گزیده‌ای از شعر شاعران افغانستان در وصف بهار
 
تاریخ انتشار:   ۰۱:۰۵    ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ کد خبر: 49490 منبع: فارس پرینت

بهار در شعر جایگاه ویژه ای دارد، چه بسا شاعران زیادی با بهاریه هاشان به شهرت رسیدند، شاعران افغانستان هم در این بین جایگاه بی بدیلی در میان فارسی زبانان دارند، در متن زیر نمونه‌هایی از شعر شاعران کشور که در وصف بهار است آورده شده است.

با توجه به جنگ‌ها و درگیری‌هایی که در طول 23 دهه گذشته گریبان ملت ما را گرفته است، باز هم شاعران کشور نوروز را از یاد نبرده‌اند، هر چند که فضای جنگ و خشونت و مشکلات مردم بر اشعار شاعران دیار ما تاثیر خود را گذاشته است و بسیاری از سروده‌های بهاری را حزن‌انگیز ساخته است.

برخی از اشعار بهاری شاعران معاصر افغانستان را مرور کرده و نوروز و بهار طبیعت را از دیده زبان آنها می‌نگریم.

سید نادر احمدی
«بهار» عنوان غزلی از «سید نادر احمدی» است که در مجموعه شعر او با نام «گل پیراهن سارا» به چاپ رسیده است:

بیا بهار! ولی با چراغ فروردین
که تا نفس بکشیم از دماغ فروردین

به روی فصل زمستان بکش خط قرمز
به سقف باغ بزن چلچراغ فروردین

خبر بگیر بهارا خبر ز «الیاتو»1
که می گرفت همیشه سراغ فروردین

و دست عاشقی چشمه را حیات ببخش
چو آب و ماهی جاری به باغ فروردین

درخت دلخوشی اش دیدن نشانی توست
شکوفه‌ای، گلی، حتی کلاغ فروردین

1- الیاتو زادگاه شاعر است


سید ابوطالب مظفری
«سید ابوطالب مظفری» از شاعران مطرح افغانستان غزلی در وصف بهار، برای خلق مانده در بندش دارد که بسیار شنیدنی است.

بهار آمد، بساط سبزه افکند
زمستان را لباس ژنده برکند

میان باغ‌، قمری غزلگوی‌
مرکّب‌خوان تصنیف خداوند

ببین‌، برف از سر آن قلّه کوچید
ببین‌، بابا ز سر واکرده سربند

جهان حال خوشی دارد به نوروز
دریغا به حال خلق مانده در بند

شکسته ‌مردمی کز دیرسال است‌
به روی خود ندیده یک شکرخند

بهارا! ناز کم کن‌، چانه کم زن
بهای این لب پرخنده‌ات‌، چند؟

بهارا! نوبهار بلخ تلخ است‌
بیاور از سمرقند خودت قند

محمد کاظم کاظمی
گفت‌وگو میان دو آواره که در خارج از وطن روزگار می‌گذرانند و وصف ایام بهار از «محمدکاظم کاظمی» به نظم کشیده است:

تسبیح و فال حافظ و قندان نقره ‌کار
فرهنگ انگلیسی و دیوان شهریار

مُهر امین و پستة خندان و زعفران‌...»
بگذار تا حقوق بگیرم‌، بزرگوار!

این نامه‌ها به بال کبوتر نمی‌شود
باج و خراج باید مان داد، بی‌شمار

گفتی که در اوایل اسفند می‌ رسی‌
اسفند، ماه آخر سال است و اوج کار

اسفند نامه‌ای است که تمدید می‌شود
آری‌، اگر که یار شود بخت و روزگار

اسفند کودکی است که تعطیل می‌شود
از پشت میز می‌رود آخر به پشت دار

اسفند پسته‌ای است که مادر می‌آورد
تا بشکند به مزد و نشیند به انتظار

اسفند دختری است که آسوده می‌شود
از درد زندگی به مداوای انتحار

اسفند لوحه‌ای است که آماده می‌شود
بر قطعة صد و سی و شش‌، قبر شصت و چار

اسفند ناله می‌کند و دود می‌شود
در دفع چشم زخم بزرگان روزگار

گفتی «قطار خرّم نوروز می‌رسد»
نوروز را نداده کسی راه در قطار

نوروز، گرم کوره و نوروز پشت چرخ‌
نوروز مانده آن طرف سیم خاردار

پرسیده‌ای که «سال‌ِ فراروی‌، سال چیست‌؟
نومید بود باید از آن یا امیدوار؟»

