امام حسین (ع) نقطه اتصال تمام مذاهب است
غربی‎ها دسیسه های فراوانی برای مخدوش جلوه دادن چهره اسلام در آستین دارند که عزاداران امام حسین(ع) و تمام علمای کشور اعم از شیعه و سنی باید با آن مقابله کنند 
تاریخ انتشار:   ۱۶:۵۰    ۱۳۹۳/۸/۸ کد خبر: 82577 منبع: فارس پرینت

ماه محرم و ماه عزای سید و سالار شهیدان فرا رسیده است. بدون شک امام حسین علیه السلام نقطه وصل تمام مذاهب اسلامی می باشد و قیام عاشورا نقطه عطفی در تاریخ اسلام است.

گفته ی علمای اهل سنت و تشیع این می باشد که محبت اهل بیت به خصوص امام حسین (ع) بر تمامی مسلمانان واجب است و کسی نمی‎تواند بدون محبت امام حسین علیه السلام ادعای محبت پیامبر (صل الله علیه و اله وسلم) کند.

به حمدالله جایگاه امام حسین علیه السلام در میان اهل سنت یک جایگاه ویژه به عنوان امام و پیشوا می باشد که غیر قابل انکار است. پیامبر (صل الله علیه و اله و سلم) فرمودند: هرکسی به حسین محبت کند به من محبت کرده و هر کس بر او بغض کند مانند آن است که بامن بغض کرده است. مگر می‎شود کسی ادعای دوست داشتن پیامبر اکرم را داشته باشد و امام حسین(ع) را دوست نداشته باشد. به همین دلیل هم هیچ مسلمانی نمی‌تواند به ایشان بی‌احترامی کند.

از طرف دیگر: هم پیروان مذهب شیعه و هم پیروان اهل سنت باید متوجه باشند که دشمنان اسلام همواره تلاش می‎کنند وحدت و اخوت میان مسلمانان را از بین ببرند و کمترین بی توجهی به این امر مهم، تاثیرات بسیار مخربی به وحدت مذاهب به جا خواهد گذاشت.

از دیرباز دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه در میان مسلمانان از هیچ ترفندی دریغ نمی‎کنند و به هر طریقی که شده زهر خود را به اتحاد مسلمانان می رسانند، لذا پیروان تمام مذاهب باید به این نکته توجه جدی نمایند و به هیچ کس اجازه ندهند که فاصله‎های تفرقه‌افکنانه مذهبی را تشدید نمایند.

غربی‎ها دسیسه های فراوانی برای مخدوش جلوه دادن چهره اسلام در آستین دارند که عزاداران امام حسین(ع) و تمام علمای کشور اعم از شیعه و سنی باید با آن مقابله کنند. باید بر همگان روشن سازند که اسلام با خشونت ارتباطی ندارد و گروه‎های تکفیری مانند طالان و داعش و القاعده هیچ ارتباطی به مذاهب اسلامی ندارند.

بنا به گفته ی همه علما، زنده نگه داشتن محرم در نوع خود یک سنت بوده و تعلیم آموزه‌های اسلامی به نسل جدید یک عبادت است که در سخنرانی های این ماه انجام می شود، اما عزاداری امام حسین (ع) باید به گونه‎ای برگزار شود که وحدت و اخوت اسلامی را در کشور بیشتر کند و باعث تفرقه و نفاق نشود.


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   الحمد لله اتحاد كه بين شيعه وسني در افغانستان اسلامي اند در هيج كشور هاي اسلامي نيست
علماء ودانشمندان محترم اهل سنت در مجالس عزاداري نواسه رسول خدا ص شركت ميكنند وسخنراني ميكنند
اين اتحاد ما مسلمانان مشت دندان شكن بر دهن غربيها وخود فروخته هاي داخلي انها اند
جوان بامياني

>>>   اللهم صلی علی محمد و آل محمد

>>>   منزلگه عشاق دل آگاه حسین است
بیراهه نرو ساده ترین راه حسین است
از مردم گمراه جهان راه مجویید
نزدیکترین راه به الله ،حسین است

>>>   اصلا "حسین" جنس غمش فرق میکند
این راه عشق، پیچ و خمش فرق میکند
اینجا گدا همیشه طلبکار می شود
این در که آمدی کرمش فرق میکند
صد مرده زنده میشود از ذکر یا "حسین"
عیسای اهل بیت دمش فرق میکند.

>>>   قال رَسولُ الله(ص):
اِنَّ لِقَتل الْحُسَین حَرارة فی قُلوبِ المؤمنینَ لاتبرد أَبَداً
منبع:مستدرک الوسائل ج۱۰ص۳۱۸
قطعا برای کشته شدن حسین داغی است در دل مؤمنان که هرگز سرد نشود.

>>>   بخاري، ترمذي و ابن ماجه از يعلي بن مره نقل نموده‌اند كه پيامبر اسلام فرموده‌اند: حسين از من است و من از حسين، كسي كه حسين را دوست دارد خداوند هم او را دوست مي‌دارد. در همين رابطه در حديثي ديگر از رسول بزرگوار اسلام(ص) كه احمد بن حنبل و ابن ماجه آن را به روايتي از ابي هريره مستند داشته‌اند آمده است: كسي كه حسن و حسين را دوست بدارد مرا دوست دارد و كسي كه كينه حسن و حسين را داشته باشد كينه مرا دارد.

