تاریخ انتشار: ۱۱:۵۴ ۱۳۹۳/۱۲/۶ | کد خبر: 90016 | منبع: | پرینت |
عباسعلی محمدیان، رییس پولیس تهران بزرگ چندی پیش در گفتگو با یک پایگاه خبری نکاتی را درباره لزوم هوشیاری شهروندان در رابطه با سرقت اموال آنان توسط برخی افراد سودجو در ایام منتهی به پایان سال که هر ساله طی رسم و رسوم گذشته به خانهتکانی و نظافت منزل مشغول میشوند، متذکر شد.
به نقل از نسیم، این گفتگو و هشدارهای امنیتی در برابر انسانهای سودجو مورد تایید هر عقل سلیمی از هر جنس و قوم و ملیتی است اما بخشی از این گفتگو از آنجایی که رنگی فراملی میگرفت با واکنش از سوی برخی رسانهها و افراد فعال در شبکههای اجتماعی مواجه شد. محمدیان در بخشی از این گفتگو در مورد کارگرانی که برای نظافت ساختمان یا منزل در ایام پایانی سال مراجعه می کنند، گفتهبود که هموطنان حتیالمقدور از بکارگیری کارگران افغانستانی جلوگیری کنند، چرا که این افراد بیشتر بلامکان هستند و در صورت سرقت شناسایی آنها مشکلتر است.
این سخن آقای محمدیان با ذکر دقیق و به جای شرط در صورت سرقت، بیان شده بود و علت بلامکان بودن هم که در سخن ایشان آمده بود درباره برخی از مهاجران غیر قانونی یا حتی درباره برخی ایرانیان بدون هویت یا هر قوم و قبیله دیگری در سرتاسر دنیا می تواند پذیرفته شده باشد اما ماجرا درست آنجایی بسیط و غیرجامع جلوه میکند و سوژه برای یک کلاغ، چهلکلاغ های رسانهای میشود که تیتر انتخابیِ رسانه مذکور جامعیت و شروط گفته شده جناب محمدیان را نداشت. تیتر مذکور به راحتی به کلیت جامعه افغانستانی مهاجر تعمیم مییافت: از کارگران افغانستانی برای خانهتکانی استفاده نکنید. فارغ از این حواشی این تیتر، یک خدشه به حرف محمدیان هم بود.
این تیتر باعث شد که یک تفسیر و قاعده کلی احمقانه طبق روال گذشته، دستمایه تعدادی رسانه برای یک تصویرسازی کاذب از مهاجران افغانستانی قرار گیرد و نگاه غیرانسانی، ناعادلانه، محقرانه و غیرواقعیای که در تمام این سالها در بخش قابل توجهی از جامعه ما به مدد همین رسانههای بیتوجه به تاثیرات فرهنگی و فراملی -یا سریالهای شرمآور تلویزیونیای مانند چهارخونه ایجاد شد، مجدد قوت بگیرد.
بر کسی پوشیده نیست که بزهکاری هیچ ارتباطی به قومیت یا ملیت ندارد. سالهاست که بربریت و ملاک های متاثر از فضاهای قبیلهگرا، رنگ باخته و ملیت، قومیت، رنگ و نژاد دیگر هیچ ارزشی برای برتری دادن یا تنزل دادن هیچ فرد و گروهی نیست. شرافت و کرامت انسانها به اخلاقیات و روحیات آنهاست درست مانند همان چیزی که در قرآن، مبنای تکریم انسانها از جانب خداوند متعال معرفی شده است: «یا أیُّهَا النّاسُ إِنَّا خَلَقناکُم مَن ذَکَرٍ وَ أُنثَی وَ جَعَلنَاکُم شُعُوباً وقَبَائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَاکُم إِنَّ اللهَ عَلیم خبیر(سوره حجرات،آیه 13)».
چندی پیش در شماره ششم از پرونده «جان ایران، جان افغانستان» نوشته بودیم که «حرف زدن آسان است اما دلیل آوردن سختتر از آن. طبق آخرین آماری که سازمان زندانها اعلام کرده است، کل زندانیهای زندانهای ایران 228 هزار نفر هستند. از این 228 هزار نفر ظاهرا 5 هزار تن افغانستانی هستند. جمعیت ایران 75 میلیون تن است و جمعیت مهاجران افغانستان داخل ایران حداکثر 3 میلیون تن. اگر بپذیریم که همه این 5 هزار تن از مهاجرین افغانستانی داخل ایران هستند (که نیستند و خیلی از آنها قاچاقچیان مواد مخدر هستند که لب مرز دستگیر شدهاند و ساکن ایران نیستند) میزان مجرمان افغانستانی میشود 16 صدم درصد.
