجربه بیرونی در جامعه افغانستان یک وصله ناچسب بود و جامعه این تجربه را هضم نتوانست بکند 
تاریخ انتشار:   ۱۰:۵۰    ۱۳۹۴/۴/۹ کد خبر: 98124 منبع: پرینت

افغانستان امروزی شاهد رویارویی دو نسل است: نسل دوره های سخت جنگ، عمدتا جنگ های داخلی و نسلی بر آمده از تجارب جنگ و غیر دخیل در آن و حتی معترض به آن. این دو نسل تجارب و دغدغه های متفاوت دارند.

کشور از نظر اجتماعی چنان شرایط خاص دارد که گزافه نیست اگر گفته شود، به هیچ جامعه و کشوری همانند نیست. در دیگر جوامع، جوانان منشاء تحول، خلاقیت، کارآیی و ابتکار است اما در جامعه افغانستانی چنین اموری بیشتر به تخیلات روشنفکرانه شبیه است تا واقعیات ملموس این جامعه، به راستی چرا چنین است؟

در پاسخ به این پرسش باید اذعان کرد که تنک مایگی تجربه جوانان جویای نام از یک طرف و ضعف حاکمیت قانون از سوی دیگر، باعث شده است که طمع ورزان به قدرت و ثروت و شهرت، سر از پا نشناسند و به امید طی کردن یک شبه ره صد ساله، به هرکاری دست یازند و خود را به آب و آتش بزنند تا در این آشفته بازار غنیمتی هرچه سمین تر و بهره ای هرچه فربه تر برگیرند.

البته باید اذعان کرد که هستند در این میان جوانان بسیاری که دلشان برای ملک و ملت و کشور می تپد و حاضر نیستند از سر اصول اخلاقی خویش بر خیزند. واقعیت این است که در جامعه افغانستان شکاف نسلی بسیار عمیق است و نسل جدید با تجربه اندک به میدان سیاست پیچیده افغانستان وارد شده است و چون دموکراسی زود رس و نا پخته جامعه افغانستانی، مجال جولان می دهد، این نسل نافش را به رنگین کمان آرزوهای دور و دراز بسته است و در این راه به هر دری می کوبد و پیش هر کس و ناکسی سر خم می کند تا شاید از ثروت و قدرت رها شده در وادی بی نظمی و آشفته بازار ناشی از ضعف حاکمیت قانون بهره ای بر گیرند.

آیا می توانیم خطاهای روشنفکرانه خود را با تاملات خرد ورزانه جبران کنیم؟ آیا می توانیم سر در جیب تفکر فرو برده و سعدی وار تامل ایام گذشته کنیم و سنگ سراچه دل به الماس دیده بساییم و تاسف ایام گذشته خوریم و یک بار دیگر بر سر گور تجربه ناقص خود مویه کنیم و با شهامت بگوییم: نسل جوان افغانستانی نیاز مبرم به تجربه های تلخ و نا کامی های مکرر نسل گذشته دارد و نباید سر رشته را رها کرده و حلقه وصل را بگسلد؟

واقعیت این است که پرکردن شکاف نسلی در افغانستان با پل اعتماد سازی بین دو نسل امکان پذیر است و نه سرکشی و تمرد و از بین بردن حلقه های وصل، نسل گذشته جامعه افغانی در کوره های تجارب تلخ پخته شده است و امروزه پس از سال ها چشیدن تجارب تلخ و شیرین حداقل می تواند از کوبیده شدن کشتی شکسته جامعه افغانستانی به سخره های یخی که در آبهای گل الود افغانستان پنهان می باشند، جلوگیری کند.

جامعه افغانستانی متشکل از یک شبکه بسیار پیچیده ای از مناسبات قومی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی است که درک آن برای بسیاری از جوانان امروزی دشوار است. نسل گذشته این مناسبات را بهتر درک می کند و می تواند متناسب با آن برنامه ریزی و سیاست ورزی کند. سیاست ورزی نسل جدید نوعی سیاست ورزی شناور و ناپخته است و بیشتر به وادی سرگردانی ها منتهی می شود. علت آن این است که بسیاری از جوانانی که در یک دهه اخیر به سیاست ورزی روی آورده اند، دریای عمیق جامعه خود را نمی شناسند و چون موری سوار بر پر کاهی اسیر امواج طوفان زای آن می شوند و این سو و آن سو در سطح این دریای بیکران و پر عمق سر گردانند.