>>>   امام علي(ع) هنگامي كه به جنگ صفين مي‌رفتند از كربلا عبور كردند، در برابر نينوا بر كنار فرات دهكده‌اي بود، آنجا توقف كردند و از نام آن سرزمين پرسيدند، گفتند كربلا، حضرت علي(ع) سخت بگريستند چنان كه اشكشان بر زمين مي‌ريخت. آن گاه فرمودند: به حضور رسول افضل(ص) رفتم مي‌گريست، عرض كردم: سبب گريه چيست؟ فرمود: لحظه‌اي پيش جبرئيل نزدم بود و مرا آگاه كرد كه پسرم حسين كشته مي‌شود در كنار فرات در محلي كه آن را كربلا مي‌گويند، آن گاه جبرئيل كفي خاك به من داد و آن را به من بويانيد، خودداري نتوانستم كرد و اشك از چشمانم روان گشت.

>>>   امام حسین علیه السلام نقل کردند: ام سلمه مرا خبر داد : جبرئیل نزد رسول خدا بود و تو پیش من بودی و ناگهان گریستی . پیامبر فرمود :
بگذار فرزندم را . من تو را رها نمودم، پیامبر تو را برداشت و در آغوش کشید . جبرئیل پس از دیدن این منظره پرسید : آیا دوستش داری؟ پیامبر پاسخ داد : بلی . جبرئیل گفت : همانا امت شما به زودی او را خواهند کشت؛ آیا می خواهی خاک سرزمینی را که در آنجا کشته می شود به تو نشان بدهم و آن را ببینی؟ گفت : بلی . پس جبرئیل بال هایش را گشود و زمین کربلا را نشان داد … پیامبر از آن حالت بیرون آمد و در دستش خاک سرخ بود …
منبع: نینوی، ص ۲۵۰/مسند احمد، ج ۴، ص ۱۲۷و ۱۲۶/ذخائر العقبی، ص ۱۶۴و ۱۴۶/تاریخ دمشق، ص ۱۶۸

>>>   ترمذی، یکی از نویسنده های صحاح معروف اهل سنت، نقل می کند که سلمی گفت : خدمت ام سلمه رسیدم و او گریه می کرد . از ام سلمه پرسیدم : چرا گریه می کنی؟ او در پاسخم گفت : رسول خدا را دیدم در خواب سر و صورت و محاسن آن حضرت پر از خاک بود . عرض کردم : ای رسول خدا شما را چه شده است؟ حضرت فرمود : همین حالا شاهد کشته شدن حسینم بودم
منبع:محمدبن عبدالله الحاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج ۵

>>>   در ذخائر العقبی‌ روایت‌ كرده‌ كه‌ یزید بن‌ ابی‌ زیاد نقل‌ كرده‌ كه‌ پیامبر اسلام‌(ص) از خانه‌ عایشه‌ بیرون‌ آمدند و از كنار خانه‌ فاطمه‌ عبور كردند، كه‌ ناگهان‌ صدای‌ گریه‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ گوشش‌ رسید، رسول‌ خدا(ص) فرمودند: مگر نمی ‌دانی‌ (ای‌ فاطمه‌) كه‌ گریه ‌حسین‌ مرا آزار می ‌دهد.
ترمذی‌ در باب‌ مناقب‌ حسنین‌ به‌ سند خود از انس‌ بن‌ مالك‌ روایت‌ می‌ كند كه ‌از رسول‌ خدا(ص) پرسیدند: كدام‌ یك‌ از خاندانتان‌ نزد شما محبوب‌ تر است‌؟ فرمود:«حسن‌ و حسین‌» و به‌ حضرت‌ فاطمه می‌ فرمودند: دو فرزندم‌ را صدا بزن‌ و آنان‌ را به ‌سینه‌ می‌ فشردند و می‌ بوییدند.

>>>   ابن‌ حجر هیثمی‌ از ابن ‌ ابی‌ الدنیا روایت‌ می‌ كند كه‌ زید بن‌ ارقم‌ در مجلس‌ ابن‌ زیاد حضور داشت‌ كه‌ دید ابن‌ زیاد با چوب‌ دستی‌ به‌ لب‌ و دندان‌ آن‌ حضرت‌ می ‌زند، به‌ وی‌ گفت‌: چوب‌ دستی‌ را از لب‌ و دندان‌ امام‌ حسین‌(ع) بردار، به‌ خدا سوگند همواره‌ می ‌دیدم‌ كه‌ رسول‌ خدا(ص) میان‌ این‌ دولب‌ را می ‌بوسید. آن‌ گاه‌ زید بن‌ ارقم‌ گریست‌ و ابن‌ زیاد ناراحت‌ شد و گفت‌:
«خدا دیدگان‌ تو را بگریاند، اگر پیرمرد خرفت‌ و بی‌ عقلی‌ نبودی‌ گردنت‌ را می ‌زدم‌» زید بن‌ ارقم‌ از جای‌ خود برخاست‌، خطاب‌ به‌ مردم‌ گفت‌: «ای‌ مردم‌ شما از امروز به‌ بعد مردگانی‌ بیش‌ نخواهید بود، برای‌ این‌ كه‌ پسر فاطمه را شهید كردید و پسر ابن‌ مرجانه‌ را بر خود امیر قرار دادید. به‌ خدا سوگند طولی‌ نمی ‌كشد نیك‌ مردان‌ِ شما را می ‌كشند و بد سیرتان‌ را به‌ شما می‌ گمارند».

>>>   ترمذی‌ و طبرانی‌ و ذهبی‌ از حضرت علی‌(ع) روایت‌ كرده ‌اند كه‌ آن‌ حضرت‌ نقل‌ كرده ‌اند كه‌رسول‌ خدا(ص) دست‌ حسن‌ و حسین‌ را گرفتند و گفتند:
«كسی‌ كه‌ مرا و این‌ دو را و نیز پدر و مادر آنها را دوست‌ بدارد، روز قیامت‌ هم‌ مرتبه ‌من‌ است‌«.
طبری‌ در ذخائر العقبی‌ از رسول‌ خدا(ص) روایت‌ كرده‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ فرمودند:
«اولین‌ كسانی‌ كه‌ وارد بهشت‌ می ‌شوند من‌ و فاطمه‌ و حسن‌ و حسین‌ می ‌باشیم‌. از رسول‌ خدا(ص) سؤال‌ شد: ای‌ رسول‌ خدا دوستان‌ چه‌؟ گفتند: پشت‌ سر شما [فاطمه‌ وحسنین‌]».