همین نسبت اگر در مورد ایرانیهای مجرم محاسبه شود به رقم بزرگتری یعنی 29 صدم درصد میرسد. این تازه در شرایطی است که همه عوامل موثر در این مقایسه مثل احتمال جرم بیشتر در جامعه مهاجر و اقلیت در هر جامعهای را کنار بگذاریم. رقم به خودی خود واضح است و به خوبی نشان میدهد که بزرگنمایی و اغراق رسانهها در مورد جرم و جنایت مهاجران افغانستانی ها در ایران چه قدر فراگیر شده است.» عموما در نقاط مختلف دنیا عمده بزهکاریها در میان جمعیت مهاجران قانونی و غیرقانونی صورت میگیرد اما بر خلاف تصویرسازی و تلقی عامهپسند مرسوم میزان بزهکاری جامعه مهاجران در ایران که بخش قابل توجهی از آنان را شهروندان افغانستانی تشکیل میدهند، بسیار کمتر از جامعه بومی بود.
با همه اینها و برخلاف تصویرسازی برخی رسانههای بیملاحظه یا سودجو برای ایجاد تقابل میان جامعه ایرانی و جامعه افغانستانی ذکر دو نمونه از هزاران نمونه ارتباط واقعی و حقیقی مردم ایران و افغانستان که قطعا به دور از چشم رسانهها بوده است، هم میتواند مثال نقضی باشد برای از کلیت انداختن قاعدهای که برخی رسانهها سعی دارند با موجسواری بر روی یک فیلم یا برخورد ناپسند یک مدیر میانی یا اشتباه و عدم جامعیت تیتر یک رسانه و ... دست بگیرند و انسانیت را به فراموشی بسپارند و نوع برخوردها را قومیتگرایانه کنند. هم میتواند مثالی تبیینی باشد برای بیان آنچه واقعیتر از ویترین رسانهها است:
سوی اول: «امین» کلیددار افغانستانی یک محله ایرانی
«امین» یک کارگر ساده افغانستانی است. نزدیک به 45 سال از خداوند عمر گرفته و آشنایی او با اهل محل از موقعی شروع شد که یکی از همسایگان برای درست کردن باغچه روبروی خانهاش، فرغون کارگری امین را به امانت گرفت. ظهر روز تعطیل ماه رمضان، عرق ریختن همسایه را که دیده بود، بیل اش را برداشته بود و شانه به شانه او باغچههای همسایهها را سامان داده بود. دستش تنگ به نظر میرسید اما دست و دلباز بود. دستمزد نمیگرفت و میگفت: «آقا! همسایگی این چیزها را برنمیدارد.» این درست همان روزهایی بود که امین در یک کلبه آجری بسیار کوچک با پنجرهای بسیار کوچکتر در حیاط یک ساختمان که تازه تخریب شده بود با 4 کارگر مهاجر افغانستانی دیگر زندگی میکرد. شبها که چراغ اتاق شان روشن بود، از میان شیشه سفره ساده و نمازخواندن شان دیده میشد.
«امین» قریب به 7 سال است که در آن محله اعیاننشین زندگی میکند و آجرهای تک تک خانههای محل با زحمت امین و تیم همراه اش روی هم قرار گرفته است. شرافت و مهربانیهای «امین» در حدی شهره آن محله شده است که تقریبا هر کسی که کاری در امور ساختمان دارد، برای رفق و فتقاش رو به امین میزند. زمانی که صاحبان مغازهها نباشند، امین است که در ایام فراغت پشت دخل میایستد و مغازه را میگرداند.
