تاریخ انتشار: ۱۳:۳۷ ۱۳۹۳/۹/۲ | کد خبر: 84112 | منبع: | پرینت |
به نظر من اکنون واقعاً به جایی رسیدهایم که یک «استادزدایی» در زبان ما لازم افتاده است، هم در زبان رسانهای، هم در زبان گفتار، در محافل و مجامع ادبی. چون اگر همین طور پیش برود، این کلمه خاصیت القایی خود را کاملا از دست میدهد.
هر لقبی در ابتدا که وضع میشود، معنایی را القا میکند، معنایی که ممکن است با کلمهی دیگری منتقل نشود. ولی گاهی بر اثر سهلانگاری اهالی زبان، این القاب نقش معنایی را از دست میدهند و بیخاصیت میشوند. ما از آنها نوعی احساس تکریم میکنیم ولی یک تکریم بیمعنی یا لااقل بدون دریافت معنی.
بگذارید این را با مثالی که واضحتر است، روشن کنم. امام محمد غزّالی در بین اندیشمندان تاریخ اسلام، لقب «حجتالاسلام» داشته است. آنان که این لقب را به غزالی دادند و به دیگران ندادند، معنای کلمه را در نظر داشتند، یعنی «کسی که وجود او و سخن او حجتی برای دین اسلام است» ولی این لقب امروز از این معنی خالی شده است. «حجتالاسلام» برای کسانی به کار میرود که به مرتبهای از دروس دینی رسیدهاند. شاید از امام غزالی تا کنون، این لقب این مسیر عامشدن و نسبتاً معمولی شدن را به تدریج پیموده باشد ولی به هر حال ما امروز وقتی مثلاً میگوییم «حجتالاسلام محمدی» دیگر هیچگاه معنای اصلی این کلمه را در نظر نداریم.
لقب «استاد» هم در حال پیمودن چنین مسیری است. روزگاری «استاد» های ما دانشمندان یا هنرمندان بزرگ بودند، آن هم کسانی که توانسته بودند به شکلی (شفاهی یا مکتوب) این دانش را به دیگران هم منتقل کنند و شاگردانی داشته باشند. در زمانی که ما به میدان ادبیات گام گذاشتیم، در این عرصه فقط چند تن شایستهی این لقب دانسته میشدند، مثلاً در افغانستان «استاد خلیلی» و «استاد بیتاب» و «استاد بشیر»، «استاد مایل» و «استاد توفیق»؛ و در ایران «استاد فروزانفر» و «استاد محیط طباطبایی» و «استاد محمدرضا حکیمی» و امثال اینها یا در عرصه موسیقی، در کشور ما استاد، لقبی بود که از سوی نهادهای رسمی و با معیارهای ویژه فقط به گروه خاصی داده میشد، مثل «استاد سرآهنگ»، «استاد رحیمبخش»، «استاد نتو»، «استاد هاشم» و «استاد محمدعمر». حتی هنرمندان بزرگی همچون احمد ظاهر و ناشناس و ساربان و ظاهر هویدا هم استاد نبودند.
خلاصه این که «استاد» لقبی بود کارآمد که یک نقش معنایی و کاربردی داشت. وقتی کسی «استاد» خوانده میشد، میدانستیم که او بدون تردید به مدارج بالایی از دانش و هنر رسیده است، گذشته از این که از نظر سابقه و شاگردپروری هم شایستهی این لقب است.
عام شدن لقب «استاد» علاوه بر این که این لقب را از اعتبار و اصالت میاندازد، زمینه خودشیفتگی کسانی را هم فراهم میآورد که بدون این شایستگیها به این لقب خوانده میشوند. از همین روی به نظر من باید پیش از این که این لقب بیش از این به آب و گل مالیده شود، یک استادزدایی را پیشه کنیم و این لقب را فقط برای افرادی بسیار خاص نگه داریم، برای کسانی همچون واصف باختری، رهنورد زریاب، حیدری وجودی، لطیف ناظمی، نجیب مایل هروی و افرادی از این دست که هم دانش و تجربه ادبی کافی دارند و هم به صورت شفاهی یا مکتوب، نسلی از اهالی شعر و ادبیات ما مرهون دانش و تجربهشان هستند. (البته این نامهایی که من ذکر کردم، فقط در حوزهی ادبیات و برای تقریب به ذهن بود تا بدانیم که برای این لقب، چه مایه از دانش و تجربه و آموزندگی لازم است.
طبعا در هر شاخه از شاخههای علم و هنر، کسانی هستند که شایستگی تمام برای این لقب دارند. با این وصف، از کسانی که از روی سهلانگاری و یا تعارف و تشریفات رایج در کشور ما به این لقب خوانده میشوند، انتظار میرود که متواضعانه این نکته را به دیگران گوشزد کنند و داوطلبانه، خود را از این لقب سبکدوش سازند، تا رستگار شوند.
من دومین داوطلب این رستگاری هستم. داوطلب اول، شاعر گرانقدر جناب یحیی جواهری بود.
پس از این به بعد اگر کسی مرا استاد بخواند، خداوند همه گناهان مرا به نام او بنویسد.
محمد کاظم کاظمی
>>> کاظمی صایب اگه اجازه بتین مه تاریخچه استاد شدن بعضیا ره بریتان میگم. در زمان جهاد، تعدادی از مردم که ده ایران و پاکستان میرفتن، و به اصطلاح آن روز تریننگ که عوام الناس تریلنگ میگفتن، میگرفتن. این آدما که ازونجا ها که بر میگشتن، کسان دیگه ره فنون جنگی یاد میدادند، شاگردان شان اوناره استاد میگفتن، همی استاد ها اکثر شان قوماندان و قوماندانچه هم بودن، بعد از گذشت چند سال این کلمه به عموم افراد زور آور وبا صلاحیت تر مجاهدین که اکثرا کمی سواد خواندن و نوشتن اکثرا ملایی هم داشتند، اطلاق میشد. در آخر این کلمه به کل افراد زور آور مجاهدین اطلاق شد وعمومیت پیدا کرد، حالی وقت کلمه استاد ده گوش مه واری آدم وطنی میرسه، فورا ای گپ ده ذهنم میایه که آدم مورد نظر در گذشته حتما یکی از مجاهدین زور آور بوده
بچه وطن
>>> آقای کاظمی عزیز! در افغانستان چه سر جایش خودش هست که کلمه "استاد" نیست؟ فاتحه این کشور خوانده است. خارجی، و داخلی و تکنوکرات و ملا و ریش دار و ریش تراشیده و... همه با هم این فاتحه را خواندند. من فکر نکنم بدبخت تر از افغانستان بتوان کشوری پیدا کرد. کشوری که مردم خودش به حال خود رحم نمی کنند. شما با پول می توانی در افغانستان هر کار نا ممکن را ممکن سازی. با پول "استاد" هم می توان شد کاظمی عزیز...
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است