ساعت 4 بعد از ظهر مرکز شهر کابل...
 
تاریخ انتشار:   ۱۱:۳۲    ۱۳۹۲/۸/۲۸ کد خبر: 61145 منبع: پرینت

ساعت 4 بعد از ظهر مرکز شهر کابل

زن در ازدحام جمعیت، در تقلای یافتن موتری است که او را به خانه برساند. دست کودک پنچ ساله اش را می فشارد و طفلی دیگر را به سختی در بغل گرفته است. چشمان نگرانش در جستجو است. از بس و موتر کاستر خبری نیست. لحظه به لحظه بر تعداد افراد در ایستگاه اضافه می شود. با آمدن یک موتر هجوم مردم نیز افزایش می یابد. لحظات همچنان شتابزده در میان نگرانی و انتظار زن سپری می شود و هوا نیز رو به تاریکی می رود. موتری از دور ناخودآگاه جلوی پایش می ایستد. زن خود را به سرعت به دروازه موتر نزدیک می کند و تا می خواهد مقصد را معلوم کند در میان ازدحام به طرفی دیگر کشانده می شود، از موتر دور می شود. صدای گریه کودک پنچ ساله اش او را به خود می آورد دستان او از دستانش جدا شده است. به سرعت به سوی کودک می دود. مردی از کنارش خنده تلخی می کند و بی محابا شانه اش را به شانه زن می زند.

ساعت 5 بعدازظهر مرکز شهر کابل
زن به گوشه ای از سرک می نشیند و اشک های کودکش را پاک می کند. زنی دیگر هم ناله کنان شکایت از شهر بی موتر و بی قانون می کند. هوا تاریک شده است و زن در میان ترس و وهم عابران هنوز در امید یافتن موتری به سوی مقصدش است. ناگهان موتری صدا می زند که فقط زنان بالا شوند. زن از جا برمی خیزد. زنان دیگر نیز بدون سوالی بالا می شوند. فقط برای او داله موتر می ماند و راننده به طرف زن می گوید: همشیره نفری پنجاه روپه می بریم، باز خودت همراه اولاد کایت هفتاد روپه می شه.

پاهای زن ناتوان تر از قبل عقب کشید. می دانست که پول زیادی همراهش نیست. دوباره به جای قبل برگشت. صدای غضب آلود شوهرش هنوز گوش هایش را آزار می داد که می گفت: زن به مه چی که مادرت مریض اس، مگر تو از خود خانه و زندگی نداری؟

ساعت 6 شب مرکز شهر کابل
مردانی که چندی قبل زن را چندین و چندین بار زیر نظر می گرفتند حالا در ایستگاه نبودند، مزاحمین هم رفته بودند، دختران و زنان دیگر هم هر کدام به مقصد خود حرکت کرده بودند. دیگر شب شده بود طفلش شیر می خواست و کودک دیگر از انتظار بسیار در هوای سرد بی تابی می کرد. زن به رانندگانی که به سوی او اشاره می کردند توجهی نکرد. انتظار او را می کشت، نمی دانست چه کند، به ایستگاه دیگری رفت. در میان هارن موترها، هیاهوی عابرین، هوای سرد و خاکباد آلوده شهر، زن همچنان ایستاده بود.

گویی شهر مردانه شده بود، دیگر تحملش به سر رسید و صدای مرد رهگذری را می شنید که زیر لب می گفت: عجب زن هایی پیدا میشه تا ناوقت شَو هم ده شار استن...

زنان افغانستان


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   مردم بیچاره کابل بخاطر تدویر یک لویه جرگه تقلبی ، نامشروع ، شخصی ،انتصابی به مشکلات گرفتار هستند . کرزی خودش فساد است .
خاکسار

>>>   برادر محترم کرزی و تیمش نه چشم دارند که ببینند و نه گوش دارند که بشنوند و مردم مظلوم هم توان حق گرفتن را ندارند لذا این شکایت وناله زنان کدام سودی ندارد

>>>   اه یتیمان و بیوه زنان کرزی و تمیش و شهرداری کابل را نابود کند

>>>   بسیاررنج آوراست برای یک زن فقیروبیچاره چه کنیم دیگرچاره جزتحمل نیست خداوند همه را ازاین مشکل نجات دهد . نعیمی

>>>   اینست مقام زن و اینست مقام مرد در کشور!!!


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است