دیوانه و دیوانه گرایی اقوام
 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۱۱    ۱۳۹۳/۶/۵ کد خبر: 78307 منبع: پرینت

کاملا مبرهن است که انسان معاصر، گرفتار بحران‌های متعددی چون جنگ، صلح، محیط زیست، خانواده و...می باشد، بستر پرورش این همه بحران؛ بحران از خود بیگانگی است که باید انسان معاصر با تمام ظرفیت‌های به روز شده ای که در اختیار دارد، کمر همت به حل شان ببندد و الا، این بحران‌ها خواهند بود که انسان را منحل خواهد کرد.

اگر چه تاریخ از خودبیگانگی به پیشینه های دور برمی گردد فکر کنم بار اول این مفهوم را فردریش هگل، به نام الیناسیون یا همان خود بیگانگی، وارد گفتمان فلسفی، اقتصادی، اجتماعی کرد بعد مارکس و فویرباخ و درکهایم و فروم و ژیژک و لاکان این تیوری را بسط دادند و تیوریزه کردند در میتولوژی هگلی نمونه بارز الیناسیون؛ دولت است که در اول دولت روح جامعه است و بعد از جامعه جدا می گردد، بعد به عنوان موجود برتر رخ می نماید و بعد به پرستش گرفته می شود، فویر باغ عنصر اصلی الیناسیون را مذهب می داند که در قالب خدا و و روح القدس، پدر، پسر و خدایان اسطوره ای، انسان از خود بیگانه می شود که فرجام خدا پرستی را اومانیسم یا انسان پرستی می داند.

مارکس با روحیه کارگری که داشت پس از نقد الیناسیون هگلی و باخی فوکس تفکرش را بر این زاویه وارد ساخت که در اجتماع تنها طبقه کارگر است که مفهوم از خود بیگانگی رابیشتر درک می کند چون انسانیتش تبدیل به ابزار رسیدن به سود طبقه مرفه می شود. دورکهایم الیناسیون را با کلمه انامومی همگن دانسته که به نوعی حالت فکری اطلاق می‌شود که در آن به‌واسطه‌ اختلاف اجتماعی فرد یا جامعه دچار نوعی سردرگمی در انتخاب هنجارها، تبعیت از قواعد رفتاری و احساس فتور و پوچی می گردد.

مرتن الیناسیون را به بی هنجاری، رفتار منحرفانه، فردی و اجتماعی ربط می دهد که گسیختگی میان اهداف فرهنگی و سایل نهادینه شده در جامعه به خوبی مشهود است.

حال مقصود بنده از الیناسیون، ازخود بیگانگی فردی که در روان شناسی و روان پزشکی به بیماری‌های روانی یا همان دیوانگی علی آبادی خودمان اشاره دارد نیست. مقصودم این است که فرد یا جامعه در عین حال که به خود معرفت دارد و خود را تا حدی می‌شناسد گاهی از حقیقت خود فاصله می‌گیرد و با خود بیگانه می‌شود که می شود از خود بیگانگی جمعی

انسان الینه شده را در فارسی مجنون یا دیوانه می گویند که ازخود بیگانه شده و چیزی دیگری مثلا جن در وجودش خانه کرده و فکر می کند که من آن نیستم بلکه اینم و این یک سیر کاذب و منحرفانه ای است که حقیقت را چپه می نمایاند.

حال در ادبیات تاریخی مقاومت و جنگ های داخلی دهه هفتاد در کابل نمونه بارزی از این خود بیگانگی را در حوزه فردی و حوزه اجتماعی می بینیم که به قهرمانان جنگی شان دیوانه، زارخور، مارخور، شیشه خور، القاب که نمایانگر شدت وضعف از خودبیگانگی است نسبت می دهند.

مثلا خدا بیامرز فرمانده شفیع شاید خودش از اینکه دیوانه اش می گفتند افتخار می کرد و یا هم متنفر بود از این لقب، در حالی که دیوانه بودن صفت نیست و فرماندهان که مدیریت یک بخش بزرگ از نیروهای حزب وحدت را به عهده داشته دیوانه بوده نمی تواند بلکه از نبوغ نظامی سرشار است مگر اینکه بپذیریم که فرد الینه ی گرایش های حاد منحرفانه شده باشد چنانچه فلسفه که بر دیوانگی مرحوم شفیع می بافند گویای این امر است، نباید از توته توته شدن انسان ها دیوانه شد بلکه تدبیر کرد تاچگونه جلو ماشین سلاخی انسان ها را گرفت.

اینکه هنوز هم هزاره ها بر طبل دیوانه بودن قهرمانان شان می کوبند ریشه در پارادیم نوستالژیک فراز ازسرکوب دارد بر خلاف تز، ایوان کلیما که از محسنات سرکوب نسل نوی رامی داند که به ارزش های دوران سرکوب پشت می کنند و ارزش های تازه و عقل پسند برای شان تعریف می کند در حالی که نسل نو هزاره هنوز هم درخم کوچه دیوانگی گیر داده اند.

وقتی هزاره ها و نسل نو آن از دگردیسی فکری و اجتماعی و عقیدتی سخن می زنند می بایست شفیع را با چه گوارا مقایسه می کردند نه با دیوانه های که ازخود رمیده اند.


رضا مهسا


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   جناب رضا مهسا باور کنید یگان وقت دیوانگی هم بکار می آید حالا که اشرفغنی وکمیسیون ملیون هارای تقلبی راوارد انتخابات وآرای پاک مردم نمودند وکسی حاضر هم نیست که آنرا پاک کند یگانه علاج متقلبان ودزدان رای مردم دیوانگی وسرزدن اینها است اگر نیست پس شما لطف نموده راه علاج وراه بیرون رفت وراه پاک کردن آرای ناپاک را از پاک به ما بگویید بخاطریکه تقلبکاران و... غیر اززبان تفنگ به کدام زبان دیگر فهمانده نمیشوند که چرا درچندین ولایت از نفوس آنکرده اوراق رای دهی زیاد است


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است