>>>   ترمذی‌ با سند خودش‌ از ابوسعید خُدری‌ روایت‌ كرده‌ كه‌ رسول‌ خدا(ص) فرمودند:«حسن‌ و حسین‌ دو سرور جوانان‌ بهشت ‌ اند». ولی‌ بعد از نقل‌ این‌ حدیث‌ می ‌گوید: هذا حدیث‌ حسن‌ صحیح‌ٌ.
این‌ حدیث‌ در منابع‌ مختلف‌ و متعددی‌ از اهل‌ سنت‌ ذكر شده‌ است‌. ابوحاتم‌ در صحیحش‌ و ابن‌ عساكر در تاریخش‌ و ابن‌ كثیر در البدایه‌ و النهایه‌ و احمد درمسند ش‌ این‌ را نقل‌ كرده ‌اند.
طبرانی‌ روایت‌ كرده‌ از حذیفه‌ كه‌ گوید: چهره‌ رسول‌ خدا(ص) را شادمان‌ دیدیم‌ و فرمود: «چگونه‌ خوشحال‌ نباشم‌ و حال‌ آن‌ كه‌ جبرئیل‌ به‌ من‌ بشارت‌ داد كه‌ حسن‌ و حسین‌ سرور جوانان‌ اهل‌ بهشت‌ هستند و پدرشان‌ از آنها برتر می ‌باشد».

>>>   ترمذی‌ در صحیحش‌ از یعلی‌ بن‌ مُرّه‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ رسول‌ خدا(ص) فرمودند: حسین ‌از من‌ است‌ و من‌ از حسینم‌، خدای‌ دوست‌ بدارد كسی‌ كه‌ حسین‌ را دوست‌ داشته‌ باشد.
امام‌ بخاری‌ در الادب‌ المفرد به‌ اسناد خود از یعلی‌ بن‌ مره‌ روایت‌ كرده‌: در یكی‌ از روزها پیامبر اكرم‌(ص) همراه‌ اصحابش‌ به‌ منزلی‌ دعوت‌ بودند، در مسیر ایشان‌ امام‌ حسین‌ بازی‌ می ‌كرد؛ پیامبر جلوتر از اصحاب‌ بود و دست‌ گشود كه‌ حسین‌(ع) را بگیرد. حسین‌ از این‌ طرف‌ به‌ آن‌ طرف‌ می ‌رفت‌ و پیامبر هم‌ خنده‌ كنان‌ او را دنبال‌ می ‌كرد تا این‌ كه‌ حسین‌(ع) را گرفت‌؛ آن‌ گاه‌ دستی‌ بر زیر چانه‌ كودك‌ و دست‌ دیگر بر پشت‌ او گذاشت‌... و گفتند: «حسین‌ از من‌ و من‌ از حسین‌ هستم‌ خداوند دوست‌ بدارد كسی‌ كه‌حسین‌ را دوست‌ داشته‌ باشد».

>>>   باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کز او
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است!!
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پرورده کنار رسول خدا حسین
کشتی شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست
خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا!!
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا!!
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا!!
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی!!
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی

>>>   ابا عبدالله الحسین فرمودند این مصیبت ها همه بر من آسان است چون خدا میبیند ولی آن چه که باید بدانیم این است که مصیبت اصلی و حقیقی کج فهمی و جهالت و غفلت و پستی و رذالت و قساوت قومی است که از یاد خدا غافل شده و برای پاره تن رسولشان و امام بر حقشان نامه میفرستند تا بر یزید هوسران فاجر شرابخوار خروج کند سپس به علت قساوت قلب و حب دنیا و طلا و نقره و کنیزکان اینچنین ظالمانه امام کشی میکنند و اهل بیت رسول خدا را اسیر میکنند!!

>>>   سنایی غزنوی:
خرمی چون باشد اندر راه دین کز بهر حق
خون روان گشتست از حلق حسین در کربلا
از برای یک بلا کاندر ازل گفتست جان
تا ابد اندر دهد مرد بلی تن در بلا

>>>   جامی شاعر و عارف ایران زمین از اهل سنتدر سده نهم هجری :
کردم زدیده پای سوی مشهد حسین
هست این سفر به مذهب عشاق فرض عین
خُدّام مرقدش به سرم گَر نهند پای
حقا که بگذرد سرم از فرق فرقدین

>>>   ابن حسام هروی شاعر و عارف سده نهم ایران زمین :
دلم شکسته و مجروح و مبتلای حسین
طواف کرد شبی گرد کربلای حسین
طراز طره مشکین عنبر افشانش
خضاب کرد به خون خصم بی‌وفای حسین
قدر چو واقعة کربلا مشاهده کرد
زچشم، چشمة خون راند بر قضای حسین
نشسته بر سر خاکستر آفتاب مقیم
کبود پوش به سوگ از پی عزای حسین
جمال روشن خورشید را غبار گرفت
که در غبار نهان شد مه لقای حسین
سحاب قطره باران، حسین سر بخشید
عطای ابر کجا و کجا عطای حسین
خموش ابن حسان این سخن نه لایق توست
ستایش تو کجا و کجا ثنای حسین
کز آفتاب قیامت مرا پناهی ده
به زیر سایه دامن کش لوای حسین

>>>   سنایی غزنوی شاعر سده ششم ایران زمین:
سراسر جمله عالم پُر زنانند
زنی چون فاطمه خیر النساء کو؟
سراسر جمله عالم پر شهید است
شهیدی چون حسین کربلا کو؟
سراسر جمله عالم پر امام است
امامی چون علی موسى الرضا کو؟