چند ماه پیش سقف خانه یکی از اهالی محله «امین»، فروریخته بود، مرد مدتها بود که کلافه بود و از فشار کار گله میکرد که به او فرصت نمیدهد که به سراغ تعمیرکار برود و خانه را تعمیر کند. میگفت اگر فرصت داشتم خودم هم دست به آچار هستم و لولهها را درست میکنم فقط مشکل همین کندن و بناییهایش است. این رفت و آمد بین تهران و کرج ما را از زندگی طبیعی هم انداخته است. امین این را شنیده بود و بعد از چند ساعت با چکش برقی و یک کیسه گچ برگشته بود. میگفت: «آقای مهندس! نگران نباش من خودم برایت درست اش میکنم.» گفته بود «نه شما زحمت نکشید من فعلا دستم خالی است و نمیتوانم تا آخر ماه هزینهاش را بدهم»، امین گفته بود: «ای آقا! همسایه که این حرف را ندارد.» کار بیشتر از یک روز طول کشیده بود و سید محمدحسین کلید ساختمان را به او داده بود که فردا که او سرکار است، برای درست کردن ساختمان به منزل اش برود و ادامه کار را انجام دهد. مدتها از این ماجرا میگذرد و سید محمدحسین ایرانی و امین افغانستانی دوستان صمیمی هستند و امین این روزها برای پیگیری امور روزانه منزل او، کلیددار خانه اوست.
«امین» حالا، امور چندین و چند خانه دیگر را هم پیگیری میکند و کلید ساختمان اکثر آنها را هم به امانت از صاحبانش دارد. ساختمانهای زیبای چندصد متری هم روز به روز در محله امین سر به آسمان میگذارد. ساختمانهایی که امین در تمام روزهای ساخته شدن شان و قبل از زندگی ساکنانش مدتها آنجا زندگی کرده و نماز خوانده است.« امین» کلیددار «امین» این محله است.
سوی دوم: خانه قد بلند «پرویز خان»
«پرویز خان» 62 ساله، 50 سال از زندگیاش را در محله هاشمی تهران بزرگ شده است. مغازه پدرش در نازیآباد دو تا چراغ زنبوری داشت که یکی را تختی به او هدیه داده بود. اصلا به عشق حاج ابراهیم -پدر پرویزخان- رفته بود، کف گود زورخانه و یک چرخ زده بود. «پرویزخان» گروهبان ( افسر) ارتش بود که با پدرش که از دوستان قدیمی طیب بود به دسته عزاداری معروف حاج آقا روحالله خمینی پیوسته بودند و شعار «مرگ بر شاه» سر داده بود. همه قدیمیها از محل رفتند و خانه های نونوار شده یکی یکی سر به فلک کشیدند. هرچند خانه پرویزخان همچنان محقر و قدیمی و با قدی کوتاهتر از همه خانهها به نظر میرسد اما اینطور نیست.
یک بار وسط محله پرویزخان جر و بحث شده بود که سر ظهر همه را به میان کوچه کشانده بود. چشم انداخته بود و دیده بود که گروهی جوان یک مرد افغانستانی را دوره کردند و با او صحبت میکنند:« تو که دوچرخهات (بایسیکل) را اینجا به لوله گاز میبندی، تصویر محل را خراب کردهای.» یکی دیگر میگفت: «اگر یک ماشین(موتر) به آن گیر کند، ماشین (موتر) که به فنا میرود هیچی، لوله گاز بترکد همه ما میرویم هوا.» مرد افغانستانی در زیرپله یک خانه از همین تازه به دوران رسیدهها که حالا قدشان بلندتر از خانه پرویزخان به نظر میرسد، با همسر و 3 فرزند کوچک اش زندگی میکرد.
اجازه نداشت دوچرخهاش (بایسیکل) را به داخل خانه ببرد چون سهم پارکینگ نداشت. صبح به صبح که با دوچرخه (بایسیکل) به ساختمان محل کارش میرفتف شبها بعد از کار دوچرخهاش (بایسیکل) را به لوله گاز بیرون ساختمان زنجیر میکرد.
چشمشان که به پرویز خان افتاده بود، راه باز کرده بودند که بیاید وسط. یکی میگفت: «حاج آقا شما بیا به این بنده خدا یک چیزی بگو. ببینید این دوچرخهاش (بایسیکل) برای ما دردسرساز شده است.» یکی دیگر میگفت: «به خدا ما به او میگوییم برود کشورش برایش بهتر است» و ... سرش را که پایین انداخته بود و فقط گوش میکرد را بالا آورد و چشم در چشم مرد افغانستانی خیره شد. مرد افغانستانی منتظر بود قضاوت «پرویزخان» را بشنود.
پرویز خان دست کرد در جیبش و کلید خانهاش را به سمت مرد افغانستانی گرفت. گفت: «برادر! منزل خودت هست، هر وقت دوست داشتی دوچرخهات (بایسیکل) را ببر در حیاط خانه من بگذار.» حرفش را زده بود. نظرش را هم گفته بود. سلانه سلانه به سمت خانهاش رفت و زنگ را زد. حالا قد خانه پرویز خان از همه خانههای محل بالاتر رفته بود. خانهاش را با همسایه افغانستانیاش تقسیم کرده بود.