خاستگاه های لغزش های روشنفکرانه
اگر به دقت در سیاست ورزی و فعالیت های اجتماعی پس از روی کار آمدن نظام جدید و دموکراتیک در افغانستان بیندیشیم، می توانیم خطاها و لغزش های روشنفکرانه نسل جوان

افغانستان را در فرازهای زیر دریابیم:
1. اعتماد ناپخته به ورود نیروها و تجارب بیرونی در افغانستان
پس از ورود نیروهای خارجی در افغانستان و آمدن جامعه جهانی با تمام نیرو و سرمایه خود در این کشور، بسیاری بر این اندیشه شدند که جامعه افغانستان به زودی راه تحول و ترقی را خواهد پیمود و به سوی آرمان ها و اهداف بلند خود حرکت خواهد کرد. بی خبر از آن که تجربه بیرونی در جامعه افغانستان یک وصله ناچسب بوده و جامعه افغانستان این تجربه را هضم و جذب نمی توانست. مردم فقیر افغانستان که از بی سوادی و کم سوادی رنج می برند، نه شعارهای حقوق بشری و نه آزادی بیان و دموکراسی را درست درک می کردند. در نتیجه هر آنچه که در این جامعه گفته و شنیده می شد، صداهای طنین انداز در گوش هایی بود که از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می شدند و تاثیر خاصی بر جامعه نمی گذاشتند. بسیاری از جوانان روشنفکر از این زاویه دچار خطا و اشتباه می شدند که ارزش ها و تجارب بیرونی جذب جامعه افغانستان شده و سرانجام این جامعه را از رخوت و عقب ماندگی نجات خواهد داد.

2. عدم شناخت درست پیچیدگی های جامعه افغانستانی
بسیاری از روشنفکران جوان شناخت درستی از جامعه خود ندارند. اکثر این افراد در فضاهای فرهنگی و سیاسی متفاوت از فضای فرهنگی و سیاسی افغانستان بزرگ شده و رشد کرده اند. تحصیلات شان در خارج از کشور، عمدتا ایران و پاکستان، انجام شده و جامعه خود را با معیارهای دیگر جوامع می سنجند و از این ناحیه، دچار خطا و اشتباه می شوند. باید اذعان کرد که افغانستان در دوره جنگ های سه دهۀ اخیر وارد مناسبات اجتماعی بسیار پیچیده با همسایگان و جامعه جهانی شده و تحت تاثیر همین مناسبات پیچیده، گروه ها، حلقات و طرز فکرهای بسیار متفاوت و متنوع در این کشور سر بر آورده است. بسیاری از جوانان روشنفکر این مناسبات پیچیده جامعه افغانستان را درک نمی کنند و با قیاس جامعه افغانستان با جوامعی که در آنها بزرگ شده و تحصیل کرده اند، دچار خطا و لغزش می شوند.

3. شکاف و تعارض نسلی
افغانستان امروزی شاهد رویارویی دو نسل است: نسل دوره های سخت جنگ، عمدتا جنگ های داخلی- و نسلی بر آمده از تجارب جنگ و غیر دخیل در آن و حتی معترض به آن. این دو نسل تجارب و دغدغه های متفاوت دارند. نسل گذشته در کوران سختی ها و دشواری ها زندگی و عمل کرده و از دریای آتش گذشته است و در تنور جنگ و کوره های تجارب سخت و دشوار پخته شده است و توقع دارد که این تجارب سرمایه نگاه به آینده شود. در حالی که نسل جدید به دیده شک و بد بینی به این تجارب می نگرد و تصور می کند که تجارب نسل گذشته دست مایه عمل آینده نمی شود و بنا براین، باید به کلی به بوته فراموشی سپرده شود. باید توجه داشت که نسل جوان از درک یک چیز عاجز است و آن این که تجربه تاریخی بشر نشان داده است: این تجارب جنگ است که سر انجام برای رسیدن به صلح کمک می کند. کسانی که مستقیم در جنگ شریک بوده اند، بهتر شرایط سخت و دشوار جنگ را درک می کنند و با عمق جان می توانند ضرورت صلح را بفهمند. باید اذعان کرد که تجارب جنگ، هرچند تلخ، مرحله ای از تجارب بشری است و نباید به کلی نادیده انگاشته شود بلکه باید از آن برای اجتناب از جنگ و نا بسامانی کمال استفاده صورت گیرد. نسل درگیر در جنگ نسل تجربه های تلخ است و در طول تاریخ، بشر با چشیدن تلخی ها درک درست تر و بهتری از شیرینی را به آزمون گذاشته است.

4. شتابزدگی و جویای نام بودن
عده ای از نسل جوان امروزی چنان شتابزده عمل می کنند که گویا می خواهند یک شبه به همه منابع قدرت و ثروت و شهرت دست یابند. این شتابزدگی، آنان را به راه های انحرافی بسیاری می کشاند که هم خود را دچار مشکل کرده و هم جامعه را با چالش مواجه می سازند. بلند پروازی غیر معقول عده ای از جوانان، متناسب با شرایط جامعۀ افغانستان نیست و باعث می شود که آنان به راه های غیر قانونی و غیر اخلاقی کشانده شوند. این عده از نسل جوان امروزی که جامعه نابسامان افغانستان را زمین مساعدی برای کشت آمال و آرزوهای دور و دراز خود می دانند، به هر ابزاری دست می زنند و از هیچ وسیله ای برای رسیدن به هدف خود فرو گذار نمی شوند. آنان تصور می کنند که اگر به این منوال رفتار نکنند در رقابت از رقبای خود باز می مانند و نمی توانند پلکان ترقی را یکی پس دیگری بپیمایند. متاسفانه این رویکرد طمع کارانه و شتابزده نوعی بلند پروازی خامی است که می توان گفت مخصوص جامعۀ افغانستان می باشد. این رویکرد در سطح کلانتر باعث آشفتگی و نا بسامانی در سیاست ورزی افغانستان می شود و در سطح میانی بخشی از فساد و نا کار آمدی اداری کشور را تشکیل می دهد.