>>>   شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبة جدش باشگی شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عز ا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش
برند تا بجایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حُرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران ، پروانگان شمع رُخسارش ولی
چون سحر روشن که سراز تن جدا آرد حسین
سر بقاچ زین نهاده ، راه پیمای ¬عراق
می نماید خودکه عهدی با خدا دارد حسین
او و فای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
باکدامین سرکند ، مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی با سر نوشت کربلا ست
هر زمان ازما ، یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‌کند
عزّت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمن هم آب می‌بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد از اینش صحنه‌ها و پرده‌ها اشکست و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
ساز عشق است و بدل هر زخم پیکان زخمه‌ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین

>>>   ای فلک ، آل علی را از وطن آواره کردی
ز آن سخن در کربلا شان بُردی و بیچاره کردی
تاختی از وادی ایمن غزالان حرم را
پس اسیر پنجه گرگانِ آدم‌خوار کردی
جسم پاک شیر مردان را نمودی پاره پاره
هم دل شیر خدا را زین مصیبت پاره کردی
گوشوار عرش رحمن را بریدی سر ، پس آنگه
دخترانش را زکین بی گوشوار و یاره کردی
جبهة فرزند زهرا را ز سنگ کین شکستی
تو مگر ای آسمان دل را ز سنگ خاره کردی
تا کنی خورشید عصمت را به ابر کینه پنهان
دشت را ز اعدای دین پر ثابت و سیاره کردی
جورها کردی از اول در حق پاکان و لیکن
در حق آل پیمبر جور را یک باره کردی
کودکی دیدی صغیر اندر میان گا هواره
چون نکردی شرم و زکین قصد آن گهواره کردی
چاره می ‌جستند در خاموشی آن طفل گریان
خود تو در یک لحظه از پیکان تیرش چاره کردی
سوختی از آتش کین خانة آل علی را
و ایستادی بر سر آن آتش و نظّاره کردی
خانمان آل زهرا رفت بر باد از جفایت
آوخ از بیداد و داد از جور و فریاد از جفایت
آسمانا جز به کین آل پیغمبر نگشتی
تا نکُشتی آل زهرا را از این ره بر نگشتی
چون فکندی آتش کین در حریم آل یاسین
ز آه آتش بارشان چون شد که خاکستر نگشتی
چون حسین بن علی با لشکر کین شد مقابل
از چه پشتیبان آن سلطان بی لشکر نگشتی
چون دچا ر موج غم شد کشتی آل محمد
از چه رو ای زورق بیداد بی لنگر نگشتی

>>>   حافظ شیرازی :
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

>>>   اشکم ز هجر روی تو خوناب شد حسین
مویم ز غصه رشته ی مهتاب شد حسین
هر جا کنار آب نشستم ز داغ تو
از بس که سوختم جگرم آب شد حسین
جانسوز تر ز داغ تو دیگر کسی ندید
خورشید هم ز داغ تو در تاب شد حسین

>>>   رنگ ها رنگ خزان است بیا برگردیم
این سفر بار گران است بیا برگردیم
صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود
خواهرت دل نگران است بیا برگردیم

>>>   نصر ابن بنی نزیر نوادهه پادشاه حبشه نجاشی بود وی یکی از یاران امام حسین علیه اسلام بود که در کربلا به شهادت رسید پس از هجرت مسلمانان به حبشه و نامه رسول گرامی به نجاشی وی قلبا مسلمان شد و پیامبر را یاری داد ولی در حبشه اظهار اسلام نکرد فرزندش را خدمت پیامبر صلوات الله علیه و آله فرستاد تا ایشان را یاری کند هنگامی که نجاشی شاه حبشه فوت کرد پیامبر از دور بر او نماز گزاردند حبشیان برایش نامه نوشتند که بیا و بر تخت پادشاهی بنشین او گفت من پیامبر را رها نکنم شما هرکه را خواهید امیر خود کنید وی پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به یاران حضرت علی علیه السلام پیوست و در جنگ صفین شهید شد فرزندش نیز در سپاه امام حسن علیه السلام وجود داشت و در کربلا همراه امام حسین علیه السلام بود هنگامی که امام حسین علیه السلام شب عاشورا فرمودند هر کس میخواهد کشته نشود برود همه ما شهید خواهیم شد به او هم فرمودند اگر میخواهی برو پشت این کوه ها امن و امان است
گفت مولای من ما اگر میخواستیم برویم آن روز که حبشیان میخواستند ما را شاه خود کنند میرفتیم ما شما خاندان رسول را رها نمیکنیم.
مرحبا و صد آفرین به اصحاب با وفای امام حسین که در مقابل هجوم گرگ صفتان ایشان را رها نکردند و حرمت اهل بیت رسولشان را شناختند.

>>>   من ساکن اصفهان هستم در این جا در یک محله به نام جلفا ارامنه زندگی میکنند هر سال برای امام حسین علیه السلام روضه میگیرند و طعام میدهند و گریه میکنند مخصوصا برای حضرت عباس احترام خاصی قایل هستند و روز تاسوعا را خیلی مهم میشمارند و میگویند ما از عباس شفا گرفته و میگیریم!
انسان در عجب فرو میرود!!!
حسین

>>>   شکر خدا که زندگی ام نذر روضه هاست
شکر خدا که روزی ام از سفره شماست
شکر خدا که پای شما سینه می زنم
شکر خدا که درد مرا نامتان دواست
عمری نفس زدم به هوای نگاهتان
عمری سرم به سایه این بیرق عزاست
قلبم به بزم هر شبتان خو گرفته است
چشمم به خاک خانه تان خوب آشناست
بر روی سنگ قبر من این گونه حک کنید
این خانه زاد روضه و مجنون کربلاست
روزیِ اشک چشم مرا مرحمت کنید
روزی دیده ای که نذر کرده شماست