«پرویز خان» از آن زمانی شناخته شد که «محمدعلی»، فرزند ایران و افغانستان که انقلابی بود و بیمه نبود، برای درمان به اروپا رفت و دیگر نتوانست برگردد. «پرویز خان» شده بود «پرویزدایی» بچههای محمدعلی و 10 سال حداقل هفتهای یکبار به خانهشان در پاکدشت سر میزد. همیشه دست پر میرفت. هنوز هم که چند ماه از فوت محمدعلی میگذرد و الیاس تنها پسرش به آنجا رفته است، «پرویزخان» و عیال اش سراغ خانواده محمدعلی میروند حالا هفتهای حداقل دو بار.
در گوشه گوشه شهرهای ایران، روایتهای متعددی میان مردم ایران و افغانستانیهای مهاجری که البته بخش اعظمی از نسل امروزشان دیگر مهاجر نیستند و به دنیا آمده همین آب و خاک اند، در حال اتفاق افتادن است اما برخی رسانهها همیشه چشم بر آنها بستهاند و مردم از تفسیرهای یکنواخت و غیر انسانی این رسانهها خسته شدهاند.
کد (14)
>>> خیلی تاثیر گذار بود
>>> احسنت. بسیار عالی بود و تشکر از اینکه اندکی از مشکلات و مظلومیت مهاجرین بی دفاع کشورمان را باز تاب دادید.
>>> من یه افغانستانی متولدایرانم پدرم سال۱۳۵۲به ایران آمده واینجاموندگارشده وتقریبا۴۱سال میشه توایران زندگی میکنه خودمم۳۴سالمه مردم ایران مردم شریف وبافرهنگی هستندالبته غریب به اتفاقشون منتهابعضی وقتابعضی...به دلایلی قصددارن این مردم شریف وبرعلیه مهاجران تحریک کنندامیدوارم افغانستان هرچه زودترمشکلاتش برطرف بشه همگی برگردیم کشورمون بنده به این نتیجه رسیدم سیاست ایران طوریه که من وامثال من اگه ۱۰۰سال دیگم ایران بمانیم بازم این داستانهاادامه داره ووالسلام
>>> با سلام، اتفاقی به سایت شما برخورد کردم و این خبر را دیدم. کاملا حرف صحیحی است، من از یکی از هموطنان شما به عنوان امین خودم در کارگاهم استفاده می نمیم. فردی به نام شیرآقا،خیلی از او راضیم. نزدیک ۷ سال برای من کار کرده و هیچ گاه ندیدم خیانتی به من یا اموالم نماید حتی ایم تعطیلات نوروز من خانه ام را به او می سپارم. دوستی میان ملت ها زنده باد
>>> متاسفانه برخی سیاستمداران ومدیران اجرایی کاملا درتضاد190درجه ای باقشر فرهنگی ومردم عادی وانساندوست وهمچنین به تبعیض ونژادپرستی ومحدودیت افرادمقیم بامجوزروی می آورندکه چهره نظام رامخدوش می کندمانندهمین مالیاتهای میلیونی سالیانه برای اقمت افرادقانونی همراه محدودیت کامل شغلی وسرمایه گزاری .
شیوا.کاندیداحتمالی بلخ
>>> ...از این بابت بسیار متاسف شدم. اما مردم عاقل و دانای افغانستان فریب این گونه بی ادبیها را نمی خورد.
م، ش.
>>> این همه افغانی غیر قانونی ریختن ایران . بدون مدرک بدون اقامت شما چی می گی؟
اصلا مرز ایران برای شما افغانیا کمترین ارزشی نداره طلبکار هم هستید؟
چرا طلبکارید؟
غیر قانونی نیاین ایران همین .
>>> نمیدونم شماها چه اصراری دارید که افغانهایی که در ایران متولد شدن رو به ایران بچسبیانید ؟ افغانها در شرایط جنگ افغانستان ناچارا در ایران بصورت موقت پذیرفته شدند و حالا اون شرایط نیست و باید به وطن خودشان برگردند اما با سماجت به زور در ایران مانده اند. انتظار دارید من ایرانی که این رفتار ناعادلانه شما را می بینم چه فکری درباره شما کنم؟ من راضی نیستم میلیونی در ایران باشید اما شما رضایت صاحب خانه برایتان مهم نیست مهم خودتان هستید
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است