وقتی که سال‌، سال کبوتر نمی‌شود
دیگر چه فرق می‌کند اسپ و پلنگ و مار؟

این خرّمی بس است که سنجاق می‌شود
بر سررسید کهنه من برگی از بهار

تا شعر تازه‌ای بنویسم بر آن ورق‌
از ما همین دو جمله بماند به یادگار

حمید مبشر
«نوروز» عنوان شعری از «حمید مبشر» است که در تازه‌ترین اثر او که «روایت تاریک غزل» نام دارد و در مشهد مقدس منتشر شده به چاپ رسیده است:

صبحانه و نهار و سپس عصر و یک زوال
این گونه روز گم شد و پوسید ماه و سال

تقویم من دوباره عوض شد به روی میز
من خیره روی صفحه و انبوهی از سوال

تعطیل خورده شنبه پوشیده از غزل
یک شنبه سپید من و برفی از ملال

دوشنبه بود، مدرسه باران گرفته بود
ایستاده بود روی سرم چتر قیل و قال

سه شنبه های یخ زده افتاده روی حوض
حالا چهارشنبه و افسانه و خیال

پنجشنبه است و من به زیارت نرفته ام
تا روزگار شعر و سرودم شود زلال

تا شاید آسمان بدهد عیدی مرا
از سفره سخاوت خود تکه ای هلال

حمیرا روحی
«هنگامه بهار» عنوان شعری است از «حمیرا روحی» از شاعران معاصر افغانستان، که در یکی از مجموعه‌های شعری او با نام «صبح امید» به چاپ رسیده است:

خوش بود موسم نوروزی و ایام بهار
که دمیدست گل و سبزه به هنگام بهار

کائنات از سر نو زندگی آغاز نمود
تا شنید از دهن باد صبا نان بهار

شجر از غنچه گل کرده کلاهی بر سر
تاج بر فرق نهادست گل اندام بهار

دشت پوشیده قبایی ز زمرد در بر
تازه و تر شده از بس همه اجسام بهار

سبزه بگرفته به بر لاله دل خون شده را
داده از وصل پری روی چمن کام بهار

بلبل دلشده بر شاخه گل نعره زنان
گل که مغرور به حسن است ز انعام بهار

موسم عیش و سرور است و گه عشرت و شوق
پر زفیض است همه اول و انجام بهار

فصل گل می گذرد «روحی» بیا اندر باغ
نغمه سر کن تو به هر صبح و به هر شام بهار

محمد محسن سعیدی
دوبیتی زیبایی با نام نوروز از سروده‌های «محمد محسن سعیدی» است که در مجموعه شعر او با نام «غم عزیز» منتشر شده است:

در آینه عکس جمال تو خوش است
وزدیده خود خواب و خیال تو خوش است

گفتی:«خوش باش الا که نوروز خوش است»
نوروز کجا خوش است؟ حال تو خوش است

پرویز آرزو
«بهاریه» عنوان شعری است از «پرویز آرزو» که در مجموعه شعر این شاعر با نام «آوار آیینه» به چاپ رسیده است:

همت ما را نگر، همهمه بهار را
شعر و ترانه را شنو، نغمه چشمه سار را

شور شعور شبنم عشق شکوفه می دهد
قامت دشت و کوه را، دامن روزگار را

سرخی سیب آسمان تا به سحر رسیده است
تا دهد آه و ناله ای، سینه بی قرار را

باغ اگر غنیمت غاصب زاغها شود
حسرت دل به پا کند خاطر داغدار را

مومنه نیکخو
«مومنه نیکخو» از شاعران معاصر افغانستان، سروده حزن‌انگیزی در باب بهار دارد که در کتاب «صدای از راه دور» در مجموعه شعر او به چاپ رسیده است:

زبی کرانه‌های دور
زپشت کوه‌های آسمان

دمید آفتاب روز اول بهار
ولیک بی فروغ و زرد رنگ و درد بار

پرستو از دیار دور دست‌ها رسید
شکسته بال و گوشه گیر و نا امید

نه شاخه‌ای که زیر آن وطن کند
نه لانه‌ای که شام را در آن سحر کند

در این محیط غم نشان
در این زمین خود فشان

به غیر محو و مات‌ها کسی نفس نمی‌کشد
در این سرای درد ناک و تیره روز

به غیر مادران اشک ریز و سینه سوز
به غیر کودکان بی پدر

به جز زنان بیوه و یتیم دار و دربدر
نوای کس به گوش جان نمی‌رسد

حسین حیدر بیگی
«آهوی همیشه دویده در من» عنوان مجموعه شعری از «حسین حیدربیگی» است. «بهار سمرقند» عنوان غزلی است که در استقبال از نوروز سروده شده و در این مجموعه به چشم می‌خورد:

مرا چشمت بهار سبز و زیبای سمرقند است
خریدارم بگو در فصل ارزانی خود چند است

مرا چشمت بهار و تاک انگور است در باور
مرا چشمت تمام رودها، جیحون و اروند است در باور

دلت خوش باد و خوش بنشین و خوش بالا برو بالا
مرا با مسلک بالا نشینی‌ها چه پیوند است

بهار خسته‌ام بشتاب سوی باغ قشلاقم
به استقبال تو بر پای پامیر و دماوند است

بیا در غربت آوارگی‌هایم کمی حالا
که می‌دانی مرا با زخم بازویت چه پیوند است

نادیا انجمن
زنده یاد «نادیا انجمن» از شاعران جوان افغانستان بود که چند سال پیش در جوانی درگذشت. «گل دودی» نام یکی از مجموعه آثار او است، «عزت سرخ» عنوان غزلی از این شاعر است که ده سال پیش سروده شده و اشاره‌ای به حضور بهار دارد:

... وعاقبت به حضور بهار پی بردیم
به عطر گمشده روزگار پی بردیم

زمین و هر چه در او است در ستایش ماست
که ما به معنی فرجام کار پی بردیم

بگو به سنگ نیارد دل از زمانه به تنگ
که ما به ارزش آن انتظار پی بردیم

زبسکه شسته باران چشم خویش شدیم
به عمق روشنی چشمه سار پی بردیم

چو در کنار نشستیم و رنگ هم گشتیم
به راز عزت سرخ انار پی بردیم

دگر به صفحه دل جای گرد نیست که ما
به حسن آیینه بی غبار پی بردیم

درخت خاطر ما بیش از این خزان زده نیست
که عاقبت به حضور بهار پی بردیم


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   اشعار واقعاً زیبا و دلنشین به امید روز خوش نوروز خوش، سال خوش و پیروزی مسلمین در همه نقاط جهان.
فاروق "محزون"

>>>   بسیار جالب بود.
رامتین البرزی-رودسر

>>>   تشکر بسیار اشعاری شیرینی بود بخصوص شعراستاد تابش

>>>   بهاریات که مناقب شاه اولیا را با خلافت ان حضرت دطبیعت و خصال زیبایش پیوند می دهد بهتربیین نمونه شعر ملتزم مناقب است که مفاهیم عمیقی دارد .
این اشعار با وجود بهره مندی از شکل و محتوای عالی و معانی و بیان و عروض لکن رنگ و بوی محلی..مانند برخی کلمات غیرفصیح فارسی و محلی ایران مانند چانه زنی و دماغ و مات و...
کانون فرهنگی نهاد نواندیشان بلخ


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است