جوانان جویای نام افغانستان، دوست و دشمن نمی شناسند. برای آنان یک چیز مهم است و آن این که در آشفته بازار ضعف حاکمیت قانون هرچه عاجل تر پلکان ترقی را بپیمایند. هیچ اصلی بر رفتار شان حاکم نیست و هیچ خط سرخی را به رسمیت نمی شناسند. متاسفانه به دلیل ضعف حاکمیت قانون و فقدان فعالیت های مولد و مثمر در کشور، معمولا بلند پروازی این افراد به فساد و رقابت های منفی و بد اخلاقی منجر می شود. برای این عده از افراد هیچ راه شرافتمندانه ای برای رشد و پیشرفت و جود ندارد. آنان تملق می کنند، دروغ می گویند، شعارهای پوشالی سر می دهند تا اهداف و مقاصد شخصی خود را تحقق بخشند و این یکی از بدبختی های جامعۀ افغانستان امروزی است. این گونه افراد اگر بر همین منوال پیش بروند و مجال یابند، به سرمایۀ اجتماعی افغانستان آسیب های جدی وارد خواهند کرد و چیزی از راستی و درستی و اعتماد باقی نخواهند گذاشت.

سوال اینجاست که چگونه می توان این شکاف نسلی را پر کرده و بلند پروازی و جویای نام بودن را مدیریت کرد؟
در پاسخ باید گفت که افغانستان نیاز به هر دو تجربه یاد شده دارد. تجربه نسل پیشین بدون شک به نسل بعدی کمک خواهد کرد که خطاها و اشتباهات آن نسل را تکرار نکرده و با آموختن درس از گذشته به آینده ای بهتر و جامعه ای خوبتر چشم بدوزد. همچنین نسل جدید با همراهی و همگامی با نسل گذشته می تواند همچون بازوی فنی و تکنیکی نسل پیش عمل کرده و دیوانسالاری افغانستان را در پرتوی تعامل مثبت بسازند. همکاری و تعامل این دو نسل باعث خواهد شد از شتابزدگی ناشی از بلند پروازی و جویای نام بودن خام عده ای از نسل جوان هم جلوگیری شود. آنان ناگزیر خواهند بود به اصول و قواعد بازی تن داده و از شتابزدگی که خود منشاء بد اخلاقی و پیمان شکنی و نا وفاداری است پرهیز کنند. تعامل مثبت دو نسل، کشور را به سوی ثبات سوق داده و از سیاست ورزی افغانستان تنش زدایی خواهد کرد و می تواند منشاء ظهور احزاب قدرتمند در صحنه سیاسی کشور شود. تردیدی نیست که یکی از مشکلات جدی افغانستان کنونی تعدد احزاب و مرجعیت های پراکنده سیاسی است.

این احزاب که بعضا شاید به اندزاه انگشتان دست هم پیرو نداشته باشند، داعیه های بزرگ رهبری جامعه را به سر می پرورند و برای کشور و سرنوشت ملت خیال های خام می پزند و از آنجا که در هیچ مکانیسم رقابتی شفاف وارد نمی شوند، توان سیاسی شان نیز آزموده نمی شود که درس بگیرند. این تعدد مرجعیت بدون تردید یکی از چالش های جامعه افغانستان بوده و مشکلات سیاسی و اجتماعی فراوانی را نیز خلق کرده است.

همکاری و تعامل مثبت دو نسل باعث خواهد شد این مرجعیت های پراکنده در قالب های بزرگ تر ادغام شده و به تدریج کشور را به سوی رقابت های حزبی در صحنه سیاست سوق دهد. شکل گیری احزاب بزرگتر که توان رقابت داشته باشند، سیمای سیاسی کشور را دگرگون خواهد کرد و ضامن ثبات سیاسی در کشور خواهد بود. امروزه با وضعیت اسفبار سیاسی و امنیتی کشور اولین مسوولیت نسل جوان پرهیز از پراکندگی مرجعیت سیاسی و تنظیم در احزاب سیاسی بزرگتر و مردمی است تا این احزاب، بتوانند با بسیج مردم با شرایط سخت کنونی مقابله کنند.


حسن رضایی


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است