>>>   بیعت خویش از همه برداشت
غیرت عشق رنگ دیگر داشت
شمع خاموش و خیمه خالی شد
ماند هر کس که شوق در سر داشت
جمع اصحاب جمع شد اما
هرچه دلشوره بود خواهر داشت
گفت با خود ولی خیالی نیست
تا که عباس بود لشگر داشت
نفس خیمه گاهم عباس است
تکیه گاهم سپاهم عباس است

>>>   خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه یک جرعه آب
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد
هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت
سوره حمدی برایم خواند و رفت
نه شفیقی نه رفیقی نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست
آن یکی فریاد زد رب تو کیست
ای گنهکار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو
ما که ماموران حق داوریم
نک تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هر کجا و دلفکار
می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
نور پیشانیش فوق کهکشان
چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب آدم می زدود
گیسوانش شط پر جوش و خروش
در رکابش قدسیان حلقه بگوش
صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از شرب طهور
لب که نه سرچشمه آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
خاک پایش حسرت عرش برین
طره یی از گیسویش حبل المتین
بر سرش دستار سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین
از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسینفاطمه
صاحب روز قیامت آمده
گویی بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه اینجا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است
اینکه می بینید در شور است و شین
ذکر لالائیش بوده یا حسین(ع)
دیگران غرق خوشی و هلهله
دیدم او را غرق شور و هروله
با ادب در مجلس ما می نشست
او به عشق من علَم بگرفته دست
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است
خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را بدوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا به خواهرم زینب نمود
تا که دنیا بوده از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده
اینکه در پیش شما گردیده بد
جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم
هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد صاحبش شرمنده است
در قیامت عطر و بویش میدهم
پیش مردم آبرویش میدهم
باز بالاتر به روز سرنوشت
میشود همسایه من در بهشت
آری آری هرکه پا بست من است
نامه ی اعمال او دست من است

>>>   خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه یک جرعه آب
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد
هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت
سوره حمدی برایم خواند و رفت
نه شفیقی نه رفیقی نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست
آن یکی فریاد زد رب تو کیست
ای گنهکار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو
ما که ماموران حق داوریم
نک تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هر کجا و دلفکار
می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
نور پیشانیش فوق کهکشان
چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب آدم می زدود
گیسوانش شط پر جوش و خروش
در رکابش قدسیان حلقه بگوش
صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از شرب طهور
لب که نه سرچشمه آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
خاک پایش حسرت عرش برین
طره یی از گیسویش حبل المتین
بر سرش دستار سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین
از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه
صاحب روز قیامت آمده
گوییا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه اینجا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است
اینکه می بینید در شور است و شین
ذکر لالائیش بوده یا حسین(ع)
دیگران غرق خوشی و هلهله
دیدم او را غرق شور و هروله
با ادب در مجلس ما می نشست
او به عشق من علَم بگرفته دست
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است
خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را بدوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا به خواهرم زینب نمود
تا که دنیا بوده از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده
اینکه در پیش شما گردیده بد
جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم
هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد صاحبش شرمنده است
در قیامت عطر و بویش میدهم
پیش مردم آبرویش میدهم
باز بالاتر به روز سرنوشت
میشود همسایه من در بهشت
آری آری هرکه پا بست من است
نامه ی اعمال او دست من است

>>>   بنگر به شهادت حسین بن علی ع
از جان بگذشت از نمازش نگذشت...
ای حسین ای مظهر ازادگی
ای قیامت سنبل دلدادگی
ای حسین ای جان فدای دین حق
بهتر از آن در رهش سر داده ای
ناله ها در عشق تو فریاد شد
دین حق از خون تو آباد شد
غنچه ها در راه داور داده ای
در رهش شهزاد اکبر داده ای
دست عباس دلاور داده ای
وای من شهزاده اصغر داده ای
زد عدو آتش چو بر کاشانه ات
شد پریشان دختر دردانه ات
زینب دل خسته ات در راه شام
رفت تا بر عالم رسد این پیام
حق بود پیروز تا روز جزا
هست باطل طرد درگاه خدا
ای حسین جانم فدای جان تو
جمله فرزندان من قربان تو
ما همه غرق گناه و درد و غم
مستحق دارو و درمان تو
من فدای همت والای تو
آن نماز ظهر عاشورای تو
ظهر عاشورا میان دشمنان
رو نمودی بر خدای عاشقان
تیر باران شد قدت ای سروناز
بر نگرداندی تو رویت از نماز
من فدای همت والای تو
آن نماز ظهر عاشورای تو

>>>   شعری از شهید قهار عاصی شاعر معاصر
تا ریخت خون مرد به دامان کربلا
سجاده شد زمین بیابان کربلا
بر مسلمین طلیعه نو باز شد زحق
در رهگذار تشنه میدان کربلا
خون پیمبر است که گلگونه کرده است
خاک سیاه و خار مغیلان کربلا
الگوی زندگی است برای مقاومت
طرح قیام آل مسلمان کربلا
دست یزیدیان چه تواند کند به خلق
خون امام ماست نگهبان کربلا
آنک حضور شمر که بر باد می‌شود
در پیشگاه سید و سلطان کربلا
تاریخ را علامت فجر شکفتن است
هنگامه قیامت و توفان کربلا
پا در رکاب باد چه می‌بندی ای رقیق
پر باز کن به دولت ایمان کربلا
آزادگی است آنچه که تسجیل می‌شود
بر برگ برگ دفتر و دیوان کربلا

>>>   شعر خانم سیده تکتم حسینی شاعر معاصر افغانستان در مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها و آل بیت امام حسین علیه السلام:آسمان است این که در گودال مقتل گم شده
یا که دنیـــــای زنـــــی آشفته بر تل گم شده ؟
می دود هر سو نگاهش در سکوتی هولناک ...
در میـــان دودها سوسوی مشعـــل گم شده
...
شعله بر دامن ، پریشان می دود هر سو زنی
دختـــری در بیــن خار و خــون و تاول گم شده ...
بــرق دنــــدان شغــــالان و هجــــوم سایه ها
آهویـــی در وحشت شبهای جنـــگل گم شده
...
گـــــریه کردم ، گـــــریه، مثل مادری که ناله اش
در صدای تعزیه خوان های مقتل گم شده

>>>   خدا به ماه زمین خورده آسمان بدهد
دلی به وسعت دریای بی کران بدهد
امام عشق، علَم را به دست ساقی داد
که مرد را به تمام جهان نشان بدهد
چه می شود که به باد و به ابرها و به خاک
به سنگ های زبان بسته هم زبان بدهد
که باد نوحه بخواند، که ابر گریه کند
که خاک اقامه بگوید، که سنگ اذان بدهد
و یا به کودک لب تشنه روی دست پدر
هزار سفره ی رنگین تر از کمان بدهد
رباب از نفس افتاده جبرئیل کجاست
که گاه گاهی گهواره را تکان بدهد
چه عاشقانه و زیبا خدا مقدّر کرد
که روی دست پدر ایستاده جان بدهد
هزار نکته ی شیرین تر از عسل باقی ست
اگر عطش بگذارد؛ اگر امان بدهد
شاعر:احمد علوی

>>>   شعری در وصف جناب حر علیه الرحمه که از سپهسالاران لشکر عمر سعد بود و پس از ساعت ها تفکر شرمگین و گریان به لشکر امام حسین علیه السلام پیوست و توبه کرد:
می آمد و سر به زیر و شرمنده تو
با گریه اش آمیخته شکرخنده تو
«حُر» بود اسیر،تا امیری می کرد
آن روز امیر شد که شد بنده تو
از خویش تهی شد،از تو پر شد آخر
یک قطره نبود بیش و، دُر شد آخر
آن سر که ز شرمندگی افکند به زیر
اسباب سر افرازی «حُر» شد آخر

>>>   شعری در مصیبت شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها طفل سه ساله امام حسین از جناب طهماسبی خراسانی شاعر معاصر افغانستان:
افتاده است تکه ی از ماه روی خاک
این ماه در ادامه ی خود سبز می شود
تنها نماد واهمه ی راه روی خاک
خورشید،هی به پشت سرش خیره می شود
انگار مانده جا،جگر شاه روی خاک
آتش گرفته رودی که این گونه می رود
توفان نوشته کِلک زرِ کاه روی خاک
میر آب نای ناله برآورد و ایست! گفت
یک کودک از اهالی این خانه نیست؛ گفت ـ
ماییم و نارسائی ِ این راه روی خاک
افتاده است تکّه ی از ماه روی خاک
آیینه دست،هرچه کبوتر فتاده اند
دنبال عرش حضرت الله روی خاک
عرشی که از تهیّج خود پا کشیده‌است
در فصل شادمانی ِ ارواح روی خاک
*
با گریه،آه! بغض خودش را به کف گرفت
از راوی ِ رسیده نشان نجف گرفت
گفتا گلایه می برم از شام نزد او
از کربلا و عمه و بابام،ازعمو
از تشنگی و آتش و این گوش پاره ام
از باقر و سکینه و از گوشواره ام
از خیمه گاه،از .. جلوش دید؛چکمه پوش ــ
با سیلی ِکشیده نوازید بیخ گوش
(ما کُلِّ روز گم شده ایم از برای تو
از پا فتاده ایم،ببین ماجرای تُ )
با ضرب و شتم،رسم ستایش قشنگ بود!
با دست تازیانه نوازش قشنگ بود!
تا این که از جمازه نیفتند بعد ازین
محکم به چوب فاجعه بستند پشت زین
*
شام است و شب که جامه پلاسید مانده است
نبض خرابه روی تراژید مانده است
شام است و شاخ میوه ی ممنوعه در بهشت
آن دست شوم میوه که می چید مانده است
این شب،چه روز بر سرت آورده است آه!
حتی دمی که هنده ترا دید مانده است
این سرو سالخورده مگر زینب من است؟
این حرف ناصواب،مگر از لب من است؟
زینب کجا و گوشه ی ویرانه در کجا؟
زینب کجا و سوز غریبانه در کجا؟
زینب کجا و خمّ سپیدار در کجا؟
زینب کجا و همّ و غم یار در کجا؟
یعنی که زیر پرچم توحید مانده است
زینب کجا و سلطه ی آوار در کجا؟
زینب کجا و سلطه ی آوار در کجا؟
یعنی که زیر پرچم توحید مانده است
شام خراب و ضجّه ی گنجشک ها و بعد ...
شعری کنار قافیه نومید مانده است
صبح آن چنان به آمدنش نخره*می کند
که شب نشین خسته به تردید مانده است
ماه از خلیفه هدیه گرفته ست،یک طبق
یک نیزه تا تبلور خورشید مانده است
این رود،در گذشت یکی ماه رفته و
ای وای! کودکی که هراسید مانده است
تأثیر داشت دیدن خورشید روی ماه
تا رفع گشت خستگی ِ چند روزه راه

>>>   حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام فرمودند : یزید مرا بین دو عمل مخیر کرده ذلت و شمشیر و او فاجر هوسران شرابخواری است که آشکارا معصیت میکند در حالی که ما خاندان رسالت و نبوت هستیم او پسر هند جگر خوار و من فرزند فاطمه(س) دختر رسول خدا هستم، مثل منی با او بیعت نمیکند حضرت فرمودند در این صورت من نمیبینم شهادت را مگر سعادت و زندگی با ظالمین را جز خواری و ذلت باز فرمودند در صورت عدم قیام من بر اسلام وداع و پایان است (انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام) باز فرمودند من قیام نکردم برای دنیا پرستی و عشرت طلبی و مال اندوزی بلکه قیام کردم برای طلب اصلاح در امت جدم رسول الله صلی الله علیه و آله باز فرمودند من قیام کردم برای امر به معروف و نهی از منکر و برای احیای دین باز فرمودند مردم بندگان دنیایند دین لقلقه و ورد زبانشان است و تا آنجا که دین با منافع شخصیشان تضاد نداشته باشد ادعای دینداری میکنند ولی چون برای دین جانشان به خطر افتاد یا بلای سختی تحمل کنند چه کم هستند دینداران واقعی شهادت حضرت امام حسین علیه السلام را به همه امت اسلام شیعه و سنی تسلیت عرض میکنم.

>>>   ای آب فرات از کجا می آیی...؟
ناصاف ولی چه با صفا می آیی...
خود را نرساندی به لب خشک حسین...
دیگر به چه رو به کربلا می آیی...؟!

>>>   جلال الدین مولوی بلخی در «دیوان شمس » برای شهیدان کربلا سروده است:
کجائید ای شهیدان خدائی
بلاجویان دشت کربلائی
کجائید ای سبک روحان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوائی
کجائید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را در کشائی
کجائید ای زجان و جان رهیده
کسی مر عقل را گوید: کجائی؟
کجائید ای در مخزن گشاده
کجائید ای نوای بی نوائی
در آن بحرید کین عالم کف اوست
زمانی پیش دارید آشنائی
کف دریاست صورت های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفائی

>>>   علامه اقبال لاهوری از اندیشمندان و شاعران اهل سنت در وصف امام حسین علیه السلام و فلسفه قیام عاشورا، تحت عنوان «رمز قرآن از حسین علیه السلام آموختیم » سروده ای بسیار زیبا دارد:
آن امام عاشقان، پور بتول
سرو آزادی ز بستان رسول
الله الله بای بسم الله، پدر
معنی ذبح عظیم، آمد پسر
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
حریت را زهر اندرکام ریخت
خون آن سر، جلوه خیرالامم
چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانه ها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون گردیده است
پس بنای «لا اله » گردیده است.
مدعایش سلطنت بودی اگر
خود نکردی با چنین سامان سفر
دشمنان چون ریگ صحرا، لا تعد
دوستان او به یزدان هم عدد
سر ابراهیم و اسماعیل بود
یعنی آن اجمال را تفصیل بود
عزم او چون کوهساران استوار
پایدار و تند سیر و کامکار
تیغ بهر عزت دین است و بس
مقصد او حفظ آیین است و بس
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ «لا» چون از میان برون کشید
از رگ ارباب باطل، خون کشید
نقش «الا الله » بر صحرا نوشت
سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او شعله ها افروختیم
شوکت نام و فر بغداد رفت
سطوت غرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز
تازه از تکبیر او ایمان هنوز
ای صبا! ای پیک دور افتادگان!
اشک ما بر خاک پاک او رسان

>>>   زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت صاحب تفسیر معروف «کشاف » ، در کتاب «ربیع الابرار» نقل می کند:
«فاطمه علیها السلام با فرزندانش حسن و حسین علیهما السلام خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رسیده و عرض کرد: یا رسول الله! هدیه ای به این ها بده . حضرت فرمود: پدرت فدایت، من مالی ندارم تا هدیه کنم . سپس حسن علیه السلام را بغل کرده، بوسید و روی پای راست خود قرار داد و فرمود: به این فرزندم، اخلاق و هیبت خود را هدیه می کنم و حسین علیه السلام را نیز بغل کرد و بوسید و بر روی پای چپ خود نهاد و فرمود: شجاعت و جود خود را بدو بخشیدم.

>>>   اشعار شیخ احمد جامی معروف به (ژنده پیل )شاعر و عارف حنفی مذهب در سده ششم هجری در وصف امام حسین علیه السلام :
آن دو سبط نبي حسن و حسین ديده ما شبير و شبر ماست
همچو حيدر در شجاعت نفس خود را كشته‌اند
چون حسين و چون حسن سوي شهيدان رفته‌اند
حب آل و صحبت تو دارد ميان جان وطن
در دل ما سر به سر مهر است از ياران تو
گر نجات آن جهان مطلوب داري اي عزيز
دست در دامان آل مرتضي بايد زدن
ناله دلسوز و اندوه جگر در صبح و شام
از بـراي آن شهيد كربلا بايد زدن
از براي ميوه جان عزيــز مـرتـضي
هر زمان از سوز باطن ناله‌ها بايد زدن

>>>   اشعار حکیم سنایی غزنوی شاعر سده شش ایران زمین در وصف حضرت ابا عبدالله الحسین:
حَبَّذا كربلا و آن‌ تعظيم‌ كزبهشت‌ آورد به‌ خلق‌ نسيم‌
و آن‌ تن‌ سر بريده‌ در گل‌ و خاك‌ و آن‌ غريوان‌ به‌ تيغ‌ دل‌ها چاك‌
و آن‌ گزين‌ همه‌ جهان‌،كشته‌ در گل‌ خون‌ تنش‌ بياغشته‌
و آن‌ چنان‌ ظالمان‌ بدكردار كرده‌ بر ظلم‌ خويشتن‌ اصرار
حرمت‌ دين‌ و خاندان‌ رسول‌ جمله‌ بر داشته‌ زجهل‌ و مقتول‌
تيغ‌ها لعل‌ گون‌ ز خون‌ حسين‌ چه‌ بود در جهان‌ بَتَر زين‌ شين‌
كرده‌ آل‌ زياد و شمر لعين‌ابتداي‌ چنين‌ بته‌ در دين‌
حسن‌ از زخم‌ كرده‌ سينه‌ كبود زينب‌ از ديده‌ها برانده‌ دو رود
من‌ نيم‌ دوستدار شمر و يزيد زان‌ قبيله‌ منم‌ به‌ عهد بعيد
هر كه‌ راضي‌ شود به‌ بد كردن‌لعنتش‌ طوق‌ باشد در گردن‌
***
داستان‌ پسر هند مگر نشينيدي‌ كه‌ از او وسه‌ كَس‌ او به‌ پيمبر چه‌ رسيد
پدر او دُر دندان‌ پيمبر بشكست‌ مادر او جگر عم پيمبر بمكيد
او به‌ ناحق‌، حق‌ داماد پيمبر بستد پسر او سر فرزند پيمبر ببريد
بر چنين‌ قوم‌ تو لعنت‌ نكني‌ شرمت‌ باد لعن‌الله يزيداً و علي‌ آل‌ يزيد

>>>   اشعار قوامی رازی اهل ری شاعر سده شش ایران زمین در وصف ابا عبدالله الحسین علیه السلام:
روز دهم‌ ز ماه‌ محرم‌ به‌ كربلا ظلمي‌ صريح‌ رفت‌ بر اولاد مصطفي‌
هر گز مباد روز چو عاشور در جهان‌ كان‌ روز بود وز قتل‌ شهيدان‌ كربلا
آن‌ تشنگان‌ آل‌ محمد اسيروار بر دشت‌ كربلا به‌ بلا گشته‌ مبتلا
عريان‌ بماند پردگيان‌ سراي‌ وحي‌ مقتول‌ گشته‌ شاه‌ سراپردة‌ عبا
هر گه‌ كه‌ يادم‌ آيد از آن‌ سيد شهيدعيشم‌ شود منقص‌ وعمرم‌ شود هبا
اي‌ بس‌ بلا و رنج‌ كه‌ بر جان‌ او رسيداز جور و ظلم‌ امّت‌ بي‌ رحم‌ و بي‌ حيا
در آرزوي‌ آب‌ چو اويي‌ بداد جان‌ لعنت‌ بر اين‌ جهان‌ به‌ نفرين‌ بي‌ وفا
بگرفته‌ روي‌ آب‌ سپاه‌ يزيد شوم‌ بي‌ آب‌ چشم‌ و سينه‌ پر از آتش‌ هوا

>>>   اشعار شاعر و عارف قرن ششم عطار نیشابوری در وصف حضرت امام حسین علیه السلام:
كيست‌ حق‌ را پيمبر را ولي‌ آن‌ حسن‌ سيرت‌، حسين‌ بن‌ علي‌
آفتاب‌ آسمان‌ معرفت‌ آن‌ محمد صورت‌ و حيدر صفت‌
نه‌ فلك‌ را تا ابد مخدوم‌ بود زآن‌ كه‌ او سلطان‌ ره‌ معصوم‌ بود
تشنه‌ او را دشنة‌ آلوده‌ به‌ خون‌ نيم‌ كشته‌ گشته‌ ،سرگشته‌ به‌ خون‌
آن‌ چنان‌ سر را كه‌ بُرّد بي‌ دريغ‌ كافتاب‌ از درو آن‌ شد زير ميغ‌
گيسوي‌ او با به‌ خون‌ آلوده‌ شد خون‌ گردون‌ از شفق‌ پالوده‌ شد
كي‌ كنند اين‌ كافران‌ با اين‌ همه‌ كو محمد؟ كو علي‌؟ كو فاطمه‌؟
صد هزاران‌ جان‌ پاك‌ انبياء صف‌ زده‌ بينم‌ به‌ خاك‌ كربلا
در تموز كربلا تشنه‌ جگر سر بريد زشتي‌ چه‌ باشد زين‌ بَتَر
با جگر گوشة‌ پيمبر اين‌ كنند وانگهي‌ دعوي‌ داد و دين‌ كنند
كفرم‌ آيد هركه‌ اين‌ را دين‌ شمرد قطع‌ باد از بن‌ زفاني‌ كاين‌ شمرد

>>>   السلام علی الحسین و علی علي بن الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین.
ای نور دو چشم رسول یا حسین
وی یاور هر یاور بتول یا حسین
شفق از غربت تو و یارانت خجل
آنگه که پیکرت در افول یا حسین
دفتر سبز رسول گشت دم تیغ
قیام سرخ تو داد التیام یا حسین
هر کوه و برزن گواه بر ندای تو
که گفتی هل من ناصر یا حسین
هل من معین از لب تشنه ات
رسید به گوش و جان یا حسین
غربت و تنهائی تو چه زخمی است
که جمله طبیبان عاجز یا حسین
این کلام زینب تو است در قتلگاه
آسمان و زمین شهودند یا حسین
اکبر و اصغرت به دشت سرخ کربلا
قربانی راه جد تو است یا حسین
قامت از خواهر تو خمید به کربلا
از سوز و گداز و نوحه تو یا حسین
طفل شیرخوار تو صد برگ عزا
در سینه دهر اشکبار یا حسین
من از امّت جدّ تو در نوح و غمم
آنگه که تو بهر من راهی یا حسین
غلام تویم به گفته ها و کرده هایت
به حشر امید همجوارت یا حسین.
شهرستانی از فیض آباد.

>>>   عاشورامکتب انسانیت،تقوا،رشادت ومبارزه باحکومت ظالم